#لوازم_نویسندگی
#آداب_نوشتن
لوازم نویسندگی 2
لوازم نویسندگی در یک نگاه
💼👓🦋
1- انگیزه
2- هدفمند بودن
3- اراده به نویسندگی
4- احساس و عاطفۀ خاص
5- جهانبینی و اعتقاد
6- شرایط محیطی مناسب
7- تسلط بر زبان
8- سیاسیاندیش بودن
9- صبوری بیحساب
10- عشق و دوست داشتن
11- مطالعۀ عمومی
12- جماعتگرایی
13- خلوتگرایی
14- طبیعتگرایی
💪🖕👆
اینها عناوینی است که نادر ابراهیمی در کتاب «لوازم نویسندگی» بحث کرده است.
#آداب_نوشتن
هنرمند بايد بزايد!
هنرمند بايد بزايد! چند سالي يكبار. به همين ساده گي. ناقص يا سالم. بايستي بزايد. كسي، چيزي، طبيعي يا مصنوعي، آبستنش كند و بعد هم بنشيند چند ماهي و عاقبت هم بزايد. روحالقدس باشد، زعفرِ جني يا خودٍ ابليس! از كسي بايد آبستن شود. در اين مملكت، اصلِ گرفتاري آبستنيِ هنرمند است. ما نه از ابليس آبستن ميشويم نه از روحالقدس. و بنا بر همين متاعمان بيمشتري ميماند كه گفته بود متاعِ كفر و دين بيمشتري نيست...
هنرمند آبستن ميشود از فلان مسوولِ ابله فرهنگي كه مقامش را رسما به مبلغِ 190 ميليون تومان از كيسهي بيتالمال خريداري كرده است و دم به دم هم توي رسانه از خدا و پيامبر و دين و اسلام دم ميزند. هنرمند آبستن ميشود از فلان منافقِ تواب و بهمان پاكسازيشدهي لچك به سر كه داستان رزمندهي جنگ را ضدجنگ ميداند. هنرمند آبستن ميشود از فلان آدم رياكار، بهمان آدم نامرد... با اين آبستنيها اثرِ خوب خلق نميشود. ولو اين كه بهترين قابله را داشته باشي و اتاقِ زايمانت هم استريليزه شده باشد و صابون حمامِ زايمانت هم پركينز باشد...
رضا امیرخانی
#رضاامیرخانی
#آدب_نوشتن
#یادداشت
آداب_نوشتن (6)
حینِ نوشتن، نفس نکشید! شنیدهام بعضیها میگویند ما موقعِ نوشتن، موسیقی گوش میکنیم یا قرآن و مداحی میشنویم. گوش دادن، خود یک کار است، نوشتن هم کاری دیگر! به قولِ فضلا و علمای علمِ رایانه، من آنقدرها هم "مالتی تسکینگ" و چند وظیفهای بلد نیستم کار کنم. اگر میشد توصیه میکردم که حتا اعمالِ غیرارادی مثلِ تنفس را هم حینِ نوشتن، تعطیل کنید. حالا که نمیشود بایستی اقرار کنم که من علاوه بر نفس کشیدن، حتما فنجانِ بزرگی از قهوه -و جدیدترها چایِ سبز- جلوِ دستم هست تا گاهی به صورتِ غیرارادی لبی تر کنم!
یک چیزی که دارم دربارهش خیلی فکر میکنم این است که داستاننویسی عرصهٔ فردیت است و نه منیت. هرکس دنیای خودش را دارد، نمیتوان بهراحتی دیگری را نقد کرد. او دارد دنیای خودش را میپرورد و تو را چه به دنیای او.
داستان عرصهٔ دل است اولاً و بعد هم عرصهٔ عرضه.
انسان برای دل خودش مینویسد و اگر جز این باشد محکوم به شکست است و بعد اگر فرصتی شد یا داشت به عرضه میپردازد تا ببیند که متاع او را خریدار است...
