eitaa logo
🌷هر روز با شهداء🌷
1.4هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
1.4هزار ویدیو
25 فایل
امام خامنه‌ای حفظه الله : گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. ۱۳۷۶/۰۲/۱۷ اللهم ارزقنا شهادة في سبيلك #شما_به_دعوت_شهداء_اینجایید_خوش_آمدید آدرس مدیر کانال برای انتقادات وپیشنهادات @s_m_najaf کپی با ذکر صلوات آزاد ♧
مشاهده در ایتا
دانلود
فصل نهم : مالقا را به بقا بخشیدیم 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕 نمی خواستم دل کسی که قرار است برای دفاع از حرم برود را بلرزانم اراده کردم محکم تر باشم. حمید با حوله آبی رنگ که کلاهش را هم گذاشته بود زیر اوپن نشست.طبق قراری که با خودم گذاشته بودم برایش برگه 4 Aآوردم،گفتم:«آقا الآن شما که معلوم نیست کی اعزام بشی ،شاید همین فردا رفتی، الآن سرحوصله چندخطی به عنوان وصیت نامه بنویس». قرار شد در دو برگه جدا از هم دو وصیت نامه بنویسدیک وصیت نامه عمومی برای دوستان ،همکاران و مردمی که بعداً می خوانند یکی هم وصیت نامه خصوصی برای من، پدر و مادرهایمان ،برادرها، خواهرها و اقوام نزدیک. شروع کرد به نوشتن دست به قلم خوبی داشت چون تازه دوش گرفته بود آب از سر و صورتش روی برگه ها می چکید،گفتم: «حمید تو رو خدا روان بنویس زیاد پیچیدش نکن خودمونی بنویس تا همه بتونن راحت بخونن»،سرش را از روی برگه ها بلند کرد و خندیدبعد هم به شوخی گفت:«اتفاقاً می خوام آنقدر سخت بنویسم که روی تو کم بشه !چون خیلی ادعای سواد می کنی».وصیت نامه را بدون پاکنویس کردن خیلی روان و بدون غلط نوشت،یک صفحه کامل شد دست نوشته اش را به من دادو گفت:«بخون ببین چجوریه؟». شروع کردم زیرلب خواندن:«با سلام و صلوات بر محمد و آل 🌕🌑🌕⚫️🟡 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._
فصل نهم : مالقا را به بقا بخشیدیم 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕 محمد(ص) این جانب حمید سیاهکالی مرادی فرزند حشمت الله لازم دیدم تا چندجمله ای را از باب درد و دل در چند سطرمکتوب نمایم.ابتدا لازم است بگویم دفاع از حرم حضرت زینب(س) را بر خود واجب می دانم و سعادت خود را خط مشی این خانواده دانسته و از خداوند می خواهم تا مرا دراین راه ثابت قدم بدارد...». اشکم جاری ،شد هرچه جلوتر می رفتم گریه ام بیشتر می شد،«...اما من می نویسم تا هر آن کس که می خواند یا می شنود بداند شرمنده ام از این که یک جان بیشتر ندارم تا در راه ولی عصر (عج) و نائب برحقش امام خامنه ای(مدظله العالی) فدا کنم...». اشک هایم را که دید گفت:«نشدخانوم! گریه نکن باید محکم و با اقتدار وصیت نامه رو بخونی، حالا بلندشو بایست، می خوام با صدای بلند،بخونی فکر کن بین جمعیت ایستادی داری وصیت نامه همسر شهید می خونی!». وادارم کرد همان شب با صدای بلند ده بار وصیت نامه اش را خواندم، وقتی تمام شد دفترشعرش را خواست، عاشورای همان سال یک شعر سروده بود سه بیت از همان اشعار پایین برگه نوشت و بعد تاریخ زد:«نوزده آبان ماه ٩٤»،زیر تاریخ هم جمله همیشگی«وکفی بالحلم ناصرا»را نوشت«و خدا کفایت می کند برای صابران»؛همیشه وقتی اوضاع زندگی سخت می شد یا از چیزی ناراحت بودهمین جمله را می گفت و آرام می گرفت. 🌕🌑🌕⚫️🟡 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._
