نزدیک ۱۵ دقیقه با ایشون صحبت کرده بودم
رایشون آقای پزشکیان بود
آخر صحبت ها وقتی قانع شدن که به آقای جلیلی رای بدن ازشون خواهش کردم که اطرافیانشون رو هم قانع کنن
امروز تو بعضی از تماس های بیسکال برخورد های سردی باهامشد
حتی وسط صحبت ها تلفن رو قطع کردن
این پیام بهترین خبری بود که امروز بهم رسید
ان شاالله خدا به حق صفا و اخلاص این آدما فردا بهترین هارو برای این کشور رقم بزنه
#انتخابات
#رای_ما_دکتر_جلیلی
#نه_به_دولت_سوم_روحانی
@hamsare_jahadi
14.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رمز عملیات انتخاباتی ما
یا زهرا سلام الله علیها
یا صاحب الزمان در آستانه ورود به محرم سیدالشهداء و با توسل به مادرمان عملیات رأی به دکتر جلیلی ادامه دهنده حقیقی راه شهید رئیسی را شروع میکنیم
بسم الله الرحمن الرحیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر نگران نتایج انتخاباتید ،
از شهید آوینی عزیز بشنوید...
@hamsare_jahadi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
▪️پدری داشتم که نامش «حسین» بود. نامش که میآمد، اهل زمین و آسمان، دلشان پرواز میکرد پیش او.
▪️جماعت!
پدرم که پر کشید و رفت
کار من شد ترسیم خدایی که پدرم فداییاش شد.
از عظمت خدا گفتم و گفتم
تا همه بدانید حسینی که در کربلا فدا شد
چه خدایی داشت و بدانید شما هم اگر خدا را
همچون پدرم میشناختید هر آنچه داشتید، فدای خدامیکردید و میفهمیدید زندگی یعنی قربانی این خدا شدن.
▪️من پس از عاشورا ماندم تا خدایی را که پدرم
به شوق دیدارش شکفته میشد به شما بشناسانم
تا بدانید اگر کسی بند انگشتی به او نزدیک شود
وجودش میشود شور و شوق و شعف.
▪️هنر پدرم، شهادت نبود.
هنر او شناختن خدایش بود.
اگر کسی این خدا را شناخت و فدایش نشد
باید شگفتزده شد.
مگر میشود خدای حسین علیه السلام را شناخت
و لحظهای جان را در تن تاب آورد؟
ریاضت پدر من، نفَس کشیدن بود، نه جان دادن.
▪️کاش میدانستید هر یک از مناجاتهای من با خدا
روی دیگری از داستان کربلاست!
کسی که با خدای حسین علیه السلام آشنا نشود
حال و هوای کربلا نمیگیرد.
حالا معلوم شد چرا
این قدر حسین حسین میگویید و به کربلا میروید
امّا حسینی نمیشوید و رنگ کربلا به خود نمیگیرید؟
#محرم
#شهادت_امام_سجاد
#محسن_عباسی_ولدی
@abbasivaladi🏴
دل نوشته های همسر یک جهادی
میدونم که خدا به اندازه انجام وظیفه هرکس بهش مزد میده میدونم که هرکس ممکنه یه احساس وظیفه ای بکنه
ساعت ۱۲ شب بود
بچه ها طبق معمول خواب بودن و من منتظر بودم تا همسرم بیاد و مطالبی که از سایت آقا در جهت تایید حرفش پیدا کرده بودم رو بهش نشون بدم
بعداز شام گوشیم رو آوردم و گفتم بیا اینم مهر تایید حرفات😁
گفتم
خوب
فکر کن الان حسین رفته مدرسه دولتی
من باید چکار کنم؟
وظیفه من چیه؟؟
چجوری کمکش کنم تا مغلوب چالش هاش نشه
گفت
اول از همه بگرد دنبال یه مدرسه دولتی خوب!!!
