فصل نهم : مالقا را به بقا بخشیدیم
#قسمت_دویست_و_پانزده
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕
آخرین روزهای بودن حمید است مدام چشم هایم را می بستم و باز می کردم تا باورم بشود زندگی من همه چیزش سرجای خودش است،دلشوره هایم بی علت است این مأموریت هم مثل همه مأموریت هایی که حمید رفته بود چند روزی دلتنگی و دوری ولی بعد آن چیزی که می ماند خود حمید است که به خانه بر می گردد به خودم دلداری می دادم ولی چند دقیقه بعد گویی کسی درون وجودم فریاد می زد این رفتن بی بازگشت است! دوست داشتم تا حمید نیست یک دل سیر گریه کنم ولی اشک هایم تمامی نداشت.
حمید آن روز خیلی دیر آمد، تقریباً شب بود که رسید، لباسهای نظامی تنش بود همه هم گل مالی شده بودند برای آماده سازی قبل از مأموریت به رزمایش رفته بودند تمام وسایل شخصیش را از محل کار آورده بود انگار الهامی به او شده باشد، این کار او سابقه نداشت با این که تا قبل از این حتی دوره های چند ماهه زیادی رفته بود ولی این اولین باری بود که تمام وسایلش را با خودش آورده بود، پرسیدم: «چرا این همه دیر کردی؟ اینها چیه با خودت آوردی؟ چه کاریه می ری برمی گردی دیگه، چه نیازیه که همه چی رو از محل کار جمع کردی؟».
وسایل را روی اوپن کنار اتیکت ها گذاشت و گفت: «خانوم مطمئن باش دیگه به پادگان برنمی گردم من زیاد خواب نمی بینم، ولی یه خواب تکراری رو چندین و چند باره که می بینم اونم این خواب که دارم از یه جایی دفاع می کنم تمساح ها منو دوره کردن و تکه تکه
🌕🌑🌕⚫️🟡
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
فصل نهم : مالقا را به بقا بخشیدیم
#قسمت_دویست_و_شانزده
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕
می کنن ولی من تا آخر همون جا می ایستم حس می کنم تعبیر این خواب همون دفاع از حرم حضرت زینب(س) باشه».
این خواب را قبلا هم برایم تعریف کرده بود،چهره خسته ولی چشمان پر از شوقش تماشایی بود،هر چه می گذشت این چشم ها دست نیافتنی تر می شد گفتم:« خبری شده؟چشمات داد می زنه خیلی زود رفتنی هستی ،از اعزامتون چه خبر؟» نگاهش را از من دزدیدو داخل اتاق رفت که لباس هایش را عوض کند،گفت:«باید لباس هامو بشورم احتمال زیاد پنج شنبه اعزام می شیم».
تا این را گفت دلم هری ریخت، بعد کنسل شدن پروازشان یکی دو روز راحت نفس می کشیدم ولی باز خبر رفتنش بی تابم کرد سیب زمینی هایی که پوست کنده بودم را داخل ظرف شویی ریختم و به اتاق رفتم ،لحظات سختی بود، از طرفی دوست داشتم حمید باشد تا به اندازه تمام نبودن هایش نگاهش کنم و از طرفی دوست داشتم حمید نباشد تا در خلوت و تنهایی به اندازه همه بودن هایش گریه کنم !
