رمان 🦋 #خدا_عشق_را_واسطه_کرد
🕯 #فصل_دوم
🌿 #پارت_120
دسـته گـل رز سـفید رو بهـم داد و همـون دستشـو دور کمـرم انـداخت وبسـیار بـه هـم نزدیـک شدیم ، هنوز اتصال نگاهشو با نگاهم حفظ کرده بود :
- یامین کاش براي فردا شب بلیط گرفته بودم .
+چرا ؟
- من در مقابل تو صبرم رو از دست می دم .
و منــو در آغــوش گرفــت و ســر در گــردنم فــرو بــرد ، نفــس هــاي عمــیقش روي پوســت گردنمو احساس می کردم ،
با صداي خانم فیلم بردار که کمی انگلیسی بلد بود از من فاصله گرفت :
- لطفا به این قسمت بیاید تا عکس ها گرفته بشه .
به قسمتی که گفت رفتیم ، تمام این صحنه ها در آتلیه فیلم برداري شد
انگار بـه دنبـال عـروس رفـتن در آرایشـگاه دیگـه از مـد افتـاده و مـا از صـبح بـا آرایشـگر و فـیلم بردار در آتلیه بودیم ،
کارلو هم از صبح به همراه آرایشگر و فیلم برداري دیگر در خانه ما بود .
و ژست هاي مختلفی که دختر جوان عکاس می گفت ما اجرا می کردیم ،
- عروس سرتو کمی به چپ بچرخون ، داماد نگاهت به دوربین باشه ، خوبه .
و فلش زد و ناگهان موسیقی آرامی در فضا پخش شد و فیلم بردار گفت :
- باید تانگو برقصید .
کارلو دستشو به طرفم گرفت :
- بانو افتخار می دهید ؟
+ با کمال میل
دسـت در دسـتش گذاشــتم ، اون یکـی دسـتش دور کمــرم حلقـه شـد و دســت مـن روي شــانه
ي پهنش نشست ،
نفـس هــاي پــر حــرارتش بــه صــورتم مــی خــورد و حتــی یــک لحظــه نگاهشــو از چشــمانم نمــی
گرفت ،
صورتشو به صورتم چسبوند و زمزمه کرد :
- کی بود ؟
& چی ؟
- کی بود که اولین بار دلم براي تو رفت ؟
+سوال خیلی سختیه !
- موافقم ، خودمم هنوز جوابشو پیدا نکردم .
+خاصیت عشق همینه طوري به سراغت میاد که خودت متوجه نمی شی ...
ســر بــر شــانه اش گذاشــتم ، کــاملا از اطــرافم غافــل شــده بــودم و هــیچ چیــزي جــز کـارلو بــه
نظرم نمیومد ،
زمان و مکان در همان آغوش مرد دوست داشتنی من متوقف شده بود ...
+ اکرم خانم سـفر قنـدهار نمـی رم کـه ، اصـلا بایـد یـک سـاله دیگـه بـراي اقامـت دائـم بـه ایـران
برگردم .
- دست خودم نیست مادر ، تو بري ما خیلی تنها می شیم .
صورت مثل ماهشو بوسیدم و از آغوشش جدا شدم .
بار دیگر مامانو در آغوش گرفتم :
+قربونت برم اینطور بغض نکن .
بابا مداخله کرد
-خانم بزار این دختر با خیال راحت بره .
مامان لبخند لرزونی زد :
+خوشبخت بشی عزیزم .
بابــا دســت منــو گرفــت ، دســت کــارلو هــم همینطــور ، دســتمونو در دســت هــم گذاشــت و بــه
انگلیسی گفت :
- قـدر همـو بدونیـد ، هیمشـه بـا هـم خـوب باشـید ، دعـا مـی کـنم همیشـه حـالتون بـا هـم خـوب
باشه .
و دستمونو فشرد و سپس رها کرد :
- زودتر برید که هر لحظه ممکنه پشیمون بشم .
و ما رفتیم اما دل من در فرودگاه کنار مادر و پدر و اکرم خانم جا موند ...
✍🏻 #فائزہعبدے
#این_داستان_ادامه_دارد...
