خار و گل میخک
از شهید یحیی السنوار
#قسمت_شصت_و_سه_
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑
صداها بلندتر شد
مسافران شروع به بازگشت به خانه کردند عروس وارد خانه شد و عده ای از زنان نزد او ماندند
و
تعدادی دیگر آواز می خواندند و مداحی می کردند و کاروانیان دوباره بیرون آمدند تا چند متری خانه عروس دوم را طی کنند. به همین ترتیب با سعاد با همین روش بازوهای او را گرفت و به حسن سپرد و او با او به سمت خانه فرستادند...
و آهنگ عروس و داماد را برای تدارک عروسی به داخل یک اتاق آوردند و مادرم از محمود و حسن خواست تا به صحنه عروسی بروند تا هر کدام روی چوکی خود بنشینند و منتظر باشند تا عروسش بیرون بیاید و کنارش بنشیند تا مثل عادت و رسم مردم عروسی را کامل کند محمود مشکلی نداشت اما حسن به شدت امتناع کرد و :گفت مادر چطور بشینم، جایی که زنها جلوی من برقصند این حرام است.... مادرم از این غافلگیر شد و به آن امیدواران می گفت که این روز شادی ماست که من تمام عمر منتظر آن بوده ام و محمود در تلاش بود که حسن شادی و عروسی را خراب نکند اما حسن قاطعانه آن را رد کرد و نپذیرفت گفت و گو ادامه پیدا کرد و مدتها ادامه یافت و در نهایت فاطمه راه حلی مصالحه ای پیشنهاد کرد که به موجب آن محمود و حسن نیم ساعتی بالا می رفتند و عروسشان می نشست و در این نیم ساعت زن ها نمی رقصیدند. اما به آواز خواندن و نوحه خوانی بسنده می کردند سپس دامادها می رفتند و یکی از صندلیها را بلند می کردند و عروس و داماد روی یک صندلی نشستند می و هر طور که زنان میخواستند به آنها دست میزدند آنها تنها بودند. محمود با این کار موافقت کرد و حسن نیز سرانجام پذیرفت. بر روی سکو رفتند و هر کدام روی یک صندلی نشستند، سپس عروس و دامادبیرون آمدند هر کدام در کنار داماد خود نشستند و زنان شروع به خواندن و تمسخر های عروسی.
اشک های مادرم تمام مدت بدون وقفه صورتش را می شست و فاطمه در سمت راست و تهانی در سمت چپ کنارش بودند و سعی میکردند او را آرام کنند... چرا گریه و این همان روز شادی است که منتظرش بود. پس اشکهایش را پاک کرد و بعد دوباره ترکیدند و زمزمه کردند اگر پدرت امروز اینجا بود ، سپس اشکهای فاطمه و تهانی در حالی که شعار می دادند سرازیر میشد زمزمه میکرد چرا این زخم را باز میکنی مادر؟ زمان که قبلا بهبود یافته است؟
زمان طولانی ؟!!
عروس و داماد پایین آمدند دامن و شلوارهای سفیدشان را با رنگ دیگری عوض کنند و دامادها برای رفتن پایین آمدند یکی از چوکی ها را با خود بردند و دیگری را به وسط صحنه بردند و محمود حسن را هل داد و او را در پهلویش زد گفت جناب ،شیخ یعنی هر روز عقد میکنی بخدا تو اخوانی اصلی ،استی میدانم قضیه چیست ؟ روح الله اجرت بده.» حسن لبخندی زد و گفت:برو، برو، بگذار زنها تنها شاد باشند. پشت سرشان صدای آواز و مداحی زنان بی وقفه بلند و بلندتر می شد مادرم را مجبور کردند وسط اجتماع برای رقصیدن وارد شود سپس ام العبد و ام محمد را مجبور کردند که پایین بیایند و برقصند.
نمی دانم چگونه میتوان آن اشکهای جاری در فضای این شادی طاقت فرسا را درک کرد اما شرایط اردوگاه اینگونه است هر شادی دوباره زخمها را التیام می بخشد و باز می کند.
⚫️
🌕🌑🌕⚫️🌕🌑
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
خار و گل میخک
از شهید یحیی السنوار
#قسمت_شصت_و_چهار_
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑
فصل دوازدهم
شوهر خاله ام دوران زندانش را به پایان رسانده بود و از زندان آزاد شد و به تجارت و پیگیری سرمایه گذاری امور زمین به نزد خانواده بازگشت و پسرش عبدالرحیم شروع به راه رفتن نموده بود و اولین کلمات اش را تکرار میکرد. شوهر خاله ام به همان مغازه هایی سر میزند که قبلاً در الخلیل رفت و آمد میکرد و با آنها روابط تجاری محکمی داشت، در همان جلسات می نشست و دوباره صحبتها حول اجاق های گاز و جرعه های چای می چرخید و مردها از او درباره زندان می پرسیدند و نحوه برخورد آنها با او چگونه او را شکنجه کردند؟ چگونه از او تحقیق می کردند؟
وی متواضعانه صحبت میکرد و سعی میکرد از هراس و ترس آنها از اشغالگر و زندان بکاهد و تاکید می کرد که این کار واقعا سخت اما ممکن و شدنی است و عود را جلا میدهد و روح را تقویت میکند و انسان قدرت و عظمت خود را احساس میکند مردها سرشان را تکان میدهند و یکی با تعجب و نارضایتی به دیگری خیره میشود و شاید یکی از آنها بعد از رفتن به دیگری میگوید یک انقلابی در شرایط او ...
