همسفر شهدا
💠قرائت دعای فرج #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به نیابت از شهید #دفاع_مقدس 🌷 #شهید_علی_اصغ
🌷 #شهید_علی_اصغر_خنکدار
🔰فرمانده گردان #امام_محمد_باقر علیه السلام لشکر ۲۵ #کربلا
🍃تولد : ۱۳۴۱/۱/۱۹ - قائم شهر روستای کلاکر محله
🍂شهادت : ۱۳۶۴/۱۱/۲۰ - #عملیات_والفجر۸
🍁آرامگاه : قائم شهر - گلزار شهدای روستای کلاکر محله
🌸 گفت: می خواهم برای موضوعی پیش سردار قربانی بروم ولی خجالت می کشم. به او گفتم : « در چه رابطه ای است ؟ »
🌺کمی مکث کرد و گفت : « ما صد در صد #شهید خواهیم شد . بعد از ما خانواده ی مان بی سرپرست خواهند شد. می خواهم بروم به او بگویم به من وامی دهد تا سرپناهی برای همسر و فرزندانم بسازم. من حرف هایش را تصدیق کردم . با هم به سوی ساختمان فرماندهی رفتیم.
🌼به چند قدمی اتاق فرماندهی رسیدیم،ایستاد. گفتم : « چی شد ؟ » با حالت خاصی که بیشتر به چهره آدم های پشیمان می خورد ، گفت:
🔴👈شیطان را ببین ! داشت چه کار می کرد ؟! یادم رفت که خدا #کفیل زن و بچه ام خواهد بود . » به من گفت برگردیم.
💠در بین راه هی #استغفار می کرد .
📝زندگینامه کامل شهید در وبلاگ «همسفر شهدا»
http://hamsafarshohada.blog.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تشییع پیکر مطهر #شهید_ذوالفقاری در حرم #امیرالمومنین علی علیه السلام
📝فرازی از #وصيت_نامه
✳️اینجانب محمد هادی ذوالفقاری وصیت میکنم که من را در #ایران دفن نکنند، اگر شد ببرند #امام_رضا علیه السلام طواف بدهند و برگردانند و در #نجف و #سامرا و #کربلا و #کاظمین طواف بدهند و در #وادی_السلام دفن کنند.
🌷 #شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
🔰 #هادی_دلها
🌸هادی وصیت کرده بود پیکرش را در #سامرا ، #کاظمین ، #کربلا و #نجف طواف دهند.
🌺اين وصيت بعيد بود اجرا شود. چرا كه عراقیها شهدای خود را فقط به یکي از حرمين میبرند و بعد دفن مي كنند.
🌼اما در مورد هادی شرایط تغییر کرد، ابتدا پيكر او را به سامرا و بعد به کاظمین بردند. سپس در کربلا و #بین_الحرمین پیکر او تشییع شد. بعد هم به نجف بردند و مراسم اصلی برگزار شد.
🌷 #شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری
📝وبلاگ شهید محمد هادی ذوالفقاری
http://hadizolfaghari.blog.ir
🌷 #شهید_حجت_اصغری_شریبانی
🍃ولادت : ۶۷/۱/۱ - ورامین
🍂شهادت: ۹۴/۸/۱ - حلب
🍁آرامگاه: ورامین - گلزار شهدای امامزاده شعیب فیروز آباد
🌸چه زیبا فرمود #خمینی کبیر که راه #قدس از #کربلا می گذرد و این جمله هر زمانی بیشتر نمود پیدا می کند که هرسال #اربعین پرچم های سپاه خراسانی این نکته نورانی امام (ره) را یادآوری می کند.
🌺در زمان #فتنه ها گوش به فرمان #رهبر باشید و مطیع امر ولی خود باشید و نگذارید حرف ولی امر، زمین بماند.
هدایت شده از همسفر شهدا
🌸اگر به زیارت #کربلا رفتید سلام مرا به آقا برسانید و بگوئید ارباب غریب دلم برایتان تنگ شده بود.
🌼ولی دیدم پاسبانی از حریم خواهر و دخترتان بر من واجب تر است.
🔴👈راستی به جای من سفر #مشهد بروید که خیلی دلم تنگ است.
🌷 #شهید_علی_امرایی
هدایت شده از همسفر شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 #همسفر_شهدا
✅سال ۸۳ و بعد از سفر #راهیان_نور که برگشت خیلی هوایی شده بود. خیلی دوست داشت بره #کربلا. اما شرایط برای این سفر مهیا نبود.
