سخنرانی #سرکار_خانم_نصیری
#مهارت_مدیریت_زمان
#قسمت_دوازدهم
#سارقان_زمان
۷. عجله و شتاب زدگی در کارها:
تنها کاری که در اون عجله خوبه، کار خیره
که البته اونم به اندازه.
اقای بهجت اصلا استخاره برای ازدواج نمیکردن.
برا ازدواج باید #استشاره کرد، راهنمایی و مشورت بگیری ازبقیه، وقت بذاری تحقیق کنی
البته شناسایی بعضی چیزا، دیگه کار آدم معمولی نیست یه کارشناس باید بررسیش کنه
خیلیا الان تو ازدواجشون به مشکل برخوردن
پسره یادختره یه اختلال داره.
طرف مقابل میگه: به مانگفته بودن این مشکل رو داره
خب تو چه انتظاری داری از مردم
اوناکارشناس که نیستن ازکجا بدونن فلان بیماری رو داره.
تو باید درست تحقیق کنی
اما تو کارای دیگه نباید عجله کرد.
چون باعث میشه من کارمو با استرس و عجله انجام بدم کیفیت کارم میاد پایین در نتیجه دوباره باید انجام بدم
✅در خواندن #نماز نباید عجله کرد.
مخصوصا تو ماه رمضون که خیلی تاکید به نماز می کنیم دلیل داره.
علمای قدیم هیچکدوم اهل ورزش های آنچنانی نبودن یا بودن به مانگفتن.
پوست و استخون بودن نه چربی اضافه نه مشاعر شونو از دست میدادن،
خب چرا❓❗️
☑️اونا نمازشونو درست میخوندن.☑️
طرف میرفت کلاس یوگا. پونصدهزارتومنم میداد که به آرامش برسه،
گفتم: به آرامش رسیدی؟
گفت: آره خوب بود.
گفتم: چیکاربهت گفت؟
گفت: بدنت و بی حرکت بذار، دستات رو بنداز، به چیزی فکر نکن، فلان حرکت کششی رو چندبار انجام بده ...
بعد دیدم مدت زمانی که بهشون میگن: بازوت رو کشش بده، پاتو اونجوری کن، اندازه اینه که میگن تو نماز ذکر و مستحبه سه بار بگی. 👈 همون رکوع
✅ نماز بهترین ورزشه ✅
#زندگی_الهی
کانال رسمی سرکار خانم #نصیری
https://eitaa.com/zendgi_elahi96
رمان 🌺#سجاده_صبر
🌺#قسمت_دوازدهم
فاطمه توی تاکسی نشسته بود و با خودش فکر میکرد، به خاطر وجود محسن فرصت نکرده بود سر قبر ساجده بشینه و با خواهرش درد و دل کنه، از حرفهای محسن عصبانی بود، همش با خودش میگفت:
-متاسفی؟!!!
اون زمانی که از دستت بر میومد کاری کنی متاسف نبودی، حالا متاسفی؟!!!
چشماشو بست و خاطرات گذشته رو مرور کرد...
***
روز عروسی ساجده قشنگترین روز دنیا بود، هم برای فاطمه که 14سال بیشتر سن نداشت و از اون همه زرق و برق عروسی و مهمونها به وجد اومده بود، هم برای خواهرش که به طرز بسیار زیبایی توی لباس عروسی میدرخشید و بعد از مدتها تلاش به عشقش رسیده بود.
ساجده دو سالی بود که با مهران دوست بود اما خانوادش اجازه نمیدادند این دوتا با هم ازدواج کنند، پدرش با شناختی که از خانواده مهران داشت راضی نمیشد دختر دسته گلش رو بسپاره به اون خانواده پول دار اما بی فرهنگ، بالأخره اونقدر ساجده و مادرش اصرار کردند که پدر راضی شد.