یکی دیگه میگه ممکنه و محتمل!! چه بی معنی!! برادرش عبدالرحمن سال سوم (توجیهی) در مدرسه طارق بن زیاد بود. منحیث دانش آموز دوره ثانوی در الخلیل به دلیل سخت کوشی با هوشی شخصیت مذهبی و روابط نزدیک با بسیاری از جوانان مدرسه در شهر و روستاهای اطراف شهرت داشت. در آن دوره گروهی از جوانان متدین وابسته به نهضت اسلامی در مدرسه راهنمایی طارق بن زیاد شکل گرفتند که تعدادی از معلمان این مدرسه مدتی پیش از دانشگاه اردن فارغ التحصیل شده بودند و در دوران تحصیل در آنجا به صفوف اخوان المسلمین پیوسته بودند.
پس از بازگشت به الخلیل و کار در مدارس ،آن تلاش برای گسترش اندیشه اسلامی در شهر را آغاز کردند و در میان رده ها دانش آموزان دوره ثانویه بستر مناسبی برای آنها بود در همین زمان دانشکده شریعت در شهر افتتاح شد که شهردار شهر ناظر افتتاح آن بود و تجمع جوانان در دانشکده خود به خود جنبشهای سیاسی و فکری ایجاد کرد که برجسته ترین آن جنبش اخوان المسلمين بود البته تحت تأثیر معلمان دانشکده معارف اسلامی تعدادی از جوانان به عنوان هسته ای برای کار اخوان المسلمین در آن دانشکده گرد آمدند و شروع به گسترش فعالیتهای خود به مدارس متوسطه کردند و تلاش آنها با تلاش معلمان طارق بن زیاد مواجه شد جایی که گروهی از دانشجویان شروع به شکل گیری کردند که حول فکر اخوان المسلمین گرد آمدند نام اخوان المسلمین در شهر الخلیل آنقدر بلند بود که در نوار غزه یا کرانه باختری نبود در این دو جای نام اخوان بیشتر شبیه توهین یا تحقیر یاد میشد اما در الخلیل اخوان تاریخ باستانی داشت ایده اخوان توسط خانواده هایی که به ثروت و شرافت معروف شهر بودند پذیرفته شده بود بنابراین ظاهر شدن نام آسان بود و بدون خجالت اعلام میشد.
در مدرسه طارق بن زیاد عبدالرحمن با گروه دیگری از جوانان شهر و جوانان روستاهای دیگر ملاقات کرد و تحت تأثیر دانشجویان دانشگاه دانشکده شریعت و تحت تأثیر برخی معلمان که چارچوبی باز تشکیل دادند که عقاید اخوان المسلمین را
مطالعه می کردند و عقاید اخوان المسلمین را با بررسی اسلام و کتب اندیشه معاصر اسلامی می پذیرفتند.
یک روز گروهی از این همکاران برای بازدید به روستای سوریف به نزد عبدالرحمن به عنوان یکی از فعالین اخوان آمدند که وی را برای آموزش و تربیه استخدام کرده بودند گروهی متشکل از ده دانش آموز از همکاران عبدالرحمن در پای کوه گردهم آمدند به تفریح بازی و نشستن پرداختند و در مورد مسائل دینی و سیاسی صحبت کردند خاله ام به درخواست عبدالرحمن مشغول تهیه ناهار برای آنها بود که عبدالرحمن برای غذای ناهار صبح چهار مرغ ذبح کرده بود. ظهر شوهر خاله ام عبدالفتاح از مغازه اش برگشت و وقتی عبدالرحمن دیر شد که غذای خودش بردارد وی رفت تا به آنها غذا برساند و عبدالرحمن را صدا کرد که دارد برای آنها غذا می آورد عبدالرحمن با شکرگزاری پاسخ داد: چرا خود را خسته کردی من میخواستم بیایم آنرا بیاورم؟
عبدالفتاح توضیح داد که زحمتی نیست و این فرصتی است برای شناخت جوانان به آنها سلام کرد او با آنها نشست و ناهار خورد و با آنها آشنا شد و سرگرمی ها و شادی ها و گفتگوهای آنها را به اشتراک گذاشت و سعی کرد احساسات و تعلقات
⚫️
🌕🌑🌕⚫️🌕🌑
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
❣بسم الله الرّحمن الرّحيم ❣
❤️#هر_روز_یک_سلام_به_حضرت #جانان
ارواحنا له الفداء
✋🌺ألسلام علیک یا وَجْهَ اللَّهِ الَّذِي إِلَيْکَ يَتَوَجَّهُ الْأَوْلِيَاءُ
✋🌺السلام علیک ایُّها السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَيْنَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ
✋🌺سلام بر تو ای آن وجه اللهى كه دوستان خدا بسوى تو روى می آورند .