#بنیاد_حامیان_خانواده_کاشان
╔═🦋🕯══════╗
@hamianekhanevade
╚══════🕯🦋═╝
جلسه هفدهم محرم۹۹.m4a
21.59M
#ما_ملت_امام_حسینیم
سخنرانی سرکار خانم #نصیری
محرم ۹۹ #جلسه_هفتدهم
بازخوانی کتاب #فتح_خون به روایت شهید #آوینی
#بنیاد_حامیان_خانواده_کاشان
@hamianekhanevade
جلسه هیجدهم محرم ۹۹.m4a
21.59M
#ما_ملت_امام_حسینیم
سخنرانی سرکار خانم #نصیری
محرم ۹۹ #جلسه_هیجدهم
بازخوانی کتاب #فتح_خون به روایت شهید #آوینی
#بنیاد_حامیان_خانواده_کاشان
@hamianekhanevade
جلسه اول تالار نورجهان محرم ۹۹.m4a
26.42M
#ما_ملت_امام_حسینیم
💠سخنرانی سرکار خانم #نصیری
💢محرم ۹۹ #جلسه_اول1⃣
✅بازخوانی کتاب #کوثر_کربلا
✳️به روایت علامه #جوادی_آملی
#بنیاد_حامیان_خانواده_کاشان
@hamianekhanevade
مشاوره | حامیان خانواده 👨👩👧👦
#ما_ملت_امام_حسینیم 💠سخنرانی سرکار خانم #نصیری 💢محرم ۹۹ #جلسه_اول1⃣ ✅بازخوانی کتاب #کوثر_کربلا
✅خداوند متعال حافظ ایشان و شما باشد 🙏😍
رمان 🦋 #خدا_عشق_را_واسطه_کرد
🕯 #فصل_سوم
🌿 #پارت_121
همگــی وارد خانــه شــدیم و مــن یــاد روزي افتــادم کــه بــراي نخســتین بــار پــا در ایــن خانــه گذاشتم ،
یاد احساسی که داشتم " احساس میکنم وسط موزه نشستم و قهوه میخورم ! "
جالـب اینـه کـه هنـوز همـون احسـاس رو بـه ایـن خانـه دارم ، بـه محـض ورود بـه ایـن خانـه فکـر می کنم وارد یک موزه شدم ، روي مبل ها نشستیم و خدمتکارها ساك هر کسی رو به اتاق خودش بردند ،
پائولو من رو خطاب قرار داد :
- اوه بـانو یـامین ، نخسـتین بـار کـه بعـد از سـال هـا دیـدمت هـیچ فکـر نمـی کـردم یـک روزي دل پسر سنگدل منو می بري !
و بعــد خــودش بــا صــداي بلنــد خندیــد ، کــارلو و مــادر بــزرگ هــم در ایــن خنــده همــراهیش کردند و من تنها لبخند محجوبی زدم
ماریا هم مثل همیشه دقیقا شبیه به یک خون آشام به من نگاه کرد .
براي نجات از نگاه ماریا ... نه بهتره بگم مادرشوهر !
از جام بلند شدم :
+چه کسی دعوت من رو به یک فنجان چاي قبول می کنه ؟
همگــی اســتقبال کردنــد و تنهــا مادرشــوهر بــود کــه گفــت میلــی بــه چــایی نــداره و قهــوه رو ترجیح می ده !
چاي و هل رو از چمدانم آوردم و از زعفران داخل آشپزخانه هم استفاده کردم ، 4 فنجـان چـاي داخـل سـینی گذاشـتم و وارد پـذیرایی شـدم و در ابتـدا بـه مـادربزرگ وبعـد بـه پدرشـوهرم و در آخـر جلــوي کـارلو تعـارف کــردم ، همگـی تشــکر کردنـد امـا جملــه ي مـرد چشــم آبی من بیشتر از همه بهم چسبید :
- خیلی دوست دارم چایی از دست خانمم رو بخورم
لبخندي زدم و نشستم که ماریا خطاب به من گفت :
- من گفتم قهوه رو ترجیح می دم !
+خب ؟
- قهوه من کجاست ؟
+من از سـر دوسـتی و لطـف اعضـاي ایـن خانـه رو بـه چـایی دعـوت کـردم و شـما هـم رد کـردي اگر میل به قهوه دارید خدمتکار هست براتون اماده می کنه !
ابرو در هم کشید و سکوت کرد ...
چقدر این رفتار براي من آشنا بود !
ماریا دقیقا عین یک سال و خورده اي پیشِ کارلو رفتار می کرد
باز رفتار کـارلو قابـل توجیـه بـود چـون آشـنایی خاصـی بـا مـن نداشـت و نسـبت بـه مـادرش سـن بسیار کمتري داره ،
امــا ایــن زن داراي یــک ســن و ســالیه و کــاملا بــا مــن و خــانواده ام آشــنایی داره و ایــن رفتــار بسیار براش زشته !
