eitaa logo
حرم بی‌قرار
1.9هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
481 ویدیو
23 فایل
شـکࢪ خــدا ࢪا کــہ دࢪ پــنــاه حـسـینم ڪپے باصلوات‌؛حلال فوروارد ڪردے ‌دمت ‌گرم🌼
مشاهده در ایتا
دانلود
حرم بی‌قرار
#درمسیرعشق #به_قلم_ازتبار_زینب۵۹ #پارت_۱۰۸ _اهای نامرد ؛ تو با من مشکل داری به بقیه چیکار داری ؟
۵۹ ۱۰۹ تامی اخمی کرد و با لحن‌ پر از تحقیر گفت : _بگو ببینم چی میخای بگی الکساندر .. +اگه ما رو ازاد کنی منم قول میدم نزارم دست پلیس بهت برسه ؟ قبوله؟؟؟ _لابد بعدشم میخای دوتا شکلات بهم بدی اره؟ برو بچه جون ... تامی حسابی عصبی بود . اما ازاینکه کوثر این حرفای عجیب غریب رو میزد ، کلافه شده بودم . غلام اومد و یه بسته قرص به سمت چنگیز پرت کرد ‌ . غلام : چنگیز ، این قرص رو بردار بخور دردات اروم میشن . چنگیز اهی کشید و گفت : _من‌ چیزی نمیخورم به اون رییس هم بگو من بی گناهم . غلام به جهنمی گفت و رفت . مهدی به سرعت پیش غلام رفت و صداش کرد ‌ . مهدی : اقای غلام ، من از دیدن شما خوشحالم ...شما انسان سخاوتمندی هستید ...بنده از شما تقاضایی دارم ! غلام که حسابی ذوق زده شده بود گفت : _چی میخای مِستِر ؟ +من این دختره رو میخام اما این پسره رو هم به عنوان نوکر و باربرم میخوام ‌...روی هم با تخفیف چند ؟ با اینکه میدونستم این حرفا واقعی نیست ، اما به غیرتم حسابی برخورده بود . به انگلیسی شروع کردم به صحبت و گفتم : ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ http://eitaa.com/joinchat/3701473293C579cea51ee
۵۹ ۱۱۰ +مردک مگه داری وسیله میخری ؟‌ما کالای تو نیستیم . غلام به سمتم اومد و مثل کیسه بوکس چندتا لگد محکم بهم زد ‌. مهدی اومد جلو و مانع شد . _ اقا نزنشون بزار سالم بمونن خودم درستشون میکنم . اینقدر همه تو نقش هاشون فرو رفته بودن که باورمون شده بود . مهدی چکی کشید و با رضایت تامی ، من و کوثر و محمد رو با دردسر زیادی خرید ‌‌. از اون اتاق تا بیرون ، من و محمد به شدت عذاب می کشیدیم . حال من خیلی خراب بود ‌... باورم نمیشد که ازاد شده باشم و این کابوس لعنتی تموم شده . محمد حالش از من خراب تر بود ... از اون اتاق وحشتناک و داغونی که برای ما مثل اخر دنیا شده بود ، بالاخره نجات یافتیم . ماشین شیک و باکلاسی دم در وایساده بود که ما رو سوار کرد . به محض اینکه ما سوار شدیم ، ماشین های نیروی نوپو پلیس ایستاده بودن ...از جذبه و اقتدارشون دلم قرص شد . چندتا از نیروها اومدن و به من و محمد پتو دادن تا امبولانس برسه و به کوثر هم چادر دادن . خیلی اروم و بی سرو صدا ریختن داخل و بعد از چند دقیقه درگیری و صدای آژیر پلیس ، بالاخره همه رو دستگیر کردند و دونه دونه میاوردن بیرون . تامی تا نگاهش به ما افتاد ، چشم‌غره ای رفت و گفت : _چنگیز ، تو ، تو پلیس ... چنگیز لبخندی زد و گفت : اره . تامی که حسابی خونش به جوش اومده بود ..‌.چشم غره ای رفت ؛ تا خواست حرفی بزنه ، سربازش اون ‌رو به جلو هل داد . نگاهم به چهره ی عذاب کشیده ی کوثر افتاد ...چقدر ناراحت و خسته بود . ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ http://eitaa.com/joinchat/3701473293C579cea51ee
