eitaa logo
حماسه هیأت‌ها
1.7هزار دنبال‌کننده
672 عکس
130 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
نفیسه از همه بچه ها بیشتر به من وابسته است از همه هم شیرین زبان تر ، حاضر جواب تر است. همان ماهی یکباری که به موسسه میروم موقع برگشت که میشود از پشت پنجره مرا از حیاط دید میزند ، من هیچ وقت برنمیگردم نگاهش کنم ، اگر برگردم دلم پیشش میماند، اما حس میکنم نگاهش را ، از همان پشت پنجره. امروز که روضه است زودتر از همه آماده شده، جلوی درب نشسته است. تا وارد میشوم اصرار میکند که شیرکاکائو هارا او بریزد و پخش کند به خانوم سلطانی وساطت میکنم اما قبول نمیکند. نفیسه اخم میکند و با عصبانیت میگوید: «صاحب عزا منو بچه هاییم خاله ! شما که مامان دارید ، خدا نگهش هم داره » رو میکند به من: «خودت مگه نگفتی حضرت زهرا مامانه ماست ؟ حضرت علی هم بابای همه یتیما؟» میخواهم اشک‌هایم را از چشمهایم قورت بدهم بلکه بیرون نریزند ... نمی‌شود ... 📸عکس از فاطمه تیرگریان 🆔 @HamaseHeyat ‌🌐HamaseHeyat.org 🔰instagram.com/hamaseheyat
تا دوروز پیش تصمیمت رو گرفته بودی حالا صبح زود یه کاره رفتی رضایت دادی ؟ سکوت میکنم _‌ تو نبودی میگفتی باید بمونه اون تو تا بپوسه ؟ هنوز سکوت کردم _تو نبودی مهری خانوم اومد جلو در خونمون گریه و زاری کرد بهش گفتی امکان نداره رضایت بدم ؟ از جا بلند میشم ! با صدایی تقریبا بلند میگم: «چرا ، چرا من بودم اما وقتی دیدم رضام نیست خونه رو سیاه پوش کنه واسه این روزا که روضه داریم ... گفتم بزارم مهری خانوم پسرش باشه تا خونه رو سیاه پوش کنه واسش ... وقتایی که روضه داره... من با فاطمه‌ی‌زهرا معامله کردم ... همین ...» 🆔 @HamaseHeyat ‌🌐HamaseHeyat.org 🔰instagram.com/hamaseheyat
مرحوم مامقانی در کتاب تنقیح المقال نوشته : وقتی بشیر آمد و وارد مدینه شد، مردم رو جمع کرد،بی بی ام البنین آمد بشیر گفت : _بی بی جان! بچه هات رو کشتن.... _از حسینم چه خبر؟ _دستای علمدار کربلا رو جدا کردن.. _از حسینم چه خبر؟ _بی بی جان! نبودی عمود آهن به سر پسرت زدن... _از حسینم چه خبر؟ _بی بی جان با لب تشنه سر از بدنش جدا کردن... یه وقت خانوم ام‌البنین صدا زد: « ای بشیر! " قَدْ قَطَّعتَ نِیاطَ قَلبی " بندهای دلم رو پاره کردی..." أولادی وَمَن تَحتَ الخَضراء کُلُّهُم فداءُ لأبی عَبدِاللهِ الحُسین " همه ی زندگیم فدای حسین...همه ی بچه هام فدای حسین... 🆔 @HamaseHeyat ‌🌐HamaseHeyat.org 🔰instagram.com/hamaseheyat
