eitaa logo
همسفر شهدا
365 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
511 ویدیو
107 فایل
🌸وبلاگ همسفر شهدا سید علیرضا مصطفوی http://hamsafarshohada.blog.ir 🌺وبلاگ شهید محمد هادی ذوالفقاری http://hadizolfaghari.blog.ir @atrmehr313
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 ✅اولین جلسه گروه فرهنگی برای جمع آوری مطالب کتاب بود. سید نظرات جالبی ارائه کرد. ❇️می گفت: باید منش و رفتار آقا ابراهیم را برای بچه ها بگوییم. باید او را به الگوی جوانان تبدیل کنیم و... ✳️چند روز بعد او را دیدم. یک بسته به من داد. گفت: شخصی زحمت این کار را کشیده و فرستاده. شما استفاده کنید. 🔰بسته را باز کردم بر چسب های زیبایی از شهید هادی بود. بعد از عروج سید فهمیدیم همه اینها کار خودش بود. همه هزینه را از جیب خودش داده بود. 🌷 🌷
🔰 ✅رفته بود سراغ بچه هایی که از کانون فرهنگی رفته بودند. کلی با آنها صحبت کرد. می گفت و می خندید. 🔸گفتم: اگه این هارو قبول داری پس چرا ...؟ ❇️گفت: می ترسم به خاطر اشتباه من از کانون رفته باشند. می خواهم از دلگیر نباشند! 🌷
10.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 ✅ایام بود می رفت بچه های کم سن وسال. در محله ای دیگر آن هم با لباس ❇️هم برایشان می کرد، هم . گفتم: سید در شأن تو نیست. ✳️اینها یک مشت بچه اند! لبخند زد وچیزی نگفت. اما می دانستم همه این کارها را برای رضای خدا انجام می داد. 🌷
🔰 ✅به مربی ها می گفت: مواظب باشید بچه ها را به سوی خودتان دعوت نکنید! با تعجب گفتم: یعنی چه!؟ گفت: به سوی دعوتشان کنید. 🌷
🔰 ✅از آمده بود. گفتم: بی معرفت تنها میری! یکدفعه دست کرد جیبش و گفت: این دویست هزار تومان را بگیر و برو دنبال کارهای کربلا! ❇️سال آخر نورانیت در باطن در چهره اش اثر کرده بود. خیلی نورانی شده بود. همیشه با بود. 🌷
🔰 ✅به پولی که از در اختیارش بود خیلی توجه می کرد و به خیلی اهمیت می داد. ❇️یکی از بزرگان می گفت: در کار سید موج می زد. فعالیت او در سه بخش خلاصه می شد: 🔹کار برای (عج) و شناخت ایشان 🔹پیروی محض از 🔹کار برای و 🌷
🔰 ✅سید در خیلی فعال بود. تلاش می‌کرد تا همه گونه دانش‌آموزی را جذب نماید. حتی آنها که ظاهر درستی نداشتند. ❇️می‌گفت: اینها به این دلیل دچار انحراف شدند که شیرینی را نچشیده‌اند. لذا سعی می‌کرد حتی با کسانی که امیدی به آنها نبود شود و از این طریق آنها را جذب و هدایت کند. 🌷