دارم دربارهٔ این فکر میکنم.
ادبیات و جوایز
رضا امیرخانی
با بيل و كلنگِ پلاستيكي كار نكنيد! نمیدانم کنارِ ساحل کودکان را دیدهاید که چهگونه با بیل و کلنگِ پلاستیکی بازی میکنند و قلعه میسازند و... دور از جانِ شما، اما من همیشه خودم را تصور میکنم در قامتِ یک فعلهی اریجینال که با فرغون آن کنار ایستادهام و به این بچههای تیتیش نگاه میکنم، در حالی که نگرانم که هر لحظه معمار صدایم بزند... من به جلساتِ ادبی، نشستهای نقد، جوایزِ دولتی و غیرِدولتی، صفحههای ادبیِ مطبوعات، طرحهای کمیسیونِ فرهنگیِ مجلس و کلِ وزارتِ ارشاد و... -دور از جانِ شما- همینجوری نگاه میکنم.
هدایت شده از یا زهرا
[ https://www.instagram.com/p/CAcr4QzAmp-/?utm_source=ig_web_copy_link از فهم قرآن لذت ببرید
ترجمه روان قرآن کریم را به سبک نمایش رادیویی با ایفای نقش 162 هنرمند صداپیشه در اپلیکیشن «طنین وحی» بشنوید.
این نرمافزار که مراحل پژوهش، نگارش، ضبط، افکتگذاری و آواگذاری آن در مرکز تحقیقات رایانهای حوزه علمیه اصفهان هفت سال به طول انجامید با قیمت ۴۸ هزار تومان عرضه شد که اکنون به مناسبت ماه مبارک رمضان به صورت رایگان اهدا میگردد.
شما میتوانید این محصول فاخر قرآنی را از راههای زیر دریافت کنید:
۱. لينك دريافت از كافه بازار:
https://cafebazaar.ir/app/com.saynaafzar.taninevahy
۲. دانلود از سایت طنین وحی:
http://www.taninevahy.com
۳. همچنین میتوانید عدد ۲ را به سامانه ۳۰۰۰۱۰۴۴ پیامک کنید و لینک دانلود نرمافزار را دریافت نمایید.
با ارسال این پیام برای دوستانتان گامی در مسیر ترویج قرآن بردارید و بهترین هدیه را به آنان تقدیم کنید.
رمانهای اصیل و عمیق روح و رنجها و مکاشفات و شادیهای انسان را میکاوند.
بهنظرم رمان خود یک کلاس انسانشناسی معتبر است. میبینیم تولستوی یا داستایفسکی در اعماق درون انسان چیزهایی را کشف میکنند که خود از آنها بیخبر بودهایم.
رمان از نظر فرم هم میتواند جذاب و جالب باشد مثل خیل رمانهای فرمگرا اما عمقش بستگی به مقدار کاوش وجود انسان دارد...
برای همین شخصیت و شناخنش عنصری مهم در نوشتن داستان است...
حکایتنویس مباش!
✴️ این چند روز دارم کتابی را میخوانم به نام «ستیز با خویشتن و جهان» از یوسفعلی میرشکاک. لبِ مطلبش این است:
حکایتنویس نباش، چنان باش تا از تو حکایت کنند.
✳️اما در بین همۀ مطلبهایش این یکی خیلی چشمم را گرفت:
«آنان که از خود آثاری بهجای میگذارند، سه گروهاند:
گروهی که همتراز آثار خودند؛
گروهی که فروتر از آثار خودند؛
و آنان که برتر از آثار خودند.» (میرشکاک؛ 1391، 87)
✅من هم اول از خواندن این مطلب چشمانم گرد شد! "حکایتنویس نباش شیخ" چه ربطی دارد به این؟ یعنی میشود کسی از اثرش برتر باشد؟ یا فروتر؟ معمولاً انسانها هرچه را که خلق بکنند، از خودشان است؛ نه بیشتر، نه کمتر.
