eitaa logo
*هم افزایی شهدایی*
155 دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
5.5هزار ویدیو
77 فایل
🌹بسم رب الشهداء و الصدیقین🌹 🔸️بهترین حس یعنی؛ با شهدا رفیق باشید. 🔸️ما را مدافعان حرم و مدافعان وطن آفریدند. 🔸️رفیق شید،شبیه شید،شهید شید. امام سجاد(ع) فرمودند:کشته شدن عادت ما و شهادت کرامت ماست. 🌱کپی از مطالب آزاد برای عاقبت بخیری مون دعاکنید
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🕊 💐همسر شهید نقل می کند:به گفته همرزمانش،علی اكبر از زمانی كه بيدار شده بود برای نماز📿شب،حس غريبی داشت.در نمازش بلند بلند گريه می كرد، طوری كه همه متوجه گريه‌هايش شده بودند.آن روز صبح ايشان برای مسئوليتی كه به ايشان محول شده بود خود را آماده می كند و با شروع عمليات،بعد از گذشت مدت زماني اولين تير به دستشان (انگشت شست)اصابت ميكند كه بلافاصله دستكش دستش میكند تا باقی همرزمان متوجه نشوند،بعد از مدتی يكی از تک تيراندازهای خودی تير به دستش می خورد.ايشان برای پانسمان و رسيدگی به سمتش می رود كه در حين بازگشت گلوله‌ای به پايش اصابت كرده و به زمين می افتد.زمانی كه بلند می شود تا پايش را ببندد و به كارش ادامه بدهد، تک تيرانداز تروريست‌ها با شليك مستقيم، تيری به سرش می زند و علی آقا به شهادت می رسد.😭 🌹 اکبر_عربی 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 💐همسر شهید نقل می کند:من اصلاً عكس‌العملی نسبت به اين صحبتش از خود نشان نمی دادم، چراكه با خود می گفتم در حال حاضر و بحمدالله كشور در امنيت كامل است اما سيدسجاد از من می خواست تا در نمازهايم📿برای شهادتش دعا كنم.من بسيار به سجادم وابسته بودم و هر مرتبه‌ای كه ايشان می خواست از شهادت به طور جدی برايم صحبت كند ناراحت ميشدم و مي خواستم بحث را عوض كند.اما سجاد با خنده و شوخی كار خودش را میكرد. 🌷سیدسجاد واقعاً عاشق شهادت بود و هروقت دلش ميگرفت يا بالعكس خيلی خوشحال بود من را به گلزار شهدا ميبرد. خوب به ياد دارم هميشه از در اصلی به گلزار شهدا می رفتيم.همين كه وارد گلزار شهدا میشد حس و حال خوب و عجيبی به سجاد دست ميداد.انگار چشم‌هايش براق‌تر ميشد و شوق عجيبی در وجودش حس ميكردم.سجادم ساعت‌ها در گلزار شهدا می ماند و با شهدا درد دل می كرد. 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 💐همسر شهید نقل می کند: نماز اول📿 وقت محمدحسین در هيچ شرايطی ترک نمی‌شد.زيارت عاشورا را هميشه بعد از نماز ظهرهايش می‌خواند.آنقدر زيارت عاشورا خوانده بود كه حفظ شده بود.نَه فقط بعد از نماز ظهر،بلكه هرموقع وقت پيدا می‌كرد،زيارت عاشورا را زمزمه می‌كرد.آنقدر خواند كه با ايمان به خدا، به بندبندِ اين زيارتنامه عمل كرد. 🌷گاهی اوقات،نيمه‌های شب كه بيدار میشدم،متوجه میشدم كه در رختخوابش نيست.از جا پا می‌شدم و می‌ديدم زمانی طولانیست كه سر به سجده گذاشته و با خدای خودش راز و نياز می‌كند.وقتی از روی مهر بلندش می كردم،می‌ديدم صورتش پر از اشک شده است.