eitaa logo
حامیان انقلاب
297 دنبال‌کننده
20.3هزار عکس
14.4هزار ویدیو
836 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بخش دوم (ادامه) نه اینکه اینها همه ماجرا باشد، نه. یا مثلا انکار کنیم که ما خودمان هم برخی متوقع تر شده ایم، نازدار تر، ضعیف تر، تر، راحت طلب تر، ناشُکر تر، کم طاقت تر، با کمتر، مصرف گرایی بیشتر، سخت‌گیری بالاتر، وسواس های عجیب، چشم و هم چشمی، قر و‌ اداهای نوپدید، نداشتن اولویت بندی، نداشتن برنامه‌ریزی، بی‌توجهی به نظام ارزشی، ... نه! ولی بی انصافی است اگر همه تقصیر به گردن زنان بیفتد! کاسه کوزه ها سر زنان بشکند! زنانی که خود قربانی اند و از و محروم شده اند. اما چه می‌شود کرد که زنان غالباً عاشق اند و جنگنده! ما زنها اگر بفهمیم که باید برای ، برای ، برای ، برای ، برای فرزندانمان جنگید، می‌جنگیم! با همه سختی‌ها به میدان می‌آییم. باهمه این زخم‌هایی که به ما زده‌ شد و میشود، با همه نامهربانی های جامعه و زمانه و حتی نزدیکترین هایمان، باز هم مادر شدن را، آن هم چندباره، خواهیم کرد. یقین داریم آیندگان، بیش از شما، ما خواهند بود و نام این نسل از زنان، این زنان غیور صبور فهیم قوی، در تاریخ خواهد درخشید... ✍ هـجرتــــــ | مادر، پزشک بله و ایتا @hejrat_kon روبیکا @dr_mother8_hejrat
مادرای قدیمی از یه جهت خاص، خیلی خوشبخت بودن؛ اونم اینکه پدر و مادرشون و اطرافیانشون واژه له‌کننده و اعصاب‌رنده‌کنی به نام "بیش فعالی" و "ADHD" رو بلد نبودن! با یه ذره شیطنت و بازیگوشی کردن بچه‌هاشون، با واکنش هایی مثل "یه نشونه هایی از بیش فعالی داره"، "بچه‌ت بیش فعاله ها"، "دکتر بردیش؟ به بیش فعالی میخوره ها"، "دارو هم هست براش، گناه داره ببرش درمان بشه" و ... روبرو نبودن و بچه‌هاشون -به صرف بچگی کردن و کمی بازیگوشی یا رفتارهایی در طيف طبیعی- مشکلات روانی نمیخوردن! یعنی مثلا یه انبار علوفه رو‌ با بازیگوشی به آتیش میکشیدن اما تهش این بود که در حد مرگ کتک میخوردن نه اینکه بچه و مادرشونو له کنند با انواع برچسب‌ها به خودش و بچه، و انواع تنبیه‌های عاطفی و روانی برا بچه و‌ مادر و خانواده. بله مشکل از بچه‌ها نیست مشکل از سبک زندگی فعلی و افکار و نگاه ما و مزخرفات فضای مجازی و علم ناقص و خودهمه‌چیزدانی آدم‌ها و بی‌اعصابی آدم‌ها است. و گرنه، بچه است و بچگی کردناش... ✍ هـجرتــــــ بله و ایتا @hejrat_kon روبیکا @dr_mother8_hejrat پی‌نوشت: ۱. البته منکر وجود اختلال بیش‌فعالی نیستم. منتها با معیارهای خاص خودش. نه اینکه تا بچه تکون خورد همه بشن روانشناس و روانپزشک و به خودشون اجازه تشخیص و تجویز بدن! ۲. پیامبر اکرم: بازیگوشی کودک در بچگی، سبب فزونی عقل در بزرگسالی اوست امام کاظم علیه السلام: شیطنت کودک در کودکی نیکو است؛ چرا که سبب بردباری او در بزرگی خواهد شد.
