هدایت شده از 💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
💡نور
🔦سوال👇
🔋ابتدای نوشتن رمان چگونه است؟
💡جواب 👈والا .... ابتداش یادگیری حروف الفباست.
🔦سوال👇
🔋چطور نویسنده شویم؟
💡جواب👈 با نوشتن
🔦سوال👇
🔋عناصر داستان چیست؟ چطوری بر ترس نوشتن فائق آییم؟
💡جواب👇
سایت مدرسه نویسندگی نکات تئوری خوبی دارد. همچنین سایتهای نویسندگی دیگر. ولی همه آن مطالب به اضافه تمام کتابهای آموزش نویسندگی و تمام کارگاه های آموزشی فقط چند درصد کمک کننده هستند.
اصل نویسندگی خواندن رمان و خواندن رمان و خواندن رمان و همزمان نوشتن است.
نوشتن چه چیزی؟ دیگه مهم نیست چیه.
مثلا ابتدا تمرین های همین کلاسها و جزوه ها و دوره ها را با دقت بنویسید.
کمکم پیرنگ نویسی رو یاد بگیرید و پیرنگ رمانی که قرار بنویسید بسط بدید تا به یک کار خوب برسید.
رمان نویسی یک تفاوت مهم با مثلا رشته های ورزشی داره.
آن هم این است که هرچه سن بالاتر باشد سیستم ذهنی برای نوشتن و تحلیل رفتار آدم ها بهتر عمل میکند و لایه ای تر و پیچیده تر میشود. یعنی اگر کار درام مینویسید و مثلا روابط آدم ها در رمان مهم است هرچه سن بالاتر باشد معمولا کار بهتری نوشته میشود البته استثنا هم دارد. مثلا نوجوانی که از ابتدا خیلی مسائل را با فرمول درست تحلیل میکند. ولی در ورزش از یک سنی به بعد بدن کشش لازم را ندارد.
ولی سن بالاتر از نوجوانی و جوانی عنصر خیلی مهمی در نویسندگی است. حتی توی فهم رمان. مثلا رمانی رو امسال میخوانید و نمی فهمید یعنی چه. ولی ده سال بعد که بخوانید شاید جزو بهترین کتابهای عمرتان بشود.
همین #فهمیدن قصه و رمان در نوشتن داستان و رمان اهمیت دارد.
نوشتن رمان از فهم رمان میگذرد. یعنی تا مدتها باید داستان و رمان و داستانک بخوانید و فهم کنید. باید داستان بخوانید و کتاب را ببندید و تحلیل کنید برای خودتان. خلاصه اش کنید. قهرمان و شخصیت اصلی و فرعی را مشخص کنید. ضد قهرمانش را مشخص کنید. گره و گره گشایی را. و....
همزمان هم بخوانید و هر تجربیاتی که به دست میآورید توی کارهای کوتاه و بلند خودتان اعمال کنید.
نوشتن فرآیند دنباله دار است. یعنی ممکن است چند کتاب بخوانید، چند دوره شرکت کنید، و هیچ اتفاقی نیفتد از سال دوم تازه کمکم قلم و ذهن هماهنگ شود و بتوانید بنویسید...یقینا دوره ها و کتابهای قبلی مقدمه ای بوده تا آخرین کتاب و دوره آموزشی شما را به مرحله جوش برساند. و بخار نوشتن از شما بلند شود. مثل سماوری که یک ساعت شعله کم زیرش روشن بوده و دقیقه آخر شما کمی زیرش را زیاد میکنید. یقینا بیست لیتر آب نیاز به یک ساعت روشن بودن گاز و باز بودن فلکه دارد.
پس این مداومت باید وجود داشته باشد. ناامیدی سم است. حتی نویسنده ای که چند کتاب چاپ شده هم دارد ممکن است ناامید شود و نوشتن یک کار جدید و جذاب سخت باشد برایش.
