eitaa logo
حرم
2.6هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
6.7هزار ویدیو
636 فایل
❤﷽❤️ 💚کانال حرم 🎀دلیلی برای حال خوب معنوی شما🎀 @haram110 ✅️لینک کانال جذاب حرم https://eitaa.com/joinchat/2765357057Cd81688d018 👨‍💻ارتباط با ادمین @haram1
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️صلی الله علیک یا ساکن کرب و بلا ▪️ | 💢 قال مولانا الرضا علیه السلام : منَ ترك السعَی فی َحوائِجهَ یوَم عاُشوراَءَ قَضی اللّهُ لَُه َحوائَج الدنیا و الآخَرة؛ ☀️حضرت سلطان امام الرئوف علی بن موسی الرضا علیه السلام فرمودند: هر که در روز عـاشورا کار و کسب خود را فرو گـذارد ، خداونـد حاجت هاي دنیا و آخرت او را بر آورده سازد . 📚علل الشرائع ، ص ۲۷۷ 🔺اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🔻
✦༻⃘⃕▒⃟🕊️﷽༻⃘⃕࿉❖┅┄•✦༻⃘⃕ 🔰◼️▫️ • قسمت 《 7 》 هفتم✔️ 🎴▪️معرفت : ┄┅═══••𑁍❀𑁍••═══┅┄ ▪️زیارت با معرفت : ✍..طبق اعتقادات ناب شیعی ، معرفت و شناخت امام ، هم طریقیت دارد و هم موضوعیت : طریقیت معرفت امام به این معناست ، که امام را سخن‌گوی خدا و جایگاه اعلام خواسته های او به بندگانش می دانیم و عناوینی چون : وجه الله ؛ باب الله ؛ ... به این موضوع دلالت دارد . و اما معرفت امام خود موضوعیت دارد ؛ یعنی به خودیِ خود شناخت امام و سر فرود آوردن مقابل او ؛ نیز مقصود الهی است ؛ ▪️ اعتقاد به خدا ، اقرار به نبوت ، قبول ائمهء اطهار علیهم السلام، راس همهء واجبات است و پس از آن ، کشف رضا و سخط الهی در همهء امور از طریق مراجعه به ایشان امکان پذیر است ؛ با این توضیح اجمالی و مختصر ، به روایت ذیل توجه فرمایید : ▪️حضرت امام جعفرالصادق عليه السلام در مورد فضیلت زیارت حضرت سلطان امام الرئوف علی بن موسی الرضا علیه السلام چنین فرمودند : 💠 یُقتَلُ حَفَدَتي بِأرضِ خراسانَ في مَدينَةِ طوسُ مَن زارَهُ إلَيها عارِفاً بِحَقِّهِ أخَذتُهُ بِيَدي يَومَ القِيامَةِ فَادخَلتُهُ الجَنَّةَ... قلتُ : وَ ما عِرفانُ حَقِّهِ ؟ قالَ : يَعلَمُ بِأنَّهُ إمامٌ مُفتَرَضُ الطّاعَةِ.... 💠 پارهء تن من در سرزمین خراسان - در شهری که به آن طوس می گویند - شهید می شود ؛ هر کس با شناخت حق او به زیارتش در آن سرزمین برود ، روز قیامت او را با دستم می گیرم ، پس به بهشت واردش می کنم ... [راوی می گوید] عرض کردم : شناخت حق او به چیست؟ فرمودند : به این که او را امام "مفترض الطاعة" بداند ... (۱) 1⃣ 📚عیون اخبار الرضا ۲۵۹/۲ 🏴ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است🏴 الهی ‌بِحَقِ ‌السّیدة‌ زِینَب ْ‌سَلٰام ُ‌اَللّهْ‌ عَلَیْها َّ‌عَجّل‌ لِوَلیکَ‌ الغَریبِ‌ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻 ‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️ ید الله فـــــوق ایدیهم یــــــد الله است.. بمیرد دشمن حیــــــدر ولــــــی الله است..
🖤▪️🖤▪️🖤▪️🖤▪️🖤 🏴 ... روایت کوتاهی از ده شب محرم... ⭕️در این روایت نام هرشب محرم که به هرشهید اختصاص داده شده معین گردیده...⭕️ : حضرت حرّ(ع) ⚔ شب چهارم عزاداری محرم اختصاص به یکی از شهیدان سربلند کربلا یعنی دارد. ✔️البته این شب را به فرزندان حضرت زینب نیز منسوب کرده اند. حــر الگوی توبه و حقیقت جویی است. او در آغاز برخورد با امام حسین(ع) چنین جایگاه وارسته ای نداشت و به گفته خودش مأمور بود و معذور! اما ادب و تواضع حر در مقابل سالار شهیدان،سبب رهایی او شد. حر با ژرف بینی، حق را بر باطل ترجیح داد و پیشانی پشیمانی بر سجده گاه توبه فرود آورد. حـ💖ــر،جذاب ترین الگوی توبه برای خطاکاران است. ...
..💯 برای همه ما پیش آمده که گاهی اوقات در مسیر زندگی بین انجام چند کار می‌شویم و نمی‌دانیم که کدامشان را در اولویت قرار بدهیم، برای همین بعداً به خاطر همین سوء انتخابمان پشیمان می‌شویم؛ ✨ طرماح یکی از اصحاب امام و امام علیهماالسلام و مورد تأیید ایشان بود؛ اما در ماجرای ، بردن آذوقه را بر یاری امام مظلومش اولویت داد و موقعی برگشت که دیگر کار از کار گذشته بود، لذا از فیض شهادت در راه حق محروم گشت؛ 👈 در طرف مقابل شخصیتی مانند با انتخاب صحیح و به‌موقع خود سعادت ابدی را به دست آورد؛ در زمانه‌ی ما هم از این دسته افراد کم نیستند؛ ❣برای نمونه همین شهید عزیز که طبق فرمایش رهبر معظم انقلاب که فرمودند: «شهید حججی با انتخاب صحیح و به‌موقع خودش بین مردم باعزت گشت»، توانست در راه دفاع از را به دست آورد.