❣عزیزان -مخصوصاً مامان‌ها- اگر این روزها مضطرب هستید، یا به نظر میاد فرزندان‌تون دچار اضطراب و‌ تشویش شدن، و یا درهرصورت حس میکنید احتیاج به قلب و قوا دارید، این تدابیر برای شماست👇 🔻مواردی که خوردنش مفیده: - فالوده سیب با عسل و گلاب و بیدمشک - شربت گلاب - شربت زعفران (زعفران ساده یا جُلّاب. دستور از نت) - شربت بیدمشک - شربت شیره انگور با گلاب - حریره بادام - عصاره یا سوپ یا آبگوشت پرندگان سبک (کبک، بلدرچين، جوجه خروس)، گوشت گوسفند جوان - زرده تخم‌مرغ عسلی - سبزیجاتی مثل ریحان و نعناع و گشنیز و بوییدن اونها - میوه‌هایی مثل سیب، گلابی - مربای به، کمپوت به، سکنجبین سفرجلی (بهی) - پسته، بادام - ادویه‌هایی مثل دارچین، تخم گشنیز (افراط نشود) - دمنوش گل گاوزبان (منع در فشارخون بالا) - دمنوش یا عرق بادرنجبویه (منع در کم‌کاری تیروئید) - دمنوش سنبل‌الطیب (+/- لیموعمانی) - دمنوش اسطوخودوس - از محصولات مامان دکتر: فرحان، بهکامه، قووتو گل گاوزبان، حریرا، قووتو پسته https://eitaa.com/mamandoctor_ir 🔻و رعایت این موارد: - رفع یبوست - استشمام بوی خوش (گلاب، شکوفه سیب، بیدمشک، ...) - ورزش ملایم و متوسط - پرهیز از بوهای ناپسند، زباله های مونده، هوای گرفته - پرهیز از غذاهای مونده، چرب، تند، گرمیجات زیاد - پرهیز از دیرخوابی، بی‌خوابی و پرخوابی - پرهیز از دنبال کردن زیاد اخبار و بیان کلمات و عبارات منفی - پرهیز از فست فود زیاد، غذاهای خمیری (ماکارونی، حلیم، لازانیا،...) - پرهیز از چای مونده، پررنگ، کافئین زیاد - استفاده از 👈 از محصولات مامان دکتر: عطرهای گل محمدی، اسطوخودوس، مریم، انواع عود - تکنیک‌های تن‌آرامی - تنفس طبی، عمیق - در صورت ایجاد ترس و بی قراری شدید، مصرف آب طلاتاب (آب حاوی یون‌های طلا / دستور تهیه از نت) - مرور عقاید و ارزش‌ها و باورها - ذکر، ادعیه، پناه جستن به دامن قرآن، توسل به اهل بیت علیهم‌السلام ✍ د. موحدی‌نیا | پزشک، مادر، دستیار تخصصی پزشکی پیشگیری و اجتماعی @hejrat_kon
چشم ها... متاسفانه خیلی این روزها باهاشون نامهربانی شده؛ ساعت‌های مداوم چشم دوختن به گوشی و‌ تلویزیون، بیدارخوابی های شبانه تا پاسی از شب یا صبح، گشت و‌ گذار بی اندازه بین کانال‌ها و گروه‌ها... 💌 حداقل این چند کار رو‌ برای مهربانی با چشم‌هامون انجام بدیم: 👁 استفاده از قطره چشمی استریل هر چند ساعت برای رفع خشکی چشم 👁 استفاده از عرق رازیانه به عنوان قطره چشمی برای تقویت بینایی (بریزید داخل یک قطره خالی شده) شب ها قبل خواب، یا هر زمان از روز 👁 دم کردن کمی بابونه، و گذاشتن تفاله ولرم بابونه بر پشت پلک های بسته (به حالت ماسک) به همراه تن‌آرامی و اذکار توصیه شده. 👁 پرهیز از بیداری طولانی (موجب ضعف عمومی، ضعف مغز، ضعف بینایی) - استراحت به چشم ها: هر ۱۰-۱۵ دقیقه نگاه از گوشی بردارید و به اشیاء دور نگاه کنید. 👁 ورزش چشم ها: ۱۰ بار نگاه رو به هر سمت ببرید؛ چپ و راست و بالا و پایین و مورب، بدون حرکت گردن. با فاصله ۵ دقیقه، در حرکت بعد آرام چشم ها رو در جهت عقربه های ساعت و خلاف اون، بچرخونید. ✍ د. موحدی‌نیا | پزشک، مادر، دستیار تخصصی پزشکی پیشگیری و اجتماعی دانشگاه تهران @hejrat_kon
