eitaa logo
هم افزایی شهدایی
158 دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
5هزار ویدیو
72 فایل
🌹بسم رب الشهداء و الصدیقین🌹 🔸️بهترین حس یعنی؛ با شهدا رفیق باشید. 🔸️ما را مدافعان حرم و مدافعان وطن آفریدند. 🔸️رفیق شید،شبیه شید،شهید شید. امام سجاد(ع) فرمودند:کشته شدن عادت ما و شهادت کرامت ماست. 🌱کپی از مطالب آزاد برای عاقبت بخیری مون دعاکنید
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🕊 🌾مادرشهید نقل میکند:شهید میرزا محمود تقی پور همیشه مطیع دستورات رهبری بود و سخنرانیها و گفته‌های ایشان را تجزیه و تحلیل میکرد و خود را مقیدبه انجام دستورات ایشان میدانست. 💐شهید میرزامحمود تقی پور بیش از یک ماه برای ایام اربعین۹۵به سامرا رفت و در یکی از پرخطرترین مناطق به زائران خدمت میکرد و در سال بعد زمانی که قصد زیارت کربلا را داشتم و از او درخواست همراهی کردم،در حالی که در سوریه بود، گفت:من الان در مأموریت هستم و نمیتوانم بیایم اما از شما می خواهم دعا کنید تا در روز اربعین شهید شوم.من هم که نمیدانستم او در سوریه است شب اربعین۹۶برای شهادت او دعا کردم که در نهایت مستجاب شد. 🌷مادر شهیدمیرزامحمود تقی پور ادامه داد:او در دفتر خاطرات خود نوشته بود که من در روز اربعین شهید می‌شوم و همچنین در وصیتنامه وی آمده است: «نگران نباشید!شهید به آرزوی قلبی‌اش رسیده و شما هم خوشحال باشید که من به آرزویم رسیدم». 🌷:۱۸ آبان ۱۳۹۶🕊 🥀 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🌷🕊 💐همسر شهید نقل می کند:یکبار که آقا نوید پیگیر کارهای اداری وام ازدواج‌مون بود،کار گیر کرده بود؛بهش گفتم:«آشنایی نیست کارو درست کنه؟»گفت:«کار خوبه خدا درستش کنه؛بنده‌ی خدا چه کاره است؟!» 🌾اوهمیشه برای انجام هر کاری تلاشش رو می‌کرد و قدمش رو برمیداشت؛بقیه‌ اش رو می سپرد به خدا و به معنای واقعی این کار رو می‌کرد.تکیه کلامش این بود که «کار،دست خداست.» 🌷سوریه که بود،می‌گفت:«دو سه‌تا از بچه‌های اینجا خیلی نورانی هستند؛ بهشون گفتم امروز فردا شهید می‌شوید! »منم گفتم:«عه!خب سفارش کن هواتو داشته باشن وقتی اونور رفتند.»نوید گفت:«از بنده‌ی خدا نمیخواهم.خدا،خدا رو عشقه!عاشق شوی،عاشقت می‌شود، شهیدت می‌کند.» 🌹هزاران جان شیرین هم اگر بود پرستـو بودم و وقت سفـر بود سـرم را داده‌ام ... الحمـدلله که مرگ بی‌شهادت دردسر بود🕊 💐 ولادت :  ۱٦ تیـر ۱۳٦۵ 🌷شهادت : ۱۸ آبان  ۱۳۹٦ 🕊رجعت پیکر: ۵ آذر ۱۳۹٦ 🥀 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
درکوچه‌به‌کوچه‌‌های‌جهان دنبالت‌میگشتم که‌کسی‌نجواگونه‌درگوشم‌گفت آیا‌قلب‌راهم‌گشتی؟ قطعا‌در‌قلبت‌پیدایش‌میکنی((:♥️🌱 🌤أللَّھُمَ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪَ ألْفَرَج🌤 🌷 خانطـومان🕊 🆔 @shahidaghaabdolahi   ┄┅═✼🍃🌺🍃✼═┅┄