😥😥دیدند امام حسین علیه السلام بلند بلند گریه می کند مرحوم آیت الله تولاّیی خراسانی در سخنرانی خود در مسجد سیّد اصفهان در ماه رمضان 1392 هجری می فرمود: امام حسین علیه السلام در روز عاشورا، خیلی گریه کرد. می ‌توانم ادّعا کنم از ساعت اوّلی که اصحابش را به خون غلتان دید، چشم مبارکش گریان شد و تا آن ساعتی که سر مطهّر را جدا کردند، چشمان امام حسین علیه السلام خشک نبود. گریه می ‌کرد، ولی با صدا گریه نمی‌ کرد. اشک می ‌ریخت، «صَرِیعَ‏ الدَّمْعَةِ السَّاکبَةِ» بود. همین طور اشک‌ هایش می ‌ریخت؛ ولیکن با صدای بلند، ناله نمی ‌زد. چرا؟ برای دو جهت؛ یکی این که دشمن نشنود و امام حسین علیه السلام را شماتت نکند. دشمن دلخوش نشود؛ خوشحال نشود که حسین علیه السلام دارد گریه می ‌کند. یکی دیگر این که صدایش را زن‌ها نشنوند و زن و بچّه ‌اش منقلب نشوند. این بود که آهسته آهسته گریه می ‌کرد. همینطور اشک ‌هایش می ‌آمد. ولی در یک موقع، امام حسین علیه السلام با صدای بلند گریه کرد! دلم می ‌خواهد در این مصیبت و در این مطلبی که می ‌گویم، جوان‌ های مجلس از سیدالشهداء علیه السلام تبعیت کنند و بلند بلند گریه کنند. یک موقع بود که دیگر اختیار از سیدالشهداء علیه السلام رفت؛ و آن، وقتی بود که دید جوان هجده ساله اش‌ رو به میدان می ‌رود. واویلا! علما! عبارت مقتل است: «فَبَکی بُکاءً عالیاً». در این کلمه، پیرمردها بلند بنالند. یک وقت دیدند امام حسین علیه السلام بلند بلند گریه کرد! «رَفَعَ شَیبَتَهُ نَحْوَ السَّماءِ» حضرت دستش را زیر محاسنش برد؛ سر به آسمان بلند کرد و گفت: «اللَّهُمَّ اشْهَدْ عَلَى هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ‏ فَقَدْ بَرَزَ إِلَیهِمْ‏ غُلَامٌ‏ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِک» خدا ز سوز دلم آگهي كه جانم رفت ز جانِ عزيزترم، اكبر جوانم رفت یک کلمه دیگر بگویم؛ همه گریه کنند. بعد در خانه خدا برویم. وقتی که صورتش را از صورت علی اکبر علیه السلام بلند کرد، یک وقت دیدند محاسن امام حسین علیه السلام پر از خون است؛ «وَضَعَ‏ خَدَّهُ‏ عَلَى‏ خَدِّهِ‏ وَ قَالَ:... عَلَى الدُّنْیا بَعْدَک الْعَفَاءُ!» به حقّ مولانا الحسین المظلوم علیه السلام و بِوَلَدِهِ علیّ الأکبر علیه السلام، با چشمانی گریان و دل ‌هایی سوزان، ده مرتبه بلند، یا الله! خدایا! به ریش پرخون امام حسین علیه السلام، به آن چشمان گریان امام حسین علیه السلام، به آن سینه سوزان خواهر امام حسین علیه السلام، همین ساعت امر ظهور امام زمانمان را اصلاح بفرما. ما را به زودی به دیدار و یاری آن بزرگوار، سعادتمند بفرما. (سخنرانی مسجد سیّد اصفهان، ماه رمضان 1392 قمری، مجلس هشتم) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
‍ ▪️ ▪️مرحوم سيدحسين كهنمويي تبريزي کربلاده حرّ ایدوب ثابت مقام عشقنی اشگیله تپراقدا یازدی توبه‌نون سرمشقنی ایلمیشدی بیر اوزون مدّت خداونده گناه عقلنه ایتدی رجوع گوردی ایدوبدور اشتباه ایتمسه توبه اولار محشر گونینده روسیاه اشگیله توپراقدا یازدی توبه‌نون سرمشقنی عقلی ایلردی ملامت نفس شومین متصل چوخ نصیحت‌لر ایدوبدور بلکه ایتسون منفعل عاقبت اوز ایتدقی اعمالدن اولدی خجل اشگیله توپراقدا یازدی توبه‌نون سرمشقنی نور حق ایتدی تجلی خاطر غمناکنه ویردی بیر تغییر حالت فهمنه ادراکنه تا اوزین سالدی شهنشاهون قدوم پاکنه اشگیله توپراقدا یازدی توبه‌نون سرمشقنی ایتدی فرمایش امام آرتورما قیل و قالوی باشوی قوزا گوروم کیمسن بیلوم احوالوی من او بدبختم دیدی قورخوتموشام اطفالوی اشگیله توپراقدا یازدی توبه‌نون سرمشقنی من او بدبختم یول اوسته مانع اولمشدوم سنه من او بدبختم سنی تسلیم ایدردیم دشمنه من او بدبختم خطا سندن گلوبدور شیونه اشگیله توپراقدا یازدی توبه‌نون سرمشقنی من او بدبختم که غرق اولدوم گُنه دریاسینه من ساتردیم دینمی دینسیزلرین دنیاسینه من او بدبختم که عاق اولمشدی اوز مولاسینه اشگیله توپراقدا یازدی توبه‌نون سرمشقنی من او بدبختم خجالتدن یوزیمی دوتموشام من او بدبختم که جام غصّه‌دن قان اوتموشام من او بدبختم پیمبر قیزلارین قورخوتموشام اشگیله توپراقدا یازدی توبه‌نون سرمشقنی من او بدبختم یوزوم قاره گناهیم چوخ ذلیل تاپماغا چاره قدوم پاکوه دوشدوم دخیل بو گنهکاره اؤزون اول درگه حقه دلیل اشگیله توپراقدا یازدی توبه‌نون سرمشقنی حمدلله اولمَدیم توفیق ویردی حق منه قالمادیم حیرت طریقنده یئتیشدیم ایمنه خاک پایونده توکوپ گوز یاشی یالوارام سنه اشگیله توپراقدا یازدی توبه‌نون سرمشقنی ایتدی فرمایش امام ای حرّ سن آزاده‌سن ایلدون توبه قبول ایتدی خدای ذوالمنن گوردی چوخ یاخشی ثمر واردور نهال توبه‌دن اشگیله توپراقدا یازدی توبه‌نون سرمشقنی قوزادی باشین دئدی ای میرحق ای شاه دین قوی گیدوم گمره سپاهی ایلیوم آگاه دین ویر اجازه من اولوم اوّل شهید راه دین اشگیله توپراقدا یازدی توبه‌نون سرمشقنی قوی بو صحراده لباس جنگی اوّل من گییم قوی گیدیم گمره سپاهه سوزلرین حقین دییم قوی منی بیرده خانملاردان گیدیم عذر ایستیم اشگیله توپراقدا یازدی توبه‌نون سرمشقنی گیتدی بیر باش خیمگاهه زینبه ویردی سلام عرض ایدوب ای سرپرست عترت خیرالانام گلمیشم عُذر ایستیم یولدا سیزی