✋🌺سلام بر تو ای آن که وسيله حق كه بين آسمان و زمين پيوسته است.
☀️اللّهم عجّل لولیّک الفرج والعافیة والنّصر
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
❤️#هرروز_بایاد_شهداء
جانباز شهيد منوچهر مدق، فرزند محمد، در روز سي و يكم خرداد ماه سال 1335 در تهران دنيا آمد.
او تا سال دوم دبيرستان ادامه تحصيل داد و با توجه به علاقه اي كه نسبت به امور فني خودرو و مكانيكي داشت، ترك تحصيل كرد و مشغول به كار شد.
در اوايل بهار سال 1354 به خدمت سربازي اعزام شد.
از جمله اقدامات روزمره او در اواخر سال 1357 مي توان به امور ذيل اشاره كرد:
«پخش اعلاميه، شركت در تظاهرات، آب رساني به مردم، پناه دادن مبارزين در منزل خود و جمع آوري دارو جهت مداواي مجروحين».
منوچهر در سال 1359 ازدواج كرد و سالها بعد صاحب دو فرزند به نام هاي علي و بنت الهدي شد.
او در سال 1359 به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي درآمد و با آغاز جنگ تحميلي، پس از طي دوره هاي آموزشي به لشگر 27 محمد رسول الله(ص) پيوست.
جانباز شهيد منوچهر مدق در عمليات فتح المبين، بيت المقدس، كربلاي پنج و والفجر هشت شركت داشت.
او در منطقه عملياتي مهران در جنوب غرب كشور روز اول ارديبهشت ماه سال 1361 با
مصدوميت شيمايي روبرو گرديد.
پس از پايان جنگ تحميلي و دفع دشمن متجاوز از ميهن؛ در پادگان دوكوهه و مقرهاي لشگر27 محمد رسول الله(ص) ادامه خدمت داد.
چندين بار مورد عمل جراحي ريه قرار گرفت و سرانجام پس از سالها تحمل رنج بيماري در روز سوم آذرماه سال 1379 در بيمارستان ساسان به شهادت رسيد.
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
منوچهر سال شصت و هفت مسئول پادگان بلال کرج شد. گاهی برای پاکسازی و مرزداری می رفت منطقه. هر بار که می آمد، لاغرتر و ضعیف تر شده بود.
نمی توانست غذا بخورد. می گفت «دل و روده م را می سوزاند. همه ی غذاها به نظرش تند بود. هنوز نمی دانستیم شیمیایی چیست و چه عوارضی دارد. دکترها هم تشخیص نمی دادند. هر دفعه می بردیمش بیمارستان، یک سرم می زدند، دو روز استراحت می داند و می آمدیم خانه.
سال ۶۹ مصدومیتش شدیدتر شد. عملی روی منوچهر انجام دادند تا ترکش ها ی سمی را از بدنش خارج کنند از همان موقع شیمی درمانی هم شروع شد.
روزها به سختی می گذشت و منوچهر حالش رورز به روز بدتر می شد به طوری که تا شش ماه نتوانست حرکت کند بعد از آن هم با عصا راه می رفت. مدتی بیناییش را از دست داد و بعد از استفاده از آمپول های زیاد تا حدودی بهبود یافت.
بدنش پر از تاول بود طوری که نمی توانست بخوابد. ریه سمت چپش را هم از دست داد و نیمی از روده اش را هم برداشتند. سردردهای شدید گرفت. از درد خود دماغ می شد و از گوشش خون می زد. منوچهر کار خودش را می کرد. اما گاهی کاسه صبرش لب ریز می شد. حتی استعفا داد، که قبول نکردند. سال شصت و نه، چهار ماه رفت منطقه. آن قدر حالش خراب شد که خون بالا می آورد. با آمبولانس آوردندش تهران و بیمارستان بستری شد.
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
🌺😭😭مناجات شهيد با خدای مهربون
الهي!
دانايي ده كه در راه نيفتم بينايي ده كه در چاه نيفتم
بنماي رهي كه ره گشاينده تويي بگشاي دري كه در گشاينده تويي
الهي!
من كيستم كه تو را خواهم، چون از قسمت خود آگاهم
از نعمت خود چه بهره مندم كردي،
در شكر گزاريت زباني خواهم
الهي!
مكش اين چراغ افروخته را و مسوزان اين دل سوخته را
و مران اين بنده نو آموخته را و مدر اين پرده دوخته را
الهي !
از نفس بدم رهايي ام ده
از غير خودم رهايي ام ده
بيگانه زآشنا و خويشم گردان
يعني به خودم آشنايم گردان
پايان
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🌸🌸قسمتی از وصیت نامه شهید
سفارش حضرت امام (ره) را فراموش نکنيد که فرمودند: «نگذاريد پيشکسوتان جهاد و شهادت در پيچ و خم زندگي مادي به فراموشي سپرده شوند».
از خانواده ی شهدا، جانبازان ديدن کنيد، نگذاريد گرد فراموشي بر چهره ی آن ها بنشيند. از ريا دوري کنيد و از ته قلب و با عشق کار کنيد.