به زور راضیش کردم تا لباس ها را خودم بشورم با هر چنگی که به لباس ها می زدم دلم بیشتر آشوب می شد دور از چشم حمید کلی گریه کردم شستن لباس ها که تمام شد آنها را جلوی بخاری پهن کردم که زودتر خشک بشود بعد هم رفتم سراغ درست کردن غذا، سیب زمینی ها را داخل تابه ریختم، گویی با هر هم زدنی تمام روح و روان من هم می خورد
🌕🌑🌕⚫️🟡
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
فصل نهم : مالقا را به بقا بخشیدیم
#قسمت_دویست_و_هفده
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕
حمید هم مثل من وضعیت روحی مناسبی نداشت چیزی نمی گفت ولی همین سکوت دنیایی از حرف داشت،راهش را انتخاب کرده بود ولی مگر می شد این دل عاشق را آرام کرد از هم دوری می کردیم در حالی که هر دو می دانستیم چقدر این جدایی سخت و طاقت فرساست به چند نفری زنگ زد و حلالیت طلبید این حلالیت گرفتن ها و عجله برای به سرانجام رساندن کارهای نیمه تمام خبر از سفری بی بازگشت می داد هیچ مرهمی برای دل عاشقم پیدا نمی کردم. چند دقیقه که گذشت حمید به آشپزخانه آمد و روی چهارپایه نشست با این که مشغول آشپزی بودم سنگینی نگاهش را حس می کردم بغض کرده بودم سعی می کردم گریه نکنم و خودم را عادی جلوه بدهم تا کنارم ایستاد و نگاهش به نگاهم گره خورد دیگر نتوانستم جلوی اشک هایم را بگیرم با گریه من اشک حمید هم جاری شد.
دستم را گرفت و با صدای لرزان پر از حزن و دلتنگی در حالی که اشک هایم را پاک می کرد گفت:«فرزانه، دلم رو لرزوندی ولی ایمانمو نمی تونی بلرزونی!».
تا این جمله را گفت تکانی خوردم، با خودم گفتم: «چکار داری می کنی فرزانه؟ تو که نمی خواستی از زنهای نفرین شده روزگار باشی پس چرا حالا داری دل همسرتو می لرزونی؟»
نگاهم را به نگاهش دوختم به آرامی دستم را از دستش کشیدم و گفتم :«حمید خیلی سخته، من بدون تو روزم شب نمیشه، ولی نمی خوام
🌕🌑🌕⚫️🟡
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
فصل نهم : مالقا را به بقا بخشیدیم
#قسمت_دویست_و_هیجده
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕
یاریگر شیطان باشم ،تو رو به امام زمان(عج) می سپارم، دعا می کنم همه عاقبت بخیر بشیم».
لبخند روی لب هایش نشست لبخندی که مرهم دل زخمی ام بود کاش می توانستم این لبخند را قاب کنم و به دیوار بزنم و تا همیشه نگاهش کنم تا ایمانم از سختی روزگار متزلزل نشود، این حرف ها هم حمید را آرام کرد و هم وجود متلاطم مرا به ساحل آرامش رساند، گفت:«یادت رفته تو بهترین روز زندگیمون برای شهادتم دعا کردی؟».پرسیدم:«چطور؟ روزهایی که پیش تو بودم همه قشنگ بوده کدوم روز منظورته؟».
گفت:«یادته سر سفره عقد بهت گفتم دعا کن آرزوی من برآورده بشه من همون جا از خدا خواستم زودتر شهید ،بشم تو هم از خدا خواستی دعای من هر چی که هست مستجاب بشه».
شبیه کسی که سوار ماشین زمان شده باشد ذهنم به لحظات عقدمان پر کشید روزی که حمید شناسنامه اش را جا گذاشته بود خیلی دیر رسید ولی حالا خیلی زود می خواست برود! باید خوشحال می بودم یا ناراحت؟برای نبودنش پیش خودم دعا کرده بودم یا برای جدایی و آسمانی شدنش؟
شام را که خوردیم گفتم:«عزیزم خسته ای برو دوش بگیر»،در تمام دقایقی که حمید مشغول استحمام بود به جمله اش فکر می کردم، جمله ای که من را زیر و رو کرده بود، با خدا معامله کردم، دیگر
🌕🌑🌕⚫️🟡
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
سلام بر آنهایی که
رفتند تا بمانند و نماندند تا بمیرند
و تا ابد به آنانکه پلاکشان را از گردن خویش درآوردند
تا مانند مادرشان گمنام و بی مزار بمانند مدیونیم.