همرزمان و دوستانش می‌گفتند:كه حسين تا فرصت پيدا می‌كرد، سريع می‌رفت زيارت عاشورا می‌خواند و در خلوت خودش با خدا راز و نياز می‌كرد. 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 💐همسر شهید نقل می کند:حجت علاقه زيادی به شهدا داشت.یک ماه قبل از مأموريت سوريه رفت سركشی خانواده شهدای شهرمان.از مادران شهدا درخواست كرده بود كه برايگی عاقبت به خيری و شهادتش دعا كنند.خيلی در فكر شهادت بود. 🌷خوب يادم است يک روز به من پيام داد خانم بايد به من قول بدهی كه هر شب قبل از خواب برای عاقبت به خيری من۱۴تا صلوات بفرستی.اگر يادت رفت جريمه می شوی و فردايش بايد صد تا صلوات بفرستی.يک بار در گلزار شهدا دستم را گرفت و برد كنار ديواری كه بين گلزار شهدا و قبرستان بود.گفت خانم نگاه كن اين ديوار مرز بين شهادت و مرگ است.ببينيم ما اين طرف ديوار قرار ميگيريم يا آن طرف.خيلي در فكر لقاالله بودند و برای رسيدن به محبوبش نيز واقعاً زحمت كشيد.شهادت آرزوی ديرينه‌ اش بود.هنگام خاكسپاری برادرم به برادرم قول داده بود سر يک سال برود پيش داداش علی،سر قولش هم ماند، برادرم سال ۱۳۹۳ شهيد شد و همسرم شهید حجت باقری سال ۱۳۹۴. 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🌹🌹🕊🌹🌹🕊🌹 🌷🕊 🌾همسر شهید نقل می کند:ساعت ۱۲ و نیم ظهر محل کار بودم که با«جواد» صحبت کردم.پس از اتمام کارم به خانه برگشتم و هر چه منتظر تماس«جواد» ماندم اما زنگ نزد. 💐همین طور در استرس بودم که خوابم برد و خوابی دیدم.در خوابم ندیدم که چه کسی بود ولی یک نفر بهم گفت: «نفیسه،جوادت شهید شد».گفتم:جواد من؟گفت:آره.گفتم:نه.گفت:«نفیسه گوش کن؛جوادت شهید شد».گفتم:من ظهر با جواد صحبت کردم،منو اذیت نکنید. گفت:«نفیسه آماده باش،جوادت شهید شد».روز پنج شنبه از هر کسی پیگیر شدم همه می گفتند زخمی شده است. گفتم واقعیت را به من بگویید که در جواب گفتند دنبال چه چیزی می گردی؟ 🥀رخسار تـو سپید در پیش زینب (س) است جانـا ؛ شفاعتـی بہ رُخ تیـره و تـار ما ...🕊 💐ولادت:۶۴/۰۳/۱۵مینودشت 🌷شهادت:۹۵/۱۱/۱۳حمص‌سوریه 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 💐دختر شهید نقل میکند:در کارهای خانه هم به ماکمک میکردند یعنی ما از همان کودکی تازمان شهادتشان شاهد محبتها وخدمات ایشان به خانواده بودیم،شهیدمرتضی ترابی کمال همسر و فرزندانشان راخیلی دوست داشتند واگر براےکسی مشکلی پیش می‌آمد سریع آن راحل میکردند.همیشه ازعشق به شهادت صحبت میکرد.ایشان از رزمندگان۸سال دفاع مقدس بود و۳۰سال هم در سپاه خدمت کردند به همین دلیل همیشه میگفت:که"از قافله شهدا جامانده‌ام.چه دسته‌گل‌هایی را ازدست داده‌ایم".وما همیشه میگفتیم"پدر،جنگ دیگر تمام شده"ولی ایشان درعشقی که به شهادت داشت مصمم بود. 🌷دغدغه ایشان کمک به دیگران بود،کوچک ترین کارش این بود که درکوچه و خیابان اگر میخی روےزمین می دید آن را برداشته کنار میگذاشت،می‌گفت خداے نکرده در پاےکسی میرود یااینکه ماشین کسی پنجرمیشود،درفضای کارےهم همین گونه بود،بعداز بازنشستگی فرماندهی گردان بیت المقدس شهرستان بهار را پذیرفتند،کلاسهاےآموزشی را برگزار می کردند،البته اهل پیاده‌روےوشنا هم بودند. 