🔹هر چه میگفتیم: علیرضا تو مشمول هستی و به عنوان سرباز فراری دستگیر میشوی. امابیفایده بود.
مینشست و گریه میکرد. خیلی آرزوی کربلا داشت. از وقتی هم که #هیئت میرفت و #مداحی میکرد این علاقه بیشتر شده بود.
🔸بالاخره قرار شد راهی بشه ، به شرط آنکه اگه جلوی خروجش را گرفتند برگردد. خوشحالی او قابل وصف نبود. سر از پا نمیشناخت.
🔹مشکل فقط خروج از مرز بود. قبل از رسیدن به مرز، نگهبان ایرانی داخل اتوبوس میآمد و از جوانان کاروان کارت پایان خدمت میخواست. اما داخل خاک عراق نه گذرنامه میخواستند نه نظارت میکردند.
🔸علیرضا رفته بود گلزار شهداو ازشون خواسته بود برایش دعا کنند. گفته بود میرم کربلا تا نایب الزیاره شهدا باشم.
👈بالاخره روز موعود فرا رسید.
🔹افسر ایرانی وارد اتوبوس شد. به تکتک مسافرها نگاه میکرد. علی در ردیف آخر نشسته بود. از چند نفر کارت شناسایی خواست. علیرضا یکدفعه رفت زیر صندلی. شروع کرد به خواندن وجعلنا...
🔸دقایقی بعد اتوبوس حرکت کرد. علیرضا هم بیرون آمد. همه کاروان خوشحال بودند.
🔴👈غروب همان روز رسیدیم به کربلا.
🌷 #همسفر_شهدا_سيد_علیرضا_مصطفوی
🔰پیش بینی #شهید_ابراهیم_هادی از حضور ایرانیان در #پیاده_روی_اربعین
✅رزمندگان با نگاهی حسرت آلود به مناطق اشغالی نگاه می کردند، یکی از آنها رو به ابراهیم کرد و گفت: چطور این بعثی ها باید به راحتی اونجا تردد کنند و ما...
🔹یعنی میشه یه روزی برسه که مردم ما هم از روی این جاده ها به خانه ها و شهرهای خودشان برند.
🔸ابراهیم که این حرف ها را شنید، گفت:
🔴👈این حرفا چیه که میزنی، یه روزی می رسه که مردم از همین جاده ها دسته دسته می رن #کربلا
هدایت شده از همسفر شهدا
🌷 #شهید_وحید_نومی_گلزار
🍃تولد : ۶۱/۵/۵ - تبریز
🍂شهادت : ۹۴/۸/۲ - بیجی عراق
🍁آرامگاه : تبریز - گلزار شهدای وادی رحمت
🌸دو روز مانده بود به عملیات.
دوستانش گفتند قبل از عملیات بریم کربلا
ولی وحید نرفت. می گفت امروز #کربلا همینجاست
🌺صدای سلم لمن سالمکم و حربن لمن حاربکم #امام_حسین (ع) را شنیده ام و خواستار اعزام به #جهاد در مقابل و مبارزه با گروه تکفیری و تمامی منافقان شدم.
هدایت شده از همسفر شهدا
🔰 #همسفر_شهدا
🎊🎊به بهانه میلاد #حضرت_عبدالعظیم_حسنی
🌸بیشتر هفته ها بعد از پایان #هیئت_رهروان_شهدا به زیارت حضرت #سیدالکریم عبدالعظیم حسنی می رفتیم.
🌺می گفت: #شب_جمعه شب زیارتی آقا #اباعبدالله_الحسین علیه السلام است. برای همین می رویم جایی که ثواب زیارت #کربلا را داشته باشد.
🌹 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی
🔰 #همسفر_شهدا
✅تو حوزه حواسش به درس نبود. هوایی شده بود. هوایی #کربلا
🔹بهم گفت #عرفه بریم #کربلا
🔸گفتم آرزو دارم برم ولی پول ...
🍃باور کردنی نبود. یک ماه بعد کربلا بودیم. سید هزینه منو پرداخت کرده بود! در این سفر سید را بیشتر شناختم.
🔺سید انسان بسیار وارستهای بود. در این سفر جدای از عشق به #اهل_بیت مرا با #شهدا آشنا ساخت. از کربلای ایران برایم گفت. از #شلمچه از #فکه و ...
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی
🔰 #همسفر_شهدا
✅سید در #نجف خیلی آرامش داشت. نشاط عجیبی در وجودش بود. میگفت: احساس میکنم آمدهام منزل پدرم.