. هوالشافی نام بیمار: کره زمین تاریخ ویزیت: ژانویه ۲۰۲۵ 🩻 تشخيص: سرطان بدخیم اسرائیلوماتوز 🔬 وضعیت: تهاجم به بافت‌های اطراف، تخریب بافت‌های مجاور 🩺 اقدام: مداخله درمانی فوری (حذف تومور) 💉 درمان: - موشک کروز هر ۸ ساعت ۳۰ عدد، خوراکی - موشک بالستیک هر ۱۲ ساعت ۱۰ عدد، تزریق ساب‌کوتانئوس (پوستی) - موشک هایپرسونیک هر ۲۴ ساعت ۵ عدد، تزریق عمیق عضلانی - موشک‌های رده پایین، به مقدار لازم، موضعی 🏩 نکات و مراقبت‌های جانبی: - آگاه سازی بیمار نسبت به وضعیت و‌ جلب مشارکت در درمان - ممانعت از خونرسانی و تغذیه تومور - ترمیم بافت‌های آسیب دیده - تقویت عمومی بیمار با تغذیه مناسب - اسکن جهت یافتن توده‌های بدخیم در سایر نقاط، منشأ سلول‌های بدخیم - پرهیز از مذاکره با بدخواهان بیمار و‌ پیروی از تجویزهای غلط - هوشیاری نسبت به عفونت‌های فرصت طلب - استفاده صحیح از فرصت درمانی پیش‌آمده و پرهیز از زمان دادن به تومور (خطر رشد و گسترش مجدد غده) 🔻توجه: در صورت لزوم، داروهای جدیدتر و قوی‌تر در دسترس بوده و قابل تجویز می‌باشد. . مهر پزشک معالج: . 🇮🇷 جمهوری اسلامی ایران 🇮🇷 ༺◍⃟჻━━━━━ ⟡ ━━━━━ ✍ د. موحدی‌نیا | پزشک، مادر @hejrat_kon 😎
﷽ ---- مولا نسل پیِ نسل زیر پرچم و خیمه شما بزرگ شدیم... حالا مادر شده‌ایم و هوای عاشق پروری داریم! جای ما و بچه‌هایمان در مجلس معرفت و اشک شما نباشد، جای که باشد؟! مگر تربیت و تداوم نسل‌ها -تا ظهور و اقامه کامل حق- با ما، زنان و کودکان، نیست؟ ━━━━━•••✾❀✾•••━━━━━ من غم و مهر حسین با شیر از مادر گرفتم روز اول کآمــدم دســتور تا آخــر گــرفتــم... . ━━━━━•••✾❀✾•••━━━━━ تدابیر من برای : - همراه داشتن خوراکی کافی؛ ساده و غیرخاص؛ ترجیحاً طوری که بشود به اطرافیان تعارف کرد (حتی داشتن لقمه‌های کوچک برای دادن به بچه‌ها) یک خوراکی به عنوان تیر آخر، مخفی و دست نخورده، بماند. - آب کافی - حتی‌الامکان انتخاب هیئت دوستدار کودک (دارای فضای باز یا مهد) با زمان کوتاه‌تر - توجه به راحتی در رفت و مخصوصاً برگشت، که همه خسته اند. - زیرانداز برای نشستن در محوطه غیررسمی اگر محیط های رسمی‌تر مناسب نبود - زیرانداز برای روی فرش برای زمان خوراکی خوردن یا بازی بچه‌ها با اسباب‌بازی کوچک یا شیرخوار کوچک داشتن - لباس مناسب، توجه به گرما یا بالعکس سرمایش زیاد داخل مراسم - انتخاب مکان خوب در مجلس از جهت فاصله مناسب با وسایل صوتی و سرمایش و گرمایش - نشستن جایی که احاطه نسبی به کل محوطه داشته باشیم و بتوانیم بچه‌ها را مراقبت کنیم. مثلاً انتهای سالن - درنظرگرفتن فاصله تا سرویس بهداشتی - همراه شدن با یک دوست یا فامیل بخاطر بچه‌ها - حتی‌المقدور شیر دادن به شیرخوار حین عزاداری و گریه و سینه زنی - مالیدن اشک چشمان به گونه بچه‌ها (کاملاً دلی. هیچ جا توصیه‌ای ندیدم) گاهی هم را بدهیم بچه‌ها، اشک‌مان را و اشکِ داشته،نداشته‌شان را پاک کنند. - کمی سهل گیری برای استفاده از گوشی (نه بازی و انیمیشن باصدای بلند.که واقعاً این بی توجهی برخی مادرها در هیئات، اذیت کننده است) - بردن اسباب بازی ای که از مدتی قبل پنهان شده و الان تازگی دارد برای بچه‌ها. اسباب بازی ساده و بی صدا باشد - کاغذ و مدادرنگی زیاد هم، کارآمد و خوب است. یا کاغذرنگی و قیچی - دادن هدایای کوچک - مشکی پوشاندن و توجه دادن بچه‌ها به محرم، قربان صدقه رفتن بابت سیه پوشِ ارباب شدن و شرکت در عزاداری/ مهربانی دوچندان/ "قبول باشه" گفتن با بوسه و نوازش/"التماس دعا" گفتن به بچه‌ها و کم و کوچک ندیدن حضور آنها - مهربانی با همه بچه‌ها مثل فرزند خود - حضور داشتن بچه‌ها در هنگام اشک و عزاداری بزرگترها؛ دیده شدن این عرض ارادت والدین توسط بچه‌ها در حد امکان باتوجه به سن و شخصیت آنها - فرستادن پسرها درصف سینه‌زنی همراه پدر یا فرد امن دیگر - بیان تذکرات و توصیه های لازم قبل مراسم - صندل به جای کفش اگر امکانش هست برای راحتی خروج از مراسم - همراه داشتن شلوار اضافه (همیشه نیازش محتمله) ✍ هـجرتــــــ بله و ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8 روبیکا @dr_mother8_hejrat
