eitaa logo
کانال همخوانی کتاب
2.3هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
279 ویدیو
108 فایل
معرفی کتاب آرشیو مباحث کاربردی ابرگروه همخوانی کتاب وضعیت‌شناسی حوزۀ کتاب و نشر، آموزش و توانمندسازی، بسته و سیر مطالعاتی آدرس ابرگروه همخوانی کتاب: https://eitaa.com/joinchat/2481782988C8003dd016f جهت ارتباط: @Smm_ghalam
مشاهده در ایتا
دانلود
۷ماه قبل پسرش یحیی شهید شده بود. حالا نوبت این یکی بود که پای آرمان مقاومت خون بدهد. چشم‌ها و دست‌هاش را بخاطر انفجار پیجر ازدست داده و پایش هم مجروح شده بود. وقتی خبر دومی را هم شنید، مثل شهادت یحیی باز هم خدا را شکر کرده بود که پسرانش باعث قوی شدن سیدحسن شده‌اند. از شهادت سید حسن که پرسیدند چشم‌های مادربزرگ در لحظه پر شدند؛ اما صلابت توی جمله‌هایش نلرزیدند. گفت: شهادت سید حسن مثل شهادت امام حسین(علیه‌السلام) در کربلا بود. اولش احساس کردم علم افتاد و همه چیز تمام شد؛ اما خیلی زود خودم را پیدا کردم مگر امام حسین فراموش شده بود که سید حسن هم فراموش بشود؟ این خط، خط مقاومت است و مکتب ما مکتب شهادت. ما تسلیمیم به خدا و حتی شهادت هایمان پیروزی اند؛ پیروزی خون بر شمشیر... @hamkhaniketab
🏡 شام غریبان که می شد، همۀ برق ها را خاموش می کرد و فقط چند تا شمع روشن روی طاقچه می گذاشت. می گفت: «امشب رختخواب پهن نکنین. زیر سرتون متکا نذارین. می دونین شب عاشورا بچه های حضرت زهرا چطور خوابیدن؟ تازه اگر گذاشته باشن که بخوابن. امشب شب غریبی و یتیمی بچه های امام حسینه.» نمی دانم از کجا بوتۀ خاری شبیه خار مغیلان پیدا کرده بود و گذاشته بود گوشۀ خانه که جلوی چشم ما باشد. @hamkhaniketab
داستانی تاسف بار از عدم رازداری در جنگ 🔻به نقل از کتاب خاطرات مرحوم جواد شریفی راد به قلم @hamkhaniketab
🤲 هر روز پیش از بیرون‌آمدن از برجک با دعای محسن کارمان را تمام می‌کردیم. یکی از دعاهایش عجیب دلم را لرزاند: «خدایا! مرگی بهمون بده که همه حسرتش رو بخورن!» @hamkhaniketab
🌷 بعضی وقت ها می رفتیم زیارتِ شهدا. از پایین تپه تا بالای تپه، شصت هفتاد پله بود. آدم جانش در می آمد آن همه پله را بالا برود. من و بقیه رفقایم، همیشه از آن پایین برای شهدا فاتحه می خواندیم. اصلا حال نداشتیم آن همه پله را بالا برویم. اما محسن هر بار، از پله ها می رفت تا به شهدا برسد. آخرش هم به آن ها رسید. @hamkhaniketab
🦋 حججی نه پول داشت و نه ابزار و نه رسانه. اما خدا چه قدر قشنگ می خرد و همه چیز و همه کس و همه جا می شوند مبلغ و رسانه شهید حججی. اگر یاور خدا بودی و کار خدایی کردی، اگر برای خدا بودی، خدا هم برای توست. @hamkhaniketab
غلام علی رشید مثل آقا محسن (رضایی)خیلی کم حرف و اخمو ، اما در عین حال، مؤدب و متین بود. قیافه اش عنق میزد اما وقتی با او حرف میزدی خوب تحویل میگرفت و قشنگ صحبت میکرد؛ خصوصاً با محافظ ها ندار بود. چون زیاد با هم مسافرت و این طرف و آن طرف می رفتیم، با ما رفیق شده بود. آقا محسن، رشید را خیلی قبول داشت؛ حق هم داشت. رشید برای خودش مخی بود. می توانم بگویم، بعد از حسن باقری حرف اول را رشید میزد. حسابی هم پای کار بود. در یک مقطع فرزند ده ساله او دچار بیماری خاصی شد که برای مداوا باید به خارج از کشور میرفت تمام کارهایش انجام شد تا به یک کشور اروپایی برود؛ اما موقع پرواز رشید قبول نکرد که همراه فرزندش برود. هر چقدر آقا محسن به او اصرار کرد زیر بار نرفت داخل ماشین بودیم و داشتیم به سمت تهران میرفتیم که آقا محسن به او گفت:« من فرمانده تو هستم و حکم میکنم که بری تو پدری و باید همراه بچه ات باشی.» رشید گفت: «نه آقا محسن نمیتونم توی این شرایط ول کنم و برم. اگر هم برم تمام فکر و ذهنم این جاست و کاری ازم برنمیاد! »آقا محسن گفت: «آخه نمیشه که زن و بچه ات رو تنها به به کشور خارجه بفرستی خانمت برادر نداره؟» رشید گفت: «چرا داره آقا محسن گفت: پس لااقل به برادر خانمت بگو همراه شون بره» این را قبول کرد و جواب مثبت داد به تهران که رسیدیم آقا رشید ماند کارهای رفتن خانم و فرزندش را انجام داد و پس از راهی کردن شان به منطقه برگشت. صفحه ۱۵۵ @hamkhaniketab
