💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃
💟دعا برای شروع روز💟
ا🍃💕🍃
💙بسم الله الرحمن الرحیم💙
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة
ا🍃💕🍃
💠امين يا رب العالمین💠
التماس دعا 🙏🙏🙏🙏
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃
@hedye110
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️
🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻
💕💕💕💕💕💕💕💕
🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸
🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻
💕💕💕💕💕💕💕
🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸
@hedye110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🍃🌸🍃
🌹🍃
🍃
🌹
🍃
❤️ توسل امروز ❤️
به امام حسن مجتبی علیه السلام
و امام حسین علیه السلام
يَا أَبا مُحَمَّدٍ، يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ، أَيُّهَا الْمُجْتَبىٰ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛
🦋🦋
يَا أَبا عَبْدِاللّٰهِ، يَا حُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ، أَيُّهَا الشَّهِيدُ، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّٰهِ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ، اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛
🍃
🌹
🍃
🌹🍃
🍃🌸🍃
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
@hedye110
1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍
#دعای_عهد ❤️
با صدای استاد : 👤فرهمند
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
#التماسدعایفرج
➥ @hedye110
#کتابدا🪴
#قسمتدویستچهلهشتم🪴
🌿﷽🌿
روز شهادت علی از پیکر علی و مراحل دفنش عکس گرفته بود.
ته دلم خوشحال بودم حالا که دا موقع تدفین على بالای سرش
نیست، حداقل عکس ها را می بیند. این طوری شاید باور کند که
علی واقعا شهید شده. ولی حالا چی؟ خیلی افسوس خوردم. خیلی
کم ناراحت بودم! یک غم دیگر هم روی غصه هایم تلنبار شد. از
جنت آباد زدم بیرون. خودم را به مسجد رساندم. جریان را به
زهره فرهادی گفتم. او هم ناراحت شد. تصمیم گرفتم باز سری به
مدرسه دریابد رسایی بزنم. زهره هم دوست داشت آنجا را ببیند.
راه افتادیم. توی مسیر باز عبدلله و حسین را دیدم. آنها هم با ما
آمدند. بعد از کمی گشتن در راهرو و کلاس های مدرسه، در کمال
ناباوری توی یکی از کلاس های طبقه اول به کیف سامسونتی
برخوردیم. حسین گفت: برای اینکه بفهمیم کیف مال چه کسی است
آن را باز میکنم، بدون اینکه منتظر جواب بماند، گوشه ایی نشست
و کمی با قفل رمزدار کیف بازی کرد تا باز شد. تا چشمم به
محتویات کیف افتاد، بهتم زد. باورم نمی شد، کیف علی بود.
تکه مومی که داخل کیف بود، اولین نشانه بود. حدس زدم حتمأ
على با این موم انگشتانش را ورزش میداده. حال عجیبی پیدا
کردم. کیف را گرفتم و وسایلش را یکی یکی بیرون آورم. یک
عرق گیر، یک ملحفه که آرم بیمارستان میثاقیها روی آن بود، یک وصیتنامه و از همه مهم تر یک پاکت پر از عکس از خوشحالی
می خواستم پر در بیاورم. عکس های تدفین علی از بین رفته بود
ولی حالا عکس های زیادی به دستم رسیده بود. با ذوق و شوق،
همراه با اشک هایی که بی اختیار می ریختند، عکس ها را یکی
یکی در آوردم و نگاه کردیم. بعضی از عکس ها، تصاویری بود
که علی در بیمارستان در حالت های مختلف انداخته بود. در حال
اذان گفتن، زمانی که بیهوش او را از اتاق عمل بیرون آورده
بودند، روی ویلچر و... توی بیشتر عکس ها شخصیت هایی که به
دیدن علی و مجروحین دیگر آمده بودند، دیده می شد. آیت الله
خامنه ایی، آیت لله بهشتی، آقای فلسفی و مردمی که به دیدار
مجروحین آمده بودند. علی از حضورش در بهشت زهرا و نماز
جمعه تهران هم عکس هایی داشت.
