10.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
_ #کلیپ _
_سرنوشت قاتل حضرت عباس علیهالسلام🌱
▪️حَکیم بن طُفَیل طایی از سپاهیان
عمر سعد در واقعه کربلا بود که مقاتل
مختلف او را از قاتلین حضرت عباس
علیهالسلام میدانند. کسی که آخرین ،
ضربه را بر ایشان وارد کرد.
🏴 آجرڪَ اللّٰھ یا صاحب الزمــٰـاݧ
🏴 فے مصیبٺِ جدڪَ الحُسیـــــݧ:)
💜📎💜📎💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜
📎💜📎💜
💜📎💜
📎💜
💜
#پارت_116
#ماهورآ
صداش آشنا بود صداش ناقوس مرگ بود صدا زنگ خطر بود و طبل رسوایی میزد
صداش خوشحالم نمیکرد طعم تلخ بیخ گلوم بود صدای کریهش
برگشتم سمتش از پایین و همسطح با قد ریزه میزه ی خودم در برابر قد ۱۸۰ سانتی متریش نگاهش کردم
چشمای رنگیشو دوخت به چشمای رنگی ترم با لبخند نرمی گفت
_اومدم محله تون عزیزدل
چشمامو بستم و فورا رو برگردوندم یا حضرت زهرا بحق آبرو دارا آبرومو بخر نذار تو سی ثانیه بریزه زمین عین روغن ریخته نشه جمعش کرد
پسره فروشنده که از این نمایش خوشش اومده بود و البته قرار بود پول خوبی هم به جیب بزنه با خنده جواب داد
_چه قابل داره قربان الان هر دوازده رنگشو براتون جعبه میکنم
غیاث تایید کرد
رو برگردوندم از فروشنده و بی خداحافظی بی حرف رفتم سمت چنارهای کنار جوب به فاصله ی نیم متر تا نیم متر دست گرفته به تنه ی چوبیشونو و قدم برداشتم زودتر از این واویلا بازار دور بشم
ماهورا زن عقد کرده ی کسی دیگه بود اگه اشنایی در و همسایه ای میدیدنش کنار مرد غریبه حکم قتلشو داشت آه خدایا کمکم کن کم نیارم
_آبجی خوبی میخوای آب به صورتت بزنی؟
خدا خیرت بده بقالی که نمیشناسمت اول صبح بود و هرکسی داشت دم در مغازه اش رو میشست شیلنگ آب رو گرفته تو هوا منتظر پاسخ من
دستمو دراز کردم بی حرف و بی درخواست آب گرفت تو دستم که حالت کاسه ای داشت پر که شد بی هوا پخش کردم تو صورتم خنکای آب سرد تمام تنمو به لرزه انداخت
دردش بیشتر از سر رسیدن غیاث یه روز بعد از مهر عقد وسط شناسنامه ام نبود
گوشیم تو کیفم داشت خودکشی میکرد میدونستم امیرحیدره وگرنه غیاث که قدم به قدم با کلاه لبه دار و موزخند روی لبهاش با نگاهی که پر از خواستن بود، پشت سرم داشت میومد
خودشو رسوند کنارم باکسی رو گرفت سمتم با لبخند گفت
_بفرمایید خانوم
خانوم نگو خانوم لفظ امیرحیدر بود تو نگو خرابش نکن
_داشتی با چشمات قورتش میدادی حالا نمیگیری؟
سعی کردم بپیچم تو پس کوچه ها جایی که حداقل احتمال ها میرفت سمت اینکه آشنایی منو با یه مزاحم آشنا ببینه
💜
📎💜
💜📎💜
📎💜📎💜
💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜
📎💜📎💜
💜📎💜
📎💜
💜
#پارت_117
#ماهورآ
به انتهای کوچه که رسیدم برگشتم تو سینه اش ایستادم لبخند زد و مشتاق تر از قبل نگاهم کرد انگشت اشاره اش رو کمی اوورد بالا نزدیک به ابروم که ها کمی نازک تر شده بود فقط کمی نازکتر که این تغییر دور از چشم غیاث نمونده بود
_خوشکلتر شدی سوگولیِ غریبه ها
سرمو کشیدم کنار با اخم جواب دادم
_غیاث به غیرتت برنمیخوره چشمت دنبال محرم دیگران باشه؟
