eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
6.5هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
كتاب را باز مى كنم و چنين مى خوانم: مردم مدينه با ابوبكر بيعت كردند، يكى از ياران على به خانه او مى آمد و آن دو با هم گفتگو مى كردند. اين خبر به گوش عُمَر رسيد. عُمَر نزد فاطمه آمد و به او گفت: "اى دختر پيامبر! پدر تو و تو نزد من حرمت داريد، امّا اين باعث نمى شود كه من خانه تو را آتش نزنم". وقتى على به خانه آمد، فاطمه به او گفت: "امروز عُمَر نزد من آمد و سوگند ياد كرد كه اگر شما باز هم در اينجا جمع شويد، او ما و اين خانه را در آتش بسوزاند". به راستى چرا عُمَر چنين تهديدى نمود؟چرا او با فاطمه اين گونه سخن گفت؟ مگر فاطمه پاره تن پيامبر نبود، چرا عُمَر فاطمه(س) را به سوزاندن خانه و اهل خانه اش تهديد كرد؟ نمى دانم، آن آقاى سُنّى كه همه مطالب را دروغ مى دانست، آيا او اين مطالب را نخوانده است؟ اكنون مى خواهم به اروپا سفر كنم، من مى خواهم به كشور اسپانيا، شهر قُرطُبه بروم. شايد بگويى براى چه من هوس كردم به اسپانيا سفر كنم، من مى خواهم به ديدار استاد قُرطُبى بروم. او دانشمندى بزرگ است و بزرگان اهل سنّت به سخنان او اعتماد مى كنند. بيشتر او را به نام "ابن عبدِرَبِّه قُرطُبى" مى شناسند. من به قرن چهارم هجرى آمده ام، در اين روزگار، اسپانيا، كشورى مسلمان است و به نام "اندلس" مشهور است و مسلمانان، حاكمان آنجا هستند و نويسندگان و دانشمندان بزرگى در اين كشور زندگى مى كنند. اينجا شهر قرطبه است، شهرى زيبا. رودى بزرگ از اين شهر عبور مى كند. من به مسجد بزرگ شهر مى روم، تا به حال مسجدى به اين زيبايى نديده ام، آنجا را نگاه كن، استاد قُرطُبى آنجاست، عدّه اى در آنجا جمع شده اند و او مى خواهد شعر خودش را بخواند. من يادم رفت بگويم كه استاد قُرطُبى شاعر هم مى باشد، شعرهاى او زبانزد همه است. ●●●☆☆☆☆☆●●● eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef 🦋❤️🦋
☘ 🖤☘ 🖤🖤☘ 🖤🖤🖤☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
☘ 🖤☘ 🖤🖤☘ 🖤🖤🖤☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم❣ ❤️الهی به امیدتو❤️ به نام خالق یکتای جهان ‌که پیدا و نهان داند به یکسان بنام خالق خورشید و باران خداوند طراوت، جویباران بار پروردگارا "🌹 امروزمان را نیز با نام تو آغاز میکنیم روزتون درپناه خدا🌺 💖🌹🇮🇷🇮🇷🇮🇷
1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍 ❤️ با صدای استاد : 👤فرهمند 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
با ياد خدا هميشه در زمزمه باش از غصه روزگار بي واهمه باش هر لحظه دلت شكست يادت نرود آن لحظه به ياد يوسف فاطمه (س)باش اللهم عجل لوليك الفرج eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
🌺✨🌺 ﷽ 🌺✨🌺 ✅ محبوب خدا شدن در قرآن (3⃣) ✅💐 پرهیزگاران 💐✨ در آیات مختلفی از قرآن به بحث تقوا و پرهیزگاری و صفات متقین اشاره شده است. براي آشنايی تفصيلی با صفات متقين می‌توان به خطبه مشهور صفات متقين كه شخصی به نام همّام از امام علی (ع) سؤال نمود، مراجعه کرد.  