دوست دارم همکارانم هميشه حاضر به جانفشاني عاشقانه در راه انقلاب و از رهبري باشند.
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
قسمتی از صحبت های همسر شهید
موقع شهادت 😭😭😭😭👇👇👇👇👇
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
1_2505605852.mp3
5.07M
🔳رفقا این صدا رو تنهایی گوش کنید عشق و عاشقی تو این صدا به تصویر کشیده شده 😭
🔻حالتون عوض شد شادی روح شهید «منوچهر مُدِق» صلوات ختم کنید
این رو گذاشتم که بگم ماها زندگی نمی کنیم ، اکثر ماها تو این دنیا داریم فقط وقت میگذرونیم تا بگذره
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
✨بســــــم الّله الرّحمن الرّحــــــیم✨
❤️روزِمـان را بـا سَــلام بَـر چهـارده مَعْـصــوم آغـاز میکنیـم
🌺اَلْسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا رَسُـولَ اَللّه ﷺ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا اَمیرَاَلْمـؤمِنـین
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکِ یا فاطِـمَةُ اَلزَهْـراءُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلمُجْتَبی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حُسَـینَ بـنَ عَلیٍ سَیــدَ اَلشُهَـــداءِ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَاَلحُسَیْنِ زینَ اَلعـابِـدیـنَ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلباقِــرُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یـا جَعْفَــرَ بـنَ مُحَمَّـدٍ نِ اَلصـادِقُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُوسَـی بـنَ جَعْفَـرٍ نِ اَلکاظِـمُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یاعَلیَّ بـنَمُوسَـیاَلرِضَـا اَلمُرتَضـی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدٍ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلجَــوادُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَ مُحَمَّـد نِ اَلهـادی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلعَسْــکَری
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا بَقیَــــةَ اللَّه، یا صاحِبَ اَلزَمـان
وَ رَحْـمَـــــةَ اَللّـهِ وَ بَرَکـاتِــهِ
🌴اللّـــهُـمَّ_عَجِّــلْ_لَوِلیِــڪَ_اَلْفَــــــــــرَجْ
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
☘بسم الله الرحمن الرحیم ☘
#سلام_امام_زمانم🌸
به رسم هر روز یک سلام به مولا
✋السلام علیک یا بقیه الله في ارضه❣
✋السلام علیک یا امام المتّقین❣
🌿عاقبت نور تـو پهــنـای جـهـان می گیرد
🌿جسم بی جان زمین از تو توان می گیرد
🌿سال ها قلـب من از دوریـتان مـرده ولـی
خبـری از تـو بیـاید ضـربـان می گیرد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌷🌱
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
1_1082963901.mp3
1.25M
☘زیارتـنامـه ی شـهـــــــداء☘
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم.
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
شهید مدافع حرم جواد محمدی
تاریخ تولد : 1362/05/29
محل تولد : درچه - اصفهان
چهارمین شهید مدافع حرم شهر دُرچه است.
در قسمتی از مصاحبه با همسر شهید آمده است: «اگر جواد لباس شهادت را به تن نمیکرد در حقش جفا شده بود، زیرا اخلاق و کردارش برای شهادت پرورش یافته بود.
دلتنگش بودم، ولی شب آخر و قبل از شهادتش دلشوره عجیبی داشتم ولیکن آقا جواد در منطقه عملیاتی هم به من آرامش میداد و میگفت: اینجا همه چیز آرام است. اصلا دلشوره نداشته باش.
سوریه که میرفت حتما با من تماس تلفنی داشت به نحوی که ما ساعت یک بعدازظهر روز سهشنبه، شانزدهم خرداد با هم صحبت کردیم و آقا جواد چند ساعت بعد از آن؛ یعنی قبل از اذان مغرب با زبان روزه به شهادت میرسد.
پاسدار و بسیجی فعال و مخلص، شهید جواد محمدی، شامگاه روز سه شنبه 16 خرداد ماه 96 در نبرد با تروریست های تکفیری در منطقه حماء سوریه در دفاع از حرم حضرت زینب(س) به درجه رفیع شهادت نائلش گردیدجواد همیشه به وعده اش وفا میکرد و این بار هم خلف وعده نکرد و بعد از گذشت ۲۵ روز از شهادتش پیکر مطهرش پیدا شد و همه ما و حتی آنهایی که فقط خاطراتی از جواد را شنیده بودند، خوشحال کرد
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
نماز اول وقت مهمترین دغدغه شهید محمدی
وی ادامه داد: مهمترین دغدغه مذهبی همسرم نمازش بود، نمازش را حتما اول وقت و تا جایی که میتوانست به جماعت میخواند. حتما مقید به حضور در مسجد بود. حتی اگر مهمان داشتیم، موقع اذان میگفت: من می روم نماز و برمیگردم. گاهی هم نماز جماعت را در خانه برپا میکرد؛ برای راحتی خانواده در حد توانش کار میکرد.