قورخوتموشام اشگیله توپراقدا یازدی توبه‌نون سرمشقنی گیتدی میدانه نصیحت ایتدی قوم و قارداشین جان ویرن وقته امام آلدی دیزی اوسته باشین گوردی بوحالی فرحدن توکدی گؤزدن گؤزیاشین اشگیله توپراقدا یازدی توبه‌نون سرمشقنی روز عاشورا سپاه کوفه چوخ مسروریدی مرد نصرانی حسینون قتلنه مأموریدی قتلگاه کربلانی گوردی رشگ طوریدی اشگیله توپراقدا یازدی توبه‌نون سرمشقنی سویلدی سنده یارالی نور حقّه ناظرم گِچ گناهیمدن منی عفو ایت پریشان خاطرم سن کیمی قربانه قربان اولماقا من حاضرم اشگیله توپراقدا یازدی توبه‌نون سرمشقنی من مسیحی‌زاده، عیسی دینینون پابندیم اهل توحیدم، خدای لاشریکه بنده‌یم ایلدیم توبه گذشت ایله منی شرمنده‌یم اشگیله توپراقدا یازدی توبه‌نون سرمشقنی «کهنموئی» بندۀ حقسن، ولی آزاده‌ سن بوینوا گَل سالما ذلّت طوقنی دنیاده‌ سن ایت حقیقی توبه، حرّین توبه‌سین سال یاده‌ سن اشگیله توپراقدا یازدی توبه نون سرمشقینی
🚩یا لثارات الحسین مرحوم آیت الله تولایی خراسانی در سخنرانی خود در منزل حاجی صفری (آریاشهر)، در سال 1398 قمری می فرمود: اين خون ‌هاي عاشورا كه می ‌جوشد، جوشش آن از خون يحيي پيغمبر علیه السلام بيشتر است و از چشم شما به صورت اشك مي آيد. هلال محرم كه طالع مي شود مثل يك خنجري است كه در دل شيعه مي خورد، اين بچه هاي ده دوازده ساله، عَلَم‌ هاي كوچولو كوچولو بر مي دارند و در كوچه و خيابان و بازار راه مي ‌افتند، حسين حسين علیه السلام مي گويند. اين نفس ها، اين داد و فريادها، اين ‌ها جنبش و جوشش خون امام حسين علیه السلام است. گاهي هم به صورت خون از سينه‌ها بيرون مي آيد، گاهي به صورت خون از پشت سرها بوسيله زنجيرها بيرون مي آيد، گاهي هم به وسيله ... از سرها بيرون مي آيد. اين‌ ها جوشش خون امام حسين علیه السلام است. اين خون از جوش نمي افتد تا به هدف برسد، تا دنيا اصلاح شود، تا ظلم و ستيزه و ستم از روي زمين برداشته شود، تا عدل و داد و قسط، همگاني و همه جایي شود. و این امر انجام نمي شود جز به دست حضرت بقية‌الله ارواحنا فداه. اين است معناي این ‌كه او طلب ثار مي كند و آخذ بثار است. «اين الطالب بدم القتول بكربلا» بدین معناست، وگرنه شمر كه زنده نيست كه امام زمان علیه السلام سرش را ببرد، سنان كه زنده نيست كه امام زمان علیه السلام سرش را ببرد يا او را بكشد. «يا لثارات ‌الحسين» كه شعار اصحاب امام زمان علیه السلام است، معنايش همين است كه مي گويم. اي‌خون‌خواهان سيد الشهدا! بيایيد سيدالشهداء علیه السلام را به هدفش برسانيد، جور و ستم را ببريد، عدل و داد را بياوريد، فساد اخلاق را ببريد و صلاح بياوريد، كفر و الحاد را ببريد و ايمان و اسلام را بياوريد. اين، معناي «يا لثارات ‌الحسين» است. (سخنرانی های منزل حاجی صفری در آریاشهر تهران، شب12 محرم 1398 قمری) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
علیه السلام ✅ امام عصر ارواحنافداه تسلا بخش بیقراری ملائک در روز عاشورا 〰〰〰〰〰〰▪️▪️ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حُمْرَانَ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع لَمَّا كَانَ مِنْ أَمْرِ الْحُسَيْنِ ع مَا كَانَ ضَجَّتِ الْمَلَائِكَةُ إِلَى اللَّهِ بِالْبُكَاءِ وَ قَالَتْ يُفْعَلُ هَذَا بِالْحُسَيْنِ صَفِيِّكَ وَ ابْنِ نَبِيِّكَ قَالَ فَأَقَامَ اللَّهُ لَهُمْ ظِلَّ الْقَائِمِ ع وَ قَالَ بِهَذَا أَنْتَقِمُ لِهَذَا امام صادق علیه السلام فرمودند: ◾️«آنگاه که اصحاب امام حسین علیه السلام شهید شدند و ایشان تنها ماند، فرشتگان بسوی خدا ضجّه زدند و گریه کردند و گفتند: پروردگارا! با حسین علیه السلام پسر پیغمبرت، چنین رفتار کنند؟ پس خداوند نور حضرت قائم (عجّل الله فرجه) را به آن ها عرضه کرد و فرمود: «با مهدی انتقام او را میگیرم» 📚 منبع؛ اصول کافی ج ١ ص ٤٦٥ 〰〰〰〰〰〰〰〰 🔅یا ربَّ الحُسَین بِحَقِّ الحُسَین اِشفِ صَدرِ الحُسَین بِظُهورِ الحُجَّةِ...
🍂◾️🍂◾️🍂◾️🍂 ✅ 📵خلوت! 🌸همان دامی كه حضرت يوسف عليه‌السّلام در آن گرفتار شد و تنها كاری كه می‌توانست انجام دهد، گريختن بود... و خدا درهای رحمتش را به روی او يكی پس از ديگری باز كرد و رهايی اش بخشيد. چه خلوتی دنج‌تر از فضای مجازی؟ خلوتی كه در آن حتّی شرم نگاه‌هايمان نيز مزاحم اختلاطمان نخواهد شد و استيكرها و شكلک ‌ها جايگزين خنده‌های زير لب و عشوه‌های پنهانيمان خواهد شد... همان چيزی كه در واقعيّت هرگز تصوّرش را نيز نمی كنيم و خودمان را از آن مبرّا می‌بينيم. 🌸اين خلوت نيز همان خلوتی است كه رسول اكرم صلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند اگر زن و مردی در آن تنها شوند، نفر سومشان ابليس خواهند بود. حواسمان باشد! 👇 🅾️شيطان هم دم و دستگاهش را الكترونيكی كرده است! ✅ خدای دنیای مجازی، همان خدای دنياي واقعي است 🌹ماه محرم است از قافلہ سالار شھدا جا نمانید.
~••🖤••~ | منم‌حر‌گنه‌ڪارت‌به‌خون‌پاڪ‌انصارت‌به عباس‌علمــدارت | گناه‌آورده‌ام‌گناه‌‌آورده‌ام... پناهم‌ده‌در‌این‌صحرا‌به‌اشڪ ←زینب‌ڪبرا به‌جان‌مادرت‌زهرا♥️ به‌خاڪ‌تربتت‌به‌اشڪ‌غربتت اگر‌راه‌تو‌را‌بستم‌اگر‌قلب‌تورا‌خستم‌خجل از‌زینبت‌هستم.... چرا‌من‌زنده‌ام‌ز‌تو‌شرمنده‌ام😔 قبولم‌ڪن‌،قبولم‌ڪن،قبولم‌ڪن ....
