eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.6هزار دنبال‌کننده
15.2هزار عکس
7هزار ویدیو
39 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
پيامبر رو به قبله مى ايستد و دست به دعا بر مى دارد: "بار خدايا! امروز نشانه اى از لطف و رحمت خود را براى ما بفرست همان گونه كه پيامبران را يارى كردى". آنگاه نزديك آب ها مى رود و عصاى خود را بر آب مى زند. تاريخ تكرار مى شود. موسى (ع) وقتى مى خواست از رود نيل عبور كند عصايش را به رود نيل زد. رود نيل شكافته شد و بنى اسرائيل از آن شكاف عبور كردند. من منتظرم آب شكافته شود! امّا خبرى نمى شود. نمى دانم چه بگويم. آيا مقام پيامبرِ ما از موسى (ع) كمتر است؟ هرگز! مگر عصاى موسى (ع) در دست پيامبرِ ما نيست؟ مگر همه آنچه پيامبران داشته اند يكجا در وجود پيامبر اسلام جمع نشده است؟ پس چرا آب شكافته نمى شود؟ صداى پيامبر به گوشم مى خورد: "اى يارانم! نام خدا را بر زبان جارى كنيد و پشت سر من بياييد". پيامبر از روى آب عبور مى كند، يارانش هم پشت سر او مى روند، هيچ كس پايش خيس نمى شود. آب براى آنان چون سنگ سخت شده است. لشكر اسلام از روى آب عبور مى كند. به راستى كه اين از معجزه موسى (ع) بالاتر است! اكنون مى فهمم چرا در اين مسير از جاسوسان يهود هيچ خبرى نيست. يهوديان مى دانند كه اين مسير فرعى در اين فصل سال دچار آب گرفتگى مى شود و هيچ كس نمى تواند از اينجا عبور كند. آنها همه نيروهاى اطّلاعاتى خود را در مسير اصلى مستقر كرده اند. اكنون مردم خيبر در كمال آرامش هستند، زيرا هيچ خبرى از طرف جاسوسان نرسيده است، آنها خيال مى كنند كه هيچ خطرى خيبر را تهديد نمى كند. مردم خيبر نمى دانند كه خدا پيامبرش را يارى نمود و لشكر اسلام از اين مسير فرعى عبور كرد و به زودى به شهر آنها خواهد رسيد. ما فاصله زيادى تا خيبر نداريم. در پاى آن كوه ها كه مى بينى شهر خيبر بنا شده است. فكر مى كنم ما تا ساعتى ديگر به آنجا برسيم. خورشيد غروب كرده است و ما به مسير خود ادامه مى دهيم. در زير نور ضعيفِ ماه، نخلستان هاى بزرگى ديده مى شود. خرماى خيبر كه آوازه آن در همه جا پيچيده است از همين نخلستان ها مى باشد. پيامبر دستور مى دهد تا نزديك تر نرويم. او دوست ندارد كه شب هنگام، دشمنِ خود را دچار ترس كند. او هيچ گاه در شب به دشمن حمله نمى كند. امشب در اينجا اتراق مى كنيم و صبح زود به سوى قلعه هاى خيبر خواهيم رفت. پيامبر از دور نگاهى به سرزمين خيبر مى كند، دست رو به آسمان مى گيرد و با خداى خويش سخن مى گويد: "اى كسى كه آسمان ها و زمين از آنِ توست. از تو مى خواهم كه خوبى هاى اين سرزمين را روزى ام كنى و از سختى ها و بدى هاى اين سرزمين به تو پناه مى آورم". اردوگاه لشكر در همين نقطه برپا مى شود، همه مشغول برپا كردن خيمه هاى خود مى شوند. عدّه اى از سربازان به دستور پيامبر براى شناسايى منطقه مى روند. آنها مأموريّت دارند در همه نقاط حسّاس مستقر شوند و راه ها را به تصرّف خود درآورند. 💐💐💐💐🌹💐💐💐💐 https://eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
ــ سلام بر آقاى نويسنده و همسفر خوبش! ــ سلام بر شما، برادر! ــ خوش آمديد، من مَيْسِره، خادم بانو هستم. خوش آمديد. ــ خيلى ممنون. همراه با مَيْسِره وارد خانه مى شويم، خوب است به قسمت پشت بام برويم، آنجا خيلى باصفاست. زير خيمه آبى مى نشينيم. نسيم مىوزد. هوا خنك مى شود. مَيْسِره براى ما نوشيدنى مى آورد. گلويى تازه مى كنيم. بعد از لحظاتى سفره غذا پهن مى شود. بوى غذا به مشام مى رسد. اوّلين كسى كه سر سفره مى نشيند، من هستم. چه غذاهاى خوشمزه اى! ــ چرا جلو نمى آيى؟ غذا از دهن مى افتد. ــ نه، من غذا نمى خورم. ــ مگر گرسنه نيستى؟ ــ چرا، ولى تو به من گفتى كه مردم اين شهر وقتى گوسفندى مى كشