دیشب حدود ساعت ۸.۳۰ شب، وسطِ میدان انقلاب، یک دفعه دیدم #بهنشر باز است. چشمانم برق زد 🤩 واقعاً قدم زدن بین کتابها و تورقشان حال و هوایم را عوض میکند ...
دو نفر بودیم. آمدیم برویم داخل، دربِ شیشهایِ چشمیدارِ بزرگِ مغازه باز نشد، ولی داخل مغازه سه نفر بودند. رو کردم به یک نفرشان و ...
- گفتم: باز کن
- گفت: کتاب میخواهی بخری؟!
- گفتم: بله! پس آمدم دنبالِ ... بگذریم 😊
- گفت: چه کتابی؟!
- گفتم: نمیدانم! 😁
خلاصه راضی نمیشد باز کند ولی با اصرار من باز کرد. بعد که رفتیم داخل، زود میخواست ما را رد کند!
دو دقیقه گذشت رفیق شدیم ولی هنوز باور نمیکرد میخواهم کتاب بخرم 🤦♂
حدود ۳۰ دقیقه در مغازه بودیم و ۱۳ جلد رمان نوجوان خریدم. خیلی دنبال کتابهایی گشتم که قهرمان داستان دختر باشد، چیزی که این روزها خلأ بزرگی در حوزه نشر است ... خلاصه ۳ جلد گیر آوردم. حالا میخواهم بخوانم. نمیدانم چشمم را میگیرند یا نه!
یاد چند سالی افتادم که مداوم روی رمان نوجوان وقت میگذاشتم. هر روز یا نهایتا هر دو روز یک جلد میخواندم. توی مترو، اتوبوس، تاکسی و ... ادبیات میخواندم، اما از اول کرونا بینمان فاصله افتاد! حالا شاید توفیقی شد دوباره بینمان آشتی شود، هر چند وقت خیلی تنگ است، خیلی تنگ ...
#حمید_کثیری 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4