🌷🌷🕊🌷🌷🕊🌷 🥀🕊 💐از همان روز اول ازدواج،با هم عهد بستیم که به هم،تو نگوییم و همدیگر را با احترام و «شما»،صدا بزنیم و من همیشه به ایشان،احمدآقا می‌گفتم.اگر مواقعی که خیلی هم کم بود یادمان می‌رفت که به هم شما بگوییم،سریع همان لحظه اصلاح می‌کردیم.احمدآقا علاوه بر این که پاسدار بود،در مسجد محل فعالیت داشت. کتاب های فراوانی مثل کتاب‌های اخلاقی، عرفانی و سبک زندگی، خیلی مطالعه می‌کرد. 🌾به قدری به حضرت آقا ارادت داشت و ولایی بود که یک تابلو درست کرده و جلوی ورودی منزل نصب کرده بود که روی آن نوشته شده بود:«هر که دارد بر ولایت بدگمان،حق ندارد پا گذارد در این مکان» و می‌گفت:«کسی که آقا را قبول ندارد،مدیون است که نان من را بخورد. آقا یعنی علی و علی یعنی اهل بیت(ع) و همه این‌ها به هم وصل هستند.» 🌷شهید احمد اعطایی خیلی مهمان نواز،با محبت،ساده زیست و به فکر دیگران بود.هنگامی هم که منزل بود، خیلی کمک می‌کرد. ✍به نقل از:همسر شهید 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
‍ 🌷🌷🕊🌷🌷🕊🌷🌷 🔸 " ترمز براے گناه " 🍃یه روز با مسعود در مورد گناه کردن افراد و مکروه بودن یا یه سری کارا که وجهه اونا تو جامعه خوب نیست صحبت میکردیم. 💠مسعود می گفت:ما نباید به گناه نزدیک بشیم و باید برای خودمون ترمز بذاریم.اگه بگیم فلان کار که به گناه نزدیکه ولی حروم نیست رو انجام بدیم تا گناه فاصله ای نداریم.پس باید برای خودمون چند تا ترمز و عقب گردموقع نزدیک شدن به گناه بذاریم تا به راحتی مرتکب گناه نشیم.... 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀 💐دختری که به برکت وجود مزار شهید محجبه شد. 🌷هنگام تشییع پیکر شهدای غواص در هاشمیه،شهید از مسئولان مراسم پرسید که آیا این شهدا درپارک خورشید دفن می‌شوند یا خیر که جواب منفی دادند.آن زمان شهید بسیار تاسف خوردند که چرا براے پیشبرد اوضاع فرهنگے و عقیدتی در شهر ازحضور شهدا بهره‌ نمی‌برند وآنها را از مردم دور میکنند. به همین علت وصیت کرده بود خودش در پارک خورشید دفن شود ومعتقد بود حتی اگر بتواند یک جوان را تحت تاثیر قرار دهد برایش کافی است. 💐چندماه بعداز دفن همسر شهیدم دختر جوانی در حالی که ‌اشک می‌ریخت نزد من آمد وگفت اتفاقی به همراه دوستش سر مزار او رفته و شروع به درد دل کرده است که شب خواب شهید را می‌بیند و بعد از آن به کلی تغییر میکند و محجبه می شود. ✏️راوی:همسر شهید 🌷🕊آرامِ دل بودی و رفتی زِ بَر مـا با رفتنت،آرام و قرار ، از دلِ ما رفتــ ...💔 💐ولادت:۱۳٦۰/۱۰/۰۷ 🌹شهادت:۱۳۹۵/۰۸/۲۲ 🕊محل شهادت:حلب؛سوریه فرمانده ‌اطلاعات تیپ‌یکم لشکر فاطمیون مزار:بوستان خورشید؛مشهدمقدس 🥀 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
‍‍‍‍‍‍🌸🌼🌺🌼🌸 💜همسر شهید نقل می کند:زمینه‌ی آشنایی و ازدواج ما در هیئت محبّین آل‌طه صورت گرفت.من از سال۱۳۷۷ در انجمن اسلامی بسیج دانش‌آموزی و مهدیه آمل فعالیت می‌کردم و با هیئت محبّین آل‌طه هم همکاری داشتم.آنجا با خواهر آقامصطفی دوست بودم. 🌟با اینکه خواستگاران زیادی از طیف‌های مختلف داشتم،چون آدم کمال‌گرایی بودم،دوست داشتم کسی همسرم شود که مرا به کمال برساند. برای داشتن چنین همسری هم خیلی دعا می‌کردم. 💜یک‌بار در ایام فاطمیّه حال بدی داشتم.چله گرفته بودم تا خدا ازدواج خوبی برایم رقم بزند.