📢 این روزها، همه دغدغه مان شده که چه کار می توانیم برای مردم مظلوم #غزه، انجام بدهیم، چه کار کنیم که دیگر این ظلم و جنایت ها، انجام نشود، کمک حضوری که الان میسر نیست برایمان، الان بهترین راه این باشه که اطلاعات خودمان را درباره غزه، فلسطین، اسرائیل بالاتر ببریم، کتابهای بیشتری مطالعه کنیم تا در این باره، اگر سئوالی ازمان کردند در این حوزه ها، مخصوصا درباره اتفاقات امروز، که باید بصیر باشیم و اجازه ندهیم خون مردم مظلوم غزه، پایمال بشود.
📖 اسرائیلی که من دیدم، نه صلح، نه حرف اضافه
✍️ به قلم: عاطف حزین
📇 انتشارات شهید کاظمی
✏️ مترجم: وحید خضاب
👌 یکی از بهترین کتابهایی است که می تواند ما در شناخت اسرائیل کمک کند. در این اثر با ارزش، راوی کتاب، هم با شخصیت های سیاسی فلسطینی و غیر فلسطینی و هم با مردم عادی، دیدار و گفتگو داشته است.
👈 این کتاب، روایتهایی جذاب و تکان دهندهای با خود دارد که حتما، مطالعه اش، مخصوصا برای این روزها، خالی از لطف نیست.
#یادداشت_کتاب
#اسرائیلی_که_من_دیدم_نه_صلح_نه_حرف_اضافه
#انتشارات_شهید_کاظمی
#وحید_خضاب
#اسرائیل
#فلسطین
@hamkhaniketab
#یادداشت_کتاب
کتاب دنیای شگفتانگیز نو (دنیای قشنگ نو) رمانی است دربارهی آیندهی جهان. جهانی که در آن خبری از جنگ و ناامنی و اعتراض و فقر نیست. اما در عین حال خبری از عشق، خانواده، تفکر و خدا هم نیست. دنیای متمدنی که انسان خوب در آن کسی است که هیچ وقت تنها نیست، متعلق به همه است، کار خود را خوب و کامل انجام میدهد، به هر آنچه دارد راضی است و هیچوقت اعتراضی ندارد. نیازهای جسمانیاش فراهم است، هیچوقت علائم پیری در او بروز پیدا نمیکند و هر نوع علامت ناراحتی، خشم، افسردگی و ... را با دارویی به نام سوما درمان میکند. البته این دنیا خصوصیات دیگری هم دارد که امکان پرداختن به آن در این یادداشت نیست و مخاطب خود باید با آن روبرو شود.
دنیایی که آدولس هاکسلی به تصویر کشیده تا حدودی آینده تمدن غربی را بیپرده و واضح معرفی کرده است. چیزی که او حدود صد سال قبل بیان کرده و انتظار داشته امروز ما به آن نقطه رسیده باشیم. و متاسفانه باید گفت تمدن غربی در مسیر رسیدن به آن قرار دارد.
داستان این کتاب از نظر فرم اصلا قوی نیست اما غافلگیریهای جهان داستان آنقدر زیاد است که کتاب را میشود یکباره خواند و تمام کرد البته اگر دچار فشار خون بالا یا سکته قلبی نشوید. دنیای شگفتانگیز نو چنان مقابل اخلاقیات و فرهنگ ماست که واقعا خواندن آن بدون اذیت شدن ممکن نیست. هرچند برای فردی در دنیای غرب شاید بسیاری از نکات داستان بدیهی و پذیرفته شده باشد و این زنگ خطری است برای همه بشر...
#دنیای_شگفتانگیز_نو
#زهرا_عباد ✍️ 🌸
@hamkhaniketab
#یادداشت_کتاب
#الی...
مثل همیشه قلم فائضه غفارحدادی را دوست دارم. به خصوص طنز موجود در کلامش که خیلی به شخصیتش می خورد. لبنان ندیده را هم برایمان دیدنی کرد. بی صبرانه منتظر کتابش درباره اسراء و خانواده اش هستم.
در دیدار با نویسنده فهمیدم که کتاب اسراء را قرار است شخص دیگری بنویسد. قطعا ناراحت شدم مگر اینکه نویسندههای محبوبم آن را بنویسند!