فصل نهم : مالقا را به بقا بخشیدیم 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕 موقع نوشتن وصیت نامه خصوصی گفتم:« حمید شاید من مادر شده باشم چند جمله ای برای بچمون ،بنویس اگر اسمی هم مد نظر داری یادداشت کن»، همیشه حرف بچه می شد می گفت:« چون خودم دوقلو هستم بچه های من دوقلو میشن فرزانه سیب بخور دوقلوهامون خوشگل بشن»، داخل وصیت نامه برای فرزند پسر دو تا اسم به نیت رسول الله (ص) نوشت «محمد حسام» و «محمد احسان»، خیلی دوست داشت اگر پسردار شدیم مداحی یاد بگیرد و حافظ قرآن باشد، برای دختر هم نام «اسماء» را انتخاب کرده بود می گفت دوست دارم روز قیامت دخترم را به اسم کنیز فاطمه زهرا (س) صدا کنند. همین اسمها را داخل برگه جداگانه وسط قرآن روی طاقچه گذاشته بود ،پشتش با دست خط خودش نوشته بود :«خدایا فرزندی ،صالح ،سالم،، زیبا و باهوش به من عطا کن»، به خط آخر که رسید گفتم: «عزیزم معمولاً همسران شهدا گله دارن که نتونستن دل سیر همسرشون رو ،ببینن آخر وصیت نامه بنویس که اگر شهید شدی اجازه بدن نیم ساعت با پیکر تو تنها باشم،»، خودم هم باورم نمی شد آن قدر قضیه جدی شده که حتی به این لحظه هم فکر می کنم در مخیله ام هم نمی گنجید که چطور این حرف ها را به زبان آوردم انگار فرد دیگری در کالبدم رفته بود و از جانب من سخن می گفت، تا کجا پیش رفته بودم که حتی به بعد از شهادتش هم فکر می کردم. خواهشم را قبول کرد آخر وصیت نامه نوشت «اجازه بدهید دقایقی 🌕🌑🌕⚫️🟡 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._
فصل نهم : مالقا را به بقا بخشیدیم 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕 همسرم کنار پیکرم تنها باشد وصیت نامه ها را وسط قرآن گذاشتم با دلی پر از آشوب و دلهره گفتم :«اینها امانت پیش من می مونه، إن شاء الله که صحیح و سالم بر می گردی و خودت از همین جا بر می داری». چهارشنبه صبح که سرکار ،رفت کل طول روز من بودم و وصیت نامه های حمید، خط به خط می خواندم و گریه می کردم به انتها که می رسیدم دوباره از اول شروع می کردم تک تک جمله هایش برایم شبیه روضه بود از سر کار که آمد حسن پرنده ای را داشت که می خواهد از قفس آزاد بشود،گفت:« امروزبرگه ای رو به ما دادن که باید محل دفن و کسی که خبر شهادت رو اعلام می کنه رو مشخص می کردیم نوشتم که وصیت نامه ها مو سپردم به خانمم ،محل دفن رو هم اول نوشته بودم وادى السلام نجف !اما بعد به یاد تو و مادرم افتادم، فکر کردم که تاب دوری منو ندارید،خط زدم نوشتم گلزار شهدای قزوین». نفس عمیقی کشیدم و با صدای خش دار به خاطر گریه های این چند روز گفتم: «خوب کردی و گرنه من همه زندگی رو می فروختم می اومدم نجف که پیش تو باشم». به خواست من اعلام کرده بود که اگر شهید شد، پدرم خبر شهادت را بدهد چون فکر می کردم هر کس دیگری به جز پدرم بخواهد چنین خبری را بدهد تا سال های سال از او متنفر می شدم و هر بار او را می دیدم یاد این خبر تلخ می افتادم ،دلم نمی خواست کسی تا ابد برایم 🌕🌑🌕⚫️🟡 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._
