eitaa logo
مشاوره | حامیان خانواده 👨‍👩‍👧‍👦
1.9هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
714 ویدیو
46 فایل
﷽ 🌱موسسہ‌مشاوره‌حامیان‌خانواده‌ڪاشان 🌱مدیریٺ:فھیمه‌نصیرۍ|مشاورخانواده 09024648315 بایدساخت‌زندگےزیبا،پویا،بانشاط‌ومٺعالےرا♥️ همسرانہ‌آقایان↯👨🏻 @hamsarane_mr همسرانہ‌بانوان↯🧕🏻 @hamsarane_lady سوالےداشتین‌درخدمٺم↯😊 @L_n1368
مشاهده در ایتا
دانلود
سخنرانی ۲. تزیینی های گران قیمت و وسایل جاگیر بی مصرف: چیه توخونه ها جا نیست پابذاری از بس سانت به سانت تزیینی گذاشتن؟ اینا نه تنها به کار مفیدی نمیاد که کلی از وقتتم میگیره بخوای تمیزشون کنی چه برسه حالا خواهر شوهرتم بیاد و با یه نگاه یه دست بکشه و بگه بله اینجارم که گردگیری نکردی😤 خب مسلمه که اینجوری سعی میکنی کمتر مهمونی بگیری، صله رحم کم میشه، دیدوبازدید ِ کمتر،عمر  کوتاه میشه، گرفتاری زیاد میشه، برکت مال میره و ... دیگه برو تا آخر خونه سه طبقه بزرگ  میسازن، آخرشم میبنی مهمونی شو میبره رستوران! اصلا معلوم نیست هدف چیه؟ از خونه ساختن، وسیله خریدن یا هر کار دیگه؟ خونه هامون شده عین گاراژای قدیم به بچه مون میگیم: چپ چپ چپ راست راست راست از این ور برو نخوری به اون بشین دیگه بسه آخرشم می‌زنیم بیچاره رو بخاطر این وسایل 😔 یامثلا یه سین تو سفره هفت سینت نباشه حالا ،سال تحویل نمیشه؟ کلی وقت میذاره که یه چیزی رو حتما ست کنه تا یه حد معقول اگر باشه طوری نیست نه اینکه زمان و ذهن و همه چی مو بذارم برا ست کردن ☑️زمانمون و الکی ازبین نبریم. ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ کانال رسمی سرکارخانم https://eitaa.com/zendgi_elahi96
مشاوره | حامیان خانواده 👨‍👩‍👧‍👦
. #نکات_همسرداري #قسمت_ششم ❤ ️همسرتان را #عاشق خود کنید. ❤ برای اینکه روز به روز علاقه همسرتان ر
. 🎀 بحث باخانواده رو چه طوري باسیاست تموم کنیم؟! اگر احیانا بگو مگویی با خانواده همسرتون پیش آمد به هیچ عنوان سریع عصبانی نشین، داد نزنین، اینجوری خیلی راحت می تونن عصبانیت شما رو بهونه کنن و برای دیگران تعریف کنن و حق رو به خودشون بدن. برای دیگران تعریف می کنن که "احترام بزرگتر، کوچکتری نمی دونه و...." آتو دستشون ندین. با جواب بدین یا محل رو ترک کنین. ... ‏ @hamianekhanevade
رمان 🌺 🌺 خبری از سهیل نبود حدس میزد که رفته باشه سر کار، معمولا روزایی که سهیل توی خونه بود و میخواست صبح بره سرکار، بلند میشد و براش صبحانه آماده میکرد، اما این دفعه دلش بدجور شکسته بود، از بچگی یاد گرفته بود که همسرش مهمترین بخش زندگیشه، اما الان این بخش مهم ... دست و روشو شست و برای علی و ریحانه صبحانه آماده کرد، بعدم دست و رویی به سر خونه کشید. تلفنو برداشت و به خونه مادرش زنگ زد، وقتی صدای گرم و سالخورده مادرش رو شنید، انگار بغض فرو خوردش شکست، آروم اشک میریخت، نه می تونست جواب سلام مادرش رو بده و نه دلش می اومد قطع کنه، مادر فاطمه که سکوت دخترش رو دید، با لحنی آروم گفت: دخترم، فاطمه جان، چی شد عزیزم؟ دلت گرفته؟ دلت تنگ شده؟ چی شده مادر؟ بگو دردتو به مادر فاطمه که نتونسته بود صدای لرزانش رو کنترل کنه گفت: + مادر جون، دلم براتون تنگ شده، خیلی زیاد. خیلی خیلی زیاد. - الهی مادر به قربونت بره، دلتنگی خصلت آدمیه، آدمی که هیچ وقت دلتنگ نشه باید به آدم بودنش شک کرد، همین دلتنگی هم قشنگه، نه؟ + نه مادر، نه. دلم می خواد بیام پیشتون، دلم می خواد نوازشم کنید، دلم دست گرمتونو میخواد - خوب بیا عزیزکم، هم حال و هوات عوض میشه هم دلتنگیت رفع میشه جونم چند روز از آقا سهیل اجازه بگیر و بیا اینجا پیشمون بمون، بچه ها رو هم بیار، دست گرم من آمادست. + باشه مادر، میخواستم ببینم این هفته خونه هستین که من بیام - آره دخترم هستیم، بیا. کی میای؟ آقا سهیلم میاد؟ -همین امروز میایم. نه سهیل نمیاد، من و بچه ها میایم. - باشه، شام درست میکنم، به آقا سهیلم سلام برسون. + چشم بعد از خداحافظی از مادر، تلفن رو برداشت و به سهیل زنگ زد، نمی خواست بدون اطلاعش بره، میدونست ممکنه نذاره یا خیلی ناراحت بشه، اما برای آینده زندگی خودش و بچه ها هم که بود باید به سهیل تلنگری میزد. بعد از چند بوق کوتاه سهیل گوشی رو برداشت. - جانم؟ + سلام -سلام عزیزم صداش خیلی خسته بود، خسته و کلافه اون نفوذ و جذابیت همیشگی رو نداشت، فاطمه گفت: +میخواستم بهت بگم که با علی و ریحانه داریم میریم خونه مامان -کی؟ +چند ساعت دیگه حرکت می‌کنیم . -چرا می خواین برین؟ . . . -داری میری قهر؟ +کی تاحالا رفتم قهر که این بار دومم باشه، دارم میرم که کم کم جفتمون به ندیدن و نبودن همدیگه عادت کنیم، ازون مهم تر بچه هان صدای سهیل بلند شد، تبدیل به داد شد، با خشونت زیادی از پشت گوشی فریاد زد: - شورشو در آوردی، تا من نیومدم خونه حق نداری پاتو از خونه بذاری بیرون، من الان راه میفتم بعدم گوشی رو قطع کرد. فاطمه اشک گوشه چشمش رو پاک کرد و رفت توی اتاق چمدون مسافرتی رو برداشت و وسایل خودش رو مرتب توش چیند، بعدم چمدون عروسکی علی و ریحانه رو پر کرد و همه رو آماده کنار در ورودی خونه چیند، بعدم رو به علی گفت: + علی جان، مادر برو اسباب بازی هایی که دوست داری رو بریز توی کولت و بردار که میخوایم بریم خونه مامانی جیغ آخ جون علی و ریحانه با هم بلند شد و جفتشون دویدند به سمت اتاقشون. فاطمه مشغول جمع جور کردن خونه شد، تا وقتی که میره خونه تمیز باشه که یکهو صدای چرخیدن کلید توی در رو شنید، سرش رو برگردوند که سهیل رو با اخمی عمیق و چشمایی قرمز دید، سلامی کرد و به کارش مشغول شد ... .... @hamianekhanevade
مشاوره | حامیان خانواده 👨‍👩‍👧‍👦
#مسابقه #قسمت_ششم ❓❓آیا حضرت خدیجه سلام الله علیها موقع ازدواج با پیامبر اسلام دوشیزه بودن ؟ سن ایش
❓❓تاریخ ورود حضرت سلام الله علیه به کوفه و علت آنرا ذکر کنید ✅لطفا منبع را هم ذکر کنید 🌹 ذکر نام و تلفن خود را فراموش نکنید آیدی مدیریت جهت ارسال پاسخ مسابقه: 👇 @Rs1454 @hamianekhanevade
✅با تشکر فراوان از مشارکت چشمگیر شما همراهان همیشگی 👌دقت کنید قرعه کشی فقط از میان پاسخ های صحیح انجام می شود. امشب : سرکار خانم فاطمه رحیمی تبریک عرض می کنیم خدمت ایشان 👏👏👏👏👏👏
💠پس از دعوت كوفيان از امام حسين (علیه‌السلام) و ارسال نامه‌های بی‌شمار برای ایشان و درخواست از آن حضرت جهت رفتن به كوفه و برعهده گرفتن رهبری قيام بر ضد يزيد بن معاويه آن حضرت، پسرعمويش مسلم بن عقيل (علیه‌السلام) را با نامه‌اي به سوی كوفيان اعزام كرد. مسلم بن عقيل (علیه‌السلام) در پانزدهم ماه مبارك رمضان سال 60 قمری از مكه معظمه خارج گرديد و از آن جا به مدينه منوره رفت و پس از تجديد ديدار با خانواده خويش و زيارت قبر شريف پيامبر (صلی الله علیه و آله) و وداع با آن مضجع مطهر به سوی كوفه حركت كرد و در روز پنجم شوال همان سال وارد شهر عظيم كوفه گرديد و در خانه مختار بن ابی عبيده ثقفی كه از شيعيان مبارز و از مخالفان سرسخت بني‌اميه بود، سكونت گزيد. 🔸مرکز علمی تحقیقاتی دار العرفان شیعی 🔸وقایع الشیعه، صفحه ۷۷ @hamianekhanevade