همان روزها منزل هیئت داشتیم.آقا مصطفی را دیدم و ایشان هم مرا دیده بود. آن زمان آقامصطفی هنوز۲۳سالش نشده بود؛من هم۲۱سال داشتم. 🌟وقتی قضیه‌ی خواستگاری پیش آمد،آقامصطفی گفته بود که من پس‌اندازی ندارم،اما ملاک من و خانواده‌ام این چیزها نبود.خلاصه استخاره کردم و خوب آمد و وصلت‌ مان جور شد. 💜در سال۱۳۸۴به نام سال پیامبر اعظمﷺعقد کردیم؛درحالیکه نام من، «خدیجه»ونام ایشان،«مصطفی»بود و در روزمبعث پیامبر اعظمﷺنیز مراسم عقد و ازدواج‌مان بود و فرزند اولمان را هم به نامِ زهرا علیهاالسلام دختر پیامبر،«فاطمه‌زهرا»گذاشتیم. 🎊مصطفی عزیز میلاد توست و مـا با؛ ڪبوتر عشق‌مان را در آسمانِ خیال تو پرواز می دهیم؛ سالهاستــ ڪبوتـرمان جلد مهربانیت شده است . . .🕊 💐 نژاد🕊 🎂🎈 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷 ✨بسمِ رَبِّ الشُهَدا✨ ✍📃 💐 🌷سه چهار ساعت قبل از زمان شهادت، با شهید مرتضی ناهار خوردیم و داشتیم استراحت می کردیم. همین جوری دراز کشیده بودیم، یک پتوهم کشیده بودیم روی دو تا مون. به شهید مرتضی گفتم: مرتضی من خیلی دوست دارم جانباز مدافع حرم باشم. 🌹شهید مرتضی گفت: نه بابا جانباز مانباز رو ول کن یا شهادت یا هیچی! 💠گفتم : نه بابا من سه تا بچه دارم اینهارا کی بزرگ کند؟ گفتم من دوست  دارم جانباز بشم. مرتضی گفت : فقط شهادت. یعنی همان شد همان چیزی که می خواستيم ...🕊😔 ✏️:همرزم شهيد 🥀نام را گمنـام‌تر ڪن رو سفیـدت می‌ڪند عاشق زهرا (س) شوی ؛ آخـر شهیـدت می‌ڪنـد ...🕊 📖ڪلام شهید : 🌹اگر پیڪرم برگشت ... دوســت دارم سنگ قبری برایم نگذارند برایم سخـت است سنگ مزار داشته باشم و حضرت زهرا بی‌نشان باشند.🕊 💐ولادت : ۱۳٦٦/۱۲/۰۹ تهران 🌷شهادت: ۱۳۹٦/۰۸/۲۳ دیرالزور سوریه(البوکمال) 🥀 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷 🥀🕊 💐صبح زود فردای عقدمان به تپه شهدای گمنام جهرم رفتیم‌،آن روز ایمان از هر دری حرف زد،واز مسافرت‌ ها و گردش‌های دوران مجردی‌اش. کربلا که می‌رود در بین شش گوشه می‌نشیند و همانجا آرزوی شهادت می‌کند و شهادتش را از حضرت می‌ خواهد.برایم گفت:پاتوق ایمان و دوستانش همیشه خدا مزار شهدا رضوان بود.تفریحگاه صبح و شب و نصف شبشان بود. 🌷ایمان عاشق شهدا بود و شهادت بزرگترین آرزویش.اما هیچ وقت حرفی از رفتن و شهید شدن تا زمانی که در کنار من بود نمیزد.هر حرفی از رفتن، نبودن و جدایی من از ایمان در میان می‌آمد،من را به هم می‌ریخت و نمی‌خواست من را ناراحت کند و یا اینکه ناراحتی من را حتی ببیند. ✍به نقل از:همسر شهید 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