🌷🌷🌷🌷سلام خدا بر شهداء
***شهداء دعا داشتند؛ ادعا نداشتند
نیایش داشتند؛ نمایش نداشتند
حیا داشتند؛ ریا نداشتند
رسم داشتند؛ اسم نداشتند
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
1_1082963901.mp3
1.25M
☘زیارتـنامـه ی شـهـــــــداء☘
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم.
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
❤️بسم الله الرحمن الرحیم
🌿همتا هم نداری که
وقت نبودنت به دلم
وعده بدهم
شاید " مثلش " را پیدا کنم !
آقای بی همتای من
بیا
🌸یک روز می افتد ؛
آن اتفاق خوب را می گویم …
من به افتادنی که برخاستن اوست ایمان دارم ؛
🍃هر روز یک سلام به جانان 🍃
✋🌼السلام علیک یا صاحب الزمان
اللهم عجل لولیک الفرج
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
#نخبه_علمی
❤️#هرروز_با_یاد_شهداء
احمد رضا احدي بيست و پنجم آبان ماه سال 1345 در شهرستان اهواز و در خانواده اي مذهبي و ساده زیست به دنیا آمد. پدرش درجه دار ارتش و مادر وي خانه دار بود. در شش سالگي وارد دبستان شد و مراحل تحصيل ابتدايي را با موفقيت کامل و احراز رتبه هاي اول طي کرد. دوره راهنمايي را نيز با معدل هاي 19 و 20 گذراند.
در اين هنگام با شروع جنگ تحميلي همراه خانواده به زادگاه پدر و مادر خويش شهرستان ملاير بازگشت و تحصيلات متوسطه را در رشته علوم تجربي در دبيرستان دکتر شريعتي این شهرستان پي گرفت و سرانجام در سال 1363 موفق به کسب مدرک ديپلم شد.
سال#1364_در_کنکور_سراسري دانشگاه ها #رتبه_نخست را در کل کشور و در همه رشته هاي انتخابي بدست آورد و از اين پس در رشته خپزشکي دانشگاه شهيد بهشتي تهران به ادامه تحصيل پرداخت.نخستين بار در عمليات رمضان در سال 1361 شرکت جست و در اين نبرد مجروح شد.سرانجام پس از شرکت فعال در عمليات کربلاي 5 و مجروحیت از ناحیه پا، بلافاصله برای جمع آوری اطلاعات برای عملیات بعدی روانه جبهه شد و در شب دوازدهم اسفند ماه سال 1365 همراه تني چند از همرزمانش از جمله مجيد اکبري در درگيري با کمين هاي دشمن بعثي به شهادت رسيد.
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
#وصیت نامه شهید
نگذارید حرف امام به زمین بماند همین
حدود یك ماه روزه قرض دارم تا برایم بگیرید و برایم از همگی حلالی بخواهید.
والسلام
كوچكترین سرباز امام زمان(عج)
احمدرضا احدی
عمه ها آمده بودند و خانه مان شلوغ بود، همه بودند ولی من دائم در اتاق ها با نگاهم احمدرضا را دنبال می کردم، وسایلی را جمع می کرد و انگار او میهمان بود و مهیای رفتن، جلو رفتم و گفتم: «احمدرضا جان! مادر، میهمان داریم. کجا قصد کردی بروی که داری وسایل جمع می کنی؟» آرام و مطمئن نگاهم کرد: «امروز عصر اعزام داریم، من هم با بچه ها می روم». با ناراحتی گفتم: «امشب عمه ها هستند نمی خواد بری.»
لبخند زد! یعنی همه بروند من برای میهمانی بمانم، همه دوستانم بروند من بمانم و خوش بگذرانم.