گفتم
چی شد؟؟؟؟
تو که گفتی بچه باید با چالش دست و پنجه نرم کنه
پس چرا حالا میگه مدرسه دولتی خوب؟؟
گفت
من گفتم باید به وظیفمون عمل کنیم
🔻تو قدم اول
وظیفه ما قبول ورود بچمون به مدرسه دولتیه
🔻تو قدم دوم
پیدا کردن مدرسه دولتی خوب
ما باید سعی کنیم بچمون رو وارد محیط های دولتی سالم تر کنیم
اینجوری هم باعث تقویت مدارس دولتی میشیم
هم در تربیتش در محیط سالم خارج از خونه تموم تلاشمون رو کردیم
مطمئن باش همون محیط نسبتا سالم هم پراز چالشه
بگرد دنبال مدرسه ای که مسئولینش از لحاظ عقیده ای با ما همسو هستن و از لحاظ آموزش خوبه
🔻قدم سوم
ایجاد هویت های گروهی اسلامیه
یعنی باید حسین با هیئت خاص یا مسجدمحل یا کانون خاصی انس مداوم داشته باشه دوستای هیئتی یا مسجدی یا کانونی خوب داشته باشه و تحت نظر مربی باشه تا بخش زیادی از شخصیتش تو این مکان ها شکل بگیره
ادامه دارد...
#مدرسه_پسرم
#دغدغه_های_من
#دلنوشته_های_همسر_یک_جهادی
@hamsare_jahadi
enc_16317667055292314563932.mp3
4.38M
حرف دل این روزهای ما جامونده ها...
❁ـ﷽ـ❁
#برای_دلسوختهها
هر گروهی را باز میکنی
هر کانالی را که میخوانی
حرفِ رفتن است
حرف گذر و بلیت و کتانی و چفیه و تاول و...
و در این میان،
از من بپرسی،
میگویم آن گروهی که بیش از همه تحت فشار است
#مادران هستند...
یک مرد
اگر بتواند که میرود.
اگر نتواند، راحت میگوید: امسال پولش نیست نمیروم، مرخصی ندارم نمیروم،...
اما یک مادر
هزار هزار بار
با خودش درگیر است!
همه ذرات قلبش کشیده شده سمت عراق، روحش پر کشیده سمت کربلا، پای دلش گام گذاشته در مشایه
اما خودش…
درگیر
درگیر
درگیر
از یک طرف نگران گرما، گرمازدگی، نبود جا، بیماری، سختی و بی تابی بچهها، خبر شیوع سرخک در عراق، خبر تب دنگی، غذاهای غیرباب میل بچهها و...
مگر مسئولیت مادری کم چیزی است؟
از یک طرف مدام خودخوری و خوددرگیری که: اینهمه آدم میروند! چرا نمیترسند؟ تو چرا نگرانی؟ لابد من ایمانم مشکل دارد، لابد من آنقدری خریدنی نیستم، من به چشم مولا نیامدم، من بی لیاقتم، من عافیت طلبم و....
حالا اگر باردار باشد که بدتر:
فلانی هم باردار بود اما رفت! زمینی هم رفت! تو مگر این بچه را برای همین راه نمیخواهی؟ تو ترسویی، تو وسواس داری، تو روز روزش جا خواهی زد...
━━━━━━━ ⟡ ━━━━━━━
اینهمه فشار از کجا می آید؟
چه شده که اگر کسی این امر مستحب (ولو رزمایش تمدنی) را انجام ندهد، تا این حد خودش را تحت فشار میگذارد؟ یا حتی توسط دیگران قضاوت میشود؟ برچسب میخورد؟
چرا اگر یک مادر بخاطر خوف ضرر منطقی، بخاطر حفظ امانتش، برای جنینش، برای فرزند شیرخوارهاش، راهی این مسیر نشود، کارش قابل دفاع نباشد؟ عذاب وجدان بگیرد؟ خودش را جامانده بخواند؟!
خب!
