eitaa logo
کانال همخوانی کتاب
2.3هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
279 ویدیو
108 فایل
معرفی کتاب آرشیو مباحث کاربردی ابرگروه همخوانی کتاب وضعیت‌شناسی حوزۀ کتاب و نشر، آموزش و توانمندسازی، بسته و سیر مطالعاتی آدرس ابرگروه همخوانی کتاب: https://eitaa.com/joinchat/2481782988C8003dd016f جهت ارتباط: @Smm_ghalam
مشاهده در ایتا
دانلود
در ماه مبارک رمضان و در آستانه اولین شب قدر خوانش کتاب را به اتمام رساندم. کتاب بسیار هیجان انگیز شروع می‌شود. ماجرای کشیشی روسی را روایت میکند که طی ماجرایی کتابی از چهارده قرن پیش به دستش می رسد. این کتاب قدیمی مربوط به اولین امام شیعیان است. او که به کتابهای قدیمی علاقمند است ابتدا جذب قدمت آن میشود اما وقتی در خواب یا بیداری حضرت مسیح را می‌بیند که فرزندی به او امانت می دهد او به محتوای کتاب نیز علاقمند می‌شود. ما به عنوان خوانندگان شیعه وقتی اسم نویسنده قسمتی از کتاب مذکور را می خوانیم داستان برایمان جذابتر می شود او کسی نیست جز سرسخت ترین و حیله گرترین دشمن امام علی یعنی عمروعاص... البته عمروعاص تنها نویسنده این کتاب قدیمی نیست. این شروع نسبتا طوفانی خواننده را ترغیب می کند که کتاب را ادامه دهد. قلم آقای حسن بیگی شیوا و روان ماجرای آشنایی کشیش مسیحی با امام علی را نمایش می‌دهد. این کشیش قبلا در لبنان زندگی می‌کرده و مسلط به زبان عربی است و بدون هیچ مشکلی کتاب را می‌خواند. او و همسرش طی حوادثی مجبور به ترک روسیه و بازگشت به لبنان می‌شوند. در لبنان به دیدار جرج جرداق نویسنده مسیحی آشنا با امام علی می‌رود و جرداق پیشنهاد خواندن نهج البلاغه و چندین کتاب مختلف درباره امام را به او می‌دهد. سخنان امام در جای جای کتاب روح خواننده را نوازش می دهد. کتاب طولانی نیست البته ظاهرا در ابتدا طولانی تر بوده و با نام قدیس منتشر شده بود ولی خود نویسنده آن را خلاصه تر کرده و با نام جدید منتشر نموده است. همان طور که ذکر شد قسمتهای زیادی از کتاب به سخنان امام اختصاص دارد که به تناسب موضوع توسط کشیش یا جرج جرداق خوانده میشود ولی آن‌ها کتاب را از حالت داستانی خارج نمی‌کنند و اندازه‌اش متعادل است البته شاید اگر بیشتر می‌بود از جذابیت کتاب می کاست. نویسنده با ذکر حوادث کوتاهی نمی گذارد خواننده از کتاب دست بکشد و با هنرمندی تمام به کتاب پایان می‌دهد که برای من بسیار پایان دلنشینی داشت. کتاب را صوتی با صدای آقای ستاری گوش دادم که انصافا خوب خوانده شده بود. کتاب را به کسانی که علاقمند به امام اول شیعیان هستند و نیاز به تلنگری دارند که شروع به خواندن از ایشان کنند پیشنهاد می کنم. این کتاب باعث شد تصمیم بگیرم نهج البلاغه نیمه تمامم را دوباره در مطالعات روزانه ام قرار بدهم باشد که فردای قیامت شرمنده امامم نباشم. خدایا ما را از دوستداران و یاران اماممان قرار بده و از کسانی که با دست ایشان از نهر کوثر سیراب شویم. ان شاء الله فروردین 1403 🌸 📚 @hamkhaniketab