💌 💐کودکی نه ساله بود که یکروز به مادرش گفت:"دیگر درکوچه بازی نمیکنم ومیخواهم بچه مثبت شوم وبروم بسیج، بسیجی شوم"به مادرش قول داده بود. 🌸از فردای آن روز بعد از آمدن از مدرسه تکالیفش را انجام می‌داد و موقع نماز به مسجدمیرفت؛موذّن ومکبّر مسجد شده بود؛برای خودش یک پامسجدی شده بود. 🌷اوهدفش مشخص بود،ازهمان زمان کودکی که مؤثر بودن رابه تفریحات کودکانه ترجیح داده و وارد بسیج شد تا زمانی که به شهادت رسید.ازبیکاری خوشش نمی‌آمد؛براےتک تک ساعتها و روزهایش برنامه داشت؛یامدرسه بود،یا مسجد،یابسیج. ❤️به پیشنهاد یکی ازاقوام،چندسالی در داروخانه نیزمشغول به کار بود. همان موقع هم درسرش سودای شهادت داشت وحتی روی جعبه داروهامینوشت:"شهید بسیجی هادی شجاع" 🌾هادی به دوستانش میگفت:“لب مرز یا سوریه مهم نیست،فقط باید بادشمنان جنگید ونابودشان کرد”. 🎀🎈امروز روز تولد توست و ما هر روز بیش از پیش به این راز پی می ‌بریم ڪہ تو خلق شده ای تا راه آسمان را به ما نشان دهی ...💎 🌷 🕊 🎊💟 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹 💢 🌾جلیل هر زمان از اداره به خانه می‌آمد،تمام خستگی‌هایش را پُشت در می‌گذاشت و با لبخند وارد خانه می‌شد. با شور و نشاط خاصّی که داشت، با صدای بلند سلام می‌کرد. 💐روزهای جمعه در خدمت خانه و خانواده بود.نمی‌گذاشت به چیزی دست بزنم.تمام کارهای خانه را انجام می‌داد. از ظرف‌شستن تا جاروکردنِ خانه.گاهی دلم برایش می‌سوخت و به او کمک می‌کردم. 📿سریع کارها را تمام می‌کرد و غذا را می‌پُخت تا به خطبه‌های نماز جمعه برسد. اکثرا با دخترم،مریم به نماز جمعه می‌رفت و در راهِ برگشت،برای مریم تنقّلات می‌خرید و باهم می‌خوردند و وقتی نزدیک خانه می‌شد،دست و صورتش را می‌شست که من متوجه نشم. 🌷وقتی هم برمی‌گشتند،سفره را پهن می‌کردم و همه دور هم جمع می‌شدیم. من و پسرم با اشتها غذا می‌خوردیم ولی آنها نه! بعدها متوجّه شدم که پدر و دختر یواشکی تنقلات می‌خوردند و سیر بودند که غذا نمی‌خوردند! ✍به نقل از:همسر شهید 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
❇️ ♻️خانواده‌دوستی و مردم‌داری 💐از خصوصیات اخلاقی برادرم❣ خانواده‌دوستی‌وتوجه‌به‌صله‌رحم‌بود شاید به همین خاطر بود که تمایلی✨ به استفاده از فضای مجازی نداشت و ارتباط‌از این‌طریق‌را نمی‌پسندید 🌷او بسیار مردم‌دار بود💞 و همیشه کمک به دیگران را🌟 در اولویت کارهایش قرار می‌داد خـوش‌مَشرب بودن و اخلاق دل‌نشین شهید طوری بود که زمینه را برای جذب جوانان به مساجد🕌 و طلبگیِ بسیاری از آن‌ها را📿 فــــراهــــم می‌ســــاخــــت💙 ✍راوے:برادر شهید 🎀🎈امروز روز تولد توست و ما هر روز بیش از پیش به این راز پی می ‌بریم ڪہ تــو خلـق شـــده ای تا راه آسمان را به ما نشان دهی ...💎 🌺 فرد🌺 🎊💟 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 💐مهم‌ترین ویژگی محمدجواد توجه و حساسیت زیاد به مصرف بیت‌المال بود.به یاد دارم که یک روز ماژیکی از پایگاه بسیج به خانه آورد و به زینب تأکید کرد که ازآن استفاده نکن و یا یکبار دیگر بنر و میخ آورده بود که به من تأکیدکردکه نباید از آن استفاده کنم.تمام دغدغه‌اش پایگاه بسیج محله بود و میگفت:«پایگاه دست من امانت است.»چندسالی آنجا را کد بود و رونقی نداشت.تابلوےآنجا را رنگ کرد و براے جمع‌کردن بچه‌ها همه کارے کرد.خودش همیشه درپایگاه،حضور داشت و میگفت این حضور باعث دلگرمی بچه‌ها میشود.   