همسر شهید جواد محمدی با بیان اینکه شهید محمدی خادم الشهدا بود، گفت: او هر سال قبل از عید به راهیان نور میرفت، گاهی 24 ساعت در راهیان نور نمیخوابید و میگفت باید برای زائران شهدا سنگ تمام گذاشت تا با خاطرهای خوش از این سفر بروند. ارادتش به شهدا تا آنجا ادامه داشت که در مراسم تشییع شهدای گمنام و همچنین رفیق شهیدش مهدی اسحاقیان سنگ تمام گذاشت و میگفت باید خادم شهدا بود❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
در وصیت نامه شهید جواد محمدی آمده است:
اگر خدا لطف کرد و شهادت نصیب من شد، من در آن دنیا یقۀ بی حجاب ها را و کسانی که تبلیغ بی حجابی می کنند را می گیرم.
من آماده ام هزار بار برای سیدعلی خامنه ای بمیرم و زنده شوم و باز هم در رکاب ولی فقیه باشم.
سفارش به پاسداران، [اینکه] از مرگ نترسید، مرگ در رختخواب هم یقۀ ما را می گیرد، لذا سعی کنید طوری حرکت کنید، که مرگ شما با شهادت و همراه خون دادن باشد و خداوند به شما مباهات کند.
اگر امام سیدعلی خامنه ای گفتند: ببر، ببرید؛ و اگر گفتند نبر، نبرید. دستور مقام معظم رهبری باید عملی شود.
شهادت نوع مرگ را عوض می کند، ولی زمان آن را نه، و اگر من لایق باشم، شهادت نصیب من می شود.
من به صورت داوطلبانه برای نابودی اسرائیل به سوریه اعزام می شوم.
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
رمضانعلی محمدی پدر شهید؛ در مصاحبه ای می گوید: جواد هر وقت به من می رسید، دست مرا می بوسید، و در واقع یک معلم برای من و خانواده محسوب می شد و تاکنون سه مرحله به سوریه اعزام شده بود و هر سه مرتبه مجروح شده بود و مجروحیت خودش را از ما پنهان می کرد. سجاد محمدی تنها برادر جواد هم، به خاطر مجروح بودن در سوریه اکنون در منزل تحت درمان است.
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ پیام #شهید_جواد_محمدی به بیحجابها و کسانی که ترویج بیحجابی میکنند!!
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
خار و گل میخک
از شهید یحیی السنوار
#قسمت_شصت_و_پنج_
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑
ملی آنها را برانگیزد و نظرات و افکار و آمادگی آنها را بخواند و پرسید نظر شما در مورد اقدام ملی چیست؟ و سطح کنونی آن در کشور؟
یکی از جوانان پاسخ داد مشکل این است که مردم ما هنوز از مهمترین عناصر اقدام و مقاومت ملی و در نتیجه سطح آمادگی برخوردار نیستند ایثار همچنان پایین است.
عبدالفتاح با تعجب گفت چگونه چنین میگویید و این ادعا را بر چه مبنایی قرار می دهید؟
جوان پاسخ داد: مسئله ای به بزرگی و اهمیت مسئله اسلامی، مسئله مسجد الاقصى قبله اول و سوم حرمین شریفین ایثار و فداکاری بسیار میخواهد و سطح آن اقدامات ملی هنوز بسیار ساده تر از آنچه لازم است میباشد آمادگی مردم هنوز یک میلیون برابر کمتر از آنچه لازم است می باشد. عبد الفتاح مجدداً سوال کرد و گفت: آیا از اقدامات چریکی در تمام مناطق اشغالی نوار غزه در شمال و مرکز کرانه باختری در بیت المقدس، الخليل و روستاها نشنیده اید؟
مرد جوان حرف او را قطع کرد ،بله ،شنیدم اما همه اینها بسیار ساده تر و بسیار کمتر از آنچه لازم است می باشد ای مرد، نمی بینی که چگونه یهودیان به شهر الخلیل می آیند و در شهر الخلیل پرسه می زنند بدون اینکه کسی جز به ندرت در معرض آنها قرار گیرد، و چگونه جهانگردان برای زیارت مسجد می آیند و یهودیان در مسجد ابراهیمی گردش می کنند و به تفریح می پردازند و چگونه آنها برای تجارت به الخلیل می آیند و چگونه در کارگاه های آهنگری و تجاری آن رفت و
آمد می کنند و مردم ما طوری با آنها برخورد می کنند که گویی آنها اشغالگر و غاصب سرزمین و مقدسات ما نیستند.
عبدالرحمن حرف او را قطع کرد شکی نیست که انگیزه ملی به تنهایی قادر به مدیریت درگیری نیست و لازم است عبدالفتاح حرف او را قطع کرد برادر این مردم ما در طول تاریخ خود از سرزمین خود دفاع کرده اند و تسلیم نمی شوند.
مرد جوان حرف او را قطع کرد من داستانی را برای شما تعریف میکنم که بعد از اشغال الخلیل توسط اسرائیل برای من اتفاق افتاد من هنوز جوان بودم و دیدم یک یهودی به تنهایی در خیابان الخليل قدم میزد و این باعث عصبانیت من شد. پس سنگی را از زمین برداشتم و به سوی آن یهودی پرتاب کردم سپس در پشت درختان (سیب) در زمین خود فرار کردم و مدتی آنجا نشستم تا اینکه فکر کردم یهودی رفته است.