باشد
اصلاً بگویید بحث عشق است و عشق منطق ندارد! (؟؟)
بفرمایید که آیا این ما جمعیت دلداده عاشق، برای امور دیگر دینی و شعائر اسلامی هم همنقدر مشتاق و بی تابیم؟ همینجور هرطور شده جور میکنیم که بشود؟
روزی پنجاه و یک رکعت نمازمان هم به راه است؟
آیا برای واجبات هم همین طور دست و پا میزنیم؟
آیا برای کارهایی که حتماً و یقیناً درست و لازم هستند اما گاهی حتی دیده هم نمیشوند هم اینطور بی قراریم و دل به فکر؟
آیا در پی ترک واجبات و ارتکاب محرمات هم همنقدر خوددرگیری و عذاب وجدان به سراغ ما میآید؟
━━━━━━━ ⟡ ━━━━━━━
حس حسرت درونی، حس درد از فراق، حس دیدن سیل مشتاقانی که جای تو بینشان خالیست،
بسیار بزرگ است، زیباست، رشد دهنده است
اما
چقدر از سهمِ این شورِ رفتن ها و جانماندن(؟) ها، مال جوزدگی و «وای خب همه دارند میروند» است
و چقدر مال خودم؟
چقدر مال رابطه من و امامم؟ معرفتم؟
و البته همین حرفها هم
میشود یک فشار دیگر برای مادری که عازم است!
نکند من برای دل خودم میروم؟ نکند من برای هوس خودم بچهها را به سختی می اندازم؟ نکند....
━━━━━━━ ⟡ ━━━━━━━
همه جا
حرف رفتن است.
اما سخت ترین انتخاب،
مال مادرهاست…
همانها که از اولین روزی که آن چند سلول کوچک مهمان وجودشان شدند،
طنابی از مهر، از عشق، از مسئوليت، از رشد، از نور به پایشان بسته شد!
فراغ و فراغت واژهای بیگانه شد
و برای همیشه، وجود این امانتها، شد یکی از مؤثرترین عوامل و مؤلفهها
در تصمیمهای کوچک و بزرگ زندگی…
✍ هـجرٺــــ | د. موحد
بله و ایتا @hejrat_kon
اینستاگرام @dr.mother8
پینوشت:
من هم مادرم، هم معتقد به شعائر، هم پياده روی اربعین رفتم و میروم؛ با بچه و با بارداری و...
اما
اگر در اطرافم یک مادر پایبند فرزند شیرخوارش شده، اگر کسی باردار است،
به او تذکر میدهم خود را جامانده و کم لیاقت نداند!
او و جاماندگی؟ بی لیاقتی؟! او دارد «شیعه پروری» میکند! کاری که هزاران نفر از کربلاروندهها نمیکنند و از آن -به هزارتوجیه- سرباز میزنند! کاری که از عهده هیچ شیرمردی برنمیآید! کاری که خودِ خودِ خدمت به عشاق الحسین و انصارالحسین و #طریق_الحسین است…
#مادری_را_با_همه_محدودیتهایش_دوست_دارم
#مادری_نیمی_از_عرفان_است
#مادری_سختی_شیرین
#با_مادری_یاری_گر_امامم
#طوبی_للغربا (=گمنام ها)
#طوبی_للمادران !
@hamsare_jahadi
این متن خییلی به دلم نشست
فقط با اون جمله بالاش مشکل دارم
که
"یک مرد
اگر بتواند که میرود.
اگر نتواند، راحت میگوید: امسال پولش نیست نمیروم، مرخصی ندارم نمیروم،... "
به نظرم این حرف درست نیست
اونی که پول رفتن نداره شاید بیشتر از منی که به خاطر بچه نرفتم میسوزه
من خودمو قانع میکنم که من مامور به انجام وظیفه هستم
اویس قرنی وظیفه خودش رو انجام داد
با اینکه پیامبر رو ندید ولی عزیز پیامبر شد
منم اگه وظیفمو انجام بدم نگاه امام حسین شامل حالم میشه ان شاالله
من خودمو برای چیزی ملامت نمیکنم چون کاری نمیتونم
مادرم و وظیفم مادری کردنه...