🌴درطی مدتی که درلشکر ۸ نجف خدمت میکردند در دوره‌ها،مانورها و رزمایش‌هاے متعدد شرکت کردند و براےحفاظت از انقلاب اسلامی و دفاع از ارزشهای انقلاب اسلامے و اطاعت از فرمانهاےامام خامنه‌ای(حفظه الله) و دفاع ازمیهن اسلامی و مبارزه با تروریست و مزدوران استکبارے به مأموریتهاے مختلفی نیز به‌ صورت داوطلبانه اعزام شدند.از جمله: مأموریت درشمال غرب و مبارزه با گروه پژاک،مأموریت به زاهدان و شهرهای اطراف و…   ✍به نقل از:همسر شهید 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🌷🕊 🌴پدر شهید نقل می‌کند:در یکی از عملیات های مهم برای مقابله با تروریست‌ ها اگر ستّار حضور نداشت، بدون تردید یکی از حسّاس‌ترین شهرهای سوریه سقوط می‌کرد و تبعات آن بسیار سنگین می‌بود. 🌾یکی دیگر از کارهای شهید عباسی این است که یکی از ژنرالهای عراق به او می‌گوید«شما به ما بپیوندید و هر مقام و درجه و پولی بخواهید،به شما می‌دهیم که پیش ما باشید و به بچه‌های ما آموزش دهید»! 💐ستّار هم با بصیرتی عمیق در قبال این پیشنهاد می‌گوید«اگر تمام جهان را به من بدهید،یک وجب از خاک ایران را به تمام جهان نمی‌دهم؛در ضمن من سرباز آقای خامنه‌ای هستم و جز در این لباس نمی توانم خدمت کنم؛چرا که همه‌ی ایمان و توانایی من در سربازی برای ولایت فقیه است.» 🌷سردار شهید قاسم سلیمانی هم که این را می‌شنود،ستّار را می‌بوسد و با شوخی می‌پرسد«چرا نرفتی؟»ستّار می‌گوید:«چطور بروم؟من ایرانی هستم، سرباز ولایت و رهبر هستم.»سردار نیز ستّار را تشویق می‌کند. 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
❇️ ♻️حساسیّت ویژه به بیت‌المال ☔️همسر شهید نقل می‌کنند: حاج محمود روی بیت‌المال حساس بود و زمانی که برای اردوی جهادی می‌رفت، سعی می‌کرد دوهفته قبلش شبانه‌روزی کار کند تا کار محوله‌اش در سپاه بر زمین نماند. آنقدر که فرمانده‌اش می‌گفت: همه کارهایش را انجام داده و اگر حتی دوهفته دیگر از زمان بازگشتش بگذرد، کارش بر زمین نمانده است. ☔️حتی زمانی که از سوریه با من تماس می‌گرفت، سعی می‌کرد کمتر از دودقیقه صحبتش را تمام کند و می‌گفت همین احوال‌پرسی کافیست. ☔️او حتی یک سانتی‌متر هم برای کار شخصی از وسیله‌ی سپاه استفاده نکرد؛ حتی زمانی که ماشین کارش دستش بود، بعد از انجام کار محوله، ماشین را کنار درب منزل پارک می‌کرد و بقیه‌ی راه را با موتور می‌رفت و می‌گفت باید روی بیت‌المال حساس بود. 🎀🎈امروز روز تولد توست و ما هر روز بیش از پیش به این راز پی می ‌بریم ڪہ تــو خلـق شـــده ای تا راه آسمان را به ما نشان دهی ...💎 🌺 محمود_شفیعی🌺 🎊💟 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 ✍به روایت مادر گرانقدر شهید: 💐رسول از بچگی روحیه شهادت طلبی داشت.به شهدا خیلی علاقه داشت عکس شهدای ایرانی و لبنانی را که آن زمان حزب اللّٰه لبنان نیز مطرح بود جمع می‌کرد که الان دفتر این عکس‌ها در اتاقش موجود است. 🌷رسول سال ۶۵ به دنیا آمد و سال ۶۷ جنگ تحمیلی تمام شد.در واقع از جنگ چیزی ندیده و درک نکرده بود؛اما به شهدا علاقه بسیار زیادی داشت،چون هر سال همراه ما به راهیان نور می‌آمد و به نمایشگاه عکس شهدا هم می‌رفت.