🔆اما جواب سؤالم را جلوتر یافتم. میرشکاک گفته بود که:
✔️«آزاده در هیچ بندی نیست و هیچ فرمانی را گردن نمیگذارد الا آزادگی را و اینچنین زیستن همانا جنون است! جنونی مقدس و فراتر از عقل معاش.
✔️آثار هگل عظیمتر و تأثیرگذارتر از آثار نیچهاند؛ اما جنون و آزادگی نیچه از وی فردی فراتر از خود میسازد، بیش از آنکه از آثار وی سخنی در میان باشد خود وی در میان است؛ برخلاف هگل که تنها آثار وی در میانهاند و نه خودِ وی!
تولستوی و داستایفسکی همروزگارند. آثار داستایفسکی از خود وی بزرگترند، حالآنکه تولستوی علیرغم عظمت آثارش، خود بسی برتر و بالاتر از آنهاست.
یکی مینویسد، دیگری نهتنها مینویسد، بلکه چنان عظیم و شگرف و غولآسا زندگی میکند که از خود فراتر میرود.» (همان، 89)
🚢آری این است قصه! برخی همان حکایتنویساند و برخی حکایتشان را مینویسند گرچه که خود نویسندهاند.
حرکت در مه
حکایتنویس مباش! ✴️ این چند روز دارم کتابی را میخوانم به نام «ستیز با خویشتن و جهان» از یوسفعلی م
مسئله این است که ما نیاز داریم به داستان و داستاننویسی از دیدی فراتر از پیرنگ و طرح و پردازش شخصیت بنگریم... گرچه که اینها هم هست...
همیشه جدالی بین دو سبک داستاننویسی بوده است. فرمگرایان و محتواییان و بالتبع طیفهای مختلفی از نظرات بین این دو گروه شکل گرفته....
اما بهراستی در نظر شما داستاننویسی چیست؟
مرا به کار جهان هرگز التفات نبود
رخ تو در نظر من چنین خوشش آراست
#شروع_داستان
شروع داستان قسمت 1
یک مسآلۀ دردناک در زندگی او وجود داشت. دردناک و تأسفانگیز: از دزد میترسید؛ خیلی هم میترسید. هیچ برای او فرق نداشت که تنها زندگی بکند یا نکند. چراغها را روشن بگذارد یا نگذارد، قفلهای رمزی به کار ببرد یا نبرد... به هر صورت از دزد میترسید. آن هم شاید بشود گفت نه از خود دزد، از برخورد با دزد و این حال تازگی نداشت. عمری بود که میترسید؛ از آن روزی که تصور میکرد در خانۀ کوچکش چیزی دارد که از او خواهند گرفت. چیزی که بالاخره یک آشنا یا غریبه آن را خواهد ربود. چیزی که فکر میکرد آن را حتی از خودش هم پنهان نگه داشته است. آیا دزد با او روبهرو خواهد شد یا آنکه از پشت سر هفتتیر را روی ستون فقراتش خواهد گذاشت؟ یا خواهد گفت: «تکان نخور! دیگر تمام شد.» یا: میبینی با این چاقو....» یا: «بنشین و حرف نزن!» یا: «ننهسگ خوب به چنگم افتادی.» اینها بود که او را خرد میکرد، یعنی خرد کرده بود...
در خمیرهٔ بد/نادر ابراهیمی
حرکت در مه
#شروع_داستان شروع داستان قسمت 1 یک مسآلۀ دردناک در زندگی او وجود داشت. دردناک و تأسفانگیز: از د
سلام
خوشآمد میگویم به اعضای جدید کانال.
یکی از سختترین کارها شروع داستان با جملاتی جذاب و درگیرکننده است. هشتک شروع داستان برای بررسی شروعهای داستانهای مختلف است.
نظرتان راجعبه شروع داستان در خمیرهٔ بد از نادر ابراهیمی چیست؟