بی هوا سیلی محکمی کوبید تو صورتم که انتظارشو نداشتم چند قدم پرت شدم عقب
_زدم که بدونی ماهورا فقط ناموس منه
دستمو گذاشتم روی گونه ی سمت راستم و ناباور نگاهش کردم
_بشکنه دستم
واقعا دیوانه بود
_غلط کرده غیاث
بغض نشست بیخ گلومو فشرد
_ببخشید ماهورا
با صدایی که از شدت بغض میلرزید جواب دادم
_التماس میکنم آبرومو نریز من الان یه زن متاهلم
چند قدم رفت و آومد رفت و آومد
_وقتی نشستی پای سفره ی عقد با رقیبون به غیاث فکر نکردی نامرد؟
خدایا چقدر بیچاره بودم چی میگفتم آخه
_وقتی خوشحال بودی بله رو دادی نگفتی یه دلی برای من داره ضربان میکنه و نباشم براش نیست تو دنیا؟
انگشت کشید روی قلبش
_نگفتی بدون تو وایمیسته؟
قطره های اشکم یکی یکی روی گونه ام چکیدن و با هر حرف غیاث هق هقم بیشتر و بیشتر میشد
_نگفتی سپهر دردش منم و درمونش منم و با بودن من سرپا شد بعد از اون فاجعه ای که دید؟
با تعجب نگاهش کردم سپهر؟؟
اینی که الان رو به روی من ایستاده بود غیاث بود سپهر چی بود که از دهانش پرید بیرون چی میگفت این پسر دیوونه شده بود
دستشو دراز کرد ته کوچه
_برو بیشتر نمون
💜
📎💜
💜📎💜
📎💜📎💜
💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜
📎💜📎💜
💜📎💜
📎💜
💜
#پارت_118
#ماهورآ
چادرمو جمع کردم بازهم پشت سرم کشیده میشد سلانه سلانه و سنگین قدم برداشتم سمت انتهای کوچه
غم نگاه غیاث دست از سر دلم برنمیداشت و لحظه به لحظه اتیش وجودمو بیشتر میکرد
خدایا من با این پسر چیکار کرده بودم چجوری تونسته بودم با بی رحمی تمام تو بیخبری، ازدواج کنم
من دوسش نداشتم ولی حقش این نامردی نبود
شونه هام میلرزید از شدت اشک و راه میرفتم سمت خونه هر رهگذری رد میشد حرفی میزد تیکه ای میپروند چیزی میگفت
ولی من دلم فقط و فقط پیش ناراحتی غیاث بود که چجوری التماس میکرد انگار یادش رفته بود اون غیاثه
بزرگترین رئیس باند خلافکاری بعد از پدرش
انگار یادش رفته دخترا براش غش و ضعف میرفتن
انگار پاک فراموش کرده بود اون غیاث جذابه است که دل همه رو برده بود و با یه نگاه چندتا دختر رو کشونده بود گروه
آه خدایا من وسط چه برزخی گیر کرده بودم جایی که نه هوا بود نه اکسیژن فقط تمام اعضا و جوارحم یک پارچه اشک میشد و میریخت تو صورتم
به خودم اومدم دم در خونه بودم به خودم اومدم دیدم امیرحیدر کلافه تکیه زده به ماشینش مامان رو به روش ایستاده به خودم اومدم دیدم دستم تو دست امیرحیدر دارم از حال میرم
با اخم نگاهم کرد با اخم پرسید
_چیشده امروز که هر جا دنبالت اومدم پیدات نکردم؟
امان از دادگاه بازجویی امیرحیدر که در برابرش توان کم میاووردم و نمیتونستم قصر در برم
_ماهورا خانم با شماهستم؟؟
_رفتم کلانتری
برای اولین بار داد زد
_بیخود کردی بدون اجازه ی من
💜
📎💜
💜📎💜
📎💜📎💜
💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜
📎💜📎💜
💜📎💜
📎💜
💜
#پارت_119
#ماهورآ
مامان پنجول کشید به گونه اش با ترس گفت
_اقا حیدر جلوی در خونه؟
امیرحیدر دستاشو به حالت تسلیم آوورد بالا و سرشو انداخت پایین
_ببخشید ببخشید
در ماشینو باز کرد با احترامی که سعی میکرد حفظش کنه زمزمه کرد
_بشینید لطفا