از کمان نگاهش قصدش را خواندم. رفت، آرام نداشتم. راه افتادم ببینم با کدام گردان و به کجا می رود، دوستان همرزمش چه کسانی هستند، وسیله ی ارتباطی نبود اما می شد از طریق رزمندگان دیگر خبر گرفت، دوربین هایی بود که از اعزام نیروها فیلم می گرفت و با آنها مصاحبه می کردند. احمدرضا را دیدم مثل آدمی که سرما آزارش می دهد، کت نظامی اش را روی صورت کشیده بود. می خواست تصویری از او نباشد. سوار ماشین که شدند دوستانش برای خداحافظی آمده بودند، نگاهش می کردند و تکرار می کردند: «شفاعت، احمدرضا شفاعت» دلم لرزید! گفتم: «مادر مگر می خواهی شهید شوی که می گویند شفاعت شفاعت ...»
لبخند آرام و مهربانی زد: «نه مادرِ من، بین بچه های جبهه مرسوم است طلب شفاعت کردن.»
همیشه برای رفتن عجله داشت، من احمدرضا را تکه ای از وجود خودم می دانستم. رفتنش سخت بود اما او هدیه و امانت موقتی بود که زندگی ما را زیبا کرده بود و زیباتر از آمدنش رفتن او پیش پروردگارش بود. با چهره ای تابان و شوقی وصف ناپذیر و پروازی لبریز از عشق به سوی معشوق
28.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گفتگو با مادر شهید احمد رضا احدی❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥#تلنگرشهدایی
🎙#استادراجی
✍🏻#دستنوشته خواندنی از رتبه یک کنکور پزشکی #شهیداحمدرضااحدی
برای تمام نسلها
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب جمعه ✨
دوباره مرغ دل
با شوق پرواز
پر و بال خودش
را می کند باز
سفر بر کربلا را عاشقانه 💚
نماید در مسیر عشق آغاز
السلام علیک
یا اباعبدالله الحسین علیه السلام🌹
#شب_جمعہ ✨
#شب_زیارتےارباب_بےڪفݧ 💚
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله 💚
#اللهم_ارزقنا_کربلا
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
فصل نهم : مالقا را به بقا بخشیدیم
#قسمت_دویست_و_نوزده
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕
نمی خواستم دل کسی که قرار است برای دفاع از حرم برود را بلرزانم اراده کردم محکم تر باشم.
حمید با حوله آبی رنگ که کلاهش را هم گذاشته بود زیر اوپن نشست.طبق قراری که با خودم گذاشته بودم برایش برگه 4 Aآوردم،گفتم:«آقا
الآن
شما که معلوم نیست کی اعزام بشی ،شاید همین فردا رفتی، الآن سرحوصله چندخطی به عنوان وصیت نامه بنویس».
قرار شد در دو برگه جدا از هم دو وصیت نامه بنویسدیک وصیت نامه عمومی برای دوستان ،همکاران و مردمی که بعداً می خوانند یکی هم وصیت نامه خصوصی برای من، پدر و مادرهایمان ،برادرها، خواهرها و اقوام نزدیک.
شروع کرد به نوشتن دست به قلم خوبی داشت چون تازه دوش گرفته بود آب از سر و صورتش روی برگه ها می چکید،گفتم: «حمید تو رو خدا روان بنویس زیاد پیچیدش نکن خودمونی بنویس تا همه بتونن راحت بخونن»،سرش را از روی برگه ها بلند کرد و خندیدبعد هم به شوخی گفت:«اتفاقاً می خوام آنقدر سخت بنویسم که روی تو کم
بشه !چون خیلی ادعای سواد می کنی».وصیت نامه را بدون پاکنویس کردن خیلی روان و بدون غلط نوشت،یک صفحه کامل شد دست نوشته اش را به من دادو گفت:«بخون ببین چجوریه؟».