راهش این است که خودتان را بشناسید. ایدئولوژی داشته باشید. فهم از جهان پیدا کنید.
#مداومت
#امید
#خواندن
#نوشتن
#جهان_بینی
#آموزش
#نکته
﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه میزنیم و برگ میدهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس.
نشانی باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741
نمایشگاه باغ🔻
https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
نوشتن از خود یک جور دستِ پیش گرفتن در برابر مرگ است و هراس فراموشی و فنا؛ مومیایی کردن نفس است، تمنای پیش انداختن محاکمه است؛ شلاق تطهیر است بر خود و بر میدان دید یا خواست فراهم آمدن پیشاپیش طومار اعمالیست برای روز مبادا؛ چنانکه روسو در نخستین سطرهای اعترافاتش مینویسد در صور که بدمند، خواهم آمد این نوشته را به دست گرفته، آواز خواهم داد: اینست آنچه کردم و اندیشیدم و بودم.
از پیشگفتار کتاب اطلس
نوشتهی خورخه لوئیس بورخس
ترجمهی احمد اخوت
به قلم سردبیر نشر گمان
صفحهی ۹
#یک_جرعه_کتاب
#نوشتن
شما برای نوشتن، همیشه احتیاج دارید خود را «دلتنگ» احساس کنید؟ آنطور که هماکنون میگفتید؟
نوشتن کمبودی را جبران میکند. من زندگی را به نوشتن ترجیح میدهم. همانطور که فرناندون پسوآ میگوید: «اگر زندگی کافی بود، ادبیاتی وجود نمیداشت.»
شما چطور مینویسید؟
من از هیچ شروع میکنم. خودم را به دست جریان میسپارم، همانطور که کورهراهی را در پیش میگیرند. من خیلی پیادهروی میکنم و شیفتهی کورهراههای کوهستانیای هستم که بدون این که متوجه شویم پیچ میخورند. اگر بنا باشد بین یک راه مستقیم و یک کورهراه مارپیچ یکی را انتخاب کنم، همیشه کورهراه را بر میگزینم. برای من، نوشتن همین است: انتخاب راههایی که حس کنیم میتوانیم خود را در آن ها گم کنیم و با این حال گم نشویم و خود را در راهی بیندازیم بدون این که بدانیم به کجا میرود.
سه روایت از زندگی
نوشتهی یاسمینا رضا
ترجمهی فرزانه سکوتی
قسمتی از مصاحبه با فرانسوا بوسیل صفحات 115 تا 117
#یک_جرعه_کتاب
#نوشتن
1000) هزار
"احمدرضا احمدی" رفت. او را دوست داشتم. گفت و گویی با او در شماره ی تازه ی مجله ی "اندیشه پویا" هست که دارم می خوانمش. گفت و گو به آخر نرسیده او به آخر رسید. دیروز عصر با دوستی درباره ی او حرف می زدیم. دوستم گفت می خواهد برود او را ببیند. گفتم اگر می توانی، برو. دیگر نمی تواند. احمدرضا احمدی پیش از این که شاعر باشد آدم شریفی بود. کتابی از او دارم به نام "آیا این صبح با این شاخه ی نرگس دوباره برای من تکرار می شود" نه، دوباره تکرار نمی شود.
این هزارمین پُست این کانال است. فکر نمی کردم به هزار برسم. بارها تصمیم گرفته ام نوشتن را تمام کنم. نوشتن، قِرتی بازی است. نوشتن وقت و تمرکز می خواهد. بهتر نیست می رفتم پی یک کار دوم و درآمدی کسب می کردم. می رفتم آموزش گاه و خصوصی چیزی درس می دادم. نوشتن، تمرکز می خواهد. وقت و فراغت می خواهد. و منِ چهل و سه ساله هنوز فکر می کنم این حق من است که ساعتی برای دل خودم باشم. بی شعورم و قِرتی.
#نوشتن #کتاب