❤️ میراث مِهر
🍃رهبر انقلاب: در اسلام و در فرهنگ اسلامی، خانواده با دوام است. توی خانواده پدربزرگها و مادربزرگها و پدر و مادر هستند، نوه ها و نتیجه هایشان را میبینند. سنتها را به هم منتقل میکنند. نسل گذشته مواریث خودش را به نسل بعد تحویل میدهد. بریده و بیریشه و تنها و بیعاطفه بار نمیآیند. ۷۴/۰۵/۲۴
@bahejab_com 🌹
🏴 رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیامی درگذشت فقیه عالیقدر و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام آیتالله #هاشمی_شاهرودی را تسلیت گفتند.
◾ ...اینجانب مصیبت درگذشت این عالم برجسته را به خاندان مکرم، همسر گرامی و فرزندان محترم و همه وابستگان و نیز به حوزهی علمیه قم و شاگردان و همکاران علمی و ارادتمندان ایشان تسلیت میگویم و رحمت و مغفرت الهی و علوّ درجات ایشان را از خداوند متعال مسألت مینمایم.
◾ سیّد علی خامنهای
۴ دی ۱۳۹۷
@bahejab_com 🌹
هوای حوا
🔴🔺🔴🔺🔴🔺🔴 #رمان #تو_را_بهانه_میکنم #قسمت_چهلم...👇 @bahejab_com 🌹
📚📍📚📍📚📍📚
#تو_را_بهانه_میکنم 📚
#قسمت_چهلم 📍
هنوز با هیجان پچ پچ می کردیم که سرش را برگرداند و نگاهش به من افتاد. شاید این مکث بیشتر از چند ثانیه هم طول نکشید اما نمی دانم چه شد که قلبم داشت از جا کنده می شد.
با استرس چنگ انداختم به چادر شریفه و گفتم:
_نکنه منو لو بده؟
_وا! مگه ساواکه؟
_اگه از موضوع اون روز و اون نوار بهش چیزی بگه چی؟
_این آدمی که من دارم می بینم دهن قرصِ
_علم غیب داری؟
_چهرش داره نور بالا می زنه آخه... بریم ببینیم چه خبره!
با پاهای لرزان جلوتر رفتیم اما در اوج ناباوری و خدا را شکر قبل از اینکه به آن ها برسیم پسر جوان با میثم خداحافظی کرد و رفت...
رفت و فکر و ذهن من را هم با خودش برد!
به دم در که رسیدیم عزیز همانطور که یک تای چادرش را به زیر دندان گرفته بود به میثم گفت:
_دوستت بود مادر؟
_عافیت باشه
_سلامت باشی
_بله دوستم بود... سید ضیاالدین!
_به به... خب نگهش می داشتی ناهار؛ یه غذایی بود اون بنده خدا هم یه لقمه کنارمون می خورد. مهمون حبیب خداست.
_قربون دستت عزیز، سفره ی شما که همیشه پهنِ... ولی سید ضیا خجالتی تر ازین حرفاست
_چی بگم... الهی زنده باشه
و من همانجا بود که اسم و رسمش را فهمیدم! ناخواسته چندبار زیر لب تکرار کردم؛ سید ضیاالدین... سید ضیاالدین...
سید! شریفه یواشکی گفت:
_به به؛ طرف سید هم هست!
_خب باشه... که چی؟
_هیچی والا همینجوری گفتم. حالا بنظرت به عموت حرفی زده؟
_چه حرفی؟
_تازه میگی لیلی زن بود یا مرد؟ آخه تو رو دید! لابد یادشه که نوار رو داده بود بهت دیگه
_وای می خوای منو بچزونیا! ولی راستکی اگه گفته باشه که بدبختم
_اتفاقا احساس کردم عمو میثمت یکم چپکی نگاهت می کنه ها
_نه بابا اذیتم نکن؛ میثم اصلا حواسش به من نبود. احتمالا آقا سید بروز نداده...
_ایشالا! گمونم اومده بود باهم اعلامیه ای چیزی رد و بدل کنن نه؟
_من که چیزی تو دستشون ندیدم!
_می خوای بگی انقدر ناشی هستن؟
_یعنی چی شریفه؟
_یعنی خانوم ساده، یا الان قرار گذاشتن برای تظاهرات یا...
_هیس! چقدر نترسی تو
نگاهی به سر و ته کوچه کرد و بعد شانه ای بالا انداخت و گفت:
_کسی اینجا نیست که، خوف نکن
_خیلی دلم می خواد سر از کارشون در بیارم
_بلاخره یه کاریش می کنیم.
اما آن ها انقدر زبر و زرنگ بودند که ما هیچ موقع از جلسات و قرارهایشان با خبر نمی شدیم که نمی شدیم!
با تکان شدیدی که ماشین خورد به زمان حال برگشتم... اول ترسیدم که تصادف کردیم یا نه اما توی دست انداز افتاده بودیم انگار. معلوم نبود چقدر توی فکر و خیال بودم؛ نه از خانه ها اثری بود و نه از آدم ها و عابران... از شهر خارج و وارد جاده شده بودیم اما انقدر همه جا تاریک بود که نمی دانستم کجا هستیم. آقاجان سرش را به صندلی تکیه داده و خوابیده بود.
رادیوی ماشین با صدای کمی اخبار جنگ را می گفت و سید بی هیچ حرفی رانندگی می کرد. مقداری جابجا شدم و کش چادرم را روی سر مرتب کردم. سید از آینه نگاهی به عقب کرد و گفت:
_بیدار شدین؟
_خواب نبودم... ساعت چنده؟
_یازده و ده دقیقه
متعجب پرسیدم:
_یعنی چند ساعته تو راهیم؟!
_بله... حاج آقا هم از خستگی خوابشون برد
_کی می رسیم؟
_هنوز بیشتر راه باقی مونده
_گرسنتون نیست؟ عزیز لقمه گذاشته ها
_دستتون درد نکنه
بعد از اینکه لقمه را به دستش دادم با اینکه می دانستم باید صبر کنم تا غذایش را بخورد اما پرسیدم:
_میثم زندست؟
_خیالتون تخت! خدایی نکرده اگر شهید شده بود که من شماها رو نمی بردم جنوب
نفس راحتی کشیدم و گفتم:
_حق با شماست...
#ادامه_دارد...
#الهام_تیموری ✍
#بدون_ذکر_منبع_کپی_نکنید ❌
@bahejab_com 🌹
✨🌷✨🌷✨🌷✨
#نکته_های_ناب 🌷
#رهبرانه 🌺
⁉️ سوال: لطفاً حدود ارتباط مردان و زنان مسلمان با يكديگر در عرصه جامعه را بيان فرماييد.
✅ جواب: بر هر زن و مرد مكلفى شرعاً واجب است در تماس و نشست و برخاست با جنس مخالف، حريم ضوابط شرعى و مقررات اسلامى را دقيقاً مراعات نمايند و از هرگونه عمل و رفتارى كه آميخته به ريبه و يا موجب ترتب فتنه و فساد باشد، جداً احتراز نمایند.
🔸 ریبه: خوف وقوع در حرام، بیم فروافتادن در فتنه
🔸 ترتب: منجر شدن
🔸 احتراز: اجتناب
@bahejab_com 🌹