نشسته است بر لبه پله‌های گلی حسینیه ، نفس کم آورده‌است ، بلند میشود دستهایش را میگیرد بر نرده‌های سبزرنگ چوبی. باید برسد به نماز جماعت . سلام میکنم ، هنوز نفس نفس میزند سر تکان میدهد با صدایی ضعیف میگوید علیکم‌والسلام ... گوشهایش درست و‌حسابی نمیشنود ، با صدای تقریبا بلند میگوید: با وانت اومدی بابا جان ؟ -بله آقا سید _بعد نماز بیا بالا ، گوسفندارو ببر ، من فردا میان دنبالم میرم دیگه نیستم . زودتر قربونی بشه برسه دسته مردم _چشم آقا سید ۴۰ سال است که هر سال فاطمیه سه گوسفند نذر دارد برای پخش بین مردم روستا ... امسال تنها برایش سه گوسفند باقی مانده ... سه گوسفند آخر ... صبح شده، آفتاب افتاده است روی صورتم. دیشب تا پاسی از صبح گوسفندها سید را خرد و تقسیم میکردیم ... صبح تازه خوابیدم ! پتو را میکشم روی صورتم بلکه ساعتی بیشتر بخوابم. انگار نمیشود؛ سکینه خانوم با صدای بلند از زیر تراس مادرم را صدا میکند: «زهرا خانوم هستی؟ شنیدی دم نماز صبح سیدکریم فوت کرده، میدونستی ؟» درجا میپرم،آمدند دنبالش ... سه گوسفند آخر راهم داد و رفت 🆔 @HamaseHeyat ‌🌐HamaseHeyat.org 🔰instagram.com/hamaseheyat
6.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"اشک" هایی که امان نمی‌دهند و از چشم‌ها روانه ‌می‌شود... "حس"هایی که ‌متولد می‌شوند ... "آه‌ "هایی که در میانه‌ی نمایش بلند می‌شود ... ذکر "یازهرا" هایی که در سالن میپیچد... اینها گواهی می‌دهند که این ضرب المثل قدیمی درست است ... «شنیدن کی بود مانند دیدن ...» ◾️نمایش فاطمی «سفینه‌ نور» که در ۱۲ شهر مازندران اجرا شد 🏴موسسه فرهنگی شهید مطهری ‏@mst_babol ‌‎📍استان مازندران ، عباس آباد 🆔 @HamaseHeyat ‌🌐HamaseHeyat.org 🔰instagram.com/hamaseheyat
«نوجوانان را دریاب زیراکه آنان سریعتر به کارهای خیر روی می‌آورند» امام صادق(ع)📚اصول کافی ج۸ ◼️برپایی ایستگاه صلواتی به همت نوجوانان هیأت عشاق‌الرضا(ع) 🏴هیأت نوجوانان عشاق‌الرضا(ع) @nojavanan_oshagholreza1001 📍مازندران،قائمشهر 🆔 @HamaseHeyat ‌🌐HamaseHeyat.org 🔰instagram.com/hamaseheyat
می خواستیم تابلوهایی با عنوان “یا فاطمة الزهرا” نوشته و به اتاق های دانشکده نصب کنیم. بعضی دانشجوها می گفتند: “این کارها جاش اینجا نیست”.دکتر موافق نبود. می گفت: “اتفاقا جاش همین جاست. باید این دانشگاه را با اهل بیت (ع) ضمانت کنیم”. دکتر خیلی روی زمان کلاس حساس بود و اصرار داشت که ۹۹ درصد ۱۲۰ دقیقه را درس بدهد. اما روزهایی که به نام اهل بیت (ع) گره خورده بود، قاعده اش فرق می کرد. روز شهادت حضرت زهرا (س) چند کتاب عربی و فارسی همراه خود آورده بود و نیم ساعت درباره حضرت صحبت کرد. نمی دانم آن روز در ذهنش چه گذشت که شروع کرد با صدای بلند گریه کردن. های های گریه می کرد و ما هاج و واج دکتر بودیم و فقط نگاهش می کردم. «دانشمندِهسته‌ای سبک‌بال‌ ِعاشق مجید شهریاری...» 🆔 @HamaseHeyat ‌🌐HamaseHeyat.org 🔰instagram.com/hamaseheyat