🔸 داستان سه رفیق نوجوان به نام سعد و علی و مالک است که مثل هرروز در کنار فرات مشغول مسابقه و بازی های کودکانه اند. اما اخبار کوفه و کربلا زندکی آنها را دستخوش تغییرات میکند. در عالم رفاقت این سه نفر هیچ چیز آنها را از هم جدا نمیکند الا یک چیز! و آن هم داستان پیوستن و کمک به سپاه حسین ابن علی است. نیاز به قدرت و پول و توجه، اراده یکی از نوجوانان را نشانه رفته است و داستان در کشاکش پیوستن نوجوانان و قبیله به سپاه امام حسین و ترس و تهدید و فضای اختناق آمیز ابن زیاد میچرخد. 🔹از آمدن حبیب ابن مظاهر به این روستا و تشویق اهالی روستا به پیوستن یه سپاه امام، متوجه میشویم که بخشی از داستان واقعی و در قبیله بنی اسد اتفاق می افتد. هرچند نویسنده نامی از روستا و قبیله نمی برد. ☘داستانی با پیرنگی پررنگ و گره افکنی های پی در پی، مخاطب را پای داستان نگه میدارد و او را وادار میکند تا سرانجام سعد و علی و مالک را دنبال کند، داستانی برای فهم اینکه چرا قبایل اطراف کوفه و کربلا به یاری امام نیامدند، داستانی جذاب، پر هیجان و روان که البته خالی از اشکال نیست، انتخاب نام حسن برای شخصیت منفور داستان، و تکرار نام های حبیب و عبدالله برای چهار شخصیت، و همچنین توصیف ناکافی از مکانها از نقاط ضعف قصه است. طرح جلد کتاب هم بسیار کودکانه و ناجذاب است. و صد در صد در نگاه اول برای نوجوان هیچ جذابیتی ایجاد نمیکند. اما در کل، این کتاب را به نوجوانان نه تا چهارده سال شدیدا توصیه میکنم. 📚 @hamkhaniketab
🔹دیروز قسمت شد و ویژه مزار شهید مدافع حرم مرتضی عبداللهی را زیارت کردم. همان شهیدی که قبرش در قطعه ۲۶ درخشش خاصی دارد چون طبق وصیتش سنگ قبر ندارد. گفتم که هوای ما را بیشتر داشته باشد. 🔸امروز هم کتاب «هواتو دارم» زندگی این شهید را خواندم و تمام کردم. به قول نویسنده، اگر کتاب را خوب بخوانیم شاید هشتاد نکته اخلاقی را بتوانیم فهرست کنیم که در زندگی به دردمان میخورد. از تلاش و همتش برای احیای روز غدیر تا مقابله با زور و ظلم، اهلیت مسجد و کار تربیتی در مسجد صفا که از مساجد فعال تهران است، احترام ویژه به پدر، شوخ طبعی، تلاش برای ساده زیستی و استقلال مالی در عین وضعیت خوب مالی خانواده و... اصلا هدف از این دست رمان ها را خواندن همین است تا بدانیم کسی که در همین سن و سال خودمان به این درجه رسیده چطور زندگی کرده؟ 🔹چون نویسنده کتاب، همان نویسنده کتاب محبوب یادت باشد هست پس قطعا نباید دو ویژگی را فراموش کنیم: یک بن مایه عاشقانه داستان و دوم روان بودن قلم‌نویسنده که شما را تا پایان داستان میکشاند. درونمایه داستان یک عاشقانه تربیتی است. اینکه عظمت سبک زندگی یک شهید چقدر میتواند دیگران را به خودسازی بکشاند. عاشقانه است چون ماجرای دلدادگی و گفتگوها و رفتارهای عاشقانه در سراسر کتاب موج میزند، طوریکه با شنیدن خبر شهادت مرتضی، خواننده هم اشک خواهد ریخت. تربیتی است از این بابت که شهید عبداللهی با همسری ازدواج کرده که لای پر قو بزرگ شده، قبل از ازدواج تازه چادری شده و حتی حاج قاسم را هم نمیشناسد. اما طوری او را میپروراند که ساده زیستی را ترجیح میدهد، برای سوریه رفتنش تلاش میکند و در شهادتش محکمتر از بقیه می ایستد. 🔸کتاب «هواتو دارم» به قلم محمدرسول ملاحسنی یکی از جدیدترین کارهای انتشارات شهید کاظمی است که در ۳۰۴ صفحه در بهار ۱۴۰۱به چاپ رسیده است. 📚 @hamkhaniketab