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 💐پدر شهيد نقل می کند:احسان از بچگی با مسجد گره خورده بود و در كليه برنامه‌هاي بسيج محل شركت ميكرد.به فوتبال هم علاقه داشت و با دوستان هم‌مسجدی اش در كوچه فوتبال بازی ميكردند. 🌷سيداحسان واقعاً يک جوان مؤمن بود كه نسبت به نماز📿 حساسيت ويژه‌ای داشت.حتی يادم می آيد وقتی پسرم ۱۰،۱۲ساله بود ميگفت من پيش‌نماز می ايستم و شما به من اقتدا كنيد و ما هم همين كار را ميكرديم.او را اكثر ظهرها به مسجد ميبردم و ايشان هم هميشه همراه بود.نماز اول وقت اين‌قدر برايش اهميت داشت كه موقع نماز،هر كاری كه داشت، را رها ميكرد.خاطرم هست كه وقت اذان ظهر بود،داشتم از آرايشگاه برميگشتم، احسان و دوستانش سخت مشغول بازی فوتبال بودند،وقتی اذان را گفتند احسان بازی را رها كرد و رفت سمت مسجد،هر چه دوستانش ميگفتند سيد۱۰دقيقه صبر كن بازی تمام شود بعد برو،ميگفت نماز را بايد اول وقت خواند.از طرف ديگر سعی ميكرد هميشه دوستانش را هم راضی نگه دارد. 🌹 لو 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 💐همسر شهید نقل می کند:احمد خیلی به پدر و مادرش احترام می‌ گذاشت و هیچ‌چیز برایش مهمتر از ولی‌فقیه نبود. شهید احمد رضایی از همان اولی که می‌خواست به سوریه برود می‌گفت که من برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) می‌روم.من به ایشان می‌گفتم مردم می‌ گویند این‌ها به خاطر منافع شخصی‌ شان می‌روند. احمد هم می‌گفت بگذار بگویند! ما دلمان پاک است؛مابرای دفاع از مظلوم و حرم حضرت زینب(س)می‌رویم که به دست دشمنان نیفتد. 🌷وی در پایان با اشاره به اینکه یک شب پس از شهادت خواب شهید رضایی را دیده است که باهمدیگر به حرم حضرت زینب(س)رفته‌اند و احمد بسیار خوشحال بوده است،خاطرنشان کرد: احمد هر روز به من می‌گفت که خانم برای من دعاکن که من شهیدبشوم.آرزویم رسیدن به این درجه والاست.عصرها وضو می‌گرفت و میگفت بیا با هم زیارت عاشورا بخوانیم که من شهید بشوم.از جامعه انتظار دارم نگذارند خون شهیدان‌ مان را پایمال کنند.شهیدان را محترم بدانند و به خانواده شان احترام بگذارند. 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
❇️شهیدی که عملیات تکفیری‌ها را در زمان اسارتش لو داد! 💐فرزند شهید نقل می‌کند:پدرم در طول مدتی که سوریه بود،به زبان عربی مسلط شده بود ومتوجه ‌میشود تروریستها میخواهند درمنطقه‌ای که پدرم قبل از اسارت آنجا خدمت میکرده،عملیات انجام دهند.گویا تروریستهای فیلق‌الشام می خواستند درمنطقه حلب عملیات کنند که پدرم متوجه می‌شود.به من پیغام داد و گفت سریع این موضوع رابه بچه‌ها انتقال بده. 🌷با ما به صورت رمزی وبا زبان کُردی صحبت کرد.پیغام داد"جایی که من خدمت میکردم،میخواهند آنجاعملیات کنند وسریع به بچه‌های تهران انتقال دهید تا از آنجا به بچه‌ها بگویند موقعیت راتخلیه کنند وکسی درمحل نماند".اطلاع میدهند سریعاً جابه‌جایی‌ها انجام شود وسنگر بگیرند وازنظر استراتژیکی هر کاری که میخواهند انجام دهند؛چون تا چندروز آینده دراین منطقه عملیات خواهد شد.