کتاب الی... سفرنامه ای است مثل سر بر خاک دهکده. کتابی که بعد از سفری پربار، فائضه غفارحدادی درباره خاطرات و دیدههایش از سفر مینویسد. قطعا متفاوت است با سفرنامههایی که افراد به قصد نوشتن سفرنامه مسافرت میکنند و بعد شرحش را مینویسند.
غفارحدادی در سفرنامههایش توضیح تاریخی بناها را نمیدهد. به قول خودش اطلاعاتی که میشود در گوگل پیدا کرد را در کتاب نمیآورد. اما به جایش حس و حال خودش از سفر و ارتباطات فراوانش با مردم مقصد را بیان میکند.
الی... فقط سفرنامه لبنان نیست. یک جورهایی سفرنامه فلسطین هم به حساب میآید. درست است نویسنده به جغرافیای فلسطین سفر نکرده است ولی بیشتر سفر در جوار خانوادهای اهل غزه میگذرد با رسم و رسومات، غذا ها و حال و هوا و آرزوهای فلسطینیها.
درکنار اینها سفر کوتاهی به سوریه هم دارد و ما را همراه خودش به زیارتگاهی میبرد که چند سالی است آرزوی بسیاری از ایرانی هاست.
تصاویر کتاب جذابند ولی کیفیت بالایی ندارند. جوهر سیاه و سفید عکسها وقتی روی کاغذهای سبک جدید پخش میشود، کیفیت را از قبل هم بدتر میکند. ولی همخوانی کتاب در گروه این مزیت را دارد که دوستان عکسها را رنگی و تازه از خود نویسنده میگیرند و به اشتراک میگذارند.
درنهایت این کتاب پیشنهاد خوبی است برای علاقهمندان به سفرنامه، کشور لبنان و مردم فلسطین.
#به_قلم_شما
#زهرا_عباد ✍️🌸
📚 @hamkhaniketab
#یادداشت_کتاب
#شهاب_دین
مدتها قبل که مشغول به صوتهای آن سوی مرگ و سه دقیقه در قیامت آقای امینیخواه بودم، به خواندن کتابهای زندگینامه علما روی آوردم. خاطره به خاطره و خط به خط این کتابها اعجاز بودند و درس. اما نثر برخی از آنها واقعا سخت خوان بود طوری که نمیتوانستم تمامشان کنم. تا اینکه روزی کهکشان نیستی را خواندم. چقدر لذت بردم از اینکه سرگذشت انسان بزرگی را در قالبی روان و داستانی میخواندم. برخی ایراد میگرفتند که تک تک کلمات این کتاب مستند نیست و در مواقع لزوم خیالات در آن دخیل شده، منتها من ترکیب خیال و واقعیت را به خواندن واقعیت خشک و سخت ترجیح میدادم. دیگر این را هم به عهده نویسنده گذاشته بودم که از استناد خاطرات و افراد مطمئن شود.
چند روز پیش کتاب شهاب دین را شروع کردم. این کتاب دربارهی عالم جذاب و دوست داشتنی آقای مرعشی است. کسی که بین علما از نوجوانی دوستش داشتم و احساس غرابت زیادی با او میکردم و تنها دلیلش هم داشتن عشق مشترک بود یعنی کتاب!
قبلترها درباره ایشان و کتابخانهشان و تلاشهای عجیب و غریبشان برای خرید کتابهای خطی در عین فقر و نداری شنیده بودم. اما این کتاب جلوههای فراوان و ناشناختهای از شخصیت ایشان را برایم آشکار کرد.
کتاب شهاب دین هم مثل کهکشان نیستی به شیوه جذاب داستانی خاطرات را به هم متصل کرده است. البته در کل کتاب ما همه چیز را از نگاه شهابی میبینیم که ابتدای کتاب از دنیا میرود و به عالم معنا صعود میکند و در انتهای کتاب با قرار گرفتنش در خانه ابدی، از خاطراتش هم جدا میشود.
این شیوهی روایت جدید، یعنی روایت از نگاه جسم مثالی آیت الله مرعشی، باز مرا برد به صوتهای آن سوی مرگ و سه دقیقه در قیامت. نویسنده با شیوهای منحصر به فرد و جدید، تمام زندگی شهابالدین را حتی پیش از تولد، از نگاه خود او روایت میکند. به این ترتیب مخاطب هم اتفاقات را میبیند و هم با احساسات احتمالی شهاب همراه میشود. در میان این تجدید خاطرات، در صحنههایی موازی، جسم مثالی شهاب، جسم مادیاش را نیز همراهی میکند و در کنار خانوادهاش به کارهای تشییع و کفن و دفن نظارت دارد.
