هنگامى كه على عليه السّلام در جنگ صفّين سرگرم نبرد بود، در ميان هر دو صف كارزار، مراقب حركت و وضعيّت خورشيد بود (تا ببيند چه وقت به وسط آاسمان مى رسد تا نماز ظهر را بخواند).
ابن عبّاس عرض كرد: يا اميرالمؤ منين ، اين چه كارى است كه مى كنيد ؟
حضرت فرمود: منتظر زوال هستم تا نماز بخوانيم .
ابن عبّاس گفت : آيا حالا وقت نماز است با وجود اينكه سرگرم پيكار هستيم ؟
على (ع ) فرمود: جنگ ما با ايشان بر سر چيست ؟ تنها به خاطر نماز است كه با آنها نبرد مى كنيم . (1)
از قول فرزند امام نقل شده است :
روز اولى كه شاه رفت ، ما در نوفل لوشاتو بوديم .
نزديك به سيصد الى چهارصد خبرنگار اطراف منزل امام جمع شده بودند. تختى گذاشتند و امام روى آن ايستادند.تمام دوربينها كار مى كرد. قرار بود هر چند نفر خبرنگار يك سؤ ال بكنند. دو سه سؤ ال از امام شد كه صداى اذان ظهر شنيده شد. بلافاصله امام محل را ترك كردند و فرمودند: وقت فضيلت نماز ظهر مى گذرد. تمام حاضرين از اين كه امام صحنه را ترك كردند، متعجّب شدند. كسى از امام خواهش كرد چند دقيقه اى صبر كنيد تا حداقل چهار پنج سؤ ال ديگر بشود. امام با عصبانيّت فرمودند: به هيچ وجه نمى شود. و رفتند. (3)
ابن عبّاس گويد: من و سلمان در زير درختى نشسته بوديم . سلمان شاخه درختى را كه برگهايش خشك شده بود، جنباند و در نتيجه آن همه برگها به زمين ريخت . جناب سلمان فرمود: اى ابوعثمان ، از من نمى پرسى كه چرا چنين كردم ؟
گفتم : سبب اين كار چه بود؟
فرمود: با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در زير اين درخت نشسته بوديم ، آن حضرت چنين كرد كه من كردم و سپس به من فرمود: اى سلمان ، از من نمى پرسى كه چرا چنين كردم ؟ من عرض كردم : يا رسول اللّه ، سبب چه بود؟ حضرت فرمود: مؤ من چون وضو بگيرد بر آن وجهى كه دستور آمده بود، و بعد از آن نمازهاى پنجگانه شبانه روز را بجاى آورد، گناهان او بريزد بسان اين برگها كه از اين درخت فرو ريخت .
آنگاه اين آيه را تلاوت فرمود:
و اقم الصلوة طرفى النّهار و زلفا من اللّيل ... . (6)
و بپاى دار نماز را هر دو سر روز و پاره هايى از شب ... (7)
#صبحتبخیرمولایمن
حالیامصلحتوقتدرآنمےبینم
ڪہکِشمرختبہمیخانہوخوشبنشینم
جامِمِےگیرموازاهلِریادورشوم
یعنےازاهلِجهان،پاڪدلےبگزینم
"حافظشیرازے"
🏝مرا پیکری است
تا چشم انتظار تو باشم
تا از دروازههای صبح
تا دروازههای شب در پی تو بشتابم
مرا پیکری است
بهر آنکه عمرم را
با عشق تو سر کنم🏝
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#روزتونمهدوی
"لاٰ حَولَ وَلاٰ قُوَّةَ اِلّاٰ بِاللّٰهِ الْعَلیٌِ الْعَظیم"
🖼 هر روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنیم:
🪧 تقویم امروز:
📌 شنبه
☀️ ۲۷ بهمن ۱۴۰۳ هجری شمسی
🌙 ۱۶ شعبان ۱۴۴۶ هجری قمری
🎄 15 فوریه 2025 میلادی
📖 حدیث امروز:
✳️ امام علی علیهالسلام:
روزگارى بس دشوار و سختگير بر مردم مىآيد كه در آن توانگر، آنچه را در دست دارد سخت نگاه دارد، حال آن كه به چنين كارى فرمان داده نشده است. (بلكه) خداوند سبحان فرموده است: «بخششِ ميان خود را فراموش مكنيد».
📚 نهج البلاغة، حكمت ۴۶۸
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ کَمَا هُوَ أَهْلُهُ
مفضل بن عمر
روزي نامه اي به امضاي عده اي از بزرگان شيعه به دست امام صادق عليه السلام رسيد كه چند نفر از آنان خود حامل نامه بودند .