ماهم سریع این پیام را انتقال دادیم واین نیت پلید تروریستها خنثی شد وآنها نتوانستند به هدفشان برسند. 💐اسارت:۱۳۹۴/۱۰/۰۱ 🌷شهادت:۱۳۹۵/۱۱/۱۵ 🕊رجعت:۱۳۹۶/۰۳/۱۲ 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🥀🥀🕊🥀🥀🥀 🌷🕊 💐شهید ابوذر داوودی از زمانی دانشگاه امام حسین(ع)بودن خطشون به این سامانه یه پیامکی وصل بود که پیام های مذهبی معنوی میومد. 🌹وقتی روزهای آخری که میخواست بره ماموریت مجددا براش پیام اومد و برای من خوند،متن این پیام اینگونه بود🌷(به یاد شهدا باید در جست وجوی حقیقت بود و این متاعی است که هر کس به راستی طالبش باشد،آنرا خواهد یافت در نزد خویش نیز خواهدیافت... ‹‹شهیدسید مرتضی آوینی››)🌷 🥀به من گفت اگه لیاقت داشتم شهید میشم... رفت....شهید شد و برگشت...🕊😭 💐هیچوقت این حرف از ذهنم خارج نمیشه،وشهادت پاداش خالص بودنش بود.... ✍راوی:همسر شهید 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
💟 🌸مادر شهيد از كودكيهای حاج حميد رضا و نحوه تربيتش میگويد: من وقتی به او شير ميدادم سعی ميكردم با وضو باشم.بزرگ‌تر هم كه شد هميشه مراقب بودم با دوستان ناباب همكلام نشود.هر جا ميرفت مراقب بودم و حتی يکبار ناراحت شد و گفت من كه دختر نيستم تعقيبم ميكنی.انصافاً خودش هم ذات خيلی خوبی داشت و بچه خاصی بود.از هشت يا ۹ سالگی نمازهايش📿را میخواند و به پيراهن سفيد خيلي علاقه داشت. 🌻يكبار از من خواست برايش پيراهن سفيد بخرم تا در مناسبتها بپوشد.من هم بيرون رفتم و پيراهن را تهيه كردم.وقتی به خانه آمدم ديدم نمازش را خوانده و مشغول قرائت قرآن است.معنويت خاصی گرفته بود و براي اينكه حال وهوايش را به  هم نزنم،پيراهن را كنارسجاده و قرآنش گذاشتم. 💐امروز روز میلاد توست ...🎀💖 🍃و ما تمام دلتنگی‌هایمان را بہ جایِ تو در آغوش می‌ڪشیم چقدر جایت میان ماخالیست ...🌸 🌺 🌺 🎊🎂 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
💌 🪖به روایت پدر شهید: «محمود ۱۵ ساله بود که با وجود سن کم،خود را به جبهه رساند.من در جبهه اندیمشک بودم که به من خبر دادند محمود را که قصدِ آمدن به جبهه داشته،در قطار گرفته‌اند و به خانه بازگردانده‌اند. ❣محمود به بسیج می‌رود و در بسیج ثبت‌نام میکند و هر جور بود، خودش را به جبهه رسانده بود.به من خبر دادند پسرت اینجاست،تعجب کردم.او در عملیات فاو هم حضور داشت.» 🪖به روایت همسرشهید:«محمود هميشه از خاطرات جنگ به گونه‌ای برایمان تعريف می‌كرد كه ما مشتاق شنيدن می‌ شديم.بيشتر اتفاقات خنده‌دار و شاد را برای بچه‌ها تعريف میكرد.يكی از خاطرات جالبی كه آقامحمود همواره برای ما تعريف میكرد،اين بود كه در زمان جنگ فرماندهان به خاطر اينكه سن و سال كمی داشت و ريزنقش بود،به او لقب«مينی‌رزمنده»داده بودند. ❣هنوز هم خيلی‌ها محمود را با لقب همان دوران يعنی مينی‌رزمنده می‌ شناسند.ايشان سالها در جنگ بود و بعد از جنگ هم در سپاه خدمت كرد.» 🌺 🌺 🎊💟 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