شمریم! اگر روزِ ستم خاموشیم خون است! اگر آبِ خُنک می‌نوشیم آن‌سویِ جهان کرب و بلایی بر پاست ما هم دلمان خوش است! مشکی پوشیم! #یمن #نیجریه #نشر‌حداکثری #هل‌من‌ناصرینصرنی...... Join➟ @harame_bigarar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃 سَـجـاد را کـِه ذاتِـ خُدا مَدح گُفته اسَتْـ مانند اوکـَریـمْ کُجا کَس شِنُفته اسَتـ جُـز لا اله الله کـِه گُویـد خـُدا یِکیستـ  دَر عـُمـرِ خویش بـِه هیچ کَسْ لا نَگُفته اسَتـْ 🌸🍃 Join➟ @harame_bigarar
💥 گر نـبـاشدهـردوعالـم گـومـبـاش☺️ تــوتـمـامۓ!!!😌 بــاتــواҐ تـنـهـاخـوش استـ😍 Join➟ @harame_bigarar
• تسبیح بہ دورِ دست و چادر بہ سرش😍! ماه است نظاره گر بہ قرصِ قمرش☺️.... . اے کــاش مرا یادکند بینِ قنوتـ امشب وسـطِ نـمـازِ وتـرِ سحـرش Join⇝ @Harame_bigarar
•° ازقافلہ عشـ😍ـق مَرا جا نَگُذارید دَر مــوجِ بَـلایِڪہ‌وتَـنـهـا نَگُذارید ما را بِہ شَهیدان🌷 برسانید دُوباره بر موجِ دِلَم حَسـ🔥ـرتِ دَریا نَگُذارید ... •/شهـادتـم آرزوسٺــ/• {🌷} @Harame_bigarar
4_305825830666240143.mp3
6.25M
• داعشی🔥 داعشی🔥 به سمت حرم زُل نزن❌ رَوی گَر به سوی 👊 اشاره کنه رهبرم💚 سپر می‌کنم این ✊ مـادح: ❣مهدےکمانے❣ ♥️ Join⇝ @Harame_bigarar
حرم بی‌قرار
#درمسیرعشق #به_قلم_ازتبار_زینب۵۹ #پارت_۱۱۰ +مردک مگه داری وسیله میخری ؟‌ما کالای تو نیستیم . غل
۵۹ ۱۱۱ چنگیز لبخندی زد و گفت : اره . تامی که حسابی خونش به جوش اومده بود ..‌. چشم غره ای رفت ؛ تا خواست حرفی بزنه ، سربازش اون ‌رو به جلو هل داد و باهم رفتند . نگاهم به چهره ی عذاب کشیده ی کوثر افتاد ... چقدر ناراحت و خسته بود . تفنگم رو درآوردم و انداختم کنار . دستای بی رمق و سرد کوثر رو تو دستام‌ گرفتم . سریع ضربانش رو چک ‌کردم ، خیلی کند میزد . با داد دکتر رو صدا کردم ... آمبولانس آژیرش رو روشن کرد و به سرعت ما رو به بیمارستان مخصوص نیروی انتظامی رسوندند . من رو بخاطر تیری که به پام‌ خورده بود ، به اتاق عمل و کوثر رو به اتاق سی سی یو منتقل کردند . نمیدونم الان خانواده ما کجان ، دلم برای سجاد حسابی تنگ شده بود. دلم میخواست ببینمش و با شیطونی هاش دوباره بخندیم . مهدی وارد اتاق شد و بعد از احترام نظامی ، سرشو انداخت پایین و گفت : ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ http://eitaa.com/joinchat/3701473293C579cea51ee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۵۹ ۱۱۲ _جناب سرگرد واقعا عذر میخوام منو ببخشید . +معذرت خواهی برای چی ؟ _بابت جسارتم پیش اون کلاهبردار ‌ +تو جون ما رو نجات دادی داداش ، این چه حرفیه ؛ همین که جون خودتو به خاطر ما به خطر انداختی برای من کلی ارزش داره ان شاءالله بتونم جبران کنم . مهدی تلفنش زنگ خورد . مهدی ببخشیدی گفت و یه احترام نظامی گذاشت و رفت . براش از خدا خواستم عاقبت بخیر بشه . صدای شیطون سجاد از راهرو میومد . پرستار به سمتم اومد و امپولی رو به سِرُمم زد . با صدای کسی که اومد توجهم به بیرون جلب شد . ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ http://eitaa.com/joinchat/3701473293C579cea51ee