این مساله کتاب را در جنبهای دیگر هم برجسته میکند. کتاب درواقع زندگینامه یک عالم است اما در سطر سطر آن حس نزدیکی مرگ را برای مخاطب تداعی میکند و او را به فکر قیامت و آمادگی خودش برای مرگ میاندازد.
من در این یادداشت قصد نداشتم تمام کتاب را شرح دهم ولی حذف کردن هر جملهای به نظرم اجحاف در حق متن خوب و قوی نویسنده بود. البته قطعا با برطرف کردن برخی اشکالات، میتوان کتاب بینقصتری ایجاد کرد ولی در مجموع در میان زندگینامه های معمول علما، این کتاب به جز محتوای خاص و ارزشمند آیت الله مرعشی، دارای شیوه نگارش بدیع و جذابی هم هست که مخاطب را تا انتها بدون خستگی با خود همراه میکند.
#به_قلم_شما
#زهرا_عباد ✍️🌸
📚 @hamkhaniketab
#یادداشت_کتاب
#شهاب_دین
بعضی کتاب ها رو بعد از اینکه تموم میکنی اگه خوب باشه به دوستانت معرفی میکنی ولی بعضی کتاب ها رو صفحه به صفحه اش رو که میخونی هی به بقیه توصیه موکد میکنی که برید این کتاب رو بخونید
کتاب #شهاب_دین یکی از اون کتاب ها بود که هر فصلش رو خوندم معرفی کردم و مخصوصا به گروهی که در محضر چند نفر از طلاب هستیم برای خوندن کتاب اصرار زیادی داشتم
درسته که این بزرگواران با آیت الله شهاب الدین مرعشی نجفی آشنایی کامل دارن ولی چون کتاب علاوه برا زندگینامه حاوی نکات اخلاقی و تربیتی زیادی هست هم برا ما افراد عادی هم برای اون عزیزان که دغدغه دین دارن و توقع مردم به واسطه
پوشیدن لباس پیامبر ازشون بیشتره قطعا خیلی مفید هست
از یه طرف هم وقتی اشتیاق و تلاش حضرت آیت الله مرعشی رو برای جمع آوری کتاب ها میخونی اینکه در شرایط سخت مالی و حتی در حالی که از گرسنگی بدنشون می لرزیده با قبول نماز و روزه استیجاری کتاب ها رو می خریدن با خودت میگی واژه کتاب خوار فقط برازنده ایشون هست و اینکه خودمون رو کتاب خوان معرفی کنیم شرمنده میشیم
این کتاب رو باید بارها خوند و به جملاتش فکر کرد و ازش درس گرفت
ان شالله شفاعت استاد شامل حالمون بشه ما هم عاقبت بخیر بشیم
#به_قلم_شما
#الهام_رضایی #خادم_الرقیه ✍️🌸
📚 @hamkhaniketab
#یادداشت_کتاب
#شهاب_دین
اهل فن در معنی نام شهابِ نجوم فرموده اند :
خطی نورانی و درخشنده در آسمان یا همان ستاره دنباله دار، ستاره ای درخشان با زیبایی خیره کننده و عمری کوتاه.
شهابِ دین اما مرحوم آیت الله مرعشی نجفی ست که چون ستاره ای در آسمان دین درخشید و نورش، طریق وصل را به جویندگان راه حق نشان داد.
کتاب شهاب دین ،اثری مؤثر از نویسنده ای توانمند است. نویسنده ای که دست خواننده را در دست شهاب ٩۶ ساله گذاشته و با مفهوم عرض وبرکت عمر به خوبی آشنا میکند.
مرور زندگی شخصیت بزرگی چون آیت الله مرعشی نجفی از قبل از تولد تا زمان وفات و گنجاندن وصیت نامه مرحوم در لابلاي کتاب در کنار روان بودن متن و تکیه بر مستندات، خواندن شهاب دین را بر هر طالب معرفتی واجب کرده است.
با خواندن بخش هایی از کتاب، مانند شدت فقر و گرسنگی مرحوم مرعشی، عرق شرم بر پیشانی خواننده مینشیند و اطراف را میپاید که مبادا رندی مچش را بگیرد و بگوید : فلانی! چگونه ای؟
شهاب دین ، بااینکه داستان است اما میتوان از آن به عنوان کتاب تاريخ، اخلاق، زندگی، راهنمای زناشویی، تربیتی و اعتقادی هم بهره برد.
دیدن ستاره ی دنباله دار هر آدمی را به وجد میآورد.
و بیننده چنان مجذوب زیبایی آن میشود که تا به خود بیاید عمر ستاره تمام شده است و تازه بعد از آن است که میتواند از زیبایی آن برای بقیه تعریف کند.
و خواننده ای که در طول خواندن کتاب چنان مجذوب شخصیت گیرای مرحوم مرعشی میشود که گذر زمان را احساس نمیکند و تازه بعد از اتمام کتاب است که میتواند آن را به بقیه معرفی کند.
شاید بتوان در کارنامه نویسنده، شهاب دین را شهاب باقری نام نهاد.
کاش ما هم، در آسمان دین ، شهابی شویم.
#به_قلم_شما
#علی_از_خاک ✍️🌸
📚 @hamkhaniketab
#یادداشت_کتاب
#شهاب_دین
کتابخانه از مکانهای مورد علاقه من است. از جاهایی که به برکت اضافه شدن اتاق بازی کودکان از تفریحات سالم من و فرزندانم شده است.
در مورد آیت الله مرعشی و کتابخانه اش و زحماتی که برای جمع آوری کتب آن کشیده، شنیده بودم اما در مورد جزئیات آن چیزی نمیدانستم حتی تا به حال در سفرهایم به قم، به این کتابخانه نرفته بودم.
کتاب شهاب دین نوشته خانم زهرا باقری زندگینامه آیت الله سید شهاب الدین مرعشی است. کتاب با نثری روان و جذاب به رشته تحریر درآمده است.
نحوه روایت این نویسنده جوان خوش قلم و مواجهه اش با زندگی آیتالله مرعشی برایم جدید و جذاب بود. کتاب با مرگ آیت الله و ورود او به عالم دیگر آغاز میشود و تمام زندگی ایشان از قبل تولد تا مرگ توسط خود ایشان مرور میشود. در لابلای روایت داستانِ زندگی این عالم بزرگوار، پسرشان در حال خواندن وصیتنامه پدرشان و آماده سازی مراسم تدفین هستند.
زحمات طاقت فرسای آیت الله مرعشی برای جمع آوری کتب خطی و جلوگیری از، به دست نااهلان افتادن این کتب نفیس یا از بین رفتن آثار بزرگان تحسین برانگیز است. اینکه نماز و روزه استیجاری بگیری تا کتابهایی را بخری که بعدا برای استفاده اهلش وقف کنی کاری بس ستودنی است.
تصور میکنم لحظات نابِ بودن در کتابخانه، و با لذت کتاب خواندنِ خودم و کودکانم را چقدر مدیون ایثارگری مرعشی ها هستیم.
ذکاوت، شجاعت و تلاش مراجع تقلیدی چون آیت الله مرعشی تاثیر بسزایی در تاریخ ایران داشته است.
حس ناب ارادت ایشان به بانوی آب و آیینه، حضرت فاطمه معصومه(س) در جای جای کتاب موج میزد و به من گوشزد میکرد در پناه کسی هستیم که همیشه و همه جا هوای ما را داشته و دارد.
#به_قلم_شما
#ریحانه_نعمتی ✍️🌸
📚 @hamkhaniketab
#یادداشت_کتاب
#مادران_میدان_جمهوری
کتاب مادران میدان جمهوری ایده جالبی را بیان میکند. تلاش تعدادی مادر سبزواری برای تبلیغات انتخاباتی؛ اما نه برای یک کاندیدای خاص، بلکه برای ترغیب افراد به نفس شرکت در انتخابات.
کتاب مجموعهی متون ثبت شدهی خاطرات این مادران است که به شکل روایتهای متعدد در کانال فعالیتهایشان قرار دادهاند. روایتها ترتیب زمانی دارد، از حدود یک ماه قبل از انتخابات آغاز میشود و هرچه به انتهای کتاب میرویم، به روز انتخابات نزدیکتر میشویم.