غصه نرفتن به کربلا رو میخورم
دلتنگ کربلا میشم
ولی خودمو ملامت نمیکنم
ولی اونی که پول نداره
شاید بیشتر غصه بخوره
شاید خودش رو ملامت کنه که کاش بیشتر کار میکردم و بیشتر پول در میاوردم
@hamsare_jahadi
دل نوشته های همسر یک جهادی
ساعت ۱۲ شب بود بچه ها طبق معمول خواب بودن و من منتظر بودم تا همسرم بیاد و مطالبی که از سایت آقا در ج
نزدیک خونمون یه مدرسه دولتی بود که همسایه ها تعریفش رو میکردن
کادر مومن و خوبی داشت
از تدریس معلم کلاس اولش خیلی تعریف میکردن
برای ثبت نام که رفتم گفتن ظرفیت تکمیله!!
مشکلات زیادی جلوی راه ثبت ناممون بود
جوری که از ثبت نام داشتم نا امید میشدم...
ما مادرها هروقت کارمون گیر میکنه بهترین راهی که به ذهنمون میرسه دعا و نذر و نیازه
نذر چهل شهید رو برداشتم
هرهفته حرم که میرفتم به بی بی التماس میکردم که بهترین مدرسه رو جلو پامون بذارن
تقریبا مدرسه محکم میگفت نه
رفت و آمدهای زیادی شد
تا جایی که حتی پدرهمسرم هم تا اداره آموزش و پرورش رفتن
بالاخره مدرسه با کلی سختی حسین رو قبول کرد...
حالا قدم اول و دوم رو رفته بودم
نوبت قدم سوم بود...
ادامه دارد...
#مدرسه_پسرم
#دغدغه_های_من #دلنوشته_های_همسر_یک_جهادی
@hamsare_jahadi
.
نفر اول
با اینکه پسرش متربی میثم تمار بود اما ذره ای این موسسه و نظرات همسر منو قبول نداشت
وقتی جلوش اسم همسرم میومد نوع برخورد اون فرد حالمو بد میکرد
بی تعارف انگار کادر موسسه میثم تمار رو آدم حساب نمیکرد
همیشه هم فقط منتقد بود
همیشه از صحبت باهاش فراری بودم
نفر دوم
امشب خونه یکی از اقوام توفیق شرکت تو روضه رو داشتیم
بعداز روضه با یکی از بزرگوارهایی که پسرش متربی موسسه میثم تمار هست صحبت میکردم
کلی از موسسه میثم تمار تعریف میکرد و به همه میگفت که من همش کادر میثم تمار رو دعا میکنم
وقتی از روضه داشتم برمیگشتم کلی حالم خوب بود
انگار به کار همسرم مطمئن تر میشدم
من تو خونه بودم و قائدتا خیلی خبر از موسسه نداشتم
ولی تشکر و تعریف اون بزرگوار کلی حالمو خوب کرد و منو مصمم تر کرد تو راهی که همسرم داره میره
داشتم فکر میکردم که قطعا موسسه میثم تمار بی عیب نیست و نقدهایی بهش وارده
فرد دوم با تمجید از این موسسه پیش من حالمو خوب کرد و پام رو محکم تر
ولی فرد اول با رفتارهاش حالمو بدکرد
ان شاالله پامو سست نکنه...
قوربون امام رضا بشم که گفتن :
مَنْ لَمْ يَشْكُرِ الْمُنْعِمَ مِنَ الْمَخْلُوقِينَ لَمْ يَشْكُرِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَل
سعی کنیم نقد رو با درستی به اهلش برسونیم و زبون تشکر کردن داشته باشیم...
#شهادت
#پیامبر_اکرم(ص)
#امام_حسن_مجتبی(ع)
و آقا #امام_رضا(ع)
#تسلیت
@hamsare_jahadi