#سلام_امام_زمانم
مـا همـانیـم ڪہ از
#عشـق تـو غفلـت ڪردیـم
بـا همہ آدمیـان غیـر
#تـو خلـوت ڪردیـم
سـال هـا مے گـذرد،
#منتظـرے بـرگـردیـم
و مشخـص شـده مـاییـم ڪہ
#غیبـت ڪردیـم
#سه_شنبه_های_مهدوی
@hedye110
#خاکهاينرمکوشک🪴
#قسمتنهم🪴
🌿﷽🌿
فاطمه ناکام برونسی و راز آن شب
من حامله شده بودم و پدر و مادرم هم آمده بودن شهر، براي زندگی. یک روز خانه پدرم بودم که درد زایمان
گرفتم. ماه مبارك رمضان بود ودم غروب . عبدالحسین سریع رفت ماشین گرفت. مادرم بهش گفت: « می خواي
چکار کنی؟»
گفت: «می خوام بچه ام خونه ي خودمون به دنیا بیاد؛ شما برین اونجا، منم می رم دنبال قابله.»
یکی از زنهاي روستا هم پیشمان بود. سه تایی سوار شدیم و راه افتادیم. خودش هم که یک موتورگازي داشت، رفت
دنبال قابله.رسیدیم خانه.من همین طور درد می کشیدم وخدا خدا می کردم قابله زودتر بیاید. تو نگاه مادرم نگرانی موج می
زد. یک آن آرام نمی گرفت. وقتی صداي در راشنید، انگار می خواست بال در بیاورد. سریع رفت که در را باز
کند.کمی بعد با خوشحالی برگشت.
«خانم قابله اومدن:.
خانم سنگین و موقري بود.به قول خودمان دست سبکی داشت. بچه، راحت تر از آنکه فکرش را می کردم به دنیا
آمد، یک دختر قشنگ و چشم پر کن.
قیافه و قد و قواره اش براي خودم هم عجیب بود.چشم از صورتش نمی گرفتم. خانم قابله لبخندي زد و
پرسید:«اسم بچه رو چی می خواین بگذارین؟»
یک آن ماندم چه بگویم.خودش گفت: «اسمش رو بگذارین فاطمه، اسم خیلی خوبیه»
قابله، به آن خوش برخوردي و با ادبی ندیده بودم . مادرم از اتاق رفته بود بیرون. با سینی چاي و ظرف میوه
برگشت. گذاشت جلوي او و تعارف کرد .نخورد.
«بفرمایین، اگه نخورین که نمی شه.»
«خیلی ممنون، نمی خورم»
مادرم چیزهاي دیگر هم آورد. هرچه اصرار کردیم، لب به هیچی نزد. کمی بعد خداحافظی کرد و رفت.
شب از نیمه گذشته بود .عقربه هاي ساعت رسید نزدیک سه. همه مان نگران عبدالحسین بودیم، مادرم هی می
گفت:« آخه آدم این قدر بی خیال!»
من ولی حرص و جوش این را می زدم که: نکند برایش اتفاقی افتاده باشد.
بالاخره ساعت سه، صداي در کوچه بلند شد.زود گفتم: «حتماً خودشه.»
مادرم رفت تو حیاط. مهلت آمدن بهش نداد. شروع کرد به سرزنش. صداش را می شنیدم :«خاله جان! شما قابله
رو می فرستی و خودت می ري؟! آخه نمی گی خداي نکرده یه اتفاقی بیفته...»
تا بیاید تو خانه، مادر یکریز پرخاش کرد.بالاخره تو اتاق، عبدالحسین بهش گفت:«قابله که دیگه اومد خاله، به من
چکار داشتین؟»
دیگر امان حرف زدن نداد به مادرم. زود آمد کنار رختخواب بچه.
قنداقه اش را گرفت و بلندش کرد. یکهو زد زیر گریه! مثل باران از ابر بهاري اشک می ریخت. بچه را از بغلش جدا
نمی کرد. همین طور خیره او شده بود و گریه می کرد.
«براي چی گریه می کنی؟»
چیزي نگفت.گریه اش برام غیر طبیعی بود. فکر می کردم شاید از شوق زیاد است. کمی که آرامتر شد، گفتم:
«خانم قابله می خواست که ما اسمش را فاطمه بگذاریم .»