صدای یکی از پسرهای همسایه را شنیدم که میگفت جمال جمال... بیا او رفته است. از پشت درختها بیرون آمدم و دیدم که یهودی پشت گوشه یی از خانه پنهان شده بود به سمت من آمد و اسلحه اش را به سمت سرم نشانه رفته بود و شروع به ترساندن من کرد تا دیگر این کار را انجام ندهم بعد از اینکه سنگ را به طرفش پرتاب کرده بودم یهودی در خانه همسایه ها را زده و تهدید کرده بود که اگر نیایند و مرا به او تحویل ندهند، او خانه آنها را خراب می کند و فرزندانشان را زندانی می کند بنابراین یکی از پسران آنها این نقش را بازی کرد و من را به این ترتیب به یهودی سپرد عبدالفتاح حرف اش را قطع کرد این اتفاق می افتد این اتفاق می افتد اما مردم خوب هستند مردم ما مردم خوب هستند و...
من می گویم مردم ما خوب هستند حتی آن مردم هم خوب هستند آنها مردم خوبی هستند اما مردم فقیری هستند که برای منافع خود می ترسند این یعنی تمایل آنها برای فداکاری محدود است و باید یک روند طولانی طی شود.... عبد الفتاح حرفش را قطع کرد نیازی به هیچ پروسه ای ،نیست وظیفه هر کسی است که به وظیفه خود عمل کند. می گذارمتان به کار تان ادامه بدهید؟
برخاست و جامه هایش را تکان داد و :گفت جوانها خوش آمدید خوش آمدید السلام علیکم در حالی که لباس هایش را در تن اش مرتب می کرد رفت و جوانان ایستاده شدند شوخی در میان درختان زیتون ادامه پیدا کرد و آنروز را خوشگذرانیدن....
⚫️
🌕🌑🌕⚫️🌕🌑
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
خار و گل میخک
از شهید یحیی السنوار
#قسمت_شصت_و_شش_
🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑
برادرم محمد و پسر عمویم ابراهیم بسیار تحت تأثیر برادرم حسن و دینداری او بودند به همین دلیل شروع به خواندن نماز کردند و کم کم به نماز پایبند شدند و با او در مسجد رفت و آمد میکردند من مثل آنها نبودم گاهی نماز می خواندم و گاهی نماز را ترک می کردم. گاهی آنها را تا مسجد همراهی می کردم و آن نماز را دسته جمعی می خواندیم. بعد گاهی در یکی از آن محافلی که بعد از نماز برگزار میکنند مینشینیم و یکی از آنها شروع به صحبت در مورد یکی از موضوعات دینی
می کنند
چیزی از قرآن را توضیح میدادند یا حدیث شریفی را بیان میکردند یا از یکی از کتابها میخواندن. آنچه را که می خواندن توضیح میدهند یا چیزی از سیره پیامبر را توضیح میدادند و گاهی بعد از نماز غروب که با آنها نماز می خواندیم در مسجد در آن محافل مینشستند و با صدای جمعی شروع به خواندن ادعیه می کردند.
آنچه را که آنها میخواندند حفظ نمیکردم بنابراین لبهایم را با آنها حرکت میدادم که گویی آنچه را که میخواندند حفظ میکردم محمود از دینداری محمد و ابراهیم بسیار ناراحت بود و از دینداری حسن آزرده خاطر شد.
او غالباً با همه آنها یا با هر یک از آنها جداگانه مینشست و او را متقاعد میکرد که همیشه از رفتن به مسجد، نشستن در آن و شرکت در فعالیتهایی که در آنجا انجام میشود خودداری کند و هشدار می داد که کسانی که بر این کار نظارت می کنند اخوانجی هستند. یعنی برادران مسلمان شیخ احمد اخوانجی و اخوان مخالف عبد الناصر و مخالف وحدت هستند، زبان عربی را به رسمیت نمیشناسند و سازمان آزادیبخش فلسطین را به رسمیت نمیشناسند و می. گویند شهدای انقلاب فلسطین (فطایس) شهید نیستند.
و در مقاومت و عملیات مسلحانه شرکت نمی کنند، پس هر سه به وی نگاه می کردند اگر با هم می بودند یا یکی از آنها تنها می بود تعجب می کرد و می گفت چه میگویید؟ من به مسجد می روم و در سمینارها می نشینم و به آنچه گفته می شود گوش میدهم و چیزی از آنچه شما میگویید نیست بنابراین محمود صدایش بلند میشود و شدت می. گیرد: اما من آنها را میشناسم نمیگویند این را برای شما دیدم که با شما در مورد دین و اسلام و رسول و نماز صحبت می کنند و سپس به مباحث داغ می پردازند و یکی از آنها شکایت می کند و می :گوید ای ،مرد مرا فراموش کن. فکر می کنی ما بچه های کوچکی هستیم و نمیدانیم
تمام وقت هایی که به مسجد میرویم و در آن سمینارها مینشنیم گوش میدادیم هیچ یک از کسانی که در آنجا صحبت میکنند به سیاست اشاره نکرده اند یا از ،فلسطین مقاومت اشغال یا حتی تاریخ مسئله فلسطین نه ساف، نه فتح، نه شهدا و نه هیچ کس دیگری نامی نمی برند فقط... آنها در مورد موضوعات کاملاً دینی صحبت میکنند. آیا این موضوعات در جلساتی که من شرکت نکرده ام مطرح شده است، نمی دانم.