✳️سید میگفت: انسان میآید نجف تا پاک شود. بعد هم با این پاکی وارد #کربلا شود.
❇️در کربلا دیگر آن آرامش نجف را نداشت. چهرهاش را غم گرفته بود. کمتر غذا میخورد. با پای برهنه راه میرفت. من فقط به دنبال سید بودم. برای مثل یک #معلم بود.
💠شب عرفه در اتاق خودمان در هتل #هیئت راه انداخت. فردا صبح با رفقا در #بین_الحرمین بودیم. سید پرچم #هیئت_رهروان_شهدا را آورده بود و متبرک کرد.
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی
🔰 #همسفر_شهدا
✅یکی از اساتید گفت: هر کدام به سمتی بریم و جدای از بقیه دعا بخونیم و با آقا درد و دل کنیم.
✳️هر کس به گوشه ای از صحن و سرای #اباعبدالله_الحسین علیه السلام رفت . ساعتی بعد سید رو دیدم. #جارو دستش گرفته بود و زباله های حرم را بیرون می برد!
❇️سید حال و هوایی داشت که در کمتر کسی میدیدم. واقعاً عاشق بود. نمیتونست از #کربلا دل بکند.
🔹سوز عجیبی در #مداحی داشت. سید جزء افرادی بود که با شنیدن نام #امام_حسین علیه السلام اشکش جاری میشد.
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی
🔰 #همسفر_شهدا
✅یکروز در #حوزه نشسته بودم. ایام پایانی #ماه_صفر بود.
🔹سید شروع کرد برای خودش خواندن. از سوز دل برای #امام_حسین علیه السلام میخواند. بچهها و دیگر طلبهها هم آمدند و کنار او نشستند.
✅مجلس عجیبی شد. چنین عزاداری باحالی را کمتر دیده بودم. اینها همه از صفای درونی سید بود.
🔸بعد از نماز کنارش نشستم. نگاهی به من کرد. اشارهای به سینهاش نمود و بیمقدمه گفت: اگر اینجا رو بشکافند از عشق آقا و #کربلا پاره پاره است، اما باید تحمل کرد!
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی
هدایت شده از همسفر شهدا
🌷 #شهید_علی_اصغر_خنکدار
🔰فرمانده گردان #امام_محمد_باقر علیه السلام لشکر ۲۵ #کربلا
🍃تولد : ۱۳۴۱/۱/۱۹ - قائم شهر روستای کلاکر محله
🍂شهادت : ۱۳۶۴/۱۱/۲۰ - #عملیات_والفجر۸
🍁آرامگاه : قائم شهر - گلزار شهدای روستای کلاکر محله
🌸 گفت: می خواهم برای موضوعی پیش سردار قربانی بروم ولی خجالت می کشم. به او گفتم : « در چه رابطه ای است ؟ »
🌺کمی مکث کرد و گفت : « ما صد در صد #شهید خواهیم شد . بعد از ما خانواده ی مان بی سرپرست خواهند شد. می خواهم بروم به او بگویم به من وامی دهد تا سرپناهی برای همسر و فرزندانم بسازم. من حرف هایش را تصدیق کردم . با هم به سوی ساختمان فرماندهی رفتیم.
🌼به چند قدمی اتاق فرماندهی رسیدیم،ایستاد. گفتم : « چی شد ؟ » با حالت خاصی که بیشتر به چهره آدم های پشیمان می خورد ، گفت:
🔴👈شیطان را ببین ! داشت چه کار می کرد ؟! یادم رفت که خدا #کفیل زن و بچه ام خواهد بود . » به من گفت برگردیم.
💠در بین راه هی #استغفار می کرد .
📝زندگینامه کامل شهید در وبلاگ «همسفر شهدا»
http://hamsafarshohada.blog.ir
📸 سنگ مزار جدید سردار #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🌹سنگ جدید مزار مطهر حاج قاسم سلیمانی، سنگ سابق مرقد مطهر #امام_حسین علیه السلام است که از #کربلا به #کرمان منتقل و پس از صیقل دادن آماده شد.
🔰 #همسفر_شهدا
✅سید قاری #قرآن بود. بعد از اولین سفر #کربلا شروع به مداحی کرد. ابتدا فقط #زیارت_عاشورا میخواند. کمکم اشعار دیگر مداحان را به همان سبک میخواند.
✳️در سفرهای زیارتی، در مراسمات جشن و... میخواند. از دیگر مداحان هم برای جلسات دعوت میکرد. سید با شروع به کار #هیئت_رهروان_شهدا مداحی هیئت را هم انجام میداد.