مامان چادرشو از دور کمرش باز کرد اومد بیرون
_کجا اقا حیدر نمیشه که تو این عصبانیت برید کجا من تا برگردید جون به لب میشم
در اون شرایط هم حواسش بود لفظی رو از قلم نندازه
_خدانکنه نگران نباشید زود برمیگرده
برمیگرده؟ یعنی من بدون خودش کجا میخواست بره این کوره ی آتیش
_بیاین تو کسی نیست بیاین تو حیاط حرف بزنید بدون چه خاکی به سرم شده
از پشت سر امیرحیدر عفت خانم نمایان شد چادر سفیدشو به دندون گرفته بود با چشمای چپ شده نگاهمون کرد رد
مامان دوباره از بین دندونای کلید شده گفت
_د بیاین داخل تا این آبرومونو تو بوق و کرنا نکرده
خودش از جلوی در رفت کنار و پشت سرش امیرحیدر کلافه پوف کشید و اشاره کرد برم داخل دست گرفتم به در و سلانه رفتم داخل حیاط مامان راست میگفت خبری از کسی نبود
امیرحیدر اومد داخل و درو با کمترین صدا بست و از همونجا گفت
_میشنوم ماهورا خانم
کنار دیوار سر خوردم روی زمین نشستم مامان دوباره چنگ انداخت به صورتش کنارم زانو زد
_چت شده مادر چرا انقدر بی رنگ و رویی تو
_تشنمه مامان
مامان چادرشو از سر کشید و رفت سمت هال امیرحیدر دوباره اومد کنارم زانو زد
_میش ...
نذاشتم ادامه بده
_رفته بودم کَ لا ن تَ ری چرا دست از سرم برنمیداری
_رفته بودی چیکار که تا به من زنگ زدن غیبت زد
_رفته بودم از زیر بار منتت خلاص شم
کوبید وسط پیشونیش و غرید
_چه منتی از من سر زنمه ماهورا میفهمی چی میگی
💜
📎💜
💜📎💜
📎💜📎💜
💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜
📎💜📎💜📎💜📎💜
💜📎💜📎💜📎💜📎💜
#عاشورادرکتاب_مقدس
💡با دقت بخوانید!
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄
#قسمت_پایانی
🟥 تا اینجا از بشارت حبقوق نبی ، بشارات ظهور اسلام و رشد توحید و فرود آمدن رحمت بود. اما یک باره جریان بحث عوض شده و بلافاصله سخن از نزول بلا و غضب خداوند به میان می آید!
ادامه متن را ببینیم :
📜 کتاب حَبَقوق نبی ، بعد از شرح ظهور اسلام از وقایع دیگری خبر میدهد چنانکه در این کتاب باب ٣ : بند ٧ _ ١۶ چنین میخوانیم :
«خیمه های کوشان را در بلا دیدم . و چادر های زمین مدیان لرزان شد . ای خداوند آیا بر نهر ها غضب تو افروخته شد یا خشم تو بر نهر ها و غیظ تو بر دریا وارد آمد ، که بر اسبان خود و ارابه های فتح مندی (پیروزمند) خویش سوار شدی؟ کمان تو تماما برهنه شد ... کوه ها تو را دیدند و لرزان گشتند و سیلاب ها جاری شد ... با غصب در جهان خرامیدی ، و با خشم امت ها را پایمال نمودی . برای نجات قوم خویش و خلاصی مسیح خود {مسیح لقبی کلی است به معنای برگزیده ، متبرک شده و تدهین شده.} بیرون آمدی و سر را از خاندان شریران زدی . سر سرداران ایشان را به عصای خودشان مجروح ساختی، حینی كه مثل گردباد آمدند تا مرا پراكنده سازند. خوشی ایشان در این بود كه مسكینان را در خَفیه ببلعند. با اسبان خود بر دریا و بر انبوه آبهای بسیار خرامیدی. چون شنیدم احشایم بلرزید و از آواز آن لبهایم بجنبید، و پوسیدگی به استخوانهایم داخل شده، در جای خود لرزیدم، كه در روز تنگی استراحت یابم هنگامی كه آن كه قوم را ذلیل خواهد ساخت، بر ایشان حمله آوَرَد.»