رسول از همان دوران  عجیب به شهدا و شهادت علاقه پیدا کرده بود.ما خودمان هم متوجه این امر نبودیم اینکه چه قدر به این سمت و سو گرایش دارد. فکر می‌کردیم یک علاقه کودکانه است که عکس شهدا را جمع آوری می‌کند.ولی کن بعدها چیز دیگری نمایان شد... 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 💐آﻗﺎﻋﺎﺭﻑ ﻋﻤﻮﯼ ﺷﻬﯿﺪﺵ ﺭﺍ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺖ.ﮐﺘﺎبﻫﺎﯼ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺩﻓﺎﻉ ﻣﻘﺪﺱ ﻭ ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭ ﺟﻬﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ.ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﺩﻡﻫﺎﺳﺖ.ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﺑﻪﺧﯿﺮﯼ ﺁﺩﻡﻫﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺭﺍﻩ ﺍﺳﺖ ﺍﻣﺎ ﻣﯽﮔﻔﺖ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺷﻬﯿﺪ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ ﻭ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﻮﺭﯼ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ ﻭ ‏«ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﺟﻤﻠﻪ ﺟﺎﻥ ﺷﻮﯼ ﺗﺎ ﻻﯾﻖ ﺟﺎﻧﺎﻥ ﺷﻮﯼ ». 🌷 ﺩﺭ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﭼﯿﺰﯼ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﺪ،ﺑﺎﺷﯽ ﻭ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﻭ ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ ﺑﺎﺷﯽ ﺗﺎ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻪ ﺑﺸﻮﯼ.ﺍﻭﺍﺧﺮ ﻋﻤﺮﺵ ﺷﻮﻕ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺩﺍﺷﺖ.ﺧﯿﻠﯽ ﺟﺎﻟﺐ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺪﺍﻧﯿﺪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺭﯾﺰﯼﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺯ ﺁﻗﺎﻋﺎﺭﻑ ﻣﯽﺩﯾﺪﻡ ﻭ ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺍﯾﻦ ﺷﻮﻕ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻃﻮﺭﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ۱۵۰ ﺳﺎﻝ ﻋﻤﺮ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ. ✍به نقل از:مادر شهید 🥀 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🌷🕊 🌾شب آخری که مهدی با مادرم و همسرش،میخواست بره تهران و چند روز بعدش پرواز داشت به سمت سوریه🇸🇾 دلم❤️بدجور گرفته بود😔دیدم دوش گرفته،و یک حوله انداخته روی دوشش! خیلی زیبا شده بود.مثل ماه شب چهارده می‌درخشید،جلوی آینه ایستاده بود و به سینه‌اش می‌زد و می‌گفت: منم باید بــرم     آره برم سرم بــره 🌷گفتم:مهدی خواهشاً بس کن!دمِ رفتنی چه شعریه که می‌خونی؟مقابلم ایستاد و به سینه‌اش زد و گفت:خواهرم این سینه باید جلوی حرم حضرت زینب سلام‌ الله‌ علیها سِپـَر بشه،فردای قیامت باید بتونم جواب امام حسین رو بدهم. وقتی‌ این‌ حرف‌رو گفت:تمام بدنم لرزیدو فهمیدم مهـدی دیگه زمینی نیست. ✍راوے:خواهر شهید 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