اما من مانند همه جوانان اردوگاه در آن دوره برای ابو عمار یاسر عرفات که به نماد انقلاب فلسطین تبدیل شد احترام و قدردانی زیادی احساس میکردم و او را رهبر و پیشوای خود میدانستم و ما همیشه عکسش را در تظاهرات بالا میکشیدیم و همیشه شعار ابو عمار ما جان و خون را فدایت میکنیم سر میدادیم و این شعار را از ته دل میگفتیم و با صداقت تمام می گفتیم و به طور جدی اما متوجه شدم که ،برادرم ،خوب مثل من و بقیه جوانهای اردوگاه نیست احساس نمی کردم وقتی نام ابوعمار برده میشود مثل ما احساساتی شود یا تحت تاثیر قرار بگیرد، انگار که او آیا شخص دیگری در مقابل او نام برده شده است اما من حتی یک بار هم نشنیدم که موضع خصمانه یا ضد عرفات یا ساف را اعلام کند.
وقتی بحث شهدا مطرح میشد و می گفتند فلانی شهید است یا فلانی شهید شده، گاهی اعلام می کرد که خدا می داند کی شهید است و کی نیست موضوعی که مربوط به نیات و دلها بود و صراحتش با ذکر اینکه یکی از اعضای جبهه مردمی شهید شده است بیشتر می شد، می ، گفت: کی می داند که او شهید است؟ او ممکن است بی اعتقاد به خدا و ملحد باشد، پس چگونه می تواند شهید شود اگر ...؟ در چنین مواقعی محمود عصبانی میشد و بر سر او فریاد میزد تو و همه شیوخت کیستید که تشخیص بدهید فلانی شهید است و فلانی شهید نیست در حالی که شما در خانههایتان با همسران تان می نشینید به افرادی که جان بر دستان خود میکشند و در راه وطن مبارزه میکنند فتوا می دهید؟ پس حسن سخنان نامفهومی زمزمه می کرد و برخاست و با تندی و عصبی محل را ترک می کرد و سپس...
⚫️
🌕🌑🌕⚫️🌕🌑
#رمان_شهدایی
#هر_روز_با_یاد_شهداء
#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
✨بســــــم الّله الرّحمن الرّحــــــیم✨
❤️روزِمـان را بـا سَــلام بَـر چهـارده مَعْـصــوم آغـاز میکنیـم
🌺اَلْسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا رَسُـولَ اَللّه ﷺ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا اَمیرَاَلْمـؤمِنـین
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکِ یا فاطِـمَةُ اَلزَهْـراءُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلمُجْتَبی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حُسَـینَ بـنَ عَلیٍ سَیــدَ اَلشُهَـــداءِ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَاَلحُسَیْنِ زینَ اَلعـابِـدیـنَ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدَ بـنَ عَلیٍ نِ اَلباقِــرُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یـا جَعْفَــرَ بـنَ مُحَمَّـدٍ نِ اَلصـادِقُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُوسَـی بـنَ جَعْفَـرٍ نِ اَلکاظِـمُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یاعَلیَّ بـنَمُوسَـیاَلرِضَـا اَلمُرتَضـی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا مُحَمَّـدٍ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلجَــوادُ
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا عَلـیَّ بـنَ مُحَمَّـد نِ اَلهـادی
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا حَسَـنَ بـنَ عَلـیٍ نِ اَلعَسْــکَری
🌺اَلسَّـلامُ عَلَیْـکَ یا بَقیَــــةَ اللَّه، یا صاحِبَ اَلزَمـان
وَ رَحْـمَـــــةَ اَللّـهِ وَ بَرَکـاتِــهِ
🌴اللّـــهُـمَّ_عَجِّــلْ_لَوِلیِــڪَ_اَلْفَــــــــــرَجْ
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
1_1082963901.mp3
1.25M
🕊زیارتـنامـه ی شـهـــــــداء🕊
🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#شادی_ارواح_شهدا به دلخواه صلوات
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
❣سلام_امام_زمانم❣
درد درمان مےشود 🌺🍃
با ذکر يا مهدی مدد
سخت آسان میشود
با ذکر يامهدی مدد
بس کہ آقايم غريب است
و ندارد ياوری
چشم گريان میشود🌺🍃
با ذکر يا مهدی مدد
#العجلمولایغریبم🌺🍃
#اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ
#اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
❤️#هرروز_بایاد_شهداء_
سردار رشید اسلام شهید بزرگوار#نورعلی_شوشتری در خانوادهای دهقان در سال ۱۳۲۷ در خانوادهای ترکزبان در روستای ینگجه، بخش سرولایت، نیشابور زاده شد. وی پس از وقوع انقلاب ۱۳۵۷ و تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، به عضویت این نهاد درآمد.