🔚✅🔚می بینیم که خیمه های کوشان به بلا و زحمتی دچار میشوند که پس از آن تحولات بزرگی روی داده است. اینجا باید دانست که حقیقت «خیمه های کوشان» چیست ؟ و چگونه باید ترجمه شود؟
کلمات عبری این عبارت ، را در این سایت مسیحی به صورت تفکیک شده با ترجمه و تلفظ میبینید:
https://biblehub.com/text/habakkuk/3-7.htm
👈👈 این کلمه אֳָהֵל֣י که در این آیه به «خیمهها» ترجمه شده ، دارای معانیای از این قرار است :
اهل بیت ، خیمه ، مسکن ، قوم
چنانکه در فرهنگ لغت عبری فارسی اثر سلیمان حییم ، ص ۵ در اسکن الحاقی میبینیم!
🔺🔻پس تا اینجا به کلمه «اهل بیت» رسیدیم که در ادامه مطلب بیشتر روشن میشود.
در اینجا بنا بر ترجمهٔ موجود سخن از بلایی در خیمه هایکوشان است که در ادامه مردم سرزمین مدیان (که بنابر توضیحات آینده قسمتی از عربستان و یا از حواشی شمال غربی آن است.) دچار لرزش می شوند ، در طبیعت نیز تحولاتی شکل میگیرد تا جایی که گویی خداوند بر آبها غضب کرده است. در ادامه نیز غضب الهی فراگیر میشود و گریبان بسیاری را می گیرد و خاندان شریر و سردارانش را در هم می کوبد تا برگزیده خدا از ایشان رهایی یابد .
🔚✅🔚 میدانیم بعد از شهادت امام حسین علیهالسلام و بلایایی که از سوی دشمنان بر اهل بیت علیهمالسلام فرود آمد ، تحولاتی اجتماعی و طبیعی شکل گرفت و در ادامه نیز مردم حجاز و مکه و مدینه بر امویان شوریدند و در این درگیری ها ، مناطق عرب نشین (و از جمله مدیان) دچار دگرگونی و لرزش شد . نهایتا خاندان شریر اموی نیز (در دو شاخه سفیانی و مروانی) ساقط شدند و سرداران ایشان به وسیله #مختار و ... از بین رفتند تا برگزیدگان خدا ، حضرت باقر علیهالسلام و حضرت صادق علیهالسلام از صدمات ایشان تا حدی در امان بمانند و به نشر علوم آل محمد بپردازند . حال میتوان فهمید که منظور از عبارت «بلا در خیمه های کوشان» که میتواند اینگونه نیز ترجمه شود «اهل بیت کوشان» چیست؟...
ادامه👇👇👇👇
#باید_بدانیم
این اصطلاحی که به «خیمههای کوشان» ترجمه شده فقط #یک بار در کتاب مقدس آمده و نتوانسته اند آن را درست تفسیر کنند و گاه بروز این بلایا را بر قسمتی از آفریقا (حبشه و ...) منطبق دانسته اند.
در حالی که بنابر توضیحات پیشین دربارهی عباراتِ قبل از این اصطلاح، یعنی بشارت فاران ، این اتفاق مربوط به بعد از ظهور اسلام است و به قدری اهمیت داشته که به دنبال آن تحولات گستردهای روی داده است. در حالی که حبشه در تاریخ اسلام چنین نقش محوری نداشته است.
#یک_نکته : در انتقال کلمه ای از زبانی به زبان دیگر (در اینجا عبری و عربی محل سخن ماست.) بسیاری اوقات شکل کلمه عوض میشود. مثلا سین به شین تلفظ میشود.
👈 مثلا موسی در عربی به مشه در عبری تلفظ میگردد؛
👈 و اسماعیل به شکل شکل یُیشماعل و تغییر دیگر در اسم هاگار در عبری که به شکل هاجر در عربی در می آید.