📄 📘 🖋️ 🎧 اولین بار که اسم کتاب را شنیدم فکر کردم خارجی است. یکی از بستگانم که قبلا به پیشنهاد من عضو حلقه مبنا شده بود به من گفت این دفعه در حلقه شرکت نکرده‌ام اما کتابهایش را خودم میخوانم او گفت حتما سباستین را صوتی گوش بده خیلی جذاب است خلاصه من که نتوانسته بودم کتاب چاپی را در کتابخانه بیابم و بین نسخه صوتی و الکترونیکی مردد بودم نسخه صوتی را خریدم. کتاب خوانش خیلی خوب و روانی داشت قبلا تجربه زیاد جالبی از خوانش کتاب توسط نویسنده نداشتم بالاخره هرکس را بهر کاری ساخته اند اما انصافا آقای ضابطیان کتاب را خوب خوانده بود و تدوین صوتی آن عالی بود. موسیقی‌های متن به درستی انتخاب شده بود و به جذابیت کتاب افزوده بود. دوستانم که نسخه چاپی داشتند از عکسهای کتاب خیلی تعریف می‌کردند شاید این موسیقی های جذاب جای عکسهای کتاب را برای ما پر می‌کرد. کتاب نثر روانی داشت و سفر نویسنده به کوبا را روایت میکرد. من کوبا را نمیشناختم البته اسم چگوارا و فیدل کاسترو را شنیده بودم اما در مورد انقلاب آنها و حتی محل کوبا از نظر جغرافیایی اطلاعاتی نداشتم. البته هنوز هم با خواندن این کتاب اطلاعات زیادی از انقلاب کوبا کسب نکردم و فقط باعث آشنایی سطحی با کوبا و ترغیب من به دانستن بیشتر شد. سفرنامه های زیادی نخوانده ام بنابراین نمیتوانم به صورت تخصصی کتاب را نقد کنم اما کتاب را دوست داشتم شاید آشنایی خوبی بود و باعث شد اطلاعات کلی در مورد این کشور، مردمش، جغرافیای آن و سیاست و حکومت آن کسب کنم. نگاه نویسنده با نگاه من متفاوت است اما متضاد نیست ایشان را یک میهن دوست دیدم که برای علایق شخصی به کوبا سفر می‌کند و البته تفاوت سلیقه هایی نیز با من دارد. او از دریچه دید خودش سفرش را شرح می‌دهد این را گفتم تا انتظار کسب اطلاعات کامل از کوبا در این کتاب نداشته باشید اما در عین حال این کتاب مقدمه شیرین و جذابی برای آشنایی با کوبا بود. اسم کتاب از سوالاتی است که در اولین مواجهه با کتاب جلب توجه می‌کند معمایی که در همان صفحات نخستین گشوده می‌شود. طرح جلد کتاب اصلا جذاب نیست و شاید اگر به انتخاب خودم بود هرگز این کتاب را انتخاب نمیکردم. از حلقه کتاب مبنا برای انتخاب این کتاب متشکرم. 🌸 📚 @hamkhaniketab
کانال همخوانی کتاب
📄 📘 🖋️ 📚 سازمان مجاهدین خلق سازمانی است که شاید بیشترین خیانت را در قبال مردم ایران کرد آن هم در زمانی که انقلاب اسلامی ایران نهالی نوپا بود غافل از اینکه خون هزاران شهید این درخت را آبیاری کرده و می‌کند تا امروز شاهد درخت تناوری هستیم که قدرت بلامنازع منطقه است. سازمان مجاهدین خلق که پنج دهه قبل با شعار ضدامپریالیستی و ضداسرائیلی و با انتقاد به نهضت آزادی که «چرا عمل مسلحانه علیه آمریکا نمی کنید؟» شکل گرفت، بعد از پیروزی انقلاب هم سعی می‌کرد خود را از طرفداران امام نشان دهد چه در نوفل لوشاتو و چه هنگام برنامه ریزی برای ورود امام خمینی به ایران، اما امام امت به گفته مسعود رجوی سرکرده این گروهک، از همان ابتدا آن‌ها را خوب شناخته بود و اجازه اجرای این نقشه شوم را نداد. کتاب از تهران تا تیرانا خاطرات مسعود خدابنده یکی از اعضای این گروهک است که تا رده های بالای آن رفت اما بعد از سالها متوجه اشتباهش شد و از آن جدا شد. از آنجا که ارتباط نزدیکی با مسعود و مریم رجوی داشت اطلاعات نابی در مورد این سازمان و رهبرانش دارد. در این کتاب اذعان شده، تصور اینکه این گروهک بعد از مدتی دچار انحراف شده اشتباه است و از همان اول هم این تفکرات در آنها وجود داشته است. از نکات قابل توجه این سازمان شستشوی مغزی است که روی افراد جذب شده خود داشتند البته این مورد برایم مشخص بود اما قسمت مهم برای من، شدت آن بود مسعود خدابنده در جایی از کتاب می گوید فردای اولین روزی که از سازمان جدا شدم دو ساعت در فروشگاه چرخیدم تا توانستم یک صبحانه برای خودم بخرم سازمان اینگونه قدرت تصمیم‌گیری را از آن‌ها ربوده بود. در جای دیگری