در طول سالهای جنگ ایران و عراق شوشتری اغلب در جبههٔ خوزستان بود و در عملیاتهای سپاه در جنوب حضور فعال داشت. وی در عملیات مرصاد (که بر ضد حمله سازمان مجاهدین خلق ایران در استان کرمانشاه انجام شد) نقش فرماندهی برعهده داشت.
فرماندهی لشکر ۵ قرارگاه نجف و قرارگاه حمزه، همچنین جانشینی فرمانده نیروی زمینی سپاه، بخشی از مسئولیتهای نظامی-امنیتی او است. وی از ۱ فروردین ۱۳۸۸ با حفظ سمت، به فرماندهی قرارگاه قدس نیروی زمینی سپاه، مستقر در زاهدان منصوب شد.
وی در تاریخ ۲۶ مهرماه ۱۳۸۸ در همایشی به نام "وحدت اقوام و مذاهب سیستان و بلوچستان" که با شرکت عشایر بلوچ در منطقهٔ پیشین جریان داشت، در انفجاری انتحاری به همراه برخی از فرماندهان سپاه کشته شد. عامل انتحاری انفجار؛ عبدالواحد محمدزاده از اعضای جنبش مقاومت ملی ایران بود. شوشتری تا زمان این ترور با درجهٔ سرتیپی، جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه بود.در پی کشته شدن وی، سیدعلی خامنهای؛ رهبر جمهوری اسلامی، در پیامی این واقعه را به خانواده وی تسلیت گفت.
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
قسمتی از وصیت نامه سردار شهید #نورعلی_شوشتری:
🌺دیروز از هر چه بود گذشتیم، امروز از هر چه بودیم گذشتیم.🌺
🌺آنجا پشت خاکریز بودیم و اینجا در پناه میز. 😭
🌺دیروز دنبال گمنامی بودیم و امروز مواظبیم ناممان گم نشود.😭
🌺جبهه بوی ایمان میداد و اینجا ایمانمان بو میدهد.😭
🌺آنجا بر درب اتاقمان مینوشتیم یاحسین فرماندهی ازان توست؛ الان مینویسیم بدون هماهنگی وارد نشوید.😭
🌺 الهی نصیرمان باش تا بصیر گردیم، 😭
🌺بصیرمان کن تا از مسیر برنگردیم.😭
🌺 آزادمان کن تا اسیر نگردیم.😭
#وصیت_نامه
#بصیرت
#شهید
#اخلاص
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
همه عمر خدمتش در حال جهاد بود
شايد خيليها ندانند كه شهيد شوشتري در كدام عمليات مجروح شدند،يا در كدام عمليات جانبار شدند،شايد يكبار همايشان به آسايشگاهي نرفت. در عملياتي كه حدود 2 تا 3هزار جانباز شيميايي داشتيم، شهيد شوشتري در متن همان عمليات بود اما هرگز براي كنترل و بازديد پزشكي نرفت، بنابراين امروز ممكن است خيليها تصور كنند كه قامت رعناي شهيد شوشتري همه جايش سالم بود.
شما حتي اگر هشت سال دفاع مقدس را نگاه كنيد نميتوانيد يك دوره اقامت طولاني در پشت جبهه از شهيد شوشتري پيدا كنيد، اگر هم بوده دورههاي درمان مجروحيتهايش است يا دورههاي اضطراري خانوادگي.
اگر يك پژوهشگر امروز زندگي شهيد شوشتري را در هشت ساله جنگ مورد بررسي قرار بدهد، مطمئن باشيد كه يك دوره يك ماهه پيدا نخواهد كرد كه او فارغ از دغدغه جنگ بوده باشد.
سردار احمدی همرزم شهید و فرمانده سپاه امام رضا(عليه السلام)❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
#پدر_مردم
سردار شوشتري حتي براي خانواده اعداميان هم كار ميكرد و ميگفت اگر كسي اعدام شده، خانواده او چه گناهي كرده است؟
به خانواده فقرا سركشي كرده و مشكلات آنها را برطرف ميكرد، به طوري كه بعد از شهادت ايشان در هر روستايي كه ميرويم تا اسم سردار شوشتري آورده ميشود، مردم زار زار گريه ميكنند و ميگويند پدر خود را از دست داديم.
سردار جاهد، فرمانده سپاه سیستان و بلوچستان❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷
کاوه 60 ساله
من در طولاين دوران حتي يك بار خستگي را در چهره و كلام شهيد شوشتري نديدم و نشنيدم. همواره نشاط و شادابي در وجود شهيد شوشتري بود. به نظر من شهيد شوشتري يك كاوه، چراغچي يا همت 60ساله بود كه ما ميديديم.
به نظر مناين شهيد هم در دوران دفاع مقدس و هم بعد از آن زحمات زيادي كشيد و شهادت بهترين و بالاترين مزدي بود كه او ميتوانست بگيرد.
علی اکبر صابری فر، مدیر عامل شرکت سپاد خراسان
❤️#هر_روز_با_یاد_شهداء
❤️#شادی_روح_شهدا_صلوات
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
@har_rooz_ba_shohada110
_._._._._🌷♡🌷_._._._._
🇮🇷به کانال هر روز با شهدا
بپیوندیم🇮🇷