💐✨ جایگاه تقوا و پرهیزگاری به اندازه ایست که خداوند می‌فرماید، متقین و پرهیزگاران را دوست دارد: 💐💫 كَيْفَ يَكُونُ لِلْمُشْرِكِينَ عَهْدٌ عِنْدَ اللَّهِ وَعِنْدَ رَسُولِهِ إِلَّا الَّذِينَ عَاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ ۖ فَمَا اسْتَقَامُوا لَكُمْ فَاسْتَقِيمُوا لَهُمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ (آیه 7 سوره توبه) چگونه برای مشرکان پیمانی نزد خدا و رسول او خواهد بود (در حالی که آنها همواره آماده شکستن پیمانشان هستند)؟! مگر کسانی که نزد مسجد الحرام با آنان پیمان بستید؛ (و پیمان خود را محترم شمردند؛) تا زمانی که در برابر شما وفادار باشند، شما نیز وفاداری کنید، که خداوند پرهیزگاران را دوست دارد! ☘ 🖤☘ 🖤🖤☘ 🖤🖤🖤☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
از شدت استرس،کف دست هایم عرق کرده، تسبیح فیروزه ای که فاطمه برایم از کربلا آورده ،مدام دور دستم میچرخانم و ذکر میگویم... بابا میزند روی شانه ام:پاشو نیکی بذا من بزنم بلند میشوم و بابا پشت لپ تاب مینشیند . خدایا،سرنوشتم را به تو میسپارم... بابا آرام کد و رمز عبور را میزند... سایت شلوغ است و کفاف این همه جمعیت را نمیدهد... بابا دوباره تالش میکند..ـ چشم هایم را میبندم و پشت به صفحه میایستم... یا ضامن آهو... صدای جیغ مامان میآید :_وای آفرین نیکی... برمیگردم... خدای من...نگاهم روی رتبه ی دورقمی ام متحیر میماند... وای خدایا شکر.... مامان،ازشدت ذوق بغلم میکند... مدت ها بود که حسرت این آغوش را داشتم... بابا را هم بغل میکنم... صدای موبایلم میآید،فاطمه است. :_الو فاطمه؟ صدایش نگران است :+سالم نیکی چی شد؟تونستی ببینی؟ اشکهایم ناخودآگاه میریزند :_آره،فاطمه..همونی که میخواستم... صدایش رنگ خوشحالی میگیرد :+راس میگی؟تبریک :_اوهوم،تو چی؟ :+نه من هنوز ندیدم... دعا کن نیکی... :_دیدی خبرم کنا.. :+باشه باشه خداحافظ :_خداحافظ. مامان و بابا از اتاقم بیرون میروند،به محض تنها شدن،روی خاک میافتم...چه خطایی! تنهایی معنا ندارد وقتی تو اینجایی،در قلبم! روح خودت را در کالبد من دمیده ای تا هیچ وقت بی تو نمانم،خدای مهربانم... باز هم صدای موبایلم میآید،پیامک از دانیال،کاش میشد سمج صدایش کنم! ]مبارکه،نیکی خواهش میکنم جوابم رو بده. باید ببینمت /دانیال [ گوشی را روی میز میگذارم،اما دوباره زنگ میخورد،عمووحید است.. اشک هایم را با لبخند پاک میکنم. :_سالم عموجون.. ❁ سه هفته ای از دانشجوشدنم میگذرد...اوضاع زندگی کمی سخت شده،اما هنوز شیرین است... این روزها بیشتر از قبل باید هوای رفت و آمدهایم را داشته باشم،نباید مثل قبل خطایی کنم... دو خیابان بالا تر از خانه مان،چادرم را درمیآورم. هوا روبه تاریکی میرود. آرام در را باز میکنم و وارد خانه میشوم. قدم هایم را آرام برمیدارم تا قیژ قیژ برخورد دمپایی هایم با پارکت،به کمترین حد خود برسد. این روزها کمتر مامان و بابا را میبینم..کلاس های دانشگاه از یک طرف و دوری کردن مامان از طرف دیگر،باعث شده حتی باهم برای غذاخوردن پشت یک میز ننشینیم... میخواهم از پله ها بالا بروم که صدای بابا میخکوبم میکند. :_نیکی.. با ترس برمیگردم،نمیدانم دلیل نگرانی ام چیست... :+سلام بابا بابا موبایلش را در دست گرفته و میگوید :_یه چند لحظه گوشی موبایل را روی شانه اش میگذارد و آرام میگوید :_لباسات رو عوض کن،منتظرم با هم یه فنجون چای بخوریم و دوباره موبایل را جلوی گوشش میگیرد:الو..آقای حمیدی... نفس عمیقی میکشم،علی الظاهر که آرامش برقرار است،اما نکند قبل طوفانی شدن باشد... ☘ 🖤☘ 🖤🖤☘ 🖤🖤🖤☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا