eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
6.4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
مداحی آنلاین - نمیشه باورم که وقت رفتنه - محمود کریمی.mp3
4.14M
نمیشه باورم که وقت رفتنه تموم این سفر بارش رو شونه‌ی منه 🎙 ➥ @hedye110
4_6010316601969085780.mp3
19.55M
🏴فرازهایی از زیارت عاشورا قسمت (اول) انتخاب نامحدود🌴 حاجیه خانم رستمی فر🎤 ➥ @hedye110
عليه السلام فرمودند: 🍃 عمّه ام ، زينب ، با وجود همه مصيبت ها و رنج هايى كه در مسيرمان به سوى شام به او روى آورد ، حتّى يك شب اقامه نماز شب را فرو نگذاشت . 📖 بحارالانوار، ج 35 @hedye110
🪴 🪴 🌿﷽🌿 بعد نماز صبح، دو رکعت دیگر هم به نیت اینکه خدا به من صبر بدهد به حضرت زینب هدیه کردم. از حضرت خواستم آنقدر به من صبر بدهد که بتوانم تحمل کنم. اشکهایم می ریخت و می گفتم: نخواه این مصیبت باعث از دست رفتن عقایدم شود. دا را به تو می سپارم. دا با این غم از دست می رود اگر راحت می توانستم گریه و زاری کنم و غم هایم را بروز بدهم، اگر نگران ناامید شدن بقیه و شکست روحیه مقاومت شان نبودم، شاید خودم را تکه تکه می کردم. این مصیبت برایم سخت بود، ولی سخت تر اینکه می خواستم خوددار باشم. دلم می خواست سینه ام را بشکافم و قلبم را بیرون بیاورم. با چنگ های خودم تکه تکه اش کنم تا دیگر چیزی احساس نکند. این احساس را موقع شهادت بابا هم داشتم. ولی این دفعه بدتر بود خیلی بدتر، من داغدار بابا بودم. حالا این داغ هم به آن اضافه شده بود. بعد از سه ماه ندیدن علی، بعد این همه دویدن و گشتن به دنبالش با جنازه اش روبه رو شدم. این ها بدتر مرا می سوزاند. آتشی به جانم افتاده بود که خاموشی نداشت. میگفتم: دیگر برای چه زنده باشم، این دنیا دیگر چه ارزشی دارد. زندگی بدون على معنایی ندارد. بهتر است من هم بمیرم. کاش دا از خرمشهر نرود. همین جا بماند. هر بلایی می خواهد سرش بیاید همین جا گریبانش را بگیرد، کجا برود و آواره شود؟ حس میکردم گم شده ام. توی اقیانوسی افتاده ام و بی نتیجه دست و پا می زنم. فریادرسی نیست. چقدر من تنها بودم. این همه آدم دور و برم بودند ولی به شدت احساس تنهایی می کردم. بعد از گریه کردن در خفا و خلوت کردن با خدا احساس سبکی کردم. راه گلویم باز شد. انگار یک چیز سنگین را از روی سینه ام برداشتند. با این حال احساس میکردم همه چیز مرده، همه جا گرد غم پاشیده اند. همه جا را خاکستری می دیدم. لحظه به لحظه خورشید بالا می آمد و هوا رو به روشنایی می رفت. برای من این صبح، صبح بید و دردناکی بود. صدای خمپاره ها هنوز می آمد. کفش هایم را پوشیدم و قبل از بیرون آمدن از مسجد جامع به جنت آباد زنگ زدم. می خواستم از زینب خانم بپرسم: لیلا متوجه شهادت على شده یا نه؟ اما گوشی را خود لیلا برداشت. از اینکه کله سحر زنگ زده بودم، تعجب و سؤال پیچم کرد. پرسید: چی شده؟ چه خبره؟ از على خبری داری؟ گفتم: نه خبری ندارم ولی مگه على به دا نگفته از شهر باید برود. تو اگر میتونی وسیله ای جور کن از شهر ببرش بیرون. گفت: باشه. بعد گفت: زهرا تو رو خدا اگه اتفاقی افتاده، به من بگو. دوست نداشتم آن موقع چیزی بگویم. دلم می خواست وقتی خودم کنارش هستم، قضیه را بفهمد. می دانستم بعد از فهمیدن شهادت علی خیلی اذیت می شود، برای همین جوابش را ندادم. گوشی را گذاشتم. مستأصل بودم نمیدانستم با چه کسی به آبادان بروم و جنازه ی علی را بیاورم. یک دفعه یادم افتاد دایی سلیم پیش دا است. یکی، دو روزی می شد که دایی برگشته بود، ارتش به سربازهای منقضی سال ۱۳۵۶ فراخوان داده و دایی هم آمده بود. این چند روز او با محسن دیگ های بزرگ مسی را توی وانت یا فرغون میگذاشتند، به لب شط می رفتند و برای مسجد آب می آوردند. از خودم میپرسیدم اگر سراغ دایی بروم و دا مرا ببیند و سراغ علی را بگیرد چه کار باید بکنم؟ به دا بگویم علی شهید شده، دیدی گفتم شیرت را حلالش کن. آن وقت دا درجا سکته میکند و همه چیز تمام می شود. بابا و علی که رفته اند، دا هم می میرد. تقریبا مطمئن بودم که دا با دیدن جنازه علی زنده نمی ماند. چند ماه پیش، قبل از شهادت عباس فرحان اسدی و موسی بختور که توی مرز درگیری با عراقی ها پیش آمده بود، علی به خاطر تسلطش به زبان عربی با نیروهای عراقی صحبت می کند. او سعی داشته ماهیت رژیم بعثی را روشن و نیروهای عراقی را متقاعد کند که درگیری بین ایران و عراق یک دسیسه برای ایجاد تفرقه بین مسلمان هاست. اما نیروهای عراقی در جواب این صحبت ها تیراندازی می کردند و خط دفاعی ما را به گلوله بستند. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
🪴 🪴 🌿﷽🌿 تکرار این مسأله باعث شد تک تیراندازهای بعثی به دنبال على یا در واقع کسی که بر علیه شان تبلیغات می کند، باشند. یک شب درگیری شدید می شود و مواضع نیروهای ما به هم می ریزد. فردا صبح على و دوستانش مشغول تعمیر سنگرهایشان می شوند و گونی های شن را که به هم ریخته بود، ترمیم می کنند. در این بین ماری که زیر خاک و شن های یکی از سنگرها لانه داشت، بیرون می آید و دست علی را نیش می زند. دوستان علی سریع او را به بیمارستان مصدق می رسانند. تقریبأ اول صبح بود که در خانه مان را زدند. من در را باز کردم. یکی از پسرهای همسایه مان بود. گفت: اتفاقی بیمارستان بوده، سید علی را آنجا دیده است. من خیلی تعجب کردم. با ناراحتی پرسیدم: چی شده؟ جریان چیه؟ گفت: نترسید. فقط مارگزیدگی است. ولی سید علی به من گفت؛ با شما طور دیگری مطرح کنم. شما هم به نحوی به پدر و مادرتان قضیه را بگویید نمی دانستم چه کار کنم. بابا كله سحر رفته بود بیرون، تا برگردد خودخوری کردم و با خودم کلنجار رفتم به دا و بابا چه بگویم. بالاخره وقتی بابا آمد، گفتم: على موقع پریدن از جوی آب زمین خورده و دستش شکسته. هنوز حرفم تمام نشده، بابا گفت: نه حتما این پسره شهید شده. شنیدم دیشب تو مرز بدجوری درگیری شده، این را گفت و حالش به هم خورد و افتاد، دا هم از آن طرف زاری و شیون پا کرد و عزاداری راه انداخت. آنقدر هیاهو کردند تا همسایه ها جمع شدند. هرکس چیزی میگفت تا آرام شان کند. آخر سر گفتم: چرا باور نمی کنید؟ بیاید برویم بیمارستان خودتون ببینید. همه راه افتادند. جلوی در بیمارستان از بابا، دا و بقیه خواستم همانجا بایستند تا اول من وارد شوم و علی را پیدا کنم بعد بیایند. بعد از پرس و جو علی را توی یکی از اتاق های بخش اورژانس، بستری دیدم. لباسهایش را در آورده بودند و ملحفه ایی رویش بود. رنگ و رویش به شدت زرد شده و بی حال روی تخت افتاده بود. بچه های سپاه دورش را گرفته بودند. جلو رفتم، سلام کردم و صورتش را بوسیدم و پرسیدم: علی چی شده؟ همه رو نگران کردیا گفت: هیچی نیست. چیزی نشده. به دا چیزی نگو گفتم: به دا چیزی نگم؟ کجای کاری، همه لشکرکشی کردند اومدند اینجا. عصبانی شد و گفت: مگه من به فرامرز نسپرده بودم به کسی چیزی نگوید، فقط تو را در جریان بگذارد؟! گفتم: حالا ناراحتی نداره، یک کم خودت رو جمع و جور کن. الان با با و دا می آیند داخل، نترسند. بعد بیرون رفتم و به بابا و دا گفتم: دیدید الکی شلوغش کردید. على سر و مر و گنده روی تخت خوابیده استراحت می کنه. هیچی اش هم نیست. با این همه وقتی علی را دیدند، او را بغل کردند، بوسیدند و کلی گریه کردند. علی دو روز بیمارستان بستری بود. بعد از ترخیص به خاطر آنکه پاپا و میمی را بیمارستان نبرده بودیم، به دیدنشان رفت تا آنها را از نگرانی بیرون بیاورد. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توضیحات در مورد اینکه چرا تاسوعا به اسم حضرت ابوالفضل گره زده شده واقعا صد حیف که چه رئیس جمهوری را از دست دادیم. حتما از حکمتهای خداست.😔🥺😥   @hedye110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شیعه شدن محافظ مولوی عبدالحمید😳 با معجزه حضرت عباس علیه‌السلام🌷 (ع)   @hedye110
اگر دوست‌ دارى كه ثواب شهيدان كربلا را داشته باشى، هرگاه به ياد آن حادثه افتادى بگو: كاش من‌ نيز با آنان بودم و با آنان به رستگارى بزرگ مى‌رسيدم [ علیه السلام ] 📚 وسائل الشيعه ج‏۱۴ ص۴۱۷ @emame_mehraban            🕊🕊🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥هر کس گفت عاشورا و هئیت رو سیاسی نکنید اینو براش بفرست تا بدونه اصلا فلسفه عاشورا چی بوده.   @hedye110
توصیه ها و سفارش های آیت الله سید علی قاضی طباطبایی (ره)   @hedye110
💔 به سمت گودال از خیمه دویدم من شمر جلوتر بود، دیر رسیدم من سر تو دعوا بود، ناله کشیدم من سر تو رو بردند، دیر رسیدم من به سمت گودال از خیمه دویدم من شمر جلوتر بود، دیر رسیدم من😭   @hedye110
پدر خاک کجایی پسرت خاک نشد مادر آب کجایی پسرت آب نخورد 😭😭😭   @hedye110
امام صادق عليه السلام : بهترين صدقه، خنك كردن جگر تفته(داغ و تشنه) است . هركه جگر تفته حيوانى يا غیر آن را سيراب كند خداوند عز و جل او را ، در آن روزى كه هيچ سايه اى جز سايه او نيست ، به سايه درآورد . جهت مشارکت در تهیه و ساخت دستگاه یخ‌ساز و توزیع روزانه ۱۰۰۰ قالب یخ در میان مواکب حسینی برای رفاه حال زائرین اربعین، نذورات خود را به شماره کارت زیر به نام شیری# واریز نمایید. شماره کارت: ۵۰۴۱۷۲۱۰۴۵۸۴۴۴۷۰ شماره شبا: IR۳۳۰۷۰۰۰۰۱۰۰۰۱۱۵۳۳۱۶۸۸۰۰۱ ۸۰# هزار_سهم اجرتون با امام حسین علیه السلام 🙏🙏🙏
┄┅─✵💔✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان ➥ @hedye110 🇮🇷🏴🇮🇷🏴🇮🇷
💔 بلا شروع شده تازه بعد عاشورا چه میکشید؟ خدا صبرتان دهد آقا دلی که سوخت چو نِی وقتِ شور، خوانده تو را سری که سوخت میان تنور خوانده تو را @emame_mehraban           🕊🕊🕊🕊
سوره مبارکه نوشته استاد انصاریان ➥ @hedye110
4_6010396819073270839.mp3
1.92M
🔸ترتیل صفحه 24 قرآن کریم با صدای استاد حامد ولی زاده_مقام حجاز - نهاوند 🔸به همراه ترجمه گویای فارسی با صدای مرحوم استاد اسماعیل قادرپناه ☘️☘️☘️☘️ ➥ @hedye110
024-baghare-ta-1.mp3
8.88M
سوره مبارکه بخش اول مفسر: استاد قرائتی ➥ @hedye110
024-baghare-ta-2.mp3
6.59M
سوره مبارکه بخش دوم مفسر: استاد قرائتی ➥ @hedye110
024-baghare-ta-3.mp3
5.86M
سوره مبارکه بخش سوم مفسر: استاد قرائتی ➥ @hedye110
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 💟دعا برای شروع روز💟 ا🍃💕🍃 💙بسم الله الرحمن الرحیم💙 ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة ا🍃💕🍃 💠امين يا رب العالمین💠 التماس دعا 🙏🙏🙏🙏 💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 @hedye110