توی این چند روز ناراحت بودم که او را ندیده ام. دلم می خواست
هم حرف های خودم را به او بگویم، هم از او بپرسم چه اتفاق
هایی برایش افتاده، عملش چطور بوده و حالا این عکس ها همه
چیز را برایم تعریف می کردند، اینکه علی در تهران چه می
کرده، کجاها رفته و چه کسانی را دیده است. عکس ها خیلی زیاد
بود. توی بعضی از عکس ها علی و مجروحان دیگر شوخی می
کردند. ویلچرهای همدیگر را هل می دادند با عصاهایشان را به
طرف هم گرفته بودند، تصاویر آن چنان روشن و واضح بود که
انگار علی داشت با من حرف می زد. هم گریه می کردم و هم می
خندیدم. وقتی حالت های بیماری و دردهایش را میدیدم، از خود
بیخود میشدم، هرچند جلوی حسین و عبدلله راحت نبودم. توی دلم
میگفتم: ای کاش آن روزها من کنارت بودم و ازت مراقبت می
کردم. چه روزهای سختی را گذراندی، عرقگیرش را برداشتم،
هنوز بوی تنش را می داد، معلوم بود توی راه تنش بوده، از اینکه
می توانستم بویش را استنشاق کنم، خوشحال بودم. بعد وصیت
نامه اش را باز کردم، خیلی عجولانه نوشته بود، حدس زدم توی
راه نوشته شده، گفته بود کتابهایش را به حجت که دوست صمیمی
اش در جهاد بود، بدهیم. دوربین عکاسی اش را به من هدیه کرده
بود. مقداری هم بدهی داشت که سفارش کرده بود از همان پولی
که داخل کیف است، بپردازیم. چون به خاطر جراحی هایش
نتوانسته روزه هایش را بگیرد، کسی را اجیر کنیم تا دینش را ادا
کند.
موقع خواندن وصیت نامه علی و بوییدن لباسش دیگر بی طاقت
شده بودم. از گریه ها و ناراحتی من، حسین و عبدلله هم ناراحت
شدند. از اتاق بیرون رفتند. چند دقیقه بعد حسین با آن متانت و
آقایی همیشگی اش به اتاق برگشت و با لحن دلسوزانه ایی گفت:
آبجی من برادرت. فکر کن من برادر کوچیکت هستم. تو رو خدا
این قدر ناراحتی نکن، زهره فرهادی هم که با من اشک ریخته
بود، سعی کرد دلداری ام بدهد. در کیف را بستم. حسین کیف را
از دستم گرفت و به طرف مطب راه افتادیم.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#کانالکمالبندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
#کتابدا🪴
#قسمتدویستچهلنهم🪴
🌿﷽🌿
توی مطب کیف را بالای کمد یکی از اتاق ها گذاشتم تا سر
فرصت سراغش بروم
با رفت و آمد پزشکها خیال ما از بابت دارو و تجهیزات تا حد
زیادی آرام گرفته بود. هر کس می آمد تا آنجا که دستش رسیده
بود، چیزی با خودش آورده بود. تا قبل از این آقای نجار می رفت
و از بیمارستان ها و داروخانه ها دارو میگرفت. وقتی بهش
میگفتیم: شما توی درمانگاه بمانید و ما را بفرستید، می گفت: کار
شما نیست. من مردم، میروم هر طور شده ولو به جر و بحث هم
بکشه دارو پیدا می کنم. شما نمی توانید
داروخانه بوستانی که روبه روی مسجد جامع بود همه داروهایش
را در اختیار مسجد و گذاشته بود. بقیه داروخانه ها هم اطلاع داده
بودند هر چه نیاز دارید، بیایید ببرید. ما با نیروهای جدیدی که
آمده بودند هم کار میکردیم ولی همچنان آقای نجار را مسئول از
خودمان می دانستیم. گروه اول پزشکها که آمدند از آقای نجار
پرسیدیم، حالا چه کار کنیم؟ و گفت: چه کار باید بکنیم. با این ها هم همکاری می کنیم. اینها به خاطر ما از شهرهایشان بلند شده اند
آمده اند اینجا، دارند زحمت میکشند.