❁ـ﷽ـ❁ من عاشق "شخصیت‌های دوم" داستان‌ها هستم. همان‌ها که یک گوشه‌ای از ماجرا قرار گرفته‌اند، اما اگر نباشند، داستان ناقص میشود، عوض میشود. همان‌ها که باید کنار "شخصیت اول" باشند تا درخشش ماجرا کامل شود. ⟡ ━━━━━━━ روضه‌خوان‌ها از حضرت مسلم بن عقیل می‌گویند، اما نگاه من -پس از اشک روضه و اندکی سبک کردن دل- به طوعه است. یعنی آن کسی که توجهم را جلب میکند و مرا به خود میخواند و خودم را از توی خودم بیرون میکشد و به چالش میکشد و میخواهد که خودم را جایش بگذارم و محک بزنم، طوعه است. یک شهر مرد، سفیر حسین علیه‌السلام را تنها گذاشته‌اند. یک شهر ادعا، پشت نایب امام را خالی کرده‌اند. مسلم که به دعوت هزاران نامه به این شهر آمده، حالا حتی یک مرد حامی هم اینجا ندارد. تنها و دل‌نگران در کنجی از سکوتِ حکومت نظامی شهر مینشیند. و حالا اینجا شخصیت دوم از گوشه تاریکی از داستان، بیرون می‌آید؛ متین، بی هیاهو، با یک سؤال ساده... و جوابی کوتاه که می‌تواند به اندام این زن هم لرزه ترس بیندازد و او را برگرداند به همان گوشه تاریک. اما زن قصد بیرون رفتن از صحنه ندارد، میخواهد که بماند و بدرخشد. چونان بزرگترین‌های تاریخ. بنابراین آگاهانه و قهرمانانه شخصیت اول را پذیرا میشود، پناه میدهد. کم نیست ها! جایی که مردان از ترس نام حسین و سفیر حسین علیهماالسلام، به کنج خانه‌ها و وَر دل زن‌هایشان پناه برده‌اند، این زن، جُور همه مردان شهر را می‌کشد. به نایب امام آب و پناه می‌دهد، در حالی‌که برای سر او جایزه تعیین شده و خون یاری‌گرانِ او مباح دانسته شده. شاید اینها به نظر "اتفاقی در یک لحظه" بیاید. اما نه. اگر یک عمر آزادمنشانه، متفکر، مسلط، حق‌گرا و شجاع زندگی نکنی، چطور می‌توانی در هجوم آن ارعاب و تهدید و جا زدنِ "همه"، "تو تنها" بایستی به ایفای نقش خود به پشتیبانی از حق؟ اصلا من می‌گویم اینهمه کوچه، اینهمه خانه، اینهمه در! چرا مسلم درست نشست پشت در خانه طوعه؟ فکر من این است: طوعه به گونه‌ای زندگی کرده بود که حالا این امتحان بزرگ را به خود خوانده. و خداوند که عاشق امتحان گرفتن از شاگرد زرنگ‌هاست، مسلم را کشانده بود درِ این خانه تا از نقش‌آفرینی این زن -جایی که همه مردها با نامردی و ذلت سکوت کرده‌اند- به ملائک آسمان خود مباهات کند: "انّی اعلمُ ما لا تَعلمون!" همین است که طوعه مرا با خودم درگیر می‌کند؛ مرا غرق در سؤال و ترس و نگرانی از خودم می‌کند. احتمالا من هیچ وقت جای مسلمِ داستان نخواهم بود، اما جای طوعه، چرا! جای طوعه بودن خیلی در زندگی ما محتمَل تر است؛ اگر کاری که کرد را به تصویری کلی ترجمه و تبدیل کنیم: "حمایت و‌ پشتیبانی از حق، ایستادن کنار امام و نماینده امام، هزینه دادن برای ولایت و مشارکت در یک ؛ در حالی که نه تنها مجازاتی در حد مرگ دارد و هیچ کس دیگری حاضر به آن کار نیست، بلکه برای ضد آن، پاداش مادی تعیین شده و برخی باافتخار به دنبال برعکس آن کار تو هستند." چقدر همه چیز در کربلای شما، باشکوه و تکان دهنده است ارباب! چه مدرسه‌ای راه انداخته‌اید برای همه تاریخ، همه بشر! ⟡ ━━━━━━━ آنجا که روضه‌خوان‌ها از شخصیت اول، مسلم می‌خوانند، من ذهنم درگیر شخصيت دوم، طوعه می‌شود: در های خطیر، من طوعه زندگی خود می‌شوم؟... ✍ هـجرتــــــ بله و ایتا @hejrat_kon روبیکا @dr_mother8_hejrat