ذکر می‌شود که تصمیم برای ترورهای سازمان، توسط سیا انتخاب میشد. سیا برای شخصیتهای کشور تعریف مشخصی داشت و مقاماتی مثل شهید بهشتی و شهید رجایی آنقدر مهم بودند که حاضر به سوزاندن مهره‌هایی چون کلاهی و کشمیری شدند و مجاهدین هم ناچار به پذیرش دستورات بودند. در واقع صدام اهرم فشار خارجی و مجاهدین اهرم فشار داخلی برای تسلیم کردن ایران بود. اما زهی خیال باطل که هیچ کدام در انجام ماموریت خود موفق نبودند. انتقال مجاهدین به کمپ اشرف در عراق نمایانگر رابطه آن‌ها با صدام بود. آن‌ها از همان زمان قید وارد کردن نیروی جدید را زدند بعدها که به آلبانی منتقل شدند دیگر افراد پیری بودند که فقط فعالیت مجازی داشتند و دارند. خدا بنده در این کتاب می‌گوید : «آری! مصرف مجاهدین خلق الان سال هاست که به پایان رسیده؛ ولی هنوز یک مصرف باقی است: مصرف مجاهدین خلق این روزها «تولید تنفر» است به امید اینکه این تنفر، تنش ها را افزایش دهد ... آمریکایی ها می خواهند به ایرانیان اعلام کنند ما آن قدر از شما متنفریم که قاتلان هفده هزار نفر از هم وطنانتان را (که ضمناً قاتلان انبوهی از ملت عراق و کرد و... هستند) حمایت و تغذیه می کنیم.» شناخت این سازمان درس بزرگی از تاریخ برای جوانان ما است که این کتاب سعی کرده تا حدی در آن سهیم باشد. 🌸 📚 @hamkhaniketab
کانال همخوانی کتاب
[ اشتباه اساسی و جبران‌ناپذیر او این است که خیال می‌کند اگر او کاری به کار دنیا نداشته باشد، دنیا هم کاری به کار او نخواهدداشت. حرفش از قدیم این بوده که: "افعی نمی‌زند مگر اینکه پا روی دمش بگذاری" و نمی‌فهمد که "گرگ‌های گرسنه، پاره می‌کنند، انتخاب نمی‌کنند".] از متن کتاب👆 رمان بلندی از نادر ابراهیمی که هم هفت جلدی چاپ می‌شود و هم سه جلدی اما شامل هفت کتاب است با هفت اسم. اسم کتاب از یک ضرب‌المثل ترکمنی گرفته شده است که: آتش بدون دود نمی‌شود؛ جوان بدون گناه! قهرمان کتاب اول گالان اوجا است که از قهرمانان اسطوره‌ای ترکمن است و شش کتاب بعد هم داستان همین گالان اوجا و فرزندان و نوه‌های اوست. کتابی که نویسنده، به گفته‌ی خودش بیش از سی سال از عمرش را صرف نوشتن آن کرده است. و البته سریالی ۳۶ ساعته نیز از آن در دهه‌ی ۵۰ توسط خود نویسنده ساخته و پخش شده است. داستان که روایتی از زندگی چندین نسل یک خانواده است با روایتی عاشقانه آغاز می‌شود اما به تدریج وارد تاریخ معاصر و مبارزات سیاسی ترکمن‌ها می‌شود. برای من که با ترکمن‌ها تقریبا هیچ آشنا نبودم و اصلا نمی‌دانستم که آنها نیز نقشی در مبارزات سیاسی قرن معاصر ایفا کرده‌اند، جالب و قابل تأمل بود. داستانی زیبا، جذاب و شیرین که با آن زندگی کردم! از حاضرجوابی‌های گالان‌اوجا لذت بردم از غرور سولماز اوچی حرص خوردم، با وفاداری بویان‌میش به هیجان آمدم، با بیوک‌اوچی در حال تماشای گندم‌های سوخته اشک ریختم، با ایستادگی آق‌اویلر احساس مقاومت کردم و با آلنی در راه شکست جهل قدم برداشتم و برای زمین‌زدن یاشولی آیدینِ بی‌دین نقشه کشیدم، با یکه‌تازی‌های ملّان سرذوق آمدم و با مرگ آت‌میش دلاور غمگین شدم، از شدت عشق آلنی و مارال و طهارت و وفاداری‌شان به هم کیف کردم و از خستگی‌شان در راه مبارزه با ظلم و تبعیض و فساد خسته شدم و بیشتر از همه از مکالمه‌های شخصیت‌های کتاب، مخصوصا مکالمه‌های دو نفره‌ای که منطق جدلی نام گرفته بود بسیار لذت بردم و گاهی چندین بار این مکالمات را خواندم. درون‌مایه‌ی داستان عشق است و