🤲درخواست آب برای کودکش ذلّت نیست مرحوم آیت الله تولاّیی خراسانی در سخنرانی خود در مسجد سیّد اصفهان در ماه رمضان 1392 هجری می فرمود: تا یاران امام حسین علیه السلام بودند، آن‌ها به میدان می ‌آمدند. از هجوم لشکر دفاع می ‌کردند. گاهی هم به آنها حمله می ‌کردند. اصحاب که کشته شدند، اهل بیت به میدان آمدند. اوّلین نفری هم که از بنی‌هاشم آمد، حضرت علی اکبر علیه السلام بود و آخرین نفرشان حضرت اباالفضل علیه السلام بود. «لَمَّا رَأَى الْحُسَینُ علیه السلام مَصَارِعَ فِتْیانِهِ وَ أَحِبَّتِهِ، عَزَمَ‏ عَلَى‏ لِقَاءِ الْقَوْمِ‏ بِمُهْجَتِهِ.» این‌ها همه که کشته شدند، امام حسین علیه السلام یک مرتبه نگاه کرد، دید احدی از یارانش باقی نمانده است. جوان‌ها همه قلم قلم، روی زمین افتاده‌ اند. یارانش، پیرمردها، جوان‌ها، کوچک، بزرگ، همه افتاده ‌اند. هیچ کس نیست. خودش مانده است و خودش. چاره نیست. باید خودش جلو بیاید. این بود که سوار شد ولی با لباس جنگ نیامد؛ بلکه با لباس صلح آمد. یعنی شمشیر و سپر و این حرف ‌ها نبود. عبا به دوشش بود. لباس صلح بود. جلوی لشکر آمد. قربان این شاه بی ‌کس بروم! قربان این سلطان بی ‌یاور بروم! خودش جلو آمد. در صدارت لشکر ایستاد. جایی که صدایش به گوش بزرگان لشکر دشمن برسد و روز قیامت نگویند: «ما ندانستیم! ما نفهمیدیم! ما نشناختیم!». برای این‌که حجّت بر آن‌ها تمام شود، حسین بن علی علیه السلام قدم به قدم به موازین شرعی رفتار کرد. تمام کارهایی که امام حسین علیه السلام کرد، مطابق موازین فقه و شرع است. این که بچّه‌ اش را آورد و گفت «آب بدهید»، ذلّت نیست. اشتباه نکنید! وظیفه امام حسین علیه السلام این است که بچّه ‌اش را زنده نگه دارد. بچّه دارد از تشنگی می‌میرد. وظیفه‌اش این است تا آن جایی که ممکن است، حفظ حیات بچّه کند. این را آورد گفت: «آب بدهید. بچّه‌ام دارد می‌میرد. آب بدهید.» وظیفه شرعی امام حسین علیه السلام است. اینها را «ذلّت» نمی‌ گویند. امام حسین علیه السلام ناچار است استعانت بجوید، استمداد کند و استغاثه کند تا حجّت الهیه بر آنها تمام شده باشد. این بود به جایی آمد که صدایش به سران و افسران لشکر می‌ رسید. ایستاد و با صدای بلند فریاد زد. امام حسین علیه السلام سه فریاد زده است. یک هزار و سیصد و سی و سه سال است که فریاد امام حسین علیه السلام بین زمین و آسمان بلند است. گوش ‌ها را می ‌خراشد. چشم ‌ها را به اشک می ‌آورد. فریاد زد: «هَلْ مِنْ مُغِیثٍ یرْجُو اللهَ بِإِغَاثَتِنَا؟» یعنی ای گروه مردم! آیا یک نفر دادرس هست بیاید به فریاد ما برسد؟ برای خدا به داد ما برسد؟ جواب ندادند. شما با ناله ‌هایتان جواب بدهید. این ناله‌ های شما قیمت دارد. این اشک ‌ها و دست و سرها و صیحه ‌های شما در درگاه خدا قیمت دارد. این صدای اوّل بود. در صدای دوّم، چنین فرمود: «هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ یخَافُ اللهَ فِینَا؟» آیا یک خداپرست هست که از خدا بترسد و دستش را به خون ما آلوده نکند؟ و فرمود: «هَلْ مِنْ ذَابٍّ یذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ الله؟» یعنی: آیا کسی هست که از حرم رسول خدا صلّی الله علیه و آله دفاع کند؟ اینجا بود که صدای ناله و شیون زنان حرم بلند شد؛ واویلا ...! (سخنرانی مسجد سیّد اصفهان، ماه رمضان 1392 قمری، مجلس هفتم) ✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
♦️بعضی روایات در باب سر شکستن 🔷نظر امام زمان در مورد قمه زنی: آیت الله العظمی شیخ زین العابدین نجفی در کتاب خود میگوید در مسجد سهله از امام عصر عجل الله فرجه در مورد قمه زنی سوال کردم و حضرت فتوا به جواز دادند. (بیان الاءمه ج2 ص461و462) 🔹جناب صعصعه دربحرین بودن که برای یاری سیدالشهدا بهمراه سپاهی راهی عراق میشن ولی بعداز شهادت حضرت اباعبدالله وارد کربلا شد وبا اون وضع روبرو شد برای همین به کل سپاهش گفت سرها رو بتراشن وباشمشیر بسر خودشون بزنن وخود رو غرق خون بکنند (منتخب الطریحی ج2ص478) (لم تكن ردة.محب الدين الطبري.ص272) 🔹سرشکستن امام سجاد علیه السلام و خون آمدن از سر و صورت امام (دارالسلام2\179) 🔹خون آمدن از سر امام‌ سجاد علیه السلام درعاشورا (ناسخ امام سجادچاپ قدیم) 🔹سرشکستن حضرت زینب علیهاالسلام و سکوت امام زین العابدین علیه السلام.(بحار45\115) 🔹خون آمدن از چشمان امام زمان علیه السلام (بحار98\238) 🔹خون آمدن از پلکان امام رضا علیه السلام (امالی صدوق111) 🔹شکستن و خون آمدن از دهان حضرت رقيه علیهاالسلام (ریاض القدس2\323) 🔹خون آمدن از آسمان (کامل الزیارت92) 🔹خون ریختن حضرت آدم ، حضرت موسى و حضرت ابراهیم علیهم السلام (بحار44\243) 🔹سرشکستن همسر علی بن مظاهر برادرحبیب بن مظاهرعلیه السلام. و سکوت امام علیه السلام (المنابع النورا ص144-145) 🔹 سر شکستن حضرت عباس علیه السّلام و تایید معصوم علیه السلام و گفتن : حُبُّ الحُسَینِ أجُنّنِی و سکوت امام (مقتل ابومخنف: 283) 🔹 قال الصادق عليه السلام: «لوقتل الأرض به الحسين ماكان سرفا» اگرهمهء اهل زمين براى حسين كشته شوند، اسراف نيست... (الكافى ج٨ ص٢٥٥)
🌸✨✨🌸 (ع)📜 💕 💚 (ع)💚 زندگی💕 کنیه اش ابوالفضل است، و به او القاب دیگر مانند «قمر بنی هاشم»، «سقای کربلا»، «علمدار حسین» و غیره نیز داده‌اند. طبق روایات شیعه او جوانی دلاور، زیبا و بلند قد بوده‌است، در جنگ‌های صفین و نهروان در کنار پدرشعلی بن ابی‌طالب جنگیده است و او یکی از چند نفری است که در بین شیعیان به باب‌الحوایج معروفند. او سه برادر تنی به نام‌های جعفر، عبدالله و عثمان داشت که همگی آنان در روز عاشورا سال ۶۱ قمری در کربلا کشته شدند. او با لبابه دختر عبیدالله بن عباس ازدواج کرد و دارای چهار پسر به نام‌های عبیدالله، فضل، حسن، قاسم و یک دختر شد. در خصوص تعداد فرزندان او اختلاف نظر وجود دارد. همه فرزندان او به جز عبیدالله بلاعقب ماندند. .... 📗جعفریان، رسول (۱۳۸۶). تاملی در نهضت عاشورا. انصاریان. 📕 موسوی المقرم, سید عبدالرزاق. سردار کربلا. الغدیر.۲۵۳ و... 💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚
🍀 🌿🖤 🖤 🍃 ▪️بعضی تا کربلا آمدند؛ و در فرصتِ تاریکی فانوس ها تاریکیِ ابدی را برگزیدند و رفتند! ◽️و بعضی درآخرین لحظات، به میدان عاشقی پیوستند. ✔️و امروز فرصت انتخاب توست... ✨به کدام سو روانه ای... ❣ ❣ 🖤 🌿🖤
🌺🍃🌸 🍃🌸 🌸 (عج) 💐تشرف آیت الله گلپایگانی و گرفتن سکه از صاحب الزمان (عج) شب جمعه ای مصادف شده بود با عرفه وآیت الله گلپایگانی خودشان را رسانده بود به کربلا، کنار صحن امام حسین علیه السلام یک جائی را پیدا کرده بود آنجا نشسته بود. حرم خیلی شلوغ و ازدحام زیاد بود. می فرمایند همانطور که مشغول ذکر بود فشار جمعیت آزرده اش کرده بود. دید که آقا سیدی خیلی خوش سیما بغل دستش ایستادند. به ایشان سلام کردند بعد فرمودند که :  آقا سید جمال الدین دوست داری بروی داخل حرم؟  آیت الله گلپایگانی عرض کردند: آقا دوست دارم اما نمی شود. فرمودند که بیا، دنبال آن بزرگوار راه افتادم. می گوید کوچه باز شد خیلی راحت، اصلاً فشاری نیست، ازدحامی نیست جمعیتی نیست. رسیدیم درب حرم، اذن دخول خواندند و آوردند مرا پای ضریح، زیارت خواندند.  خلاصه اش را عرض می کنم : آن آقا سید خوش سیما دست کردند در جیبشان و یک سکه ای به من دادند، گرفتم این را تو دستم، یکمرتبه دیدم ایشان نیستند.  جمعیت مرا پرت کرد از حرم بیرون، صحن هم ازدحام بود.  باز دوباره رفتم یک گوشه ای به زحمت پیدا کردم و خلاصه وضع هیأت لباسم بهم خورد و اما دستم را سفت نگه داشته بودم وقتی دستمو باز کردم، دیدم که یک سکه است و رویش نوشته شده یا صاحب الزمان فرزند ایشان می فرمودند: بابام به این سکه خیلی علاقه داشت، باید هم علاقه داشته باشد.  یک کیسه درست کرده بود مخصوص این سکه، این را گذاشته بود درون جیبش، هر وقت وضو می گرفت در می آورد می بوسید به چشمهایش می کشید هدیه آقا را، می گذاشت درون جیبش. می فرمودند: یکی از این سفرها که بابام می رفت کربلا چند نفر همراهش بودند.  قافله ای رفته بودند با پای پیاده، یکی از همراهان طلبه ای بود. دل درد شدیدی گرفت، هر چه دوا دادند، قرص دادند، نبات دادند اثر نکرد. این برای اهل قافله تولید زحمت کرده بود.  بابام فرموده بود یک کاسه آب آوردند و سکه حضرت را در آورد و زد توی آب، متبرکش کرد گفت بخور، اون هم خورد و خوب شد. در یک لحظه مثل آبی که روی آتش ریخته باشند. طلبه اصرار کرد به ایشان که قصه چی است.  این چه سری بود؟! آخر انقدر اصرار کرد تا ماجرا را گفته بود که ظاهراً ما خدمت آقا رسیدیدم و حضرت این سکه را مرحمت فرمودند. اون بنده خدا اهل معنویت نبود. با دستش اشاره کرد گفت برو بابا، سید این حرفها چی است می زنی!! مثل خیلی ها که می گویند این حرفها چی است که می زنی.... منزل بعدی رسیدند. پدرم وضو گرفت مثل همیشه کیسه را از جیبش درآورد. دید سر کیسه بسته شده است. خودش دو تا گره زده، باز کرد. دید سکه یا صاحب الزمان علیه السلام داخلش نیست. رفت که رفت که رفت.... 📚کرامات و زندگینامه آیت الله گلپایگانی 💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐 🌸 🍃🌸 🌺🍃🌸
يكى از اصحاب خاصّ امام علىّ صلوات اللّه و سلامه عليه به نام اصبغ بن نباته حكايت نمايد: روزى در محضر امام عليه السلام نشسته بودم كه ناگهان غلام سياهى را آوردند؛ كه به سرقت متّهم بود. هنگامى كه نزد حضرت قرار گرفت ، از او سؤال شد: آيا اتّهام خود را قبول دارى ؟؛ و آيا سرقت كرده اى ؟ غلام اظهار داشت : بلى اى سرورم ! قبول دارم ، حضرت فرمود: مواظب صحبت كردن خود باش و دقّت كن كه چه مى گوئى ، آيا واقعا سرقت كرده اى ؟ غلام عرضه داشت : آرى ، من دزد هستم و سرقت كرده ام . امام عليه السلام غلام را مخاطب قرار داد و فرمود: واى به حال تو، اگر يك بار ديگر اعتراف و اقرار كنى ؛ دستت قطع خواهد شد، باز دقّت كن و مواظب گفتارت باش ، آيا اتّهام را قبول دارى ؟ و آيا سرقت كرده اى ؟ در اين مرحله نيز بدون آن كه تهديد و زورى باشد، گفت : آرى من سرقت كرده ام ؛ و عذاب دنيا را بر عذاب آخرت مقدّم مى دارم . در اين لحظه حضرت دستور داد كه حكم خداوند سبحان را جارى كنند؛ و دست او را قطع نمايند. اصبغ گويد: چون طبق دستور حضرت ، دست راست غلام را قطع كردند، دست قطع شده خود را در دست چپ گرفت و در حالى كه از دستش خون مى ريخت ، بلند شد و رفت ؛ در بين راه شخصى به نام ابن الكوّاء به او برخورد و گفت : چه كسى دستت را قطع كرده است ؟ غلام در پاسخ چنين اظهار داشت : سيّد الوصيّين ، امير المؤ منين ، حجّت خداوند، شوهر فاطمه زهراء سلام اللّه عليها، پسر عمو و خليفه رسول اللّه صلوات اللّه عليه (1) دست مرا قطع نمود. ابن الكوّاء گفت : اى غلام ! دست تو را قطع كرده است و اين همه از او تعريف و تمجيد مى كنى و ثناگوى او گشته اى ؟! غلام در حالتى كه خون از دستش مى ريخت گفت : چگونه از بيان فضايل مولايم لب ببندم و ثناگوى او نباشم ؛ و حال آن كه گوشت و پوست و استخوان من با ولايت و محبّت او آميخته است ؛ و دست مرا به حكم خدا و قرآن قطع كرده است . وقتى اين جريان را براى اميرالمؤ منين علىّ عليه السلام مطرح كردند، به فرزند خود حضرت مجتبى سلام اللّه عليه فرمود: بلند شو و برو آن غلام را پيدا كن و همراه خود بياور. پس امام مجتبى عليه السلام طبق دستور پدر حركت نمود و غلام را پيدا كرده و نزد آن حضرت آورد؛ و حضرت به او فرمود: دست تو را قطع كرده ام و از من تعريف و تمجيد مى كنى ؟! غلام عرضه داشت : بلى ، چون گوشت ، پوست و استخوانم به عشق ولايت و محبّت شما آميخته است ؛ مى دانم كه دست مرا طبق فرمان خداوند متعال قطع كرده اى تا از عذاب و عقاب الهى در آخرت در امان باشم . اصبغ افزود: حضرت با شنيدن سخنان غلام ، به او فرمود: دستت را بياور؛ و چون دست قطع شده او را گرفت ، آن را با پارچه اى پوشاند و دو ركعت نماز خواند؛ و سپس اظهار نمود: آمّين ، بعد از آن ، دست قطع شده را برگرفت و در محلّ اصلى آن قرار داد و فرمود: اى رگ ها! همانند قبل به يكديگر متّصل شويد و به هم بپيونديد. پس از آن ، دست غلام خوب شد؛ و ديگر اثرى از قطع و جراحت در آن نبود؛ و غلام شكر و سپاس خداوند متعال را بجاى آورد و دست و پاى امام عليه السلام را مى بوسيد و مى گفت : پدر و مادرم فداى شما باد كه وارث علوم پيامبران الهى هستيد.