شكايت درباره رفاقت (مفضل بن عمر) وكيل امام صادق عليه السلام در كوفه با عده اي كبوتر و به ظاهر بي بند و بار بود .
امام عليه السلام پس از خواندن نامه ، نامه اي دربسته به وسيله همان چند نفر براي مفضل فرستاد . از حسن اتفاق موقعي نامه رسيد كه امضاء كنندگان در خانه او بودند .
او نامه را در حضور آنان باز كرد و خواند و سپس به دست آنها داد . آنان از مضمون نامه مطلع شدند كه امام در اين نامه تنها دستور چند قلم معامله به مفضل داده كه انجامش مستلزم رقمي درشت پول نقد مي باشد ، و مفضل بايد آن را تهيه كند؛ و درباره رفاقت مفضل با آنان در نامه امام هيچ اشاره اي نشده بود .
چون مساءله پول بود ، آنها سر بزير انداخته و گفتند : بايد پيرامون اين پول زياد فكر كنيم و بعد عذرخواهي هم كردند .
مفضل كه زيرك بود آنها را به صرف غذا دعوت كرد و نگذاشت از خانه بيرون روند؛ آنگاه پي كبوتر بازان فرستاد و آنان آمدند ، و در حضور آن عده براي اينان نامه امام را خواند .
كبوتر بازان بدون عذر تراشي رفتند و هنوز مهمانان مشغول غذا خوردن بودند كه پولهاي زياد (از هزار درهم تا ده هزار درهم ) را جمع و آن را تسليم مفضل كردند و رفتند !
در اين موقع مفضل به امضاء كنندگان رو كرد و گفت : شما از من مي خواهيد امثال اين جوانان را راه ندهم با اينكه امكان اصلاح اينان زياد است و در چنين مواردي باري از دين را به دوش كشند .
شما مي پنداريد كه خدا محتاج به نماز و روزه شماست كه به آن مغرور شده ايد ، اما از گذشت مالي عذر تراشي مي كنيد و پاسخ امام را نمي دهيد ! !
اينان كه رفاقت مفضل با كبوتربازان را خوار و كوچك مي شمردند ، جوابي نداشتند بدهند ، از جاي بلند شدند و رفتند . (223)
2
عن أبی محمد الحسن بن علی علیهماالسلام:
خَصْلَتَانِ لَیْسَ فَوْقَهُمَا شَیْءٌ الْإِیمَانُ بِاللَّهِ وَ نَفْعُ الْإِخْوَان
امام حسن عسکری علیه السّلام می فرمایند:
دو خصلت است بالا دست ندارد: ایمان به خدا، و نفع رساندن به برادران. [تحف العقول عن آل الرسول ص، ص: ۴۸۹]
و شاید بتوان گفت ،تمام دین در این دو جمله جمع شده است: خدامحوری و انسان دوستی
داستانک:
محمدباقر قالیباف، شهردار تهران در وبلاگ خود نوشته است:
[روزی] رفته بودم خدمت [آیتاللهالعظمی فاضل لنکرانی] . آن موقع در ناجا بودم. [ایشان] گفتند:
“من ۵۰ سال است دارم اسلام میخوانم. بگذار خلاصهاش را برایت بگویم. واجباتت را انجام بده. بهجای مستحبات تا میتوانی به کار مردم برس. کار مردم را راه بیانداز.” بعد هم گفتند “اگر قیامت کسی ازت سوال کرد، بگو فاضل گفته بود.”
از پیامبر مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله) منقول است:
مَنْ فَاکَهَ امْرَأَهً لَا یَمْلِکُهَا حُبِسَ بِکُلِّ کَلِمَهٍ کَلَّمَهَا فِی الدُّنْیَا أَلْفَ عَامٍ فِی النَّار
هر کس با نامحرم شوخى کند، براى هر کلمها ى که در دنیا با او سخن گفته است هزار سال او را در دوزخ زندانى مىکنند. [ثواب الاعمال وعقاب الاعمال، صفحه ۲۸۳ ]
داستانک:
یکی از راویان میگوید در کوفه به زنی قرآن میآموختم، روزی با او شوخی کردم، بعد به دیدار امام باقر (علیهالسلام) شتافتم،
امام باقر (علیهالسلام) فرمود: آن که (حتّی) در پنهان مرتکب گناه شود خداوند به او اعتنا و توجّهی ندارد، به آن زن چه گفتی؟ از شرمساری چهرهام را پوشاندم و توبه کردم، امام فرمود: تکرار نکن. [بحار الأنوار ، جلد ۴۶، صفحه: ۲۴۷]