اما خوشی و زیبایی و اون همه شور و نشاط عشق فقط دو ماه دووم آورد، با وجود علاقه ای که مهران و ساجده به هم داشتند، اما ساجده درک نکرده بود که با چه کسی ازدواج کرده، ازاونجایی که خودش توی خانواده با فرهنگ و بسیار باادب بزرگ شده بود انتظار داشت شوهرش هم همون طور رفتار کنه، اما مهران در خانواده دیگه ای بزرگ شده بود، برای مهران دستور دادن به زنش یا حتی بدتر از اون کتک زدنش یک عمر عادی بود.
اولین باری که ساجده از مهران کتک خورد، گریه کنان با یک چمدون بزرگ اومد خونه پدرش، پدر که با دیدن صورت سرخ دختر و چمدون توی دستش همه چیزو فهمیده بود نشست و دو ساعت تمام باهاش حرف زد، بهش گفت:
-دختر عزیز من، تو باید درک کنی تو چه خانواده ای داری زندگی میکنی، مگه تو نگفتی که عاشق مهرانی، تو چطور عاشقش بودی اما نمی دونستی چه تفکری داره، چه فرهنگی داره؟ اگه اون دست روت بلند میکنه به خاطر اینه که همیشه توی خونشون دیده که سر کوچیکترین چیزها مادرش از پدرش کتک خورده، وقتی به تو فحاشی میکنه واسه اینه که فحاشی از نظرش عیب نیست، تو مگه عاشق نیستی؟ عاشق باید معشوقش رو بشناسه، باید همون طور که هست بپذیره و اگر هم میخواد تغییرش بده، میتونه، اما خیلی آروم و آهسته....
اما گوش ساجده به این حرفها بدهکار نبود، هر بار که قهر میکرد مهران با کادوهای گرون قیمتی که میخرید برش میگردوند و دو روز نشده روز از نو روزی از نو
دیگه ساجده اون دختر شاد و شنگولی نبود که یک جا بند نمیشد، کج خلق و عصبی بود، بی دلیل داد میزد، بی دلیل فحاشی میکرد. بهونه میگرفت، حتی توی خونه پدرش که برای قهر میومد، فاطمه هم از دستش آرامش نداشت. از 7 روز هفته 5 روزش رو خونه مادرش بود، تا اینکه باردار شد.
بعد از باردار شدنش دوباره شادی به خونه ساجده و مهران برگشت، انگار تازه ازدواج کردند، همه چیز داشت خوب پیش میرفت، اما این بار ساجده با اولین کتکی که از شوهرش خورد تهدیدش کرد که بچه رو سقط می کنه، انگار دست آویز قدرتمندی پیدا کرده بود برای دفاع از خودش، اما نقشش نگرفت، مهران که فکر نمیکرد ساجده به این تهدیدش عمل کنه، توجهی بهش نکرد، وقتی بی توجهی مهران رو دید خودش رو از راه پله های خونه پرت کرد پایین.
مهران وقتی این صحنه رو میبینه فورا زنش رو به بیمارستان میرسونه، اما کار از کار گذشته بود و بچه سقط شده بود، خبر سقط بچه باعث میشه مهران بیاد توی اتاق و جلوی چشم همه، بی هوا مشت محکمی توی دهن ساجده بکوبه، بعدم مادر و پدرش شروع کردند به فحاشی کردن به ساجده و خونوادش.
#این_داستان_ادامه_دارد ...
#بنیاد_حامیان_خانواده_کاشان
@hamianekhanevade
رفع #موخوره 💆🏻♀ #ترفندهای_زیبایی
هفته ای ۱ بار :
َ۲ قاشق روغن نارگیل 🥥
+ ۲ قاشق ژل آلوئه ورا 🥑
+ ۲ ق روغن سیاهدانه ●
👈 رو ترکیب کرده و به کل موهاتون ماساژ بدید و بعد از یک ساعت بشورید. 🧖🏻♀
#نکات_همسرداری
#قسمت_دوازدهم
#بنیاد_حامیان_خانواده_کاشان
@hamianekhanevade