🌴🌸🍃🌴🌸🍃🌴🌸🍃🌴🌸🍃 هر روز معرفی یکی از 30 نفر از ملعون ترین و خبیث ترین نفراتی که در واقعه کربلا بیشترین ظلم را به امام حسین علیه السلام و یاران و اهل بیتش وارد کردند👇👇 لعنت الله علیه حصین بن نمیر که تلفظ صحیح آن حُصَیْنُ بْنُ نُمَیْرٍ (بر وزن حُسَین) است همان حصین بن تمیم است. وی یکى از سران امویان از قبیله کنده بوده که همواره با آل على علیه السلام دشمنى داشت. جنایاتش: در جنگ صفین، در سپاه معاویه بود. در ایام یزید هم بر عده ‏اى از سپاه، فرماندهى داشت. در دوران قیام‏ مسلم بن عقیل در کوفه، رئیس شرته های ابن زیاد بود و ماموریت داشت براى یافتن و دستگیرى مسلم، خانه‏ هاى کوفیان را تفتیش کند. هم او بود که قیس بن مسهر، فرستاده‏ امام حسین‏ علیه السلام را دستگیر کرد و نزد ابن زیاد فرستاد که به دنبال آن قیس به شهادت رسید. او خبيثى است كه سرهاى مطهّر اهل بيت عليهما السلام را در اختيار گرفت و از كربلا به سوى شام برد! در سال 60 ه ق، زمانی که حسین بن علی علیه السلام در مخالفت با یزید قیام کرد و از مدینه به مکه و از آنجا به طرف سرزمین عراق رفت. ابن زیاد که کارگزار یزید بن معاویه در کوفه بود، حصین بن نمیر را با لشگر انبوهی بر سر راه آن حضرت به قادسیه فرستاد و او پیاده و سواره اش را بین قادسیه و منطقه حفان تا قطقطانه و از طرف دیگر تا کوه لعلع در بصره مستقر کرد و در مقابل امام حسین علیه السلام ایستاد. در شهادت حبیب بن مظاهر، از یاران اباعبدالله حسین بن علی علیه السلام در عاشورا 61 هـ ق، دستی داشت و بعد از شهادت آن بزرگوار، سر مقدس او را در کوفه برگردن اسب خویش آویخت تا به قصر ابن زیاد ببرد. در سال 64 هـ ق زمانی که عبدالله بن زبیر در شهر مکه بر ضد یزید بن معاویه حاکم وقت سر به مخالفت برداشت و به کعبه پناه برد حصین بن نمیر بر کوه ابوقبیس منجنیق گذاشت و کعبه را هدف قرار داد. در سال 65 هـ ق در سرکوبی نهضت توابین به سرکردگی سلیمان بن صرد خزاعی، حصین به عنوان فرمانده کل سپاه شام، با وی جنگید تا اینکه سلیمان کشته شد. سرنوشت او: سرانجام سال 66 هـ ق، در نهضت خروج مختار ثقفی، بعد از کشته شدن ابن زیاد در جنگ با ابراهیم اشتر، به دست ابراهیم بن اشتر کشته شد. برخى هم قتل این جنایتکار را به دست‏ یاران ‏مختار ثقفى (شریک بن جدیر تغلبی) در نزدیکی موصل می دانند. اما برخی دیگر نقل کرده اند که قاسم پسر حبیب بن مظاهر کمین کرد و او را کشت. بر تا قیامت لعنت بر تا قیامت لعنت 📚نفس‌المهموم 📚ترجمه کامل ابن اثیر 📚تاریخ طبری 📚منتهی‌الامال 📚ابصار العین 📚موسوعه الامام الحسین به نقل از: عمادالدین طبری، نفس المهموم، کامل بهائی، لهوف، ارشاد ✨یا علی✨
باسلام خدمت همراهان همیشگی کانال به دلیل وارد شدن به ماهِ مُحَرَّمُ الحرام و ایام عزاداریِ اباعبدالله الحسین علیه السلام و سوالات و شُبهات بسیار درباره ی تطبیر (قمه زنی) ، لازم است که در این باره مطالبی را به سمع و بصر عزیزان برسانیم. ⭕️اثبات جواز شعیره ی مقدسه ی تطبیر (قمه زنی) طبق منابع فقه شیعه و با استفاده از روایت معتبر قمه زنی حضرت عابس بن ابی شبیب_که از صحابه ی امام حسین علیه السلام در کربلا بود_ مقابل چشمان امام حسین علیه السلام و عدمِ مذمت امام بر عمل او. ✍🏼منابع استخراج فقه نزد تمام فقهای متاخر و متقدم شیعه چهار چیز است که به ترتیب عبارتند از: 1️⃣کتاب خدا،2️⃣👈سنت رسول خدا و معصومین👉،3️⃣اجماع فقهای جامع الشرایط شیعه و 4️⃣عقل ✅تعریفِ سنّت: سنّت به معنای گفتار،عمل و تقریر یا امضا و تایید معصوم است مثلا اگر کاری مقابل چشمان امام معصوم انجام بشود و امام معصوم آن عمل را مذمّت نکند به اتفّاقِ نظر تمام فقهای شیعه تقریر معصوم محسوب شده و به معنای صدور جواز آن عمل توسط معصوم است. 📜در منابع تاریخی و معتبرترین مقاتل شیعه و اهل تسنّن چنین روایت شده است که حضرت عابس بن ابی شبیب شاکری که در روز عاشورا جامه از تن خارج کرد و فریاد زد : عشق حسین دیوانه ام کرده و👈 شمشیر کشید و بر سرش زد👉 🔹منابع شیعه:👇 📚 نفس المهموم، حاج شیخ عباس قمی، ص 255 📚مقتل بن ابی مخنف ج 1 ص 155 📚مقتل مقرم ج 1 ص 252 📚ابصار العین ج 1 ص 128 📚اعیان الشیعه ج 1 ص 601 📚 مواکب الحسینیه 📚لهوف ص320 📚ناگفته های عاشوراص125 📚البیضا ص 255 🔹منابع اهل تسنّن:👇 📚تاریخ طبری ج 3 ص 29 📚تاریخ طبری ج 6 ص 255 📚الکامل ج 4 ص 73 📚مقتل خوارزمی ج 2 ص 29 📌سوال ما از مخالفین شعیره ی مقدسه ی این است که چرا امام حسین علیه السلام قمه زدنِ جنابِ عابس بن ابی شبیب را مذمَّت نکردند؟! مگر وظیفه ی امام این نیست که اگر کار حرامی مقابلشان انجام شد با آن مخالفت کند تا امتش از آن کار امتناع کنند؟! چطور است که امام حسین علیه السلام قمه زنی را میبینند ولی آن را مذمَّت نمیکنند اما شما آن را میبینید و مذمَّت میکنید؟! آیا شما برای دین خدا دلسوز تر از امام حسین علیه السلام هستید یا دین را و حلال و حرام را بهتر از او متوجه میشوید؟! مگر پیروی از امام حسین علیه السلام وظیفه ی ما نیست؟! پس اگر سیدالشهدا علیه السلام قمه زنی را مذمَّت نکرده اند چرا شما مذمَّت میکنید؟! چرا امام حسین علیه السلام بخاطر اینکه شیعیانش دیگر این کار را نکنند نفرمودند این کار عابس بد بود و اگر یک نفر از این لشکر کفار مثل حر میخواست شیعه بشود نمی آید شیعه بشود؟! یا اینکه این کار عابس از باب ضرر زدن به بدن حرام بود و شما اینکار را نکنید؟! 👈طبق تعریف سنّت که از منابع فقه شیعه بود این سکوت امام حسین علیه السلام بر قمه زنیِ جنابِ عابس مقابل چشمان کفّار مهر تایید او بر شعیره ی مقدسه ی تطبیر است آن هم به صورت علنی ونشاندهنده ی این است که قمه زنی وهن مذهب و مایه دفع کفار از اسلام نیست و ضرر زدن به بدن به اندازه ی غیر قابل اعتنا به بدن حرام نیست...👉 🌹الَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🌹