❁ـ﷽ـ❁ حسین، پیاده، در حالی که کودکانش اطرافش بودند، به خیمه آمد. چرا؟ چون پیش از این امام، حَجّاج بن مسروق را فرستاده بود که او، عُبِیدالله بن حر جُعفی، را دعوت کند تا با حسین و یارانش همراه شود. اما عبیدالله نپذیرفته بود! دست رد به فرستاده شخصی امام زده بود! نه تنها دست رد زده بود بلکه گفته بود: مایل نیستم که او مرا ببیند و من او را ببینم! با این حال حسین کشتی نجات رحمة للعالمین شخصاً خودش به خیمه عبیدالله رفت تا باز هم از او بخواهد که به لشکر حق بپوندد! (آاااه 😭 کدام گروه از مردمان جهان، چنین کریم وسیع مهربانی دارند؟😭) امام به او فرمود: تو را چه شده که مرا یاری نمیکنی؟ و عبیدالله آورد. و در آخر گفت: این یاران من و اسب سواری من که زین شده و آماده سواری است تقدیم به شما! به خدا قسم هر وقت سوار این اسب شده ام هر چه خواسته ام به آن رسیده ام، و هر کس در طلب من بود به من نرسید. امام فرمود: من به یاران تو و اسب تو احتیاجی ندارم! [من چیز دیگری از تو خواستم که آن را از امام خود دریغ کردی، هرچیز دیگری از تو به کار راه حق نمی‌آید] من هم نصیحتی به تو می کنم. یا ابنَ حر! برو جایی که صدای استغاثه ما را نشنوی! بدان که هر کس ناله و استغاثه ما را بشنود و ما را یاری نکند، قسم به خداوند که روز قیامت او را از رو بر آتش دوزخ می افکند. حسین این را فرمود و رفت. و عبیدالله از کربلا جا ماند؛ از امام، از از ولیّ خدا، از انجام کار درست در زمان درست، از پیوستن به بزرگترین سعادت عالم... ━━━━━━━ ⟡ ━━━━━━━ نایب‌الامام، ولی امر مسلمین جهان، فرمود: "ایران را و اسلام را، این مسئله [پیری جمعیت] تهدید میکند" "نگذاریم جمعیّت کاهش پیدا کند، موالید را افزایش بدهیم" "من اصرار میکنم که حتماً بایستی تکثیر نسل بشود، خانواده‌ها باید فرزنددار بشوند، فرزندهای بیشتری" و ما، را ردیف کردیم: بچه که... نه دست و پا گیر است اما عوضش دانشگاه/حوزه میروم و جهاد علمی میکنم! بچه که.... نه مردم چه می‌گويند اما عوضش کار اقتصادی میکنم! بچه که... نه از نظر مالی به ما فشار می‌آید اما عوضش کار فرهنگی میکنم! بچه که... نه تربیتش سخت است اما عوضش .... بچه که ... نه جسم و اندامم به هم میریزد اما عوضش... بچه که نه خانواده مخالف است اما عوضش... بچه که نه همین دو تا بس است اما عوضش... بچه که نه از ما گذشته اما عوضش... بچه که نه اما عوضش... عوضش؟! عبیدالله "عوضش" اسبش را به امام تعارف زد، امام نپذیرفت! و‌ خواسته امام مشخص و واضح بود... بعضی چیزها جایگزین ندارند! "فرزندآوری"، جایگزین دیگری ندارد! عوضش ندارد! به خودی خود حیاتی است! نه مدرک علمی ما، نه تلاش اقتصادی ما، نه کار فرهنگی ما، نه هیچ چیز دیگری، برای ایران، برای اسلام، برای شیعه جایگزین نیروی انسانی جوان نمی‌شود. نیروی انسانیِ جوانِ چند سالِ دیگرِ کشور، صرفاً و منحصراً وابسته به فرزندآوری امروز ماست؛ بی هیچ و بهانه‌ای! "یکی از خطراتی که وقتی انسان درست به عمق آن فکر می‌کند، تن او می‌لرزد، این مسئله‌ جمعیت است" نایب‌الامام فرمود! ✍ هـجرتــــــ بله و ایتا @hejrat_kon روبیکا @dr_mother8_hejrat