💠 تا زنده هستید دائم مشغول صلوات فرستادن و خواندن سوره قل هوالله احد باشید💯 🔸 زمانی که انسان در قبر قرار گرفت ارزو میکند شخصی کنارقبرش بیاید وبرایش یک فاتحه ای یا صلواتی بفرستد.😭 ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌         
-امْلَا‌قَلبِـے‌حُبّاً‌لَڪَ❤️" قَلبَم‌را‌پُر‌اَزعِشق‌ِخودت‌ڪُن حُسِینِ‌مَن..!(:✨🕊 ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
🌺آداب قبـــل از خواب🌺 🌸قبل از خواب وضــــو بگیریم 👈 ثواب شب زنده داری 🌺تلاوت آیة الکرسی 🌺تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها هم قبل خواب بسیار سفارش شده : 🌸ﺧﺘـــــﻢ کردن قرآن با خواندن سه بار سوره توحید. 🌺ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺷﻔﯿــــــﻊ ﺧﻮﺩ ﮔﺮدانیم: ﺍَﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻲ ﻣُﺤَﻤَّﺪٍ ﻭَﺍﻝِ ﻣُﺤَﻤَّﺪٍوِّ ﻋَﻠَﻲ جمیع ﺍﻻ‌َﻧْﺒِﻴﺎﺀِ ﻭَﺍﻟﻤُﺮْﺳَﻠﻴﻦ.َ 🌺 ﻣﺆﻣﻨﯿﻦ ﻭ ﻣﺆﻣﻨﺎﺕ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍﺿﯽ ﻭ ﺧﺸﻨﻮﺩ ﺳﺎﺯیم : ُ ﺍَﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺍﻏْﻔِﺮْ ﻟِﻠْﻤُﺆْﻣِﻨﻴﻦَ ﻭَﺍﻟْﻤُﺆْﻣِﻨﺎﺕِ. 🌺ﺣـــــﺞ ﻭﺍﺟﺐ ﻭ ﻋﻤـــﺮﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺎ ﺁﻭﺭیم: ﺳُﺒْﺤﺎﻥَ ﺍﻟﻠّﻪِ ﻭَ ﺍﻟْﺤَﻤْﺪُ ﻟِﻠّﻪِ ﻭَ ﻻ‌ﺍِﻟﻪَﺍِﻻ‌َّ ﺍﻟﻠّﻪُ ﻭَ ﺍﻟﻠّﻪُ ﺍَﻛْﺒَﺮُ. 🌸تلاوت 👈معوذتین (سوره ناس و فلق) 🌺آیه آخر سوره مبارکه کهف جهت بیدار شدن برای نماز شب و نماز صبح 🔹 قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَىٰ إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَٰهُكُمْ إِلَٰهٌ وَاحِدٌ ۖ فَمَنْ كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا آیه ۱۱۰ سوره مبارکه کهف 🌺سوره ى تكاثر ایمنـی از عذاب قبر 🌷 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ🔹حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ🔹 كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ🔹ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ🔹كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ🔹 لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ🔹 ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ🔹 ثُمَّ لَتُسْأَلُونَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ 🌺ثواب ۳ بار تلاوت👇 برابر با خواندن ۱۰۰۰رکعت نماز یَفْعَلُ اللهُ ما یَشاءُ بِقُدْرَتِهِ، وَ یَحْكُمُ ما یُریدُ بِعِزَّتِهِ 🌺پیامبر اکرم(ص) می فرمایند: هر کس آیه «شهداللّه» را در وقت خواب بخواند، خداوند هفتاد هزار فرشته به واسطه آن خلق می کند که تا روز قیامت برای او طلب آمرزش کنند. (مجمع البیان؛ ج 2/421) 🔹{آل عمران آیه «۱۸»} : 🔹شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
_._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._