اما چون ما توی این مدت روی آقای نجار شناخت کافی پیدا کرده
بودیم، راحت تر می توانستیم با او کار کنیم. البته این شناخت هیچ
تأثیری در کوتاه آمدن آقای نجار نداشت. یک وقت هایی موقع کار میگفت: حواستون باشه ها. هول می کردیم، می خواهد چه بگوید.
میگفت: خودش میدونه کی رو دارم میگم. خیلی داری دست دست
میکنی، اگه میخوای این طوری کار کنی برو، اینجا نمون اینجا که
خونه خاله نیست، خیلی باید فرز باشید. کار رو از من بقاپید
من هم که خیلی به کارهای درمان علاقه مند شده بودم، از ترس
آقای نجار هم که شده سعی میکردم کارها را زود یاد بگیرم، مبادا
بهم بگویند به درد این کار نمیخوری، آقای نجار هم که متوجه دقت
من شده بود، می گفت: خدا رو شکر، تیزی، همه چی رو سریع یاد
میگیری. ولی نمیدانست دلیلش ترس است. با این حال از خودم
راضی بودم. خیلی از اصطلاحات پزشکی و کاربرد داروها را یاد
گرفته بودم. از همه جالب تر برایم آمپول گزلوکائین یک تا دو
درصد بود که محل زخم را بی حس می کرد. هر چه زخم عمیق
تر بود، درصد بیشتری ترزیق می کردیم. آقای نجار میگفت چقدر
توی سرنگ بکشیم و دور محل زخم یا داخلش بزنیم.توی مطب شیبانی علاوه بر اینکه دیگر دلهره مردم را هم نداشتیم،
فضای کار هم بیشتر بود و راحت تر می توانستیم رفت و آمد
داشته باشیم و به مجروحها رسیدگی کنیم، کم کم وسایل و تجهیزات
اتاق دکتر شیبانی را هم یک گوشه ایی جمع کردیم و به جایش
تخت گذاشتیم تا مواقعی که مجروحها زیاد می شوند، مجبور نباشیم
آنها را روی زمین بخوابانیم. اینجا هم مثل مسجد فقط به جراحت
های سطحی رسیدگی می شد. اگر مجروحان نیاز به درمان بلند
مدت داشتند، یا اعزام می شدند یا می رفتند و می آمدند و
پانسمانشان تعویض و تزریقات شان انجام می شد. هیچ مجروحی
را شب نگه نمی داشتیم. آمبولانس ها یا وانتها مدام مجروحان را
به آبادان یا ماهشهر می بردند. به این ترتیب، کار مطب خیلی
منظم پیش میرفت ولی باز من دلم برای رفتن به خطوط می تپید.
هر وقت کاری نداشتیم و یا بمباران می شد، از مطب بیرون می
زدم و توی سطح شهر با مناطق بمباران شده به دنبال مجروحین یا
کشته ها میگشتم.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#کانالکمالبندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپی زیبا از زیارت عاشورا به همراه متن
با صدای علی فانی
#زیارت_عاشورا
#التماس_دعا_برای_ظهور🤲
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کمالبندگی
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
□■□■□
مداحی_آنلاین_ایستادگی_مقابل_انحراف_استاد_عالی.mp3
3.35M
#آقام_حسین_جان
یک جهان روضه و یک ماهِ محرم داری
آه، آقای غریبم چقدر غم داری
تا ابد هم که بخوانند همه مرثیهات
باز هم روضهٔ ناخوانده به عالم داری..
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
شکرانه 16.mp3
7.7M
✍علامه طباطبایی(ره) خطاب به فرزندشان:
«پسرم جز مشهد کجاست که آدم بتواند دردهایش را بگوید و درمانش را بگیرد؟»
همه امامان (علیهمالسلام) لطف دارند، اما لطف حضرت رضا (علیهالسلام) محسوس است.
همه امامان معصوم (علیهمالسلام) رئوف هستند، اما رأفت حضرت امام رضا (علیهالسلام) ظاهر است..
#التماس_دعا_برای_ظهور
➥ @emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✘ عرضه داری بخاطر خدا شوخی کنی؟
#کلیپ | #استاد_شجاعی
منبع: جلسه ۹ از مبحث معارف فاطمی
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✘ علی شوخ طبعه، بدرد خلافت نمیخوره!
#کلیپ | #استاد_شجاعی
منبع: جلسه ۹ از مبحث معارف فاطمی
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
❤️
🔹«أَلَا إِنَّهُ لَيْسَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرَ أَخِي هَذَا وَ لَا تَحِلُّ إِمْرَةُ الْمُؤْمِنِينَ بَعْدِي لِأَحَدٍ غَيْرِهِ».
🔸 آگاه باشید امیر المؤمنینی غیر از این برادرم (علی) نیست و بعد از من برای احدی غیر از او لقب امیر المؤمنین حلال نیست.
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
مداحی آنلاین - حکایت آقا جمال و فرار از گناه - استاد مومنی.mp3
1.84M
مداحی_آنلاین_خلاصه_گویی_خداوند_حجت.mp3
2.33M
🌹🍃
ﻳﻪ ﺧﺎﻧﻢ ﺳﻔﻴﺪﭘﻮﺳﺖ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﻭ دو ساله، ﺗﻮﻯ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﭘﺮﻭﺍﺯﻫﺎﻯ ﺷﻠﻮﻍ ﻫﻮﺍﭘﻴﻤﺎﻳﻰ ﺍﻳﺮﻓﺮﺍﻧﺲ، ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺭﺳﻴﺪﻥ ﺑﻪ ﺻﻨﺪﻟﻴﺶ، ﺍﺯ ﻧﺸﺴﺘﻦ ﺑﺮ ﺭﻭﻯ ﺁﻥ ﺧﻮﺩﺩﺍﺭﻯ ﻛﺮﺩ.
ﺟﺎﻯ ﺧﺎﻧﻢ ﻛﻨﺎﺭ ﻳﻚ ﺁﻗﺎﻯ ﺳﻴﺎﻩ ﭘﻮﺳﺖ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺧﺎﻧﻢ ﺍﺯ ﻧﺸﺴﺘﻦ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺣﺎﻟﺶ ﺧﺮﺍﺏ ﻣﻴﺸﺪ!!
ﺧﺎﻧﻢ ﻓﻮﺭﺍ" ﺧﺪﻣﻪ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﻣﻴﺰﻧﻪ ﻭ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﻳﻚ ﺟﺎﻯ ﺟﺪﻳﺪ ﻣﻴﻜﻨﻪ.
ﺧﺎﻧﻤﻪ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﺍﺻﻼ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻪ ﻧﺸﺴﺘﻦ ﻛﻨﺎﺭ ﺍﻳﻦ ﻣﺮﺩ ﺳﻴﺎﻩﭘﻮﺳﺖ ﻧﻴﺴﺘﻢ.
ﻣﻬﻤﺎﻧﺪﺍﺭ ﻫﻮﺍﭘﻴﻤﺎ ﮔﻔﺖ:
ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﺪﻳﺪ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺑﺮﺍﻯ ﻳﻚ ﺟﺎﻯ ﺩیگر ﻧﮕﺎﻫﻰ ﺑﻪ ﻟﻴﺴﺖ ﻣﺴﺎﻓﺮﺍﻥ ﺑﻜﻨﻢ.
ﺑﻌﺪ ﻣﺪﺕ ﻛﻮﺗﺎﻫﻰ ﻣﻬﻤﺎﻧﺪﺍﺭ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻗﺴﻤﺖ ﺩﺭﺟﻪ ﺩﻭ ﻫﻮﺍﭘﻴﻤﺎ ﻫﻴﭻ ﺟﺎﻯ ﺧﺎﻟﻰ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﻧﻴﺴﺖ؛ ﻭﻟﻰ به هرحال ﺑﺎ ﺧﻠﺒﺎﻥ ﺻﺤﺒﺖ میکنم.
بعد از دقایقی مهماندار برگشت و گفت:
ﺟﻨﺎﺏ ﺧﻠﺒﺎﻥ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﻳﻚ ﺟﺎﻯ ﺧﺎﻟﻰ ﺩﺭ ﻗﺴﻤﺖ ﺩﺭﺟﻪ ﻳﻚ ﻣﻴﺒﺎﺷﺪ
ﻭﻟﻰ ﺩﺭ ﻗﻮﺍﻧﻴﻦ ﺷﺮﻛﺖهای ﻫﻮﺍﭘﻴﻤﺎﺋﻰ ﺑﻪ ﻫﻴﭻ ﻭﺟﻪ ﺍﻣﻜﺎﻥ ﺍﻧﺘﻘﺎﻝ ﻳﻚ ﻣﺴﺎﻓﺮ ﺍﺯ
ﻗﺴﻤﺖ ﺩﺭﺟﻪ ﺩﻭ ﺑﻪ ﻗﺴﻤﺖ ﺩﺭﺟﻪ ﻳﻚ ﻧﻴﺴﺖ ﻭﻟﻰ ﺍﺯ ﻃﺮﻓﻰ ﻫﻢ ﻧﺸﺎﻧﺪﻥ ﻳﻚ ﻣﺴﺎﻓﺮ ﻣﺤﺘﺮﻡ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭ ﻳﻚ ﺷﺨﺺ ﻧﺎﺧﻮﺷﺎﻳﻨﺪ، ﻳﻚ ﺟﻨﺠﺎﻝ ﻭ ﺍﻗﺪﺍﻣﻰ ﻏﻴﺮ ﺍﻧﺴﺎﻧﻴﺴﺖ!! ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺩﻟﻴﻞ ﺟﻨﺎﺏ ﺧﻠﺒﺎﻥ ﺑﺎ ﺍﻧﺘﻘﺎﻝ ﺍﺯ ﻗﺴﻤﺖ ﺩﺭﺟﻪ ﺩﻭ ﺑﻪ ﺩﺭﺟﻪ ﻳﻚ ﻣﻮﺍﻓﻘﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ.
به گفته مسافران اشک در چشمان مرد سیاهپوست جاری شده بود.
ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺧﺎﻧﻢ ﻣﺴﺎﻓﺮ ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ ﺟﻮﺍﺑﻰ ﺑﺪﻫﺪ، ﻣﻬﻤﺎﻧﺪﺍﺭ ﻫوﺍﭘﻴﻤﺎ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﺳﻴﺎﻩﭘﻮﺳﺖ ﻧﻤﻮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﻟﺤﻦ ﻣﺤﺘﺮﻣﺎﻧﻪ ﺍﻯ ﮔﻔﺖ :
ﺁﻗﺎﻯ ﻣﺤﺘﺮﻡ! ﻟﻄﻒ ﻛﻨﻴﺪ ﻭ ﻭﺳﺎﻳﻞ ﺷﺨﺼﻰ ﺧﻮﺩﺗﻮﻥ ﺭﻭ ﺟﻤﻊ ﻛﻨﻴﺪ ﺗﺎ ﻣﻦ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻗﺴﻤﺖ ﭘﺮ ﺭﻓﺎﻩ ﺩﺭﺟﻪ ﻳﻚ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻛﻨﻢ... ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﻛﻪ ﺟﻨﺎﺏ ﺧﻠﺒﺎﻥ ﮔﻔﺘﻨﺪ، ﺍﺻﻼ ﻛﺎﺭ ﺍﻧﺴﺎنی و درستی نیست ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ ﻛﻨﺎﺭ ﻳﻚ ﺷﺨﺺ ناخوشایند و نامحترم ﺑﻨﺸﻴﻨﻴﺪ!!