بعد از صرف چاي هر کس به اتاق خودش رفت تا خستگی سفر از تن به در کنه ، بـه مـن و کـارلو هـم یـک اتـاق آمـاده شـده بـود ، کـارلو درب اتـاقو بـاز کـرد و منتظـر شـد ابتـدا من داخل بشم ،
بعــد از ورود مــن درب اتــاقو بســت ، چمــدانم رو بــاز و شــروع بــه چیــدن لبــاس هــا داخـل کمــد کردم ،
که یکدفعه دو دست دور کمرم از پشت حلقه شد :
مجناب دلوکا می تونم بپرسم چیکار می کنی ؟
- بله می تونی بپرسی
+چیکار می کنی ؟
- دختري که دوست دارمو بغل می کنم .
+ این دختر داره کار انجام می ده .
- کار همیشه هست ، اما این لحظه هاي دو نفره همیشه نیست .
+ میشـه بـزاري کـارمو انجـام بـدم ؟ مـی خـوام دوش بگیـرم و نیـاز دارم لبـاس هـامو داخـل کمـد بچینم .
- نه نمیشه .
+کارلو !
خیلــی ناگهــانی صورتشــو جلــو آورد و مــن از بوســه اش گــرم شــدم ، عمیــق مــی بوســید و قصــد نداشت به این بوسه پایان دهد
✍🏻 #فائزہعبدے
#این_داستان_ادامه_دارد...
#بنیاد_حامیان_خانواده_کاشان
╔═🦋🕯══════╗
@hamianekhanevade
╚══════🕯🦋═╝
جلسه دوم تالار نورجهان محرم۹۹.m4a
23.65M
#ما_ملت_امام_حسینیم
💠سخنرانی سرکار خانم #نصیری
💢محرم ۹۹ #جلسه_دوم2⃣
✅بازخوانی کتاب #کوثر_کربلا
✳️به روایت علامه #جوادی_آملی
#بنیاد_حامیان_خانواده_کاشان
@hamianekhanevade
مشاوره | حامیان خانواده 👨👩👧👦
#ما_ملت_امام_حسینیم 💠سخنرانی سرکار خانم #نصیری 💢محرم ۹۹ #جلسه_دوم2⃣ ✅بازخوانی کتاب #کوثر_کربلا
بله حتما خود اهل بیت علیهم السلام نظر می کنند و حضور دارند
😭😭😭😭
⚠️مژده 📣.
⚠️ مژده📣
◾️🔹 #دورهمی جذاب
#فیروزه_نشان_ها🔹◾️
✅ با سخنرانی #سرکارخانم_باقری✨
⚡️کارگاه های شناختی مهارتی
📚 #پاتوق_کتاب
⁉️💬 #پرسش_وپاسخ
👇👇👇👇👇👇
🏴پنج شنبه ۲۷ شهریورماه 🏴
⏰ ساعت : ۱۷:۳۰
‼️ماسک یادتون نره😷😷‼️
🏢 آدرس:
میدان پانزده خرداد ابتدای خیابان طالقانی دانشگاه فرهنگیان
💎 @hamianekhanevade 💎
🌹🍃منتظر حضور سبزتان هستیم🍃🌹
جلسه سوم تالار نورجهان محرم۹۹.m4a
22.77M
#ما_ملت_امام_حسینیم
💠سخنرانی سرکار خانم #نصیری
💢محرم ۹۹ #جلسه_سوم3⃣
✅بازخوانی کتاب #کوثر_کربلا
✳️به روایت علامه #جوادی_آملی
#بنیاد_حامیان_خانواده_کاشان
@hamianekhanevade
مشاوره | حامیان خانواده 👨👩👧👦
#ما_ملت_امام_حسینیم 💠سخنرانی سرکار خانم #نصیری 💢محرم ۹۹ #جلسه_سوم3⃣ ✅بازخوانی کتاب #کوثر_کربلا
⁉️سوال خوبی هست؟
✅ هیچ منفعتی در دنیا بدون هزینه نیست
✔️برای اینکه به اهداف ات برسی باید اول هوای خدا رو داشته باشی بعد خانواده ات
#بنیاد_حامیان_خانواده_کاشان
@hamianekhanevade