🔰 بود. با دوستان از جلسه دعای ندبه برمی‌گشتیم. دو نفر در آن سوی خیابان ایستاده بودند. خودشان را مخفی کرده بودند. اسم سید را می‌آوردند و مسخره می‌کردند. ❇️سید یکدفعه به آنطرف رفت. با خودم گفتم: حتماً یک دعوای حسابی راه می‌اندازد. به دنبالش دویدم. یکدفعه در مقابل آن دو نفر قرار گرفت. فکر نمی‌کردند که سید به سراغشان بیاید. ✳️آنها را شناختم. قبلاً از بچه‌های بسیج بودند. اما به خاطر دوستان بد از مجموعه جدا شده بودند. سید با لبخندی بر لب به آنها سلام کرد و دست داد. از خجالت گوشهایشان سرخ شده بود. 🔸بعد حالشان را پرسید و گفت: چرا نمی‌آیید!؟ در مورد برنامه و... صحبت کرد. بعد هم خداحافظی کرد و رفتیم. سید با این کار نحوه درست برخورد کردن با مردم را به ما نشان می‌داد. 🌷
هدایت شده از همسفر شهدا
🔰 #همسفر_شهدا 🌸کتاب #مسافر_کربلا آماده چاپ شد. می خواستم قبل از چاپ، #سید هم بخواند و نظرش را بگوید. 🌼رفتم #مسجد از بچه ها سراغش را گرفتم. گفتند: در #بیمارستان بستری است! 🌺دو روز بعد پیامکی برایم آمد؛ #سید_علیرضا_مصطفوی ، #همسفر_شهدا به یاران شهیدش پیوست! 🔴👈امروز مصادف است با سالروز قمری پرواز سید 🌷 #همسفر_شهدا_سید_علیرضا_مصطفوی 💠راوی : مسئول گروه فرهنگی #شهید_ابراهیم_هادی
🔰 ✅یکی از شاگردان سید می گفت: آشنایی من با سید برمی گردد به یک ! 😳 ❇️من دوره راهنمایی بودم. بعد از ظهر در خیابان به دنبال مردم بودم! یکدفعه سید در مقابلم قرار گرفت. او را نمی شناختم. ابتدا با ترساندن و ... با من برخورد کرد. ✳️مدتی بعد با من شد. سلام و علیک می کرد. حسابی تحویل می گرفت. آهسته آهسته مرا به سمت و و ... کشاند. 🌷
🔰 ✅با هم از میدان به خانه برمی‌گشتیم. جوانی به سمت ما آمد. با سید دست داد و روبوسی کرد و گفت: مخلص آقا سید هم هستیم. خیلی نوکریم! ❇️چهره‌اش اصلاً به بچه‌های مسجدی شباهت نداشت. موهای ژل زده و بلند. شلوار تنگ و... . وقتی رفت به شوخی گفتم: علیرضا، این کی بود. نگفته بودی از این رفیقا داری! بعد با خنده گفتم: پس تو بجای ، می‌ری با اینها می‌شی!؟ ✳️خندید و گفت: نه بابا، همین یکی بود. پسر خوبیه فقط ظاهرش غلط اندازه.کمی جلوتر مشغول صحبت بودیم. 🔸یک نفر دیگه جلو آمد و گفت: سلام آقا سید! بعد علیرضا را بغل کرد. این یکی چهره‌اش به مراتب از نفر قبلی بدتر بود. ظاهرش مثل خلافکارها بود. ازخنده صورتم سرخ شده بود. علیرضا هم همینطور.☺️ 🔹وقتی خداحافظی کرد به من نگاهی کرد و خندید. بعد گفت: 🔴👈هدفم از رفاقت با اینها فقط خداست. شاید با یاری خدا بتوانم بیارمشان سمت و... 🌷
🔰 ✅یکبار در حیاط نشسته بود کنار یکی از افرادی که ظاهر درستی نداشت و یک ساعت به درد و دل او گوش کرد. بعد هم شروع کرد به نصیحت کردن. ❇️پرسیدم: سید تو مگه کار نداری. ول کن اینها رو! ✳️نگاهی به من کرد و گفت: من اگه درد دل او را گوش نکنم و او را نصیحت نکنم مطمئن باش سراغ دوستان بد می‌رود و آنها هم آنطور که می‌خواهند نصیحت می‌کنند. این کار ما مثل است. 👈بارها دیده بودم که با روشهایی نو، بچه‌ها را امر به معروف می‌کرد. به طوری که اثر کار او به مراتب بالاتر از دیگران بود. 🌷