📘 برشی هایی از کتاب حاج احمد به مناسبت سالروز ولادت شهید حاج احمد کاظمی 1⃣ برای کاری که می خواست انجام دهد، از کودکی تلاش می کرد. حرف زور هم توی کَتش نمی رفت. 2⃣ اهتمام ویژه ای به نماز داشت و علاوه بر شرکت در نماز جماعت، برخی نمازهای مستحبی را می خواند که ما اصلا بلد نبودیم. 3⃣ احمد از همان روزهایی که خودش و جبهه حق را شناخت، کمر همت را بست و هدفش هم این بود که جز با شهادت وارد آن دنیا نشود. @hamkhaniketab
😔 هر وقت خواستی بیایی، چند سال قبل تَر به ما بگو‌. کسی اینجا آمادهٔ آمدنت نیست‌. اگر ناگهانی بیایی، شاید کسی سراغت نیاید؛ اگر هم اصرار دارید که بی خبر بیایی، با خودت یار و سرباز بیاور. این جا خبری از یار و یاور نیست‌. از من گفتن بود، خود دانی. دعا برای دلمان یادت نرود. دلمان عجیب سنگ شده و دیگر تنگ تو نمی شود‌. @hamkhaniketab
📚 بُرِشی از کتاب مرد رویاها - 🇮🇷 ایران، کشور بر هم زننده‌ی دیالکتیک سوردل ✍ تا حالا به این فکر‌ کردیم که چرا بعضی از جَوون‌های ما، علی‌رغمِ همه‌ی استعدادهایی که دارند، و علی‌رغم ظلمِ همه‌زمانی و همه‌مکانیِ ایالات متحده، باز از نظر ذهنی به ایالات متحده متمایلند؟ با این مجموعه عکسنوشتِ اثر همراه باشید تا دلیلِ این تله‌ی ذهنی رو از قولِ شهید دکتر مصطفی چمران بخونیم.... @hamkhaniketab
✳️ توصیه‌های حاج‌آقا مجتبی به زائران راجع به زیارت، دستورات خاصی داشتند که مؤمنان و جوانانی که خدمتشان می‌رسیدند مطالبی را می‌فرمودند؛ و عمده کارهایی را توصیه می‌کردند که خودشان به آن عمل می‌کردند. یک‌ روز در دفترشان برای شهادت رئیس مذهب، آقا امام صادق«ع» من مداحی کردم و بعد خدمتشان رسیدم و دست‌بوسی کردم. خدمتشان عرض کردم می‌خواهم به «عتبات عالیات» بروم. ایشان دستورات زیر را توصیه کردند: وقتی سوار ماشین، هواپیما یا هر وسیله نقلیه شدی یا هر جایی که در سفر می‌خواهید، مجدد سفر کنید (مثلا از شهری به شهر دیگر بروید مثلا‍ً از نجف به کاظمین بروید)، ۱۰۰ صلوات، ۱۰۰ الله‌اکبر، و بعد از آن ۱۰۰ مرتبه «یا اباالحسن‌الرضا» و ۶ مرتبه سوره توحید را به ۶ جهت بخوانید و بعد یک‌مرتبه آیةالکرسی. [فرمودند:] این پنج کار را خود من انجام می‌دهم. فرمودند: قبل از ورود به حرم ائمه«ع» استغفار کنید، برای اینکه پاک به داخل حرم بروید. از درِ صحن تا داخل به محضر آن امام معصوم صلوات هدیه کنید. در حرم امام حسین«ع»، دعا زیر قبّه مستجاب است. در حرم امام حسین«ع» بالای سر دعا کنید. اینکه می‌گویند دعا در بالاسر، چون سری در بدن نیست [اما] در حرم امیرالمؤمنین باید ادب کنید و پایین پا بایستید. در حرم امیرالمؤمنین یک حاجت مخصوص بخواهید؛ بگویید: آقا! من شما را دوست دارم، این حب را پیش شما امانت می‌گذارم، شب اول قبر به من برگردانید. برای کسانی که به شما بد کردند بیشتر دعا کنید؛ این کار، رنگی از الوهیت دارد. ما به خدا بد می‌کنیم او به ما خوبی می‌کند. خیلی برای دیگران دعا کنید و همه را مد نظر داشته باشید. [خاطراتی از زندگی عالم عامل حاج‌آقا مجتبی تهرانی] مؤسسه فرهنگی پژوهشی مصابیح‌الهدی صفحه ۲۱۸. @hamkhaniketab
🔲شهید روز 🤲 آقا نوید توی مناجاتش با آقا امام حسین (ع) گفته بود که دلش می‌خواهد با تمام وجود به سمت امام حسین (ع) برود: «آقا جان، اگر شما اذن بدهید و بگذارید، سفارشاتی که به این و آن کرده‌ام بابت اعزام به سوریه و یا عراق به سرانجام برسد و یکی از آن‌ها جواب بدهد با تمام وجود به سمت شما می‌آیم. دوست دارم به هر شکلی که شده من را بخرید و ببرید.» @hamkhaniketab