4_5816464039043138376.mp3
2.56M
شبهه و جواب قاطع از استاد چه کسانی امام حسین را به شهادت رساندند؟ 🔥اهل تسنن یا شیعیان؟
‍ ◀️◀️◀️ ولایت تکوینی حضرت زینب کبری سلام الله علیها ➖▪️🌟📜🌟¤¤¤ 💠 با فرمان "اسکتوا" ی زینب کبری سلام الله علیها در هنگام قصد به ایراد خطابه در شام، همه چیز و همه کس به یکباره ساکت شد و این امر نشانه از ولایت ایشان دارد. خطبه‌ای که همانند خطب امیرالمومنین علی علیه السلام همه را مبهوت ساخت. ◾️قال حذیم الأسدی لم أر و الله خفره قط أنطق منها کأنها تنطق و تفرغ على لسان علی ع و قد أشارت إلى الناس بأن أنصتوا فارتدت الأنفاس و سکنت الأجراس‏. 🔲حذیم اسدی نقل می‌کند: به خدا که هیچ زن نجیب و باحیایی را سخنورتر از او ندیدم، گویا او سخنانش خود را از زبان علی ع می‌گفت. به مردم اشاره کرد تا سکوت کنند. نفس‌ها برگشتند و صدای زنگ شتران نیز قطع شد. 📙📗نام کتاب : الإحتجاج نویسنده : أبي منصور أحمد بن علي بن أبي طالب الطبرسي جلد : 1 صفحه : 304 http://lib.eshia.ir/10412/1/304 📙📗نام کتاب : الأمالي (طبع دار الثقافة) نویسنده : الشيخ الطوسي جلد : 1 صفحه : 92 http://lib.eshia.ir/27725/1/92 📙📗نام کتاب : الأمالي نویسنده : الشيخ المفيد جلد : 1 صفحه : 321 http://lib.eshia.ir/15035/1/321 ___________ ☑️ همین مطلب در کتب مخالفین نیز در شان حضرت ام کلثوم سلام الله علیها نیز وارد شده است: (كلام ام كلثوم عليها السلام) عن سعيد بن الحميري أبو معاذ عن عبد الله بن عبد الرحمن رجل من أهل الشام عن شعبة عن حذام الاسدي وقال ... و‌ رايت ام كلثوم (عليها السلام) ولم ار خفرة والله انطق منها كانما تنطق وتفرغ على لسان أمير المؤمنين (عليه السلام) وقد اومأت الى الناس ان اسكتوا فلما سكنت الانفاس وهدات الاجراس 📙📕نام کتاب : بلاغات النساء نویسنده : ابن طيفور جلد : 1 صفحه : 23‌ http://lib.eshia.ir/10404/1/23 ➖➖➖▪️➖
💜📎💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜 📎💜📎💜 💜📎💜 📎💜 💜 امیرحیدر و مازیار درحالیکه یا الله میگفتن وارد هال شدن برگشتم سمتشون خدارشکر انگار رابطشون خوب بود و مازیار تخس اخلاق میخندید رفت سمت مامان و بابا سلام کرد با بابا دست داد و روبه روی مامان دست به سینه ایستاد تعجب کردم اونکه محرم بود چه اشکال داشت سلام کنن _شرمندم امروز مشکل پیش اومد نتونستم در خدمتون باشم بابا دست گذاشت روی شونه اش _دشمنت شرمنده پسر کاره دیگه پیش میاد ایرادی نداره _خوش اومدی عزیزم خوشحالمون کرد گردنشو کج کرد و جواب مامان رو داد _روی سر من جا دارید خیلی ممنونم مارال با هیجان رو به امیرحیدر گفت _آقا حیدر منم خوشحالم از دیدنتون امیرحیدر بدون اینکه چهره ی مارال رو نگاه کنه جواب داد _مخلصیم خواهرم انقدر دلنشین حرف میزد که نوع بیانش به هیچ وجه برای ما مسخره و غیر قابل تحمل بنظر نمیرسید هرچند که امیرحسین ریز ریز میخندید بعد از سلام و احوالپرسی های معمول مازیار رو به امیرحسین گفت _پاشو بساط کباب فراهم کنیم امیرحسین با چهره ی بشاش جواب داد _نگو مهمونمون کردی؟ _من نه امیرحیدر گرفته بشکن زنون بلند شد همراه با مارال و مازیار رفتن تو حیاط هرکسی نمیشناختش فکر نمیکرد این مهندس باشه و بچه پولدار معالی آباد نشین امیرحیدر با تواضع کنار مبلی که مامان و بابا روش نشسته بودن روی زمین دو زانو نشست و کتشو انداخت روی پاش _خب پسرم چخبرا؟ _سلامتی خبری نیست شکر خدا همه چی خوبه پیگیر مهمونتون هم هستیم الحمدلله برای همه اثبات شده کار ایشون بوده و شما و ماهورا خانم به لطف خدا میتونید با سند بیرون باشید _یعنی خودش پیدا نشده؟ ناامید شونه بالا انداخت _فعلا نه نتونستیم ردشو بزنیم خیلی حرفه ای عمل کرده "حرفه ای عمل کرده" این حرف امیرحیدر ضربان قلبم رو بالا برد مونس نمیتونست اونقدر زرنگ باشه که خودش نقشه بکشه تا گند بزنه به زندگی من حتما باهاش همکاری شده بود _ماهورا خانم با شما هستم گیج نگاهی به امیرحیدر کردم _ببخشید حواسم نبود سرشو مطمئن تکون داد و مجدد پرسید _با شما دشمنی داشته؟ 