جنس روایتها کمی با هم متفاوت است. برخی از آنها که بیشتر در نیمه ابتدایی کتاب قرار گرفته، تلاش مادرانی است که در میدان حضور دارند و بیشتر در کوچهپسکوچهها افرادی را برای صحبت پیدا میکنند. این قسمت از کتاب کمی اطناب دارد و بسیاری از روایتها شبیه به همند. کوتاهی روایتها و سریع قانع شدن مخاطبها، نشان میدهد که راویان متن را خیلی خلاصهشده بیان کردهاند و این شباهتها و نپرداختن به جزئیات بیشتر که وضعیت را برای خواننده به اوضاع اطرافش شبیهتر میکند، باعث شده کتاب در نیمه ابتدایی یکنواخت و خستهکننده شود.
اما در نیمه دوم کتاب جنس روایتها کمی تغییر کرده و موضوعات و نوع راویان به افراد معمول جامعه، نزدیکتر شده است. بیشتر ملاقاتها در پارکها یا خانهها یا میان همسایههاست و تبلیغ توسط بروشورها انجام میشود تا زبانی. جنس راویان به افراد عادی اطراف مخاطب کتاب نزدیکتر شده و دیگر از زنان نشسته جلوی در خانهها (که فقط در برخی شهرهای کوچک پیدا میشوند) خبری نیست.
در مجموع کتاب روان است و ایده بکری را بیان میکند اما پرداختن بیشتر به روایتها و بیان جزئیات زیادتر، میتوانست هر روایت را منحصر به فرد کند به شکلی که با حذف آن از کتاب، نقصی در کتاب احساس شود.
مقدمه کتاب که از فعالیتهای خاص گروه مادرانه پرده برمیدارد، از همه بخشها جذابتر است و خواننده را ترغیب میکند بیشتر با این مجموعه آشنا شود. حتی میتوان گفت جا دارد کتابی مختص پرداختن به فعالیتهای مختلف گروههای مادرانه نوشته شود و همه مادران ایرانی را با این مجموعه آشنا کند.
#به_قلم_شما 🌸
📚 @hamkhaniketab
کانال همخوانی کتاب
#یادداشت_کتاب
#جنگجوی_رویا
سالها بود دنبال چنین کتابی میگشتم. کتابی که واضح و روشن، بپردازد به یکی از بزرگترین معضلات جامعه ما!
یک سال در دهه ۲۰ زندگیام معلم پرورشی یک مدرسه راهنمایی شدم. روزی از بچهها خواستم شغل یا رشته مورد علاقهشان را بیان کنند. فقط یک نفر در میان بیش از ۱۰۰ دانشآموز بود که حس کردم واقعا چیزی که میگوید را دوست دارد و خودش انتخاب کرده است. کسی که گفت میخواهم به هنرستان موسیقی بروم و موسیقیدان شوم. فارغ از درست و غلط انتخابها و جهانبینیهای ما، اینکه بچهها از یک جایی به بعد رویاها و علائقشان را کنار میگذارند و دیگر در زمین مزخرف بزرگترها بازی میکنند بیشتر شبیه فاجعه است! آن روز فهمیدم اوضاع بدتر از چیزی است که فکر میکردم اما وقتی سال گذشته پدری دهه شصتی را دیدم که مانع رسیدن فرزندش به علاقهاش شد و او را مجبور کرد در رشتهای که خودش صلاح میداند درس بخواند، فهمیدم اوضاع وحشتناک است. چطور ممکن است ما، نسلی که بیشتر، آرزوهای فروخفته بزرگترهایمان را دنبال کردیم و دائم با جو و موج جامعه پیش رفتیم، خودمان همین بلا را بر سر فرزندانمان بیاوریم؟!
کتاب جنگجوی رویا درباره دختری به نام وریا است. دختر دوازده سالهای که در مدرسه نخبهگان درس میخواند و بخاطر خواست مادرش باید برای دبیرستان هم در آزمون این مدرسه قبول شود تا بتواند در رشتهای که مادرش صلاح میداند درس بخواند! اما وریا یک رویابین است. یعنی کسی که رویاهایش را در دنیای واقعی هم میبیند و با آنها حرف میزند و همین مساله باعث دردسرهای زیادی برایش میشود. وریا بر سر یک دو راهی مانده است، به خواست مادرش رویاها را فراموش کند یا رویاهایش را نگه دارد و بفهمد چرا پدرش که نویسنده قهاری بوده، نتوانسته است جلد آخر کتابش را بنویسد...