شروع کردم زیرلب خواندن:«با سلام و صلوات بر محمد و آل
🌕🌑🌕⚫️🟡
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
فصل نهم : مالقا را به بقا بخشیدیم
#قسمت_دویست_و_بیست
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕
محمد(ص) این جانب حمید سیاهکالی مرادی فرزند حشمت الله لازم دیدم تا چندجمله ای را از باب درد و دل در چند سطرمکتوب نمایم.ابتدا لازم است بگویم دفاع از حرم حضرت زینب(س) را بر خود واجب می دانم و سعادت خود را خط مشی این خانواده دانسته و از خداوند می خواهم تا مرا دراین راه ثابت قدم بدارد...».
اشکم جاری ،شد هرچه جلوتر می رفتم گریه ام بیشتر می شد،«...اما من می نویسم تا هر آن کس که می خواند یا می شنود بداند شرمنده ام از این که یک جان بیشتر ندارم تا در راه ولی عصر (عج) و نائب برحقش امام خامنه ای(مدظله العالی) فدا کنم...».
اشک هایم را که دید گفت:«نشدخانوم! گریه نکن باید محکم و با اقتدار وصیت نامه رو بخونی، حالا بلندشو بایست، می خوام با صدای بلند،بخونی فکر کن بین جمعیت ایستادی داری وصیت نامه همسر شهید می خونی!».
وادارم کرد همان شب با صدای بلند ده بار وصیت نامه اش را خواندم، وقتی تمام شد دفترشعرش را خواست، عاشورای همان سال یک شعر سروده بود سه بیت از همان اشعار پایین برگه نوشت و بعد تاریخ زد:«نوزده آبان ماه ٩٤»،زیر تاریخ هم جمله همیشگی«وکفی بالحلم ناصرا»را نوشت«و خدا کفایت می کند برای صابران»؛همیشه وقتی اوضاع زندگی سخت می شد یا از چیزی ناراحت بودهمین جمله را می گفت و آرام می گرفت.
🌕🌑🌕⚫️🟡
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
فصل نهم : مالقا را به بقا بخشیدیم
#قسمت_دویست_و_بیست_و_یک
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕
موقع نوشتن وصیت نامه خصوصی گفتم:« حمید شاید من مادر شده باشم چند جمله ای برای بچمون ،بنویس اگر اسمی هم مد نظر داری یادداشت کن»، همیشه حرف بچه می شد می گفت:« چون خودم دوقلو هستم بچه های من دوقلو میشن فرزانه سیب بخور دوقلوهامون خوشگل بشن»، داخل وصیت نامه برای فرزند پسر دو تا اسم به نیت رسول الله (ص) نوشت «محمد حسام» و «محمد احسان»، خیلی دوست داشت اگر پسردار شدیم مداحی یاد بگیرد و حافظ قرآن باشد، برای دختر هم نام «اسماء» را انتخاب کرده بود می گفت دوست دارم روز قیامت دخترم را به اسم کنیز فاطمه زهرا (س) صدا کنند. همین اسمها را داخل برگه جداگانه وسط قرآن روی طاقچه گذاشته بود ،پشتش با دست خط خودش نوشته بود :«خدایا فرزندی ،صالح ،سالم،، زیبا و باهوش به من عطا کن»، به خط آخر که رسید گفتم: «عزیزم معمولاً همسران شهدا گله دارن که نتونستن دل سیر همسرشون رو ،ببینن آخر وصیت نامه بنویس که اگر شهید شدی اجازه بدن نیم ساعت با پیکر تو تنها باشم،»، خودم هم باورم نمی شد آن قدر قضیه جدی شده که حتی به این لحظه هم فکر می کنم در مخیله ام هم نمی گنجید که چطور این حرف ها را به زبان آوردم انگار فرد دیگری در کالبدم رفته بود و از جانب من سخن می گفت، تا
کجا پیش رفته بودم که حتی به بعد از شهادتش هم فکر می کردم. خواهشم را قبول کرد آخر وصیت نامه نوشت «اجازه بدهید دقایقی
🌕🌑🌕⚫️🟡
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
فصل نهم : مالقا را به بقا بخشیدیم
#قسمت_دویست_و_بیست_و_دو
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕
همسرم کنار پیکرم تنها باشد وصیت نامه ها را وسط قرآن گذاشتم با دلی پر از آشوب و دلهره گفتم :«اینها امانت پیش من می مونه، إن شاء الله که صحیح و سالم بر می گردی و خودت از همین جا بر می داری».
چهارشنبه صبح که سرکار ،رفت کل طول روز من بودم و وصیت نامه های حمید، خط به خط می خواندم و گریه می کردم به انتها که می رسیدم دوباره از اول شروع می کردم تک تک جمله هایش برایم شبیه روضه بود از سر کار که آمد حسن پرنده ای را داشت که می خواهد از قفس آزاد بشود،گفت:« امروزبرگه ای رو به ما دادن که باید محل دفن و کسی که خبر شهادت رو اعلام می کنه رو مشخص می کردیم نوشتم که وصیت نامه ها مو سپردم به خانمم ،محل دفن رو هم اول نوشته بودم وادى السلام نجف !اما بعد به یاد تو و مادرم افتادم، فکر کردم که تاب دوری منو ندارید،خط زدم نوشتم گلزار شهدای قزوین».
نفس عمیقی کشیدم و با صدای خش دار به خاطر گریه های این چند روز گفتم: «خوب کردی و گرنه من همه زندگی رو می فروختم می اومدم نجف که پیش تو باشم».
به خواست من اعلام کرده بود که اگر شهید شد، پدرم خبر شهادت را بدهد چون فکر می کردم هر کس دیگری به جز پدرم بخواهد چنین خبری را بدهد تا سال های سال از او متنفر می شدم و هر بار او را می دیدم یاد این خبر تلخ می افتادم ،دلم نمی خواست کسی تا ابد برایم
🌕🌑🌕⚫️🟡
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
💠 تا زنده هستید دائم مشغول صلوات فرستادن و خواندن سوره قل هوالله احد باشید💯
🔸 زمانی که انسان در قبر قرار گرفت ارزو میکند شخصی کنارقبرش بیاید وبرایش یک فاتحه ای یا صلواتی بفرستد.😭
#علامه_طباطبایی
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
-امْلَاقَلبِـےحُبّاًلَڪَ❤️"
قَلبَمراپُراَزعِشقِخودتڪُن
حُسِینِمَن..!(:✨🕊
#یاحسین
#امام_حسین
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
🌺آداب قبـــل از خواب🌺
🌸قبل از خواب وضــــو بگیریم 👈 ثواب شب زنده داری
🌺تلاوت آیة الکرسی
🌺تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها هم قبل خواب بسیار سفارش شده :
🌸ﺧﺘـــــﻢ کردن قرآن با خواندن سه بار سوره توحید.
🌺ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺷﻔﯿــــــﻊ ﺧﻮﺩ ﮔﺮدانیم:
ﺍَﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻲ ﻣُﺤَﻤَّﺪٍ ﻭَﺍﻝِ ﻣُﺤَﻤَّﺪٍوِّ ﻋَﻠَﻲ جمیع ﺍﻻَﻧْﺒِﻴﺎﺀِ ﻭَﺍﻟﻤُﺮْﺳَﻠﻴﻦ.َ
🌺 ﻣﺆﻣﻨﯿﻦ ﻭ ﻣﺆﻣﻨﺎﺕ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍﺿﯽ ﻭ ﺧﺸﻨﻮﺩ ﺳﺎﺯیم :
ُ ﺍَﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺍﻏْﻔِﺮْ ﻟِﻠْﻤُﺆْﻣِﻨﻴﻦَ ﻭَﺍﻟْﻤُﺆْﻣِﻨﺎﺕِ.