💜 📎💜 💜📎💜 📎💜📎💜 💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜 📎💜📎💜 💜📎💜 📎💜 💜 دستپاچه شدم انگار کسی داشت ازم بازجویی میکرد که هیچ نسبتی باهام نداشت احساس کردم جلوی افسر پلیس نشستم و هیچ راه فراری ندارم تمام حس های بد عالم سرازیر شد به دلم ترسیدم دوست داشتم از زیر نگاهش فرار کنم برم و پناه ببرم به اتاقم پناه ببرم به سجاده ی پشت پرده باید میرفتم اگه میموندم دروغ بعدی رو هم میگفتم چادرمو از سرم برداشتم و بلند شدم رفتم سمت پرده تعجب مامان بابا و امیرحیدر رو حتی از پشت سر هم میتونستم احساس کنم رفتم نشستم پشت چرخ خیاطیم دیدم کاری ندارم با کلافگی بلند شدم رفتم بیرون امیرحیدرو نگاه کردم که مشکوک نگاهم میکرد حالت تهوع گرفتم دویدم سمت دستشویی چندبار عوق زدم ولی بجز زردآب چیزی از گلوم خارج نشد صورتمو شستم رفتم بیرون امیرحیدر وسط راهروی منتهی به دستشویی ایستاده بود نگران و مشکوک نگاهم میکرد خدایا چرا این شده عجل معلق و بیخیالم نمیشه امشب _نه دشمنی نداشته دستشو به حالت تسلیم آوورد بالا _باشه دشمنی نداشته چرا نگرانی؟ اخم کردم با تند خویی جواب دادم _نگران چی باشم؟ جرا باید نگران باشم؟ دست برد تو جیبش _نمیدونم _دنبال چیزی میگردی؟ تعجب کرد _نه چرا اینو میگی؟ صدای امیرحسین رشته کلاممون رو پاره کرد _بیاین اماده ست خداروشکر بازهم دلیلی اومد که منو از مخصمصه ی نگاه امیرحیدر نجات بده تنه ای بهش زدم و رفتم بیرون امیرحسین سینی کباب رو به دست گرفته بود و منتظر وسط هال ایستاده بود تا مامان و مارال سفره رو پهن کنن رفتم تو آشپزخونه بی هدف در یخچال رو باز کردم _ماهورا ببین دوغ داریم؟ خوب شد _اره داریم _بیار بیرون مامان جان سر بطری دوغ رو گرفتم کشیدم بیرون گذاشتم روی اپن امیرحیدر بلند شد اومد سمت آشپزخونه آبه دهانمو قورت دادم و جهت دستشو نگاه کروم که نشست روی بطری دوغ برداشت و برد تو هال رفتم سمت شیرآب دوباره آب زدم به صورتم چنتا قاشق برداشتم و رفتم بیرون تنها جای خالی سفره کنار امیرحیدر بود با احتیاط نشستم جوری که پام به پاش نخوره نگاهی انداخت سمتم و بی حرف شروع کرد به لقمه گرفتن 💜 📎💜 💜📎💜 📎💜📎💜 💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜 📎💜📎💜 💜📎💜 📎💜 💜 امیرحسین با تیزی فهمید بین ما مشکلی هست با اشاره ی چشم پرسید ولی سرمو تکون دادم و گفتم هیچی لقمه ی بزرگی گرفتم و بی هوا گاز زدم انگار استخون داشت زیر دندونم صدای بدی داد توجه جمع به سمت من جلب شد بی تقصیر و مظلوم نگاهی به دور تا دور سفره انداختم و با صدای آرومی گفتم _کی چشمش به لقمه ی من بود؟ صدای خنده ها بلند شد مازیار جواب داد _همه به اندازه ی کافی دارن تو هولی مارال با بدجنسی گفت _اقا امیرحیدر تقصیر شماستا امیرحیدر با تعجب سرشو اوورد بالا و سوالی انگشت زد به سینه اش _من؟ _بله شما حواسشو پرت کردین ماهورا اینجوری نبود که تازه متوجه منظور مارال شده بودیم خندیدیم امیرحیدر مصنوعی سرشو خاروند و جواب داد _والا من بی تقصیرم خودمم حواسم سرجاش نیست خداروشکر انگار فراموش کرده بود چه واکنش بدی نشون دادم به سوالهاش با خیال آسوده تری شروع کردم به خوردن _میگم امیرحیدر برنامه تون برای جشن ازدواج چیه؟ چرا امیرحسین همیشه حرفیو میزد که نباید بزنه از دستپاچگی لقمه پرید تو گلوم و به سرفه افتادم امیرحیدر فورا لیوان دوغی داد دستم بدون معطلی سر کشیدم _چخبرته ماهورا امشب یه چیزیت میشه ها نفسمو صاف کردم جواب دادم _تو چته امشب گیر دادی به ما؟ تعجب امیرحیدر از طرز صحبتم رو از ابروهای بالا رفته اش خوندم خب ما توخونه اینجوری باهم حرف میزدیم ولی اونا مودب بودن و رعایت میکردن پوففف چه سختگیر امیرحسین خندید و تکه ای کباب از بشقاب مارال برداشت _میخوام ببینم کی قراره راه برای ما هموار بشه مامان با خنده گفت _مگه بهتون اجازه ای هم دادن اقا امیرحسین خودشو ملوس کرد _با اجازه ی شما و دایی مارال گفت _مگه من اجازه دادم؟ امیرحسین با تخسی گفت _منتظر اجازه ات نیستم مارال عصبی شد با مشت چندبار کوبید تو بازوش و تا چند دقیقه بعد همچنان به مسخره بازی هاشون میخندیدیم امیرحیدر رو به بابا گفت _اگه اجازه بدید ولادت حضرت امیر، ما بریم ماه عسل 💜 📎💜 💜📎💜 📎💜📎💜 💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜 📎💜📎💜 💜📎💜 📎💜 💜 جمع ساکت شد لقمه تو دهانم ماسید بدون اجازه بدون مشورت با من تولدت حضرت امیر بریم ماه عسل؟ مگه میشد اخه یه آدم انقدر خودخواه خودش بدوزه و بپوشه و لذت ببره مامان بابا ساکت بودن و چشمشون به دهن من مازیار اخم داشت ولی امیرحسین راضی بنظر میرسید اون میخواست ما زودتر سر و سامان بگیریم تا روابطمون خوب بشه شایدم میخواست راهش باز بشه شاید هم ... نمیدونم خدایا خودت کمک حال دلم باش _نمیدونم پسرم باید دید حاج خانم و ماهورا آمادگی دارن یا نه؟ _در حد نظر سنجی بود آقای سعادت قطعا هرچی شما بفرمایید من انجام میدم امیرحسین خوشمزگی کرد _خوشمان آمد مازیار غرید _یاد بگیر امیرحسین برای اینکه جو عوض بشه جواب داد _ما که تاج سریم تعارف نداریم ایشون تازه وارده باید امتحان پس بده _هردوتون عزیزین مادر جان _زن دایی من بیشتر امیرحیدر کلافه شده بود از بذله گویی های امیرحسین با تلخ زبونی گفت _شما عزیزترین اجازه میدین بزرگترها به نتیجه ای برسن؟ امیرحسین انگار به یک باره درون حوض آب سرد فرو رفت ساکت ساکت شد این بداخلاقی های امیرحیدر تقصیر من بود منکه رفتارهایی نامناسب و بدور از شان یه خانم نشون میدادم _نه من نمیتونم به این زودی جشن ازدواج رو بپذیرم ماه عسل هم نمیخوام 💜 📎💜 💜📎💜 📎💜📎💜 💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜 📎💜📎💜📎💜📎💜 💜📎💜📎💜📎💜📎💜