❁ـ﷽ـ❁ "متن دکلمه و عهدنامه مراسم شیرخوارگان حسينی" "به نام خدای آب" پدر، پسر را روی دست گرفت و بالا برد. نه فقط برای لشکریان یزید، برای همه تاریخ برای همه آدمها قصد کرد که در آن بزنگاه، با کمک دست‌های قدرت‌مند عاطفه و احساس، مردمان را بیدار کند از لشکر عداوت جدا کند از شقاوت ابدی برهاند. قصد کرد پر قنداقه ای به دست همه بنی بشر در همه اعصار بدهد که هرگاه گرفتار شدند، به آن پناه ببرند. هرگاه‌ حاجتمند شدند، به آن متوسل شوند. و قصد کرد سند مظلومیت و غربت خود را، با خون آسمانی علی، مُهری ابدی بزند. علی اصغر دیگر رمقی نداشت که حتی گریه کند اما با آن اتفاق عظیمِ "من الاذن الی الاذن"، حقانیت امام خود را فریاد زد؛ طوری که تا دنیا دنیاست، صدایش طنین انداز است! طفل شیرخواره حسین، در گهواره دست و پا میزد که خود باشد. بی تاب بود که در آغوش پدر هم که شده، بی خود و زره، به میدان برود و برای لشکر امامش، امیرش، مولایش کاری کند. و اصلا مگر میشد که علی پسر حسین پسر علی، فریاد هل من ناصر و یاری‌خواهی امام را بشنود و ساکت بماند؟ حتی اگر طفلی شیرخواره باشد، حتی اگر در آغوش پرالتهاب مادر باشد.. اصلا مادرش او را به عشق همین سربازی امام و جان فدایی مولا شیر داده بود! مادرش رباب.... که خودش بی تابِ جان نثاریِ ارباب بوده است... بانو رباب از پس تاریخ، ما را ببین! شما شاهد باش که ما، مادرانِ قرن‌ها بعد از کربلا، چطور به عشق شما، پسر شما و همسر شما، به یاد لالایی سوگوار شما، به عزای گهواره خالی دلبند شما، گرد هم جمع شده ایم. ما امروز اينجا هستیم تا فریاد علی کوچک شما را تکرار کنیم تا جهان بداند که این مکتب، مادرانی دارد که سربازان خود را از همان شیرخوارگی تقدیم امام خود میکنند! سیدنا الحسین! ما را بنگريد مولا! ما زنان مکتب شما را برای عرصه رزم و یاری شما انتخاب کرده ایم؛ را برای نصرت جبهه حق برگزیده ایم. ما زنان عاشورایی با حُبّی علوی و همتی فاطمی، برای سپاه شما فداییان و‌ عاشقانی وفادار به دنیا آورده و تربیت میکنیم! ما مادرانه پای حماسه کربلای شما هستيم؛ با فرزندان و کوثری که با مِهر و شور شیرین عشق شما شیرشان می‌دهیم تا این دلدادگی، شیره وجودشان شود. ما مادران این زمانه سخت و خطیر، در پیشگاه خدا که همچون قیام شما، "" پای این مکتب و این حرکت و این انتظار سبز بایستیم و از مال و جان و فرزندان و آبروی خود دریغی نورزیم. ما که امروز با قومی سفاک هم‌عصر شده‌ایم و نظاره گر توحش و جنایات یزید زمانه ایم، تا پای جان در کنار فرزند خلف و نایب شما، پای نابودی ریشه ظلم بمانیم و انتقام مظلومان تاریخ را بستانیم. مولای ما، خودتان ما را در این عهد مقدس، استوار بدارید. خـــداونــدا مــرا اولــاد بـســــــــــــیـاری عـــطا فــــرما که در راه حسینت از خون من باشد ✍ هـجرتــــــ بله و ایتا @hejrat_kon اینستا @dr.mother8