❇️از ذکر ویاد #شهدا در جلسات هیئت غافل نمیشد. در پایان عزاداریها اشعار زمان جنگ یا اشعاری به همان سبک میخواند.
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی
🔰 #همسفر_شهدا
✅مادر سید ماهیانه مبلغی از حقوق پدری را به او میداد. سید هم سعی میکرد با همان مبلغ امورات خود را بگذراند.
❇️مبالغی را که از شهریه #حوزه یا از #منبرها و... دریافت میکرد در یک صندوق #قرض_الحسنه واریز میکرد تا به نیازمندان #وام پرداخت شود.
✳️سید از این طریق به بسیاری از دوستانش وام داد تا عازم #کربلا شوند.
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی
🔰 #همسفر_شهدا
✅ #چفیه عربی زیبایی داشت که از #کربلا آورده بود. خیلی بهش علاقه داشت. در بیشتر اردوها همراهش بود. یکی از بچهها گفت: آقا سید میتونم چفیه شما را تا شب نگه دارم.
❇️سید چفیه را داد. شب بود که اون بنده خدا چفیه را آورد. سید گفت: این چفیه مال شماست. من به قصد #هدیه دادمش. شما هم قدر این یادگار کربلا را بدون.
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی
🔰 #همسفر_شهدا
✅سید برای رفتن به #هیئت و رسیدگی به کارهای #مسجد وسیله نداشت و خیلی اذیت میشد. برای همین تصمیم گرفت #موتور بخره. چهارصد هزار تومان پس انداز کرد.
❇️با خبر شد که کاروان #کربلا برای #عرفه ۸۸ ثبت نام میکنه. بچههای بسیج و مربیان مسجد را جمع کرد. با آنها صحبت کرد و قرار شد همگی با هم برن کربلا.
✳️پول موتور را بین بچهها پخش کرد تا پیگیر کار #گذرنامه باشند. هر چه داشت خرج بچهها کرد.
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی
🔰 #همسفر_شهدا
✅از #کربلا آمده بود. گفتم: بی معرفت تنها میری! یکدفعه دست کرد جیبش و گفت: این دویست هزار تومان را بگیر و برو دنبال کارهای کربلا!
❇️سال آخر نورانیت در باطن در چهره اش اثر کرده بود. خیلی نورانی شده بود. همیشه با #وضو بود.
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی
🔰 #همسفر_شهدا
🕊آخرین روزهای سید
✅تابستان ۸۸ بود. میگفت: دلم برای #شلمچه تنگ شده. دلم میخواد بریم #دوکوهه.
🔸می گفت کسی که دلش برای #کربلا و #بین_الحرمین تنگ می شه باید بره غروبهای #فکه رو ببینه! اونجا آدم یاد غربتهای آقا می افته.
❇️با اینکه #نوروز ۸۸ با بچه ها رفته بودیم #جنوب اما سید دوباره هوایی شده بود.
🔸رفت و با بچههای یکی از مساجد هماهنگ کرد. قرار شد پانزدهم مرداد حرکت کنیم. شب #نیمه_شعبان
✳️مادرش گفت: علیرضا، هوا گرمه، هوای جنوب #آلوده است. کجا میخوای بری! صبر کن هوا که بهتر شد برو!
🔸سید گفت: مادر، مگه رزمندهها تو گرما #جبهه نمیرفتند. مگه اونجا برای تفریحه! ما میریم اونجا که سختی بکشیم. #به_یاد_شهدا!
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی
🔰 #همسفر_شهدا
✅رفتیم #بهشت_زهرا سلام الله علیها. در سالن #غسالخانه بچهها ایستاده بودند و روضه #حضرت_زهرا سلام الله علیها میخواندند.
🔹بریز آب روان اسماء
🔸به جسم اطهر زهرا
🔹ولی آهسته آهسته ...
❇️کفن سید را آوردند. این کفن را دو سال قبل از #کربلا خریده بود. داخل کفن مقداری خاک و آشغال بود. باتعجب نگاه میکردم. دوستش گفت: سید کف حرم #امام_حسین علیه السلام را جارو کرد. بعد هم آنها را ریخت داخل کفنش!
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی
🔰 #همسفر_شهدا
✅هنگام #خاکسپاری بود و نگاه آخر. نگران شاگردان سید بودم. گفتم : اینها را ببرید عقب. طاقت ندارند. از صبح تا حالا اشک می ریزند. پس از یک ساعت، سید به خاک سپرده شد.