آیا تلفظ اصلی کوشان ، چیزی مانند کساء ، کسائیون یا از مشتقات این ها بوده است؟
آیا این عبارات از مصائب اهل کساء در کربلا خبر نمیدهند؟!
🟪 🟪 با توجه به توضیحات لغت شناسی پیشین ، کلمه «خیمه های کوشان» را بایستی به این صورت ترجمه کرد : اهل بیت کساء
خیمه های اهل کساء ، اهل کساء ، قومی منسوب به کساء و کسائیون و امثال این ها
🔻اما درباره سرزمین مدیان (یا مدین) این منطقه همان جایی است که به نقل تورات و قرآن ، حضرت موسی بعد از تهدید جانی از سوی فرعون به آنجا پناه برد. و در واقع مدین یکی از مناطق عربی و موجود در حجاز و یا منطقه شام است ؛ چنانکه جغرافی دانان نیز آن را کنار دریای سرخ و سرزمین #تبوک و یا ما بین مدینه و شام و امثال این دانستهاند.
رجوع شود به
📔معجم البلدان ، ج ۵ ، ص ٧٧
http://lib.eshia.ir/22019/5/77
📔الاعلام زرکلی ، ج ٧ ، ص ١٩٨
http://lib.eshia.ir/40175/7/198
تصویر موقعیت مدین را در تصویر الحاقی مشاهده بفرمایید!
با دقت در عبارات میبینیم که حَبَقوق نبی در مکاشفه اش که درباره آینده بوده ، شخصیت هایی را می بیند که در حال هجوم بوده اند به گونهای که احساس کرده میخواهند به سوی او نیز هجوم آورند ولی یکباره به اراده خدا در هم شکسته شده اند. در پایان حالت غم و افسردگی خود را از رویت این ماجرا بیان میکند. تصویر عبارات کتاب حبقوق نبی را در انتهای پاسخها مشاهده کنید!
🔰ذکر این نکته نیز در انتها خالی از لطف نیست که شمس الدین ذهبی در کتاب سیر اعلام النبلاء ، ج ٣ ، صص ۲۹۰ و ٢٩١ . خبری میآورد که راس الجالوت (پیشوای یهود) و کعب الاحبار (یهودی معروف که به ظاهر مسلمان شد.) درباره شهادت امام حسین علیهالسلام بر اساس کتب پیشین خبر داشته اند.
🔻كُنَّا نَسْمَعُ أَنَّهُ يُقتَلُ بِكَرْبَلاَءَ ابْنُ نَبِيٍّ
http://lib.eshia.ir/40384/3/290
http://lib.eshia.ir/40384/3/291
⁉️❔آیا این شخصیت ها ، همین مطالب را در کتب خود مشاهده کرده بودند؟ و آیا به نسخه کامل تر و سالم تر این کتب دسترسی داشتهاند؟
و السلام
➖➖➖➖
______
🅾ای انسان❗
1⃣هنگامی که دوست داری کسی به یادِت باشه.💫
2⃣هنگام دلتنگی!⚡
3⃣هنگام گریه کردن!💫
4⃣هنگامی که مشکلات زندگی بر شما فشار آورده و درمانده شده اید!⚡
5⃣همان مواقعی که دوست دارید یکی کنار شما باشد و دردل های شما را بشنود!💫
✴چه نیاز به شانه کسی❓
1⃣وقتی که اللّه زمین را برای تو آفریده است.✨
2⃣سر به سجده بگذار و یاد کن معبود بر حق اللّه را.✨
3⃣یاد کن آن معبود بر حقی که تو را از نیست به هست.✨
4⃣و از آبی جهنده به انسانی کامل تبدیل کرد......!✨
5⃣آری برای ارتباط با اللّه نیاز به هیچی نداری✨
6⃣فقط سر بر سجده بگذار و یادکن معبود بر حق خویش را..✨
✅«فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ»⚡
💟«پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم...»💫
بقرة/152📙✨
______________
هدایت شده از شهر نوره | نوره درمانی
4_5994338301425749150.mp3
4.9M
💠 #توده_چربی_زیر_پوست
🔹علت این بیماری چیست❓
👌🏻توده چربی زیر پوست یا به دلیل غلبه گرمی یا به دلیل غلبه سردی میباشد...