بعد ﺍﺯ ﺑﻴﺎﻥ ﺍﻳﻦ ﺟﻤﻼﺕ، ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺴﺎﻓﺮﺍﻥ ﻛﻪ ﺷﺎﻫﺪ ﺍﻳﻦ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﺍﻳﻦ ﻋﻤﻞ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﺯﺩﻥﻫﺎﻯ ﻃﻮﻻﻧﻰ ﺗﺎﺋﻴﺪ ﻭ ﺗﺸﻮﻳﻖ ﻛﺮﺩﻧﺪ.
ﺁﻥ ﺧﻠﺒﺎﻥ که نامش دنیس گورالیدو بود ﺑﻪ ﺩﻟﻴﻞ ﺍﻳﻦ ﺣﺮﻛﺖ ﺯﻳﺒﺎ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺳِﻤﺖ ﺭﺋﻴﺲ ﺷﺮﻛﺖ ﻫﻮﺍﭘﻴﻤﺎﻳﻰ ﺍﻳﺮﻓﺮﺍﻧﺲ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺷﺪ.
هنوز هم لوحهای تقدیر و سپاس از او در دیواره های دفتر کارش خودنمایی می کند
💠 ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺩﺭﺱ ﺑﺨﻮﺍﻧﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ "ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ" ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻧﺪ؛ ﺑﺎﺳﻮﺍﺩﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭﺗﻪ ﺍﻣﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ!
ﻫﻤﻪ ﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ؛
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻋﺎﺩﺗﻪ ﺍﻣﺎ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ يك ﻓﻀﯿﻠﺖ.....
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
فقر آتشی است که خوبیها را میسوزاند
و ثروت پرده ایست که بدیها را میپوشاند
و چه بی انصافند آنان که
یکی را میپوشانند به احترام داشته هایش
و دیگری را میسوزانند به جرم نداشته هایش.
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
🔻توضیح دکتر سعید عزیزی روانشناس در خصوص مضرات زندگی زوجین با والدینشان در یک منزل
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
┄┅─✵💝✵─┅┄
با نام و یاد خــدا
میتوان بهترین روز را
براے خـود رقم زد
پس با تمام وجـود بگیم
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
خـدایا بہ امید تو
نه بہ امید خلق تو
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
🇮🇷🇮🇷🏴🏴🇮🇷🇮🇷
#سلام_امام_زمانم🧡🌱
🥀 دِلـــــم تَنگ أست این روزهـــــا...
یَقین دٰارم که میدٰانی
صـِــــدای غُربـــــت مَن را؛
أز احسٰاسم تُو میخٰوانی
🥀 شُدم أز دَرد تنهـــــایی،
گُلی پَژمـُــــرده و غَمگین
بیٰا ای أبـــــر پٰاییزم،
که دَردم رٰا تُو میدٰانی
#امام_زمان(عج)
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضرت زینبکبرۍسلاماللهعلیها🖤🍃
🥀 ای داغدار اصلیِ این روضه ها بیا
صاحب عزای ماتم كرب و بلا بیا 🥀
◾▪◾▪
🍃 اَللّهُــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــکَ الفَــرَج 🍃
#التماس_دعا_برای_ظهور
➥ @emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
4_6044268962689057769.mp3
2.15M
🔸ترتیل صفحه 35 قرآن کریم با صدای استاد حامد ولی زاده_مقام بیات
🔸به همراه ترجمه گویای فارسی با صدای مرحوم استاد اسماعیل قادرپناه
☘️☘️☘️☘️
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
035-baghare-ta-1.mp3
7.02M