✨بســــــم الّله‌ ‌ الرّحمن الرّحــــــیم✨ ❤️روزِمـان را بـا سَــلام بَـر چهـارده مَعْـصــوم آغـاز می‌کنیـم 🌺اَلْسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا رَسُـولَ اَللّه ﷺ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا اَمیرَاَلْمـؤمِنـین 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکِ یا فاطِـمَةُ اَلزَهْـراءُ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلمُجْتَبی 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حُسَـینَ بـنَ عَلیٍ سَیــدَ اَلشُهَـــداءِ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَ‌اَلحُسَیْنِ زینَ اَلعـابِـدیـنَ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلباقِــرُ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یـا جَعْفَــرَ بـنَ مُحَمَّـدٍ نِ اَلصـادِقُ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُوسَـی بـنَ جَعْفَـرٍ نِ اَلکاظِـمُ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یاعَلیَّ بـنَ‌مُوسَـی‌اَلرِضَـا اَلمُرتَضـی 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدٍ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلجَــوادُ 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَ مُحَمَّـد نِ اَلهـادی 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلعَسْــکَری 🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا بَقیَــــةَ اللَّه، یا صاحِبَ اَلزَمـان وَ رَحْـمَـــــةَ اَللّـهِ وَ بَرَکـاتِــهِ 🌴اللّـــهُـم‌َّ_عَجِّــلْ_لَوِلیِــڪ‌َ_اَلْفَــــــــــرَجْ ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
1_1082963901.mp3
1.25M
🕊زیارتـنامـه ی شـهـــــــداء🕊 🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 به دلخواه صلوات ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
❣سلام_امام_زمانم❣ درد درمان مےشود 🌺🍃 با ذکر يا مهدی مدد سخت آسان میشود با ذکر يامهدی مدد بس کہ آقايم غريب است و ندارد ياوری چشم گريان میشود🌺🍃 با ذکر يا مهدی مدد 🌺🍃 ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 با عجل الله تعالی فرجه الشریف 🎙 ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
✨نفس مےڪشیم ؛ اینجا جمعه هـا و ذخیره ‌اش مےڪنیـم برایِ تمـام روزهـای هفتہ ! ڪه بـےیاد شهدا نباشد نفس‌هایمان ..✨ ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
❤️ سردار رشید اسلام شهید بزرگوار در خانواده‌ای دهقان در سال ۱۳۲۷ در خانواده‌ای ترک‌زبان در روستای ینگجه، بخش سرولایت، نیشابور زاده شد. وی پس از وقوع انقلاب ۱۳۵۷ و تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، به عضویت این نهاد درآمد. در طول سالهای جنگ ایران و عراق شوشتری اغلب در جبههٔ خوزستان بود و در عملیات‌های سپاه در جنوب حضور فعال داشت. وی در عملیات مرصاد (که بر ضد حمله سازمان مجاهدین خلق ایران در استان کرمانشاه انجام شد) نقش فرماندهی برعهده داشت. فرماندهی لشکر ۵ قرارگاه نجف و قرارگاه حمزه، همچنین جانشینی فرمانده نیروی زمینی سپاه، بخشی از مسئولیت‌های نظامی-امنیتی او است. وی از ۱ فروردین ۱۳۸۸ با حفظ سمت، به فرماندهی قرارگاه قدس نیروی زمینی سپاه، مستقر در زاهدان منصوب شد. وی در تاریخ ۲۶ مهرماه ۱۳۸۸ در همایشی به نام "وحدت اقوام و مذاهب سیستان و بلوچستان" که با شرکت عشایر بلوچ در منطقهٔ پیشین جریان داشت، در انفجاری انتحاری به همراه برخی از فرماندهان سپاه کشته شد. عامل انتحاری انفجار؛ عبدالواحد محمدزاده از اعضای جنبش مقاومت ملی ایران بود. شوشتری تا زمان این ترور با درجهٔ سرتیپی، جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه بود.در پی کشته شدن وی، سیدعلی خامنه‌ای؛ رهبر جمهوری اسلامی، در پیامی این واقعه را به خانواده وی تسلیت گفت. ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
قسمتی از وصیت نامه سردار شهید : 🌺دیروز از هر چه بود گذشتیم، امروز از هر چه بودیم گذشتیم.🌺 🌺آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز. 😭 🌺دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود.😭 🌺جبهه بوی ایمان میداد و اینجا ایمانمان بو میدهد.😭 🌺آنجا بر درب اتاقمان مینوشتیم یاحسین فرماندهی ازان توست؛ الان مینویسیم بدون هماهنگی وارد نشوید.😭 🌺 الهی نصیرمان باش تا بصیر گردیم، 😭 🌺بصیرمان کن تا از مسیر برنگردیم.😭 🌺 آزادمان کن تا اسیر نگردیم.😭 ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
همه عمر خدمتش در حال جهاد بود شايد خيلي‎ها ندانند كه شهيد شوشتري در كدام عمليات مجروح شدند،يا در كدام عمليات جانبار شدند،شايد يك‎بار هم‌ايشان به آسايشگاهي نرفت. در عملياتي كه حدود 2 تا 3هزار جانباز شيميايي داشتيم، شهيد شوشتري در متن همان عمليات بود اما هرگز براي كنترل و بازديد پزشكي نرفت، بنابراين امروز ممكن است خيلي‎ها تصور كنند كه قامت رعناي شهيد شوشتري همه جايش سالم بود. شما حتي اگر هشت سال دفاع مقدس را نگاه كنيد نمي‎توانيد يك دوره اقامت طولاني در پشت جبهه از شهيد شوشتري پيدا كنيد، اگر هم بوده دوره‎هاي درمان مجروحيت‎هايش است يا دوره‎هاي اضطراري خانوادگي. اگر يك پژوهشگر امروز زندگي شهيد شوشتري را در هشت ساله جنگ مورد بررسي قرار بدهد، مطمئن باشيد كه يك دوره يك ماهه پيدا نخواهد كرد كه او فارغ از دغدغه جنگ بوده باشد. سردار احمدی همرزم شهید و فرمانده سپاه امام رضا(عليه السلام)❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
سردار شوشتري حتي براي خانواده اعداميان هم كار ميكرد و ميگفت اگر كسي اعدام شده، خانواده او چه گناهي كرده است؟ به خانواده فقرا سركشي كرده و مشكلات آنها را برطرف ميكرد، به طوري كه بعد از شهادت ايشان در هر روستايي كه ميرويم تا اسم سردار شوشتري آورده ميشود، مردم زار زار گريه ميكنند و ميگويند پدر خود را از دست داديم. سردار جاهد، فرمانده سپاه سیستان و بلوچستان❤️ ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
کاوه 60 ساله من در طول‌اين دوران حتي يك بار خستگي را در چهره و كلام شهيد شوشتري نديدم و نشنيدم. همواره نشاط و شادابي در وجود شهيد شوشتري بود. به نظر من شهيد شوشتري يك كاوه، چراغچي يا همت 60ساله بود كه ما مي‌ديديم. به نظر من‌اين شهيد هم در دوران دفاع مقدس و هم بعد از آن زحمات زيادي كشيد و شهادت بهترين و بالاترين مزدي بود كه او مي‌توانست بگيرد. علی اکبر صابری فر، مدیر عامل شرکت سپاد خراسان ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷هر روز با شهداء🌷
قسمتی از وصیت نامه سردار شهید #نورعلی_شوشتری: 🌺دیروز از هر چه بود گذشتیم، امروز از هر چه بودیم گذشت
✨✨✨✨✨ عجیب این وصیت نامه زیبا و تاثیر گذار هست تا عمق جان انسان نفوذ میکنه😭😭😭 خداوند همه شهداء ومخصوصا این شهید عزیز رو رحمت کنه. 🤲🤲
مَن‌دائماًبرای‌تـواسبـاب‌زحمتم . . پایِ‌گنــاه‌من‌توفقط‌ایسـتاده‌ای..!(:❤️‍🩹" اَللّهُمَّ‌عَجِّل‌لِوَلیِّکَ‌الفَرَج ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷به کانال هر روز با شهدا بپیوندیم🇮🇷
فصل نهم : مالقا را به بقا بخشیدیم 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕 یادآور این جدایی باشد ولی پدرم فرق می کرد، محبت پدری خیلی بزرگتر از این حرف هاست. وقتی می خواست بعد از ناهار استراحت کند به من گفت: «منو زودتر بیدار کن بریم مجدد از خانواده هامون خداحافظی کنیم»، به عادت همیشگی کنار بخاری داخل پذیرایی دراز کشید و خوابید دوست داشتم ساعت ها بالای سرش بایستم و تماشایش کنم نه به روزهایی که می خواستم عقربه های ساعت را جلو بکشم تا زودتر حمید را ببینم نه به این لحظات که انگار عقربه های ساعت برای جلو رفتن با هم مسابقه گذاشته بودند همه چیز خیلی زود داشت جلو می رفت ولی من هنوز در پله روزهای اول آشنایی با حمید مانده بودم. از خانه که در آمدیم اول خانه پدر من رفتیم، مادرم از لحظه ای که وارد شدیم شروع به گریه کرد، جلوی خودم را گرفته بودم، خیلی سخت بود که بخواهم خودم را آرام نشان بدهم چون روزی که از پدرم خواسته بودم اسم حمید را داخل لیست اعزام بنویسد قول داده بودم بی تابی نکنم. موقع خداحافظی داخل حیاط پدرم حمید را با گریه بغل کرد، زمزمه های پدرم را می شنیدم که زیر لب می گفت:«می دونم حمید بره شهید میشه،حمید بره دیگه برنمی گرده»،این ها را می گفت و گریه می کرد، با دیدن حال غریب پدرم طاقتم تمام شد،سرم را روی شانه های حمید گذاشتم و بی صدا شروع کردم به گریه کردن.هوا سرد شده بود، بیشتر از 🌕🌑🌕⚫️🟡 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._
فصل نهم : مالقا را به بقا بخشیدیم 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕 سرمای هوا سوز سرمای رفتن حمید بود که به جانم می نشست. از آنجا سمت خانه پدرشوهرم رفتیم،گریه های من تا خانه عمه ادامه داشت صورتم را به پشت حمیدچسبانده بودم وگریه می کردم حمیدگفت:«عزیزم گریه نکن، صورتت خیس میشه روی موتور یخ می زنی»،وقتی رسیدیم صورتم را داخل حیاط شستم که کسی متوجه گریه هایم نشود. حمید بر خلاف همیشه پله های ورودی خانه را با آرامش بالا آمد همه برادر و خواهرهای حمید جمع شده بودند فقط حسن آقا نبود، عمه تا ما را دیدگفت: «آخیش! اومدید؟نگران شدم حمید»، فکر می کرد رفتن حمید کنسل شده است برای همین خوشحال بود،حمید با چشم به من اشاره کرد که ماجرای اعزامش را به عمه بگویم، چادرم را از سرم برداشتم و داخل آشپزخانه شدم عمه مشغول آشپزی بود من را که دید گفت:«شام آبگوشت بار،گذاشتم ولی چون حمید زیاد خوشش نمیاد براش کتلت درست می کنم». روبروی هم نشسته بودیم خودم را مشغول پاک کردن سبزی کرده بودم که عمه متوجه سرخی چشم هایم شد، با نگرانی پرسید: «چی شده فرزانه جان؟گریه کردی؟ چشمات چرا قرمزه؟». گفتن خبر قطعی شدن رفتن حمید به سوریه کار ساده ای نبود فرزند هر چقدر هم که بزرگ شده باشد برای ما در نقش همان بچه ای را دارد که با تب کردنش باید شب را بیدار بماند پا به پایش بیایدتا راه رفتن 🌕🌑🌕⚫️🟡 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._
فصل نهم : مالقا را به بقا بخشیدیم 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕 را یاد بگیرد مادرها در شرایط عادی نگران بچه هایشان هستند چه برسد به این که مادری بخواهد فرزندش را به دل دشمن بفرستد، آن هم كيلومترها دورتر از،وطن، اگر دل کندن از حمید برای من سخت بود برای مادرش هزاران بار دشوارتر بود. حرف هایی که می خواستم بزنم را کلی بالا و پایین کردم و بعد با کلی مقدمه چینی بالاخره گفتم:«راستش حمید فردا می خواد بره، اومدیم برای خداحافظی». با شنیدن این خبر عمه شروع به گریه کرد گریه هایش جان سوز بود، هر چقدر خواستم آرام باشم نشد،گریه هایمان نوبتی شده بود، یکسری عمه گریه می کرد من آرامش می کردم بعد من گریه می کردم عمه می گفت:«دخترم آروم باش». حمید هر چند دقیقه به داخل آشپزخانه می آمد و می گفت گریه نکنید،عمه بین گریه هایش به حمیدگفت:«چطور دلت میاد بذاری بری؟ تو هنوز مستأجری ،تازه رفتی سر خونه زندگیت، ببین خانمت چقدر بی تابه، تو که انقدر دوستش داری چطور می خوای تنهاش بذاری؟». حمیدکنار ما نشست مثل همیشه پیشانی مادرش را بوسید و گفت:«مادر مهربون من، تو معلم قرآنی، این همه جلسه قرآن و مراسم روضه می گیری نخواه من که پسرت هستم بزنم زیر همه چیزهایی که خودت یادم دادی مگه همیشه توی روضه ها برای اسارت حضرت زینب(س) گریه نکردیم؟ راضی هستی دوباره به حضرت زینب(س) و حضرت 🌕🌑🌕⚫️🟡 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._
فصل نهم : مالقا را به بقا بخشیدیم 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕 رقیه (س) جسارت بشه؟»،عمه بعد از شنیدن این صحبت ها شبیه آتشی که رویش آب ریخته باشند آرام شد ،با اینکه خوب می دانستم دلش آشوب است ولی چیزی نمی گفت. صدای اذان که بلند شد حمید همانجا داخل آشپزخانه مشغول وضو گرفتن شد نمی دانم چرا این حس عجیب در وجودم ریشه کرده بود که دلم می خواست همه حرکت هایش را مو به مو حفظ کنم، دوست داشتم ساعت ها وقت داشتیم رفتار و حرف هایش را به خاطر می سپردم، حتى حالت چهره اش، خطوط صورتش ،چشم های نجیب و زیبایش، پیچ و تاب موهای پریشانش، محاسن مرتب و شانه کرده اش، همه چیز آن ساعت ها درست یادم مانده است نماز خواندنش، خنده هایش، حتی وقتی بعد از نماز روی سجاده نشسته بودم و حمید با همه محبتش دستی روی سرم کشید و گفت:«قبول باشه خانمی!»، بعد هم مثل همیشه مشغول ذکر گفتن شد، کم پیش می آمد تسبیح دست بگیرد، معمولاً با بند انگشت ذکرها را می شمرد. وقتی هم که ذکر می گفت بند انگشتش را فشار می داد، همیشه برایم عجیب بود که چرا موقع ذکر گفتن این همه انگشتش را فشار می دهد، فرصت را غنیمت شمردم و علت این کارش را پرسیدم،انگشت هایش را مقابل صورتش گرفت و گفت:«برای این که می خوام این انگشت ها روز قیامت یادشون باشه، گواه باشن که من توی این دنیا با این دست ها زیاد ذکر گفتم». 🌕🌑🌕⚫️🟡 _._._._._🌷♡🌷_._._._._ @har_rooz_ba_shohada110 _._._._._🌷♡🌷_._._._._