❇️یکی از طلبههای #حوزه همان موقع از راه رسید. خیلی عجیب ناله و گریه میکرد. خودش را میزد. بعد هم آمد جلو و خودش را روی مزار سید انداخت. حالت عادی نداشت. به یکی از دوستان گفتم: کمکش کنید. او را ببرید عقب.
✳️در حالتی که از خود بی خود شده بود آمد پیش من. گفت: سید خیلی حق گردن من داره من رو برد #کربلا ، من رو با #شهدا آشنا کرد. اما من...
🔸در حالی که گریه میکرد ادامه داد: امروز صبح میخواستم بیام برای تشییع. اما خیلی خسته بودم. خوابم بُرد. در عالم خواب سید را دیدم. آمد و فریاد زد: پاشو، گرفتی خوابیدی! #امیرالمومنین علیه السلام تشریف آوردند تشییع جنازه من!
🔹من هم از خواب پریدم. وقتی آمدم دیر شده بود. شما رفته بودید.
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی
هدایت شده از همسفر شهدا
🌸اگر به زیارت #کربلا رفتید سلام مرا به آقا برسانید و بگوئید ارباب غریب دلم برایتان تنگ شده بود.
🌼ولی دیدم پاسبانی از حریم خواهر و دخترتان بر من واجب تر است.
🔴👈راستی به جای من سفر #مشهد بروید که خیلی دلم تنگ است.
🌷 #شهید_علی_امرایی
🔰 #همسفر_شهدا
✍ #دل_نوشت سید :
✅مگر حتما باید جسم از بین برود. وقتی دنیا را خواسته های نفسانی و بی ارزش ببینیم آن وقت می فهمیم که برای هیچ و پوچ خودمان را به سختی می اندازیم.
✳️و به این نتیجه می رسیم که ما را برای بقا آفریدند، بقا یعنی زنده شدن، بقا یعنی هدف.
❇️بقا همان است که #شهدا برای رسیدن به آن کربلایی شدند. خیلی ها به یاد اربابشان از #تشنگی به #شهادت رسیدند.
🍃خیلی ها سر از بدنشان جدا شد. خیلی حتی جسمشان نیز برنگشت. چرا که #گمنامی و مخفی بودن یکی از راه های رسیدن به بقا است.
🍃بقا همانست که #حسین_ابن_علی علیه السلام برای اثبات آن راهی #کربلا شد. و به خاطر آن سرش بر روی نیزه ها رفت. آری بقا یعنی اینکه سر بریده #قرآن بخواند.
🍃خواست بگوید: ای مردم اگر دین ندارید #آزاده باشید. آن زمان هم مردم در بازی دنیا راه خود را گم کرده بودند. همانند این دوران که از بعضی وقتی سوال می کنیم هدف چیست؟ می مانند.
🍃مگر حسین ابن علی علیه السلام به شهادت رسید که ما گریه کنیم و بر سینه بزنیم!؟
🍃آری گریه کردن و بر سینه زدن خوب است اما نمی دانیم چه سود!
🍃نوکری واقعی یعنی ادامه راه #امام_حسین علیه السلام و چه زیبا گفت: #شهید_آوینی :
🍃"چه جنگ باشد و نباشد را من و تو از کربلا می گذرد."
🍃یعنی اینکه: #کل_یوم_عاشورا و #کل_ارض_کربلا و این سخنی است که پشت شیطان را می لرزاند.
🍃پس ما برای رسیدن به هدفمان زمان و مکان نمی شناسیم. هر جا که باشیم کربلایی می شویم و #عاشورا به پا می کنیم.
✍سید علیرضا مصطفوی
🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی
هدایت شده از همسفر شهدا
🌷 #شهید_حجت_اصغری_شریبانی
🍃ولادت : ۶۷/۱/۱ - ورامین
🍂شهادت: ۹۴/۸/۱ - حلب
🍁آرامگاه: ورامین - گلزار شهدای امامزاده شعیب فیروز آباد
🌸چه زیبا فرمود #خمینی کبیر که راه #قدس از #کربلا می گذرد و این جمله هر زمانی بیشتر نمود پیدا می کند که هرسال #اربعین پرچم های سپاه خراسانی این نکته نورانی امام (ره) را یادآوری می کند.
🌺در زمان #فتنه ها گوش به فرمان #رهبر باشید و مطیع امر ولی خود باشید و نگذارید حرف ولی امر، زمین بماند.