💟 💐پدر بزرگوار شهید همه ساله،شب نیمه ماه رجب،مصادف باشهادت حضرت زینب (س)برای عزاداران عمه سادات،سفره طعام پهن می کند. ایشان می گوید:در شب بیست و پنجم ماه رجب،مصادف با شهادت موسی بن جعفر(ع) و پس از گذشت ده روز از شهادت حضرت زینب(س)، بی بی زینب را در خواب دیدم که به من فرمود: # امانتی روز یازدهم محرم را باید تحویل بدهی!!!از خواب که برخاستم به فکر فرو رفتم.یادم آمد علی اصغر روز یازدهم بدنیا آمد.چند روزی گذشت.سرکار بودم که خبر دادند حال خانواده خوب نیست و سریع به منزل حرکت کن. 🌷با خود گفتم:این بهانه ای بیش نیست وخبری دیگر مطرح است.وقتی به منزل رسیدم،فهمیدم که امانتم را تحویل دادم. در همان شبی که این خواب را دیدم،روح سیدعلی اصغر هم پرواز کرده بود.آنهم در جوار حرم حضرت زینب(س). ✍راوی:پدر شهید 🌷 اصغر_شنایی🕊 🎊💟 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
❇️ ♻️احترام به پدر و مادر 💐یکی از خصوصیّات آقا مهدی این‌ بود که‌ در هر حالی‌که‌ توی‌ خونه‌ بود، پدر و مادر که وارد منزل می‌شدند، مهدی به پا شون بلند می‌شد.چه در حال استراحت چه وقتی که مشغول کار مهمی بود،حتی یادمه آقامهدی یکبار توی چتربازی پاش آسیب شدید دیده بود،برای هر کاری با عصا جابه‌جا می‌شد.حتی توی اون حال هم به پای پدر و مادر بلند می‌شد♥️ ✍راوے:برادر شهید 🎀🎈امروز روز تولد توست و ما هر روز بیش از پیش به این راز پی می ‌بریم ڪہ تــو خلـق شـــده ای تا راه آسمان را به ما نشان دهی ...💎 🌺 🌺 🎊💟 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 💐سیدرضا حسینی که دایی محمد حسین بود،سال ۱۳۶۶ به شهادت رسید. ایشان را در امامزاده علی اکبر چیذر دفن کردیم.سال های بعد که پسرخاله ی محمد حسین فوت کرد،تابوت او را به امامزاده برده و اتفاقا کنار قبر دایی اش گذاشته بودند تا مزارش برای دفن آماده شود. محمد حسین آن روز دست روی تابوت پسرخاله اش گذاشته و گفته بود:آقا محسن،از جای من پاشو اینجا جای من است! 🌷آن موقع همه این کلام را شنیدند اما کسی متوجه نشده بود که منظور پسرم از این حرف چیست.چند سال بعد که محمد حسین در سوریه به شهادت رسید، او را درست در کنار مزار دایی اش، یعنی همان جا که آن روز اشاره کرده بود،دفن کردند.برای همه عجیب بود که پسرم از همان زمان می دانست که شهید می شود و حتی دفنش را مشخص کرده بود! ✍به نقل از:مادر شهید 💐جـانا دلِ مــا ؛ هـوای خنده هـایت را دارد ڪمی برای بهـانہ‌ هـای دلمان لبخنـــــــد بزن . . .❤️ 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 💐عليرضا هيچ حسرتي در دلش نداشت. نه سمت و نه مسئوليتي و نه تعلقي دنيایي،حسرت هيچ چيز اين دنيا را نداشت اما حسرت يک چيز را خيلی می خورد و آن هم این بود که با شهادت همجوار مزار عمویش شود. می‌گفت آیا می شود من شهيد شوم و مزارم كنار مزار عموی شهيدم باشد. هر مرتبه كه به زيارت شهدا و خاصه عموی بزرگوارشان مشرف می شديم،با ايشان نجوا می كرد و كنار مزار عمو را نشان ميداد و ميگفت: ببين اينجا جای من است.