🌺ﺣـــــﺞ ﻭﺍﺟﺐ ﻭ ﻋﻤـــﺮﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺎ ﺁﻭﺭیم:
ﺳُﺒْﺤﺎﻥَ ﺍﻟﻠّﻪِ ﻭَ ﺍﻟْﺤَﻤْﺪُ ﻟِﻠّﻪِ ﻭَ ﻻﺍِﻟﻪَﺍِﻻَّ ﺍﻟﻠّﻪُ ﻭَ ﺍﻟﻠّﻪُ ﺍَﻛْﺒَﺮُ.
🌸تلاوت 👈معوذتین (سوره ناس و فلق)
🌺آیه آخر سوره مبارکه کهف جهت بیدار شدن برای نماز شب و نماز صبح
🔹 قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَىٰ إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ ۖ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا
آیه ۱۱۰ سوره مبارکه کهف
🌺سوره ى تكاثر ایمنـی از عذاب قبر
🌷 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ🔹حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ🔹 كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ🔹ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ🔹كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ🔹 لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ🔹 ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ🔹 ثُمَّ لَتُسْأَلُونَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ
🌺ثواب ۳ بار تلاوت👇 برابر با خواندن ۱۰۰۰رکعت نماز
یَفْعَلُ اللهُ ما یَشاءُ بِقُدْرَتِهِ، وَ یَحْكُمُ ما یُریدُ بِعِزَّتِهِ
🌺پیامبر اکرم(ص) می فرمایند: هر کس آیه «شهداللّه» را در وقت خواب بخواند، خداوند هفتاد هزار فرشته به واسطه آن خلق می کند که تا روز قیامت برای او طلب آمرزش کنند. (مجمع البیان؛ ج 2/421)
🔹{آل عمران آیه «۱۸»} :
🔹شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
✨بســــــم الّله الرّحمن الرّحــــــیم✨
❤️روزِمـان را بـا سَــلام بَـر چهـارده مَعْـصــوم آغـاز میکنیـم
🌺اَلْسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا رَسُـولَ اَللّه ﷺ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا اَمیرَاَلْمـؤمِنـین
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکِ یا فاطِـمَةُ اَلزَهْـراءُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلمُجْتَبی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حُسَـینَ بـنَ عَلیٍ سَیــدَ اَلشُهَـــداءِ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَاَلحُسَیْنِ زینَ اَلعـابِـدیـنَ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلباقِــرُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یـا جَعْفَــرَ بـنَ مُحَمَّـدٍ نِ اَلصـادِقُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُوسَـی بـنَ جَعْفَـرٍ نِ اَلکاظِـمُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یاعَلیَّ بـنَمُوسَـیاَلرِضَـا اَلمُرتَضـی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدٍ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلجَــوادُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَ مُحَمَّـد نِ اَلهـادی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلعَسْــکَری
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا بَقیَــــةَ اللَّه، یا صاحِبَ اَلزَمـان
وَ رَحْـمَـــــةَ اَللّـهِ وَ بَرَکـاتِــهِ
🌴اللّـــهُـمَّ_عَجِّــلْ_لَوِلیِــڪَ_اَلْفَــــــــــرَجْ
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
1_1082963901.mp3
1.25M
🕊زیارتـنامـه ی شـهـــــــداء🕊
🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#شادی_ارواح_شهدا به دلخواه صلوات
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
❣سلام_امام_زمانم❣
درد درمان مےشود 🌺🍃
با ذکر يا مهدی مدد
سخت آسان میشود
با ذکر يامهدی مدد
بس کہ آقايم غريب است
و ندارد ياوری
چشم گريان میشود🌺🍃
با ذکر يا مهدی مدد
#العجلمولایغریبم🌺🍃
#اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ
#اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #مناجات با #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
🎙#حاج_محمود_کریمی
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
#سلام_بر_شهدا
✨نفس مےڪشیم ؛
اینجا جمعه هـا
و ذخیره اش مےڪنیـم
برایِ تمـام روزهـای هفتہ !
ڪه بـےیاد شهدا نباشد نفسهایمان ..✨
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