🤔راه درمان چیست❓
🎤 #استاد_سید_حسین_افشار_نجفۍ
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفـرج_الساعه🍃🌺
کانال شهر نوره
( تولید و پخش و مشاوره نوره )
@shahrenore
https://eitaa.com/joinchat/1605894251C50975e86a3
ارتباط با ادمین و سفارشات
@meshkat120
تلفن ۰۹۱۰۰۱۰۰۹۰۸
❌ مجلس عزای مرا تعطیل میکنی؟
✍🏻 مرحوم #ملاآقا_دربندی، حکایتی جالب توجه نقل نموده که:
در هند، شیعهای ثروتمند بود که هر سال محرم مجلس سوگواری میگرفت. مجلسش مشهور بود و خرج بسیار میکرد و از آن مجلس نفع عظیمی هم به فقرای آن منطقه میرسید. یک سال، حاكم منطقه از شلوغی مجلس او ناراحت شد، گفت چه خبر است؟ گفتند یک شیعه برای امام حسین علیه السلام مجلس عزاداری میگیرد و این رفت و آمد و صداها از مجلس اوست. حاکم، او را احضار کرده و امر کرد تازیانهاش زدند و به او جسارت کرده و اموالش را مصادره کردند. سال بعد نزدیک محرم شد و پولی در بساط نداشت، او به توصیه همسرش، قرار شد پسرش را جای دوری ببرد و به عنوان برده بفروشد و پول آن را برای عزاداری محرم هزینه کند. وقتی ماجرا را به پسرش گفت، پسر گفت: من فدایی خاندان رسول اکرم علیهم السلام هستم، لذا به این کار راضیام. پدرش او را به منطقهای دوردست برد، آنجا شخصی را دید و او گفت برده را خریدار است. پس از وداع با پسرش، پول را گرفته راهی شهرش شد، به منزل آمد و ماجرا را برای همسرش بازگو کرد؛ پس از مدتی کوتاه، ناگهان دید پسرش وارد منزل شد. پدرش به او گفت آیا فرار کردی؟ چه شده؟! گفت: نه ای پدر، وقتی رفتی، اشکم سرازیر شد و محزون شدم؛ دیدم شخصی آمد و پرسید: چرا این حال را از تو میبینم؟ گفتم من بردهام و فراق مولایم برایم سخت است. او گفت: تو برده نیستی و آن شخص هم پدرت میباشد، حال تو را به پدرت میرسانم! خدا چشمت را روشن کند. گفتم شما کیستی که واقعیت را میدانی؟ گفت: "من همانم که پدرت مجلس عزای ما را برپا میکند و برای هزینهاش تو را فروخت! منم کُشته مظلومِ غریبِ بی جرم و گناه! به پدرت بگو اموالی که از او گرفتند بزودی به او بازخواهد گشت، بلکه بیشتر از قبل." مدتی نگذشت که حاکم او را احضار کرد و از او عذرخواهی نمود و اموال فراوانی به او عطاء کرد و گفت من هر سال مال فراوانی برای مجلس عزاداری تو میدهم، و خودم و خانوادهام نیز مستبصر و شیعه شدیم. من امام شما را دیدم که بخاطر جسارتم به تو و مجلس عزاداریتان مرا به شدت توبیخ کرد و گفت باید عمل زشتت را جبران بنمائی، و إلا به زمین امر میکنم تا تو و اموالت را فرو ببرد؛ حال من توبه نموده و به برکت امام شما و هیبتی که از او دیدم، شیعه شدم.