بعد از شهادتش هم پیکرش را در كنار عموی شان دفن كرديم.😭 🌷بزرگ‌ترين خصلت عليرضا خلوص و تواضعش بود.ايشان هيچ وقت در مورد مسئوليتش در جبهه حرفی به ما نزد.هر بار از او می پرسيدم كه تو در جبهه چه می كنی؟می گفت:كفش واكس می زنم، سنگر درست می كنم. وقتی شهيد شد متوجه شديم كه فرمانده تيپ رسول اكرم(ص)‌از لشکر  زينبيون بود.ايشان خيلي بی ريا و خاكی بود.با همه همينطور بود و فرقی نمی‌کرد طرف مقابلش کیست. ✍به نقل از:همسر شهید 🌹 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
💌 ☔️همسر شهید نقل می‌کنند:هیچ‌ وقت آقاموسی از کارش در خانه حرفی نمی زد!یک مرتبه اصرار کردم که درجه‌ات چی هست نمی‌گفت؛خیلی التماس کردم تا گفت:این درجه‌ها به درد من نمی‌خورد، به درد شما که دیگه اصلاً نمی‌خورد. ☔️بعد از شهادتش دیدم نامه‌ای خطاب به مقام معظم رهبری نوشته بود، یکی از جملاتش این بود:"من تا جایی که توانسته‌ام دراحوال شهیدان دقت کرده‌ام و زندگی آنها را مطالعه نموده‌ام و سعی کردم آنها را الگویم قرار دهم؛آنها برای ترفیع درجه،امضای حضرت زهرا سلام‌ الله‌علیها را می خواستند ولی الان خیلیها دنبال درجه و مقام می‌دوند ولی من قسم میخورم که قدمی برای ترفیع درجه و رتبه برنداشتم." 🌹شھیـدها هم 🎀متولد می شوند مثـل مـــا ؛ اما مثل ما نمی‌میرند برای همیشه زنده می‌مانند مثل تو ای شھیـد . . .🕊 🌷 🕊 💝🎊🎉🎂 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
🥀🕊 💐پدر شهید نقل می کنند:اسماعیل می‌گفت در مرحله اول باید بجنگیم نه اینکه شهید شویم.باید دفاع کنیم. هر چند شهادت از همه چیز بهتر است؛اگر قرار است بمیریم،خدا مرگ‌مان را در شهادت قرار بدهد.می‌گفت دعا کنید به آن چیزی که در دنیا میخواهم برسم،می‌دانستیم شهادت می‌خواهد. 🌷یک روز با اسماعیل بیرون رفته بودیم.در راه،خانم بدحجابی رو دیدیم. بهش گفتم اسماعیل!به خاطر این‌ها می‌روی می‌جنگی؟اسماعیل گفت بله!ما به خاطر این‌ها می رویم می‌جنگیم. آن‌هایی که حجاب‌شان کامل است مشکلی ندارند.خودشان می‌دانند راه درست چیست!ما می‌رویم که این‌ها دست اَجنبی نیفتند؛خاک کشورمان دست اَجنبی نیفتد. 🌷🕊پرواز را . . . تو تجربہ ڪردی ، مبارڪت حالا پرِ پریدن خود را بہ من ببخـش 🌹 یاراحمدی 🕊 ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯
❇️ 🌸نماز اول وقت،رسیدگی‌به‌نیازمندان 💐فرزند شهید روایت می‌کند:پدرم نمازش📿را همیشه اول وقت می‌خواند و معتقد بود که نماز اول وقت موجب می‌شود که خدا همیشه در سختی‌ها و مشکلات دستمان را بگیرد. ✨او همیشه به اطرافیان کمک می‌کرد. دوران کودکی را در جنوب تهران سپری کرده بود،هر چند وقت یکبار سری به محله کودکی‌اش می‌زد و به افراد مستضعف کمک می‌کرد. 🎊🎈عطر زینبیہ عطر تولد شهـ🌷ـید مے‌آید🍃 🎀لحظہ تولدت شروع پرواز است براے پرستوهـا و خاطرہ ماندنے براے تمام آسمانها ...🕊 🌷 🕊 🌼🎂❣⭐️ ╭━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╮ @hamafzaeieshohadaei ╰━━⊰🦋°🇮🇷°🦋⊱━━━━━╯