روز سوم است آفتاب داغ کربلا طوری بر بدن‌ها تابیده که رنگ پیکرها را تغییر داده‌است. زنان قبیله بنی اسد، گذارشان به کربلا افتاده است. با یک دشت روبرو شده اند پر از نیزه و شمشیرهای شکسته. گویی "دو سپاه چند هزار نفری" مقابل هم جنگیده اند و برای "چند هزار" کشته گرفتن، آنهمه سلاح خرج شده است! حالی که یک سپاه، فقط داشته… دشت، معطر است... بدن‌های مانده قاعدتاً باید نفس کشیدن را هم مشکل کنند، اما دشت سراسر عطرآگین است. قبل از زنان بنی اسد، ملائک از آسمان آمده اند و پیکرها را با آب حیات از بهشت، غسل داده اند… زنان را اندوه فرا می‌گیرد. می‌دانند که این بدن ها، پیکرهای سپاه حسین علیه السلام هستند و باید دفن شوند. (بدن ناپاک سپاهیان یزید به دستور عمر سعد همان روز بعد از واقعه دفن شده بود) زنان نزد مردان خود برمی‌گردند و آنچه رخ داده را، آنچه که باید بشود را، تعریف می‌کنند. اما مردان… می‌ترسند!… مردان قبیله از ابن زیاد و تهدیدهای رعب آورش، سخت می‌ترسند. زنان اما جور دیگرند. ساعتی پیش، دیده‌اند آنچه خلایق تا قیام قیامت خواهند شنید! تاب ندارند… به مردان می‌گویند: باشد! بمانید! خودمان می‌رویم! و ابزار تدفین در دست، راهی می‌شوند. از این صولت غیرت و عاطفه زنان، مردان به جوش می‌آیند! بیدار می‌شوند! ترس رنگ می‌بازد! ترس همیشه مقابل عاطفه و غیرت رنگ می‌بازد، کم می‌آورد، لرزان و رنگ پریده به گوشه‌ای می‌خزد… روز سوم است. مردان و زنان بنی اسد، به کربلا رسیده اند؛ به دشتی سرتاسر بدن... باید شروع کنند. شروع هم می‌کنند. اما ناگاه متحیر می‌مانند! روی قبرها چه بنویسند؟! بنویسند این یکی پیکر کیست؟ آن یک پیکر چه کسی‌ست؟ صاحب پیکرهایی که سر ندارند را، چطور باید شناخت؟!...... روز سوم است. همه متحیر اند و دست بر کمر، مستأصل... ناگاه، سواری از دوردست ظاهر می‌شود. مردی بر مرکبی سوار است. محزون و خاک آلود، روبه قبیله می‌کند: من این پیکرها را می‌شناسم؛ مدد کنید تا تدفین را سرعت ببخشیم... و حق همین است. امام را جز امام، تغسیل و تدفین نمی‌کند! قانون خداوند است؛ ولو مستلزم معجزه باشد یا طی‌الارض یا هرچه. حبیب بریر حر زهیر جُون سعید قاسم علی اکبر عباس... همه را علی بن الحسین علیه‌السلام می‌شناسد و می‌شناساند. اما نوبت به در خاک گذاشتنِ پیکر هزار زخم حسین علیه‌السلام که میرسد، زین العابدین علیه‌السلام داخل قبر می‌رود. هرچه صبر می‌کنند، بیرون نمی‌آید. نگاه می‌کنند و می‌بینند پسر حسین، مانند عمه اش زینب، صورت بر حنجر بریده گذاشته و رگ های بریده پدر را بوسه می‌زند… الا لعنة الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون و السّلامُ علی من دفنَه اهل القُری ✍ هـجرتــــــ بله و ایتا @hejrat_kon روبیکا @dr_mother8_hejrat
مثل همیشه ذوق داشت. نداشته باشد؟ نماز جماعت پشت سر رسول خدا! توفیقی که در تمام عالم هستی، نصیب یک عده کم در تاریخ و جغرافیای خاص شده. نمازی ملکوتی که همیشه با آداب نبوی اقامه میشد. شیرین و با طمأنینه. صدای اذان بلند شد. مردم عازم مسجد شدند. او نیز. رسول‌الله نماز را آغاز کرد؛ الله اکبر... خداوند ما بزرگ‌تر است!... از همه چیز، از همه کس، از همه قدرت‌ها... رکعت اول و دوم مثل همیشه بود. اذکاری آرام، شمرده، با تعمق، دلکش... صوت زیبای رحمة للعالمین جوری بود که دلت نمی‌خواست نماز تمام شود! اما ناگهان رکعات آخر سرعت گرفت! پیامبر خدا نماز را سریع خواندند و برخی اذکار مستحب را حذف کردند و نماز تمام شد! تعجب کرد. مردم هم. اما یک نفر آن میان .... پرسیدند: چه شد یا رسول‌الله؟ اتفاقی افتاده؟ هرگز چنین نماز تندی نخوانده بودید! چه پیش آمد یا نبی؟ حبیب‌الله، محمد مصطفی، خاتم الانبیا صلي الله عليه و آله فرمودند: "اما سمعتم صراخ الصبى؟ آيا شما صداى گريه و بی‌قراری كودک شيرخوار را نشنيديد؟" آه... ای مولای لطیفِ مهربان... ای سراسر رحمت و مهر... به صدای گریه یک شیرخوار هم بی تفاوت نیستید!... را، محبوب تان را، آن هم با جمعی از مسلمین، کوتاه می‌کنید چون یک شیرخوار گریه میکند و یک مادر دلش بی تاب است!... می‌خواهید هرچه زودتر کسی به داد این طفل برسد... حقا که رحمة للعالمین هستید! و ما چه خوشبختیم که امت شماییم! 📚فروغ كافى جلد۶ ص۴۸ ✍ هـجرتــــــ بله و ایتا @hejrat_kon یا رسول‌الله یک روز دیگر هم در یک صحرای داغ، گریه که نه، ناله بی جان یک شیرخوار بلند شد. مادری بی‌قرار بود. امت دلش تکان نخورد، رحم نکرد. پدری شیرخوار را به دست گرفت تا کاری کند. و.... شد آن‌چه شد.... السلام علی الرضیع الصغیر و علی ابیه المظلوم یا رسول‌الله امروز هم در یک سرزمین محصور صدای گریه که نه، ناله بی رمق کودکان بلند است. مادران بی قرار اند. از پدرها هیچ کاری برنمی‌آید. و امت اسماً مسلمان شما رحمشان نیامده. کاری نکرده اند. این به ظاهر مسلمان‌های دین نفهمیده سنگدل دنیاپرست را به خود شما وامیگذاریم😭 خدا را به شما قسم می‌دهیم برای فرج و گشایشی😭
❁ـ﷽ـ❁ فکر میکنم که چرا آخرین روز ماه صفر، باید شهادت ابالحسن الرضا واقع شده و مجلس، مجلس توسل به مقام امام علیه السلام باشد؟ با خودم میگویم این روز، پایان این دو ماه عزاست؛ دو ماه سیاهه زنی و سیاه پوشی و عزاداری و سینه سوختگی و اشک… از طرفی بزرگان ما گفته اند هیچکس در هیچ جای این عالم، از کسی نمیشود مگر به وساطت مقام و وجود مبارک علی بن موسی الرضا علیهماالسلام. پس شاید این روز، روز حضرت رضاست زیرا در این روز است که ما خود را -همانطور عزادار و خاکی- عرضه میکنیم به صاحب عزای لحظه لحظه این دو ماه، بانوی بزرگوار این خانه، مادر پهلو شکسته این بیت، و شکسته و داغدار می‌گوییم: آیا از این دو ماهِ ما هستید بانو؟ 😭😭😭 آیا دل مهربانِ نازکِ سوخته مادرانه‌تان از اشک‌های ما، بر سینه کوفتن‌های ما، بی تاب شدن و سوختن ما در عزای فرزند تشنه لب خود، شیرخوار ذبیح خود، دختران به اسارت رفته خود، سه ساله‌ی پیکرْکبود خود، غریب مدینه پسر بی ضریح و زائر و بارگاهتان، پدر مظلوم بزرگوارتان، و پسر دور از وطن مدفون بأرض طوس تان، بود؟ آیا اشک ها و عزاداری ما، همراهی شما بود در زنده نگه داشتن حق؟ در تقویت حق؟ در اقامه حق؟ آیا از ما داشتید حضرت مادر؟ 😭 نمی‌دانم… شاید امروز است که باید برویم در خانه مادر، بانو را قسم بدهیم به مقام حضرت رضا علیه السلام که ما را به نگاه رضایتی نظر کند، از ما باشد؛ و آن روز محشری که میگویند «همچو مرغی که دانه برچیند، شیعیان را جدا کند زهرا»، لبخندی بزند و با ، ما را هم ... بعد برویم محضر صاحب الزمان بعد از «آجرک الله» و «آقا سرتان سلامت» ، بگوییم مولا، شما را به جدتان علی بن موسی الرضا، شوید که ما را -و فرزندان ما را- اصحاب خود بدانید؛ ما را برای خود، برای قیام خود، برای دولت کریمه خود. و بعد رو کنیم به آسمان، با بغض و داغ، خدا را قسم دهیم به مقام ابی الحسن الرضا، که شود باقیمانده غیبت ولیّ خود را بر ما ببخشد 😭😭 امروز روز پایانیِ دو ماه حیاتیِ حیات‌بخشِ ما شیعیان است. امروز، تو گویی ابالحسن الرضا بر مقام رفیع ملکوتی خود منتظر است ما عزادارهای خاک آلود اشکبار، واسطه قرارش دهیم. امروز روز رضایت گرفتن‌هاست، روز راضی کردن‌هاست… بسم الله! ✍ هـجرتــــــ بله و ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8 روبیکا @dr_mother8_hejrat