با صداي غم آلودي گفت:«منم همین کارو می خواستم بکنم، نیت کرده بودم اگه دختر باشه، اسمش رو فاطمه
بگذارم.»
گفتم:«راستی عبدالحسین، ما چاي، میوه، هرچی که آوردیم،هیچی نخوردن.»
گفت: «اونا چیزي نمی خواستن.»
بچه را گذاشت کنا رمن.حال و هواي دیگري داشت. مثل گلی بود که پژمرده شده باشد.
بعد از آن شب، همان حال و هوا را داشت. هر وقت بچه را بغل می گرفت، دور از چشم ماها گریه می کرد. می
دانستم عشق زیادي به حضرت فاطمه (سلام االله علیها) دارد.پیش خودم می گفتم :«چون اسم بچه رو فاطمه
گذاشتیم، حتماً یاد حضرت می افته و گریه اش می گیره.»
پانزده روز از عمر فاطمه می گذشت.باید می بردیمش حمام و قبل از آن باید می رفتیم به دنبال قابله. هرچه به
عبدالحسین گفتیم برود، گفت: «نمی خواد.»
«آخه قابله باید باشه.»
با ناراحتی جواب می داد: « قابله دیگه نمی آد، خودتون بچه را ببرین حمام»
آخرش هم نرفت.آن روز با مادرم بچه را بردیم حمام و شستیم.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#کانالکمالبندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄
#ختم_روزانه
✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند:
در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨
📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹.
قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج)
دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷
#التماس_دعا_برای_ظهور
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کمالبندگی
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
□■□■□
4_6006053198387744321.mp3
11.84M
#انسان_شناسی ۳۰۶
※ چرا عده ای در ظاهر دیندارند ولی در اخلاق شباهتی به استانداردهای یک انسان دیندار ندارند؟
※ اما عده ای در ظاهر، انسانی معمولی اند ولی رفتارها و خروجیهایشان کاملاً محبتی و انسانی است؟
#استاد_میرباقری | #استاد_شجاعی
@hedye110
انسان شناسی ۳٠۷.mp3
10.38M
#انسان_شناسی ۳۰۷
✘ دین چیزی جز محبت نیست!✘
این حرف ما نیست، حرف امام پنجم شیعه است.
※ پس طبق این روایت و روایات بسیار دیگر، هر کس مهربان باشد دیندار است و تمام؟
#آیتالله_جوادی_آملی | #استاد_شجاعی
@hedye110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥آه از آرزو به دلی🥺😂
💥۲۵ شهرویور همون پونصد نفری که امضا برات جمع کردند هم نیومدند همراهیت کنند😂😂
@hedye110
11.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥چرا قبل از ظهور امام زمان علیهالسلام، فتنه ها بیشتر میشن؟
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کمالبندگی
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
□■□■□
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رئیسی: آتش توهین و تحریف حریف حقیقت نمیشود
🔹رئیسی در جریان سخنرانی در سازمان ملل با محکومیت اهانت به قرآن، مصحف شریف را بهروی دست برد.
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کمالبندگی
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
□■□■□
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جایگاه زن در غرب، ۱۰۰ سال پیش VS
جایگاه زن در اسلام، ۱۴۰۰ سال پیش
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کمالبندگی
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
□■□■□
🌹🇮🇷🌹
#کانالدلنوشتهوحدیث
کانالیست متنوع که شامل #متن #عکسنوشته ، #فایل#های #صوتی #تصویری #انگیزشی #دلنوشته و حدیثهایناب #مسابقه و #رمانهایزیبا
eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
از مسابقات جان نمونید🏃♀🏃♀🎁🎁
به دعوت امام رضا علیه السلام تشریف بیاورید کانال امام مهربانی ها 😊
اینجا بوی آقام امام رضا علیه السلام رو استشمام میکنی❤️❤️
از #معجزات گرفته تا #شعر #دلنوشته #خاطرات #حديث #روایت
کلا برای خودش #حرمیه
#امامرضائی باشی و نیای تو این کانال☺️
از محالاته😊
eitaa.com/joinchat/3378184385Cded59ab28c
امام رضائی ها کجائید📣📣📣📣📣