غرور و تقابل علم و جهل و برخورد دین و کفر و مبارزه برای آزادی و عدالت و ... زیبایی قلم نادر ابراهیمی در این کتاب به اوج رسیده است و خواننده را بر آن می‌دارد که کتاب را یک‌نفس سر بکشد هر چند که ما طی ۷۸ روز و در واقع ۷۸ مقرری آن را هم‌خوانی کردیم. توصیفات نویسنده از صحرا و زندگی مردم ترکمن در آن و بیان زیبای زیبایی‌های صحرا، روح هر خواننده‌ای را بر سر ذوق می‌آورد و آرزو می‌کند کاش می‌توانست در آن هوا، نفسی تازه کند. پایان‌بندی کتاب به نظرم چندان قوی نیامد انگار که پایانش را فقط جهت رفع تکلیف نوشته است و نوشته است که تمام شود و شاید هم دلیلش خستگی نویسنده باشد همان‌طور که در پایان کتاب می‌گوید: [ این‌طور بگویم و خلاصتان کنم: نوشتن "آتش بدون دود" کمرم را شکست. تمامم کرد. خرد و خمیرم کرد. خسته و بیمارم کرد.] اگر اهل تاریخ نیستید اگر اهل سیاست نیستید اگر نادرخوان نیستید اگر اصلا اهل کتاب نیستید این کتاب را بخوانید حداقل یک‌بار قبل از مرگتان این کتاب را بخوانید! 🌸 📚 @hamkhaniketab
کانال همخوانی کتاب
کتابی کلاسیک نوشته‌ی میخائیل بولگاکاف، پزشک و نویسنده‌ی روسی که به سبک رئالیسم جادویی نوشته شده و بیست و هفت سال پس از مرگ نویسنده‌اش اجازه‌ی چاپ و انتشار پیدا کرد! کتاب شامل سه داستان موازی است داستان اول با صحبت‌های دو دوست ادیب و لائیک شروع می‌شود و با حضور ناگهانی شیطان، گفتگو به شکل سه نفره ادامه پیدا می‌کند و جالب اینجاست که شیطان در صدد اثبات خدا و مسیح برای آن دو نفر برمی‌آید! داستان دوم که به صورت موازی پیش می‌رود داستانی تاریخی و مربوط به زمان مسیح است. داستان سوم اما داستان عشق مرشد و مارگاریتاست. و در نهایت هر سه داستان به هم پیوند می‌خورند. مانند سایر کلاسیک‌های روسی، احساس می‌کنم حضور و اثبات دین و مذهب در این کتاب هم از اهداف نویسنده بوده، کتابی که در همان اول کار، می‌آید از طریق شیطان وجود خدا را اثبات می‌کند باید هم در جامعه‌ی کمونیستی اتحاد جماهیر شوروی و توسط حکومت استالین، بیست و هفت سال اجازه‌ی چاپ نگیرد. یکی از فصل‌های کتاب تحت عنوان "مجلس رقص شیطان" می‌تواند به تنهایی یک کتاب را به تحلیل خودش اختصاص دهد. کسانی که در آن مهمانی حضور پیدا می‌کنند و معرفی می‌شوند می‌تواند علاوه بر اشاره به رواج آن گناه‌ها در آن زمان و در روسیه، اشاره به سنگینی و قبح بیش از حد آن گناهان داشته باشد. مثلا به عنوان ملکه‌ی آن مجلس رقص، شیطان زنی را انتخاب می‌کند که با وجود متاهل بودن، به همسرش خیانت می‌کند. و سایر مهمانان نیز گناهان مختلفی را مرتکب شده‌اند که شایسته‌ی حضور در مجلس رقص شیطان شده‌اند. از کشتن فرزند گرفته تا گناهان دیگر... با اینکه برخی دوستان با کتاب ارتباط نگرفتند اما برای من جذاب و قابل تأمل بود. و در نهایت اگر تصمیم گرفتید کتاب را بخوانید دور نسخه‌ی صوتی آن را خط بکشید چون حسابی گیج‌تان می‌کند و کتاب را هم فقط با ترجمه‌ی آتش‌برآب بخوانید. 🌸 📚 @hamkhaniketab
کتابی از ادبیات روس اثر آلکسی ماکسیموویچ پشکوف مشهور به ماکسیم گورکی که حدود ۱۲۰ سال پیش نوشته شده است. همان اول کتاب، مقدمه را که خواندم اشتیاقم برای خواندن کتاب چند برابر شد، در مقدمه آمده بود: این جمله «لئون تولستوى» بسیار معروف است که خطاب به گورکى گفته بود: «بیا و قصه‌اى برایم بگو، تو بسیار خوب و ماهرانه داستان مى‌گویى، قصه‌اى از دوران کودکى‌ات بگو، هرگز باور ندارم که تو روزى کودک بوده‌اى. چنان داستان‌گو هستى انگار که عاقل و بالغ از مادر زاده‌اى.» بنابراین کتاب را که چند سالی می‌شد قصد خواندنش را داشتم با ولع شروع کردم. کتاب، داستان یک انقلاب است انقلاب کارگران روسی علیه تزار انقلاب پابرهنگان و مستضعفان علیه اغنیا انقلاب حقیقت و عدالت علیه دروغ و ظلم؛ داستانی که قبل از انقلاب در ایران خواندنش و داشتنش ممنوع بوده است! کتاب شروع خوبی داشت توصیف زندگی کارگرانی در شهرک کارگری، توصیف زندگی کارگران در فضای سرد و بی‌روح اطراف کارخانه‌؛ توصیف زندگی یک کارگر که خستگی و بی‌عدالتی و جهل و همه‌ی نداشته‌هایش را با کتک‌زدن زن و فرزندش جبران می‌کند! با مرگ این کارگر، پسرش پاول ولاسف راه پدر را در پیش می‌گیرد؛ اما دیری نمی‌گذرد که پسر، راه دیگری را برمی‌گزیند، راه انقلاب را... قبل از خواندن کتاب تصور می‌کردم با کتابی هیجانی‌، پر فراز و فرود و سرشار از لحظه‌های حساس و نفس‌گیر مواجه باشم اما روند داستان به‌ گونه‌ای بود کاملا خلاف تصورم! روندی آرام و در عین حال خوب و روان که نه تنها خسته‌کننده نبود بلکه جذاب هم بود! از نکات قابل توجه کتاب‌، توجه به سواد و مطالعه‌ برای ورود به گروه‌های انقلابی بود به طوری‌که مادرِ پاول(پلاگه) هم درصدد آموختن برآمد. از نکات دیگر کتاب، توصیفات زیبای آن بود طوری که بارها خودم را در کلبه‌های کوچک و سرد آنان که از پشت پنجره‌هایش بارش برف را تماشا می‌کردند حس می‌کردم. روند تبدیل مادر از یک شخص کتک‌خور و بی‌اهمیت و مظلوم به یک شخص کلیدی و همراه، با وجود علم به سختی‌های مسیر انقلاب و چه بسا از دست‌دادن فرزندش، بسیار خوب پرداخته شده بود. کتاب برخلاف اکثر آثار روس پر از اسم‌های سخت و طولانی نیست و داستانش هم خسته‌کننده نیست؛ بنابراین اگر به مطالعه‌ی آثار روس و یا انقلاب آن علاقه‌ دارید خواندنش را از دست ندهید. کتاب را با ترجمه‌ی علی‌اصغر سروش خواندم از نشر نگاه؛ که البته با این ترجمه پیشنهادش نمی‌دهم. در حین خواندن، خودم از اول تا آخر ویرایشش کردم. اشتباهات نگارشی و ویرایشی در ترجمه بسیار زیاد بود. شما اگر قصد مطالعه داشتید با ترجمه‌ی محمد قاضی بخوانید. @hamkhaniketab
«نه... حق نداریم که درباره‌ی انسان شک کنیم... من معایب انسان را خوب تشخیص می‌دهم! ولی معتقدم، می‌خواهم معتقد باشم که عمده‌ی این معایب، نتیجه‌ی زندگی در جامعه‌ی فعلی است... باید در برابر وسوسه‌های بدبینی مقاومت کنیم... باید به انسان ایمان بیاوریم! در انسان کششی باطنی، کششی خلل‌ناپذیر به سوی کمال هست... و باید با شکیبایی بر این آتشِ مانده در زیر خاکستر آن‌قدر بدمیم تا روشن شود... تا شاید روزی شعله بکشد!» از متن کتاب👆 «خانواده‌ی تیبو» رمانی چهار جلدی از روژه مارتن دوگار و از آثار کلاسیک ادبیات فرانسه و برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبیات در سال ۱۹۳۷ داستان کتاب همانطور که از اسمش پیداست داستان یک خانواده است و بهتر است بگویم داستان دو برادر است به نام‌های آنتوان و ژاک، دو برادر با دو سرشت کاملا متفاوت! داستان در اوایل قرن بیستم رخ می‌دهد و به تدریج وارد جنگ جهانی اول می‌شود. ترجمه‌ی کتاب که کار آقای ابوالحسن نجفی است بسیار خوب و روان و هنرمندانه است، دو جلد اول به راحتی پیش می‌رود، جلد سوم چون شرح اتفاقاتی است که به وقوع جنگ جهانی اول پرداخته و افکار سیاسی مخصوصا سوسیالیستی وارد فضای داستان و گفتگوی شخصیت ها می‌شود از سرعت داستان کمی کاسته می‌شود اما در جلد چهارم باز هم داستان به نسبت روان می‌شود. اگر می‌خواهید در مورد جنگ جهانی اول کتابی خوب و ملموس و در بستری از یک داستان زیبا مطالعه کنید، این کتاب، پیشنهاد بسیار خوبی است. می‌خواستم یادداشت مفصلی بر کتاب بنویسم اما دیدم صحبت‌های آقا در مورد کتاب خواندنی‌تر است! رهبر انقلاب در سفر به کرمان در سال ۸۴ و دیدار با دانشجویان با اشاره به مطالعه این کتاب می‌گویند: «چند سال قبل، از یک نویسندهٔ قویِ فرانسوی رمانی خواندم به نام «خانوادهٔ تیبو». البته آن نویسنده، معروف نیست؛ اما این رمان خیلی قوی است. معمولاً رمان‌های بزرگ و قویِ فرانسوی‌ها و روس‌ها و دیگر کشورهایی که رمان‌های بزرگ از آن جاها منتشر شده، تصویر هنرمندانهٔ واقعیت‌های زندگی است. شما کتابهای بالزاک یا ویکتور هوگو یا نویسندگان روسی را ببینید؛ اینها تصویر هنرمندانه‌ای است از واقعیت‌هایی که در متن جامعه جریان دارد. این کتاب هم همین‌طور است. در آن جا، مجموعه‌های چپ و سوسیالیست در فرانسه و آلمان و اتریش و سوئیس چقدر تلاش کردند برای این که بتوانند جلوی جنگ جهانی اول را - که استشمام می‌کردند جنگی دارد راه می‌افتد - بگیرند؛ اما نتوانستند و همهٔ این تلاش‌ها هدر رفت. تلاش آنها برای ایجاد حاکمیت سوسیالیستی بود. بعد از اندکی، این حاکمیت در روسیه ی تزاری به وجود آمد؛ آن هم شد یک تجربهٔ ناموفق دیگر برای این حرکت غربی. تجربهٔ شوروی هم تجربهٔ غربی هاست؛ متعلق به شرق نیست. درست است که در بلوک بندی می‌گفتند شرق و غرب، اما آن هم متعلق به اروپاست؛ آن هم برآمدهٔ از افکار اروپایی‌ها و از تفکر مارکس و انگلس است؛ یعنی یک تجربهٔ ناموفق.» یک بار دیگر طی بازدید از نمایشگاه کتاب در اردیبهشت سال ۱۳۹۷ خاطره‌ای بدین مضمون در خصوص کتاب و ترجمه‌ی آن ذکر می‌کنند: «سال‌ها قبل ابوالحسن نجفی با آقای مرحوم حبیبی و چند نفر دیگر از بزرگان ادبیات آمدند پیش ما. من پرسیدم «شما مترجم «خانواده تیبو» هستید؟» آقای نجفی از اینکه من اسم این رمان را بلدم تعجب کردند. بعد که نشستیم من از رمان تعریف کردم و نقدی هم به ترجمه ایشان گفتم. آقای نجفی با تعجب بیشتر پرسید: «شما واقعاً هر چهار جلد را خوانده‌اید؟ من اصلاً فکرش را نمی‌کردم شما حتی اسمش را شنیده باشید! … کتاب خانوادهٔ تیبو رمان خیلی خوبی بود که متأسفانه در حد قدرش معروف نشد.» 🌸 📚 @hamkhaniketab
اردو در قبرستان ژغاره کتابی در حوزه‌ی نوجوان و از زهرا جلائی‌فر در ۱۵۶ صفحه که سه ساعت وقتم را گرفت تا یک نفس بخوانمش! کتاب‌های جشنواره‌ی کشوری کتابنوش را که برای بچه‌های کتاب‌خوار مدرسه سفارش می‌دادم، این‌هم جزو همان نُه کتاب بود، بچه‌ها خواندند و از اختلاف نظرهایی که در مورد جذابیت کتاب داشتند، تصمیم گرفتم بخوانمش. داستان در مورد پسری ۱۷ ساله است که چون اولین نوه‌ی خانواده بوده طبق یک رسم قدیمی باید پدربزرگش نامی را برایش انتخاب می‌کرد و پدربزرگ هم اسمش را گذاشته است: بادآورد داستان کتاب از مدرسه و همین اسم و مسخره‌ کردن‌ها شروع می‌شود تا جایی که بادآورد تصمیم می‌گیرد فکری برای اسمش بکند اما این کار چندان آسان نیست و او باید شرط پدربزرگش را برای تغییر اسمش بپذیرد و آن شرط چیزی نیست جز رفتن به یک قبرستان قدیمی و ... از نکات مثبت کتاب می‌توان به دیالوگ‌های طنز بین شخصیت‌ها اشاره کرد و نیز به پایان کتاب که خوب و قابل تامل بود. از نکات منفی کتاب می‌توان به دروغ گفتن راحت شخصیت‌ها و اصطلاحات نه چندان مناسب(که البته وجود این اصطلاحات بین دانش‌آموزان، مجوزی برای چاپ آنها در کتاب نمی‌باشد) اشاره کرد، یا به نچسب‌بودن مربی پرورشی مدرسه که بارها به آن اشاره شده است، گرچه نویسنده تلاش داشته است که در پایان کتاب از خجالتش دربیاید اما در این کار خیلی موفق نشده است. ایده‌ی نوشتن کتاب، جالب و قابل توجه بوده است اما می‌توانست بهتر از این هم باشد. کتاب بیشتر پسرانه است تا دخترانه و نمیدانم مسئول جشنواره چه فکری پیش خودش کرده است که این کتاب را برای دختران متوسطه‌ی اول انتخاب کرده است! یکی دیگر از نُه کتاب جشنواره، معبد زیرزمینی بود که می‌شود گفت آن هم پسرانه است! 🌸 📚 @hamkhaniketab
کتاب مرغ مقلد نوشته‌ی کاترین ارسکین و برنده‌ی جایزه‌ی ادبیات نوجوان آمریکا در سال ۲۰۱۰ است. داستان کتاب در مورد دخترکی به نام کیتلین است که برادرش را در سانحه‌ی تیراندازی در مدرسه از دست می‌دهد و در مواجهه با این مسئله دچار مشکل می‌شود. دخترک البته بیماری آسپرگر نیز دارد که نوعی از اوتیسم است و همین باعث شده است نوع ارتباطش با مشاور و دوستان و اطرافیانش به شدت قابل توجه، ساده و جذاب باشد. برای نوجوان کتاب تقریبا مناسبی است مخصوصا برای ارتباط با همسالان می‌تواند مفید باشد. با اینکه کلاس و مدرسه مختلط است اما نکته‌ی قابل توجهی در این خصوص ندارد و جالب اینجاست که معمولا دخترها تیم و دورهمی خودشان را دارند و پسرها هم همینطور. اسم کتاب یادآور کتاب کشتن مرغ مقلد(مینا) از هارپرلی است که در خود داستان هم بارها به این کتاب اشاره شده است. و حتی بهتر است قبل از مطالعه‌ی این کتاب اول اثر هارپرلی خوانده شود. دخترک، خود و برادرش را به جیمی و اسکات در کتاب هارپرلی تشبیه می‌کند و ... زبان کتاب روان و غمگین است و حتی بعضی دیالوگ‌هایش اشک آدم را درمی‌آورد اما با این حال قشنگ است و قابل تأمل. نمی‌دانم هدف از نوشتن این کتاب، توجه به بچه‌های اوتیسم و نوع ارتباط با آنان بوده است یا عادی سازی اتفاقاتی مثل تیراندازی در مدرسه آن هم توسط یک دانش‌آموز یا نشان دادن همبستگی مردم شهر برای درک و کمک به خانواده‌های قربانیان یا اصلا انتقاد و اعتراض به این نوع اتفاقات که در مدارس آمریکا روزبه‌روز بیشتر رخ می‌دهد، اما هدف نویسنده هر چیزی که بوده است کتابش ارزش این جایزه را داشته است. 🌸 📚 @hamkhaniketab
🔸اعتراف می‌کنم اولش فکر کردم یکی از همان کتابهای کلیشه‌ای درباره میهن و خلیج فارس است. از همان‌ها که شعرها و تصویرگری‌های بی‌ربط را با کلی کلمه قلمبه‌سلمبه‌ی تکراری چاپ می‌کنند... اما خوشبختانه اشتباه کرده بودم! 🔹داستان‌های این مجموعه برگرفته از ماجراهای واقعی هستند؛ ماجرای مامور ایرانی که به ناو جنگی امریکایی پیام داد اینجا خلیج فارس است، باید فارسی صحبت کنی! ☘قصه قلعه پرتقالی‌ها، خاطره بیژن گُرد و نادر مهدوی که در هوای طوفانی با قایق گشت‌زنی ناو امریکایی را از خلیج فارس عقب راندند و شهید شدند، ماجرای سفر دور دنیا با ناوگروه ارتش... همه کتابها درباره خلیج‌فارس و ایران عزیز ماست. 🔻تصویرگری‌ها خیلی خوبند. متن‌ها روان و قصه‌ها جذابند. در آخرین صفحه هم توضیحی درباره اصل واقعه داده شده تا کودک بداند قصه‌ی واقعی‌اش چیست... قصه‌ی واقعیِ آب‌هایی که به قیمت جان حفظ‌شان کرده‌ایم تا بشود ارث پدری‌مان! ‌ ⭕️این مجموعه برای شش تا ده ساله‌ها خوب است و نشر رود آبی آن را منتشر کرده. ‌ @hamkhaniketab