4_5868689711786100317.mp3
1.79M
🔸ترتیل صفحه 74 قرآن کریم با صدای استاد حامد ولی زاده_مقام ماهور
🔸به همراه ترجمه گویای فارسی با صدای مرحوم استاد اسماعیل قادرپناه
☘️☘️☘️☘️
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
074-aleemran-ta-1.mp3
3.62M
074-aleemran-ta-2.mp3
3.45M
#کتابدا🪴
#قسمتسیصدهجدهم🪴
🌿﷽🌿
این سکوت مرا به یاد روزهای بلند و داغ تابستان سال های قبل می انداخت.
بعد از ناهار همه زیر کولرهای گازی یا پنکه سقفی می خوابیدند.
اما ما وسیله خنک کننده ایی نداشتیم، بعضی روزها که هوا خیلی
گرم و خشک می شد، بابا برای اینکه ما را خنک کند، توی لگن
گاه می ریخت. با آب گاه ها را خیس میکرد بعد لگن را جلوی
پنکه می گذاشت تا باد به کاه خیس بخورد و هوا را مرطوب و
خنک کند بعضی وقتها هم پارچه ایی خیس می کرد و روی پنکه
می انداخت. اما پارچه زود خشک می شد و افاقه نمی کرد. من که
اصلا عادت نداشتم ظهرها بخوابم، یواشکی جلوی در می آمدم و
توی کوچه سرک می کشیدم. توی آن گرما پرنده پر نمی زد. از
سکوت و خلوتی کوچه می ترسیدم و زود در را می بستم. دا
همیشه ما را از بچه دزدها که توی کوچه های خلوت می گردند،
ترسانده بود. حالا این همان فضا بود. نمی دانم چقدر گذشت، بچه
ها دیگر خسته شده بودند. وقتی ماشینی که مرتبه مردم را می برد،
تخلیه می کرد و برمی گشته سررسید سوار شدیم و به مسجد
برگشتیم.
آنجا هم نمی دانم دستم به چه کاری بود که صدای بلندی مرا متوجه
خودش کرد، سیر بلند کردم. پسر نوجوان ریزنقشی دم مسجد
صدایش را بالا برده بود و سعی داشت بقیه را توجیه کند، می
گفت: توی خطوط نیروها از تشنگی توی فشارند. آب لجن
میخورند، آب برسونید خطوط
جلوتر رفتم. احساس کردم قیافه اش برایم آشناست. همین طور که
به ذهنم فشار می آوردم، ببینم او را کجا دیده ام، از خودم می
پرسیدم: این بچه از کجا میدونه توی خطوط آب ندارند! یک دفعه
یادم آمد این بهنام محمدی از فامیل های عمو شنبه است. هر وقت
به خانه آنها می آمد، شیطنت هایش همه کوچه را خبردار می کرد.
به پشت بام ما هم سرک می کشید و با سگی که آنجا بسته بودیم،
بازی می کرد خیلی تعجب کردم، خیلی لاغر و درب و داغان شده
بود. چهره اش را آفتاب سوزانده و موهایش بلند و ژولیده شده بود.
گفتم بهنام تو اینجا چی کار می کنی؟ نگاهی به من کرد و جوابی نداد. انگار مرا نشناخته بود. گفتم:
یادت نیست هر وقت خونة عمو شنبه می آمدی، پشت بام ما هم
پیدات می شد و با کارهات صدای همه رو در می آوردی؟
خندید و مرا به یاد آورد، گفت: سگ تون چی شد؟ گفتم: هیچی،
حتما اون هم مثل ما آواره شده دیگه بعد پرسیدم: جریان چیه؟ الان
چی میگفتی؟ مگه تو خطوط می روی؟
با ناراحتی گفت: آره. من با بچه های مدافع می رم خط چند روز
پیش افتادیم تو محاصره صبح تا عصر تونسنیم خودمون رو بیرون
بکشیم. بچه ها به من گفتن و تو ریزه و زبلی، برو اره آب پیدا
کن. با بدبختی اومدم آب پیدا کردم. ولی خب آبی کثیف بود. چاره
نداشتم همون رو بردم. بچه ها با خوشحالی خوردند ولی بعدش
همه به استفراغ و بیرون روی
نزدیکی های غروب هر جوری بود از محاصره دراومدیم و از
دستشون فرار کردیم، ولی که داشتم از تشنگی تلف می شدیم.....
خیلی این در اون در زدیم تا بالاخره تو مسجد یه حوض آب پیدا کردیم.
اما چه آبی، اون قدر مونده بود که روش جلبک گرفته بود. جلبکها
کنار زدیم. سرمون رو تو حوض فرو بردیم و تا تونستیم از اون
آب لجن گرم خوردیم لکه ها تو دهنم می اومد، حالم به هم می
خورد. همه مون همین وضع رو داشتیم. بعدش سر بیرون آوردیم ولی عطشی مون از بین نمی رفت. دوباره از همون آب می خوردیم......
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#کانالکمالبندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
#کتابدا🪴
#قسمتسیصدنوزدهم🪴
🌿﷽🌿
ناراحت شدم. گفتم عیب نداره. من خودم تا اونجایی که می تونم
میگم برای خطوط آب ببرند.
بعد از این سعی می کردم هر جا می رویم، دبه های آب را با
خودمان ببریم، از توی شط دبه ها را پر می کردیم. آب داغی که
رویش نفت و گازوئیل ایستاده بود. با این حال از آب لجن بهتر بود.
تلاش برای زنده ماندن آدمها مسلمة برایم اهمیت بیشتری داشت. با این همه توی مرز ها و رفت و آمدم به جنت آباد اگر جنازه ایی آورده بودند و کاری داشتند، انجام میدادم. هر چند داغ بابا و علی خیلی کم تحملم کرده بود. دیگر نمی توانستم چندان توی غسالخانه
طاقت بیاورم. اوایل از صبح که داخل غسالخانه می شدم شاید تا
وقت اذان هم بیرون نمی آمدم، ولی حالا اصلا قرار نداشتم. با
دیدن چهره ها و پیکرها با صدای بمبارانها طاقتم طاق
میشد صحنه های واقعی را می دیدم که حتی تصورش زجرآور
است. ترکش به شکم بچه ها خورده و روده هایشان بیرون ریخته
بود، یکی، دوتا از زنها غیر از پاره شدن شکم هایشان کلیه های
شان هم بیرون آمده بود. یک مورد آن قدر وضعش خراب بود که
می خواستم از او فرار کنم. سرش، پاهایش له و آنقدر داغان بود
که نمی توانستم تشخیص بدهیم چند ساله است انگار خمپاره درست
روی سرش منفجر شده بود جنازه هیچ جای سالمی نداشت. او را
فقط تیمش دادند و گفن کردند. همان موقع آنقدر خون از جنازه رفت که کفن خون آلود شد گفنتش؛ یه گوشه بذاریدش خون
هاش که خشک شد، دوباره کفنش کنیم
اولش که او را دیدم، دلم برایش سوخت ولی اصلا به طرفش نرفتم.
گفتم: چرا شهید شدی؟ بعد باهاش حرف زدم، از خودش پرسیدم:
چرا موندی که به این روز بیفتی؟ می گذاشتی می رفتی بعد دوباره
گفتم: کجا می خواستی بروی؟ هرجا میرفتی از دست اجل که
نمی تو تسنی فرار کنیا خوبه که از اینجا با شهادت رفتی و به اسم
شهید دفن می شوی. بعد یواش یواش عصبانی شدم. توی وجودم
فریاد زدم و گفتم خدا لعنت کنه صدام خدا نابودت کنه. اصلا چرا باید
جنگ بشه؟ چرا من الان باید اینجا باشم؟ تا کی باید تحمل کنیم؟ تا
کی باید این چیزها رو ببینم؟ یکدفعه احساس کردم گوشها و
صورتم داغ داغ شدند. پاهای همین جنازه را که برای جا به جا
کردنش گرفته بودم، رها کردم و با پرخاش و فریاد گفتم من دیگه
خسته شدم. من دیگه نمییام تو این غسالخونه لعنتی، من دیگه پام
رو پنجا نمی ذارم....
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#کانالکمالبندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️ شکرگزاری |
جدیدترین سبک زندگی این روزهای انسانهای خودخواهی که به شکلی که خودشون دوست دارن خدا رو عبادت میکنند.
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
🔴 شهادت پاداش قرائت سوره کهف در شب های جمعه
🔵 امام صادق علیهالسّلام فرمودند:
🌕 هر کس سوره کهف را در شبهای جمعه قرائت نماید، به مرگ شهادت از دنیا خواهد رفت یا اینکه خداوند او را شهید مبعوث خواهد کرد و در روز قیامت در صف شهدا خواهد بود.
📚 ثواب الاعمال، ص ۱۰۷
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
🌸 پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) :
☘️ «کسی که قبر والدین خود را در هر جمعه زیارت کند، گناهانش بخشیده می شود و از نیکوکاران نوشته شود.»✨
📙 مستدرک الوسائل، ج ۲
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
خدایا🌻🍃
سرآغازصبحمان را
با یاد و نام و امید تو
میگشاییم🌻🍃
پنجره های قلبمان را
عاشقانه بسویت بازمیکنیم
تانسیم رحمتت به آن بوزد🌻🍃
الهی به امید تو 💚
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#سلام_امام_زمانم 💚
💕صدا ڪردنت سخت نیست
من سختش ڪردہ ام
🌿اَدْعوُكَ ياسَيدي بِلِسان قَدْ اَخْرَسَه ذَنْبُه
❤️ميخوانمت آقاے من
امابا زبانے كہ گناه لالش كرده 😔
سلام مولای غریبم✋
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#التماس_دعا_برای_ظهور
➥ @emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍
#دعای_عهد ❤️
با صدای استاد : 👤فرهمند
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
#التماسدعایفرج
➥ @hedye110