📚إکسیرالعبادات في أسرار الشهادات، ط _ شركة المصطفي، ج ٢ ص ۵۶٢
✅ پینوشت:
الف ) حقير، متن این حکایت را در نسخه عربیِ کتاب رؤیت و ترجمه کردم، لذا به همان چاپ باید مراجعه فرمائید، نه به نسخه تلخیص و ترجمه
ب ) برخی مجالس در برخی مناطق، از حساسیت والایی برخودار است و وزنه محسوب میشود، لذا تعطیلی آن مجالس، از حساسیت بیشتری برخوردار است. در یک منطقه ممکن است دهها بلکه صدها مجلس برپا شود، ( مانند عصر ما ) اما اگر در یک منطقه مثلا فقط یک مجلس باشکوه یا تعدادی مجلس انگشتشمار باشد که مؤثر هم هستند، تعطیلیاش خسارتبار است، لذا نباید آن عصر را با دوره فعلی مقایسه نمود و نتیجه گرفت که الان نیز برای تعطیلی هر مجلسی، باید عذابی نازل شود
ج ) کتاب "اسرارالشهادات" همانطور که لطائف و نکات قابل استفادهای دارد ( زیرا مرحوم دربندی چنان که مذکور خواهد شد، فردی عامی و بیسواد نبوده و از فضلاء محسوب میشده و اخلاصش از گزارشات واضح است) با این حال، مطالب نامعتبر و حتی خلاف هم دارد که از عالِمی فقه و اصولدان، بعید و عجیب بوده درج چنین مطالبی! برخی مطالبش هیچ توجیهی ندارد و باید کنار رود، برخی مطالبش سبب جریانسازی هایی در مجالس عزاداری شده که متأسفانه تا همین امروز نیز شاهد آن هستیم. به هرحال شهرت و اخلاص ایشان، مانع از بررسی و تحلیل مطالبشان نمیشود و نباید کتاب ایشان را وحی منزل پنداشت و دربارهاش غلو نمود.
در این باره مطلبی تفصیلی خواهد آمد ان شاء الله.
#اشک #حزن
🏴ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است🏴
الهی بِحَقِ السّیدة زِینَب ْسَلٰام ُاَللّهْ عَلَیْها َّعَجّل لِوَلیکَ الغَریبِ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
‼️تبــــــــــری واجــــــب است‼️
ید الله فـــــوق ایدیهم
#علـــــی یــــــد الله است..
بمیرد دشمن حیــــــدر
#علــــــی ولــــــی الله است..
✴️ دوشنبه 👈24 مرداد/ اسد 1401
👈17 محرم 1444👈15 اوت 2022
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🔥🐘 نزول عذاب بر اصحاب فیل.
🌙⭐️ امور دینی و اسلامی.
❇️ امروز روز خوبی برای امور زیر است:
✅دیدار با دوستان.
✅کندن چاه و کانال.
✅ختنه کودک.
✅آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✅و امور زراعی و کشاورزی خوب است.
📛ولی اصلا سفر خوب نیست.
🚘سفر:مسافرت اصلا خوب نیست و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
🤕 مریض مراقبت بیشتری نیاز دارد.(منظوری مریضی است که امروز مریضیش شروع شود).
👶زایمان مناسب و نوزاد مبارک و عمری طولانی دارد.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج حمل و از نظر نجومی مناسب برای امور زیر است:
✳️صید و شکار.
✳️دیدار با روسا.
✳️ختنه کودک.
✳️خرید لوازم منزل.
✳️ارسال کالاهای تجاری.
✳️آغاز درمان و معالجات.
✳️آغاز به کار و شغل.
✳️و نشان گذاری حیوان خوب است.
👩❤️👨 مباشرت و مجامعت: مباشرت امشب،(شب سه شنبه) ،مباشرت برای سلامتی مفید و تاثیر نیکویی بر فرزند حاصل از آن دارد.
💇♂ طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، میانه است.
🔴 #خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ، موجب صحت بدن می شود.
🔵 دوشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد.
👕 دوشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود.
✴️️ وقت #استخاره در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه #یا لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد.
💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_حسن_علیه_السلام و #امام_حسین_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
😴تعبیر خواب
شب سه شنبه اگر کسی خواب ببیند تعبیرش از آیه ی 18سوره مبارکه " کهف " است.
و تحسبهم ایقاظا و هم رقود....
و از مفهوم آن استفاده می شود که شما
کسی دوست یا دشمن خواب بیننده به وی برسد و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
🌸زندگیتون مهدوی🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ناحیه_مقدسه 🏴
🔸 أَلسَّلامُ عَلى شَهیدِ الشُّهَداء
أَلسَّلامُ عَلى قَتیلِ الاَدعِیا
🔹 #سلام بر شهید شهیدان
سلام بر مقتول دشمنان
▪️اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج▪️