ما در این کتاب با یک داستان فانتزی روبرو هستیم. یک فانتزی تمیز ایرانی که میتواند برای بالای ۹-۱۰ سال جذاب و خواندنی باشد و حتی برای نوجوانان یا بزرگسالان آموزنده باشد. البته در کتاب المان مذهبی یا ایرانی خاصی نمیبینیم و داستان به جز نام شخصیتها و یکی دو غذای نام برده شده در آن، فرامرزی است. اما به دلیل اینکه نشانهای هم از فرهنگ بیگانه در آن دیده نمیشود، میتواند نماد یک بچه تیپیکال ایرانی باشد حتی با اینکه داستان در شهر میگذرد، میتواند به دلیل وجود مشکل مبتلابه نوجوانان، برای بچههای روستایی هم ایجاد همذاتپنداری کند.
کتاب جمله جالبی دارد که من ارتباط زیادی با آن برقرار کردم و با خواندن آن کل زندگیام یک بار جلوی چشمم مرور شد:
"کسی که نمیدونه به کجا میخواد برسه تا آخر گیج و سرگردان میمونه و به هرجا برسه اونجایی نیست که میخواد و اون آدم همیشه در سفر میمونه."
اگر شما هم مثل من یک عمر فقط مسیرهایی رل که دوست داشتهاید انتخاب کردهاید بدون اینکه قلهای برای رسیدن در نظر داشته باشید، میفهمید این جمله چه معنایی دارد. اما شیرینترین لحظه زمانی است که قلهای را انتخاب کنید، هرچند کمارتفاع و از نظر دیگران بیاهمیت، اما برای رسیدن به آن تلاش کنید و به جای اینکه فقط مسیرهای راحت و دوستداشتنی را طی کنید، مسیرهای سخت رسیدن به آن قله را هم بپیمایید و مدام نزدیکتر شدن به قله را به چشم ببینید...
#معرفی_کتاب
#به_قلم_شما 🌸
📚 @hamkhaniketab
کانال همخوانی کتاب
#یادداشت_کتاب
#دارزن
دار در زبان کردی به معنای درخت است. حالا دارزن یعنی چه و چه ربطی به اصغر قصهی ما دارد؟ خودتان باید بخوانید تا بفهمید!
اصغر اقلیدی پسری نوجوان است که در یکی از روستاهای استان فارس زندگی میکند. کتاب دارزن بخشی از زندگینامه این جوان شجاع است.
بخشهای ابتدایی کتاب، از زندگی او در روستا در زمان شاه میگوید. نویسنده کتاب، به زیبایی توانسته هر خاطره را به داستانی کوتاه تبدیل کند و با صحنهپردازی قوی، تک تک احساسها و افکار اصغر و اتفاقاتی که برای او افتاده را در ذهن خواننده ماندگار کند.
در ادامهی کتاب اصغر بزرگتر میشود و به جبهه میرود. بخش دوم کتاب خاطرات او از اسارت هفت ماهه در زندان کموله، دموکرات و مجاهدین خلق است. این خاطرات آنقدر خاص و تلخ است که نویسنده بدون پرداخت زیاد، آنها را بیان کرده، که در همین حد هم واقعا خواندنش سخت و سنگین است.
به مناسبت به درک واصل شدن یکی از سرکردههای منافقان در روز گذشته (مریم رجوی)، این کتاب میتواند بخش کوچکی از جنایتهای آنها را به جامعه نشان دهد، همانهایی که مثل یهودیان، پایه مظلومیتشان شایعات است و نشان وحشیگریهایشان واقعیتهای عینی!
#معرفی_کتاب
#به_قلم_شما 🌸
📚 @hamkhaniketab
کانال همخوانی کتاب
#یادداشت_کتاب
#زندگی_جنگ_و_دیگر_هیچ
کتاب زندگی، جنگ و دیگر هیچ، نوشته خبرنگار معروف اوریانا فالاچی است. این کتاب شرح حضور چند ماهه او در ویتنام، در دوران جنگ ویتنام است. (حدود سال ۱۹۶۸) فصل انتهایی کتاب هم خاطرات او از حضور و زخمی شدن در کشتار دانشجویان مکزیک در زمان المپیک مکزیک است.
فالاچی در مقدمه کتاب از علت رفتنش به ویتنام میگوید. او ادعا میکند برای یافتن پاسخ به سوال خواهر ۵ سالهاش درباره معنای زندگی به ویتنام رفته است. (اینکه چطور او در ۴۳ سالگی یک خواهر ۵ ساله دارد هنوز برای من سوال است.)
در طول کتاب، ما از حضور او در میان سربازان آمریکایی میخوانیم و مصاحبههایش با ارتشیهای ویتنام جنوبی (متحدان آمریکا) و زندانیهای ویتکنگ (چریکهای متحد ویتنام شمالی). خاطرات او نگاه مستندگونهای از زاویه دید یک خبرنگار است اما نمیشود ادعا کرد که بیطرفانه نگاشته شده است. به هر حال ما به جز غر زدن و فحش دادن به مسببان جنگ، هیچ اظهارنظری مبنی بر جنایت جنگی آمریکا برای به استعمار در آوردن یک کشور دیگر در قرن بیستم (دوران پایان استعمارگریها) نمیبینیم. در انتهای کتاب، همکار فالاچی، فرانسوای فرانسوی، نظر خودش را اینطور اعلام میکند: جنایت در همه جای دنیا هست، مثل مکزیک، اندونزی و ... اما همه آنها فراموش میشوند چون قربانیهای آنها فقط قربانیاند اما ویتنام هیچوقت فراموش نمیشود چون قربانیان آن سالها مقاومت کردند.
اما به هر حال نظر فالاچی همچنان خنثی است. جنگ را در هر صورت بد میداند و سربازان آمریکایی را مانند مردم ویتنام و ویتکنگها، قربانی. مدل روایت کردن او هم به گونهای است که مخاطب تقریبا با همین نظر همراه میشود و این سوال را فراموش میکند که اصولا، سربازان یک کشور خارجی، چرا باید از آن طرف کره زمین به یک کشور دیگر بیایند و مردم آنجا را بکشند و با آنها بجنگند؟!!
#معرفی_کتاب
#به_قلم_شما 🌸
📚 @hamkhaniketab
کانال همخوانی کتاب
#یادداشت_کتاب
#هیولایی_صدا_میزند
کتاب "هیولایی صدا میزند" برخلاف طرح جلدش در نشرهای مختلف و همینطور عنوانش، در ژانر وحشت نیست. درواقع این نام و طراحی جلد، به جای تبلیغ مثبت، شبیه ضد تبلیغ عمل کرده است؛ در حدی که حدود سه ماه است به دلیلی باید کتاب را میخواندم اما با دیدنش رغبت نمیکردم سراغش بروم. اما با خواندن نظرات بهخوان، نظرم تغییر کرد و یک روزه تمامش کردم! در حقیقت کتاب آنقدر جالب و خوشخوان است که وقتی دست گرفتم، تا مجبور نشدم، زمینش نگذاشتم و در همان نشست اول حدود ۸۰ درصد کتاب را خوانده بودم.
داستان درباره موضوع وحشتناک سرطان است. کانر پسری نوجوان است که چند سال است با بیماری سرطان مادرش دست و پنجه نرم میکند. اما برخلاف کلیشههای همیشگی، کتاب به زاویه نگاه جدیدی پرداخته، سختیهایی که اطرافیان فرد بیمار تحمل میکنند. مسائلی از جمله: غصه بیماری عضو عزیز خانوادهات، تغییر رفتار اطرافیانی که از این موضوع و سختیای که تحمل میکنی باخبر شدهاند، خستگیهای ناشی از فشارهای داشتن عضو بیمار در خانواده (خصوصا اگر والدین یا همسر باشد) و ...
کانر هم با همه این مشکلات دست به گریبان است. علاوه بر آنها، پدرش هم سالها قبل از مادرش جدا شده و خانواده جدیدی تشکیل داده، و مادربزرگش هم آدم خاصی است که از نظر کانر اصلا شبیه مادربزرگها نیست و آبشان با هم توی یک جوی نمیرود.
در همین زمان هیولایی به سراغ کانر میآید. هیولایی که ادعا میکند کانر او را احضار کرده و آمده تا ۳ داستان برای کانر تعریف کند و او را نجات دهد. داستانهایی که هر کدام میتوانند ساعتها انسان را به فکر فرو ببرند.
کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنم؟ به همه بزرگترهایی که تجربه مشابه داشتهاند یا نداشتهاند. اما برای نوجوانان، اگر تجربه مشابهی نداشتهاند یا ندارند، کامل قابل توصیه است چون حجم غم آن شبیه واکسن عمل میکند. اما اگر نوجوانی در حال تجربه چنین وضعی است یا قبلا تجربه کرده، باید بر اساس روحیاتش، تجویز کرد که این کتاب را بخواند یا نه.
#معرفی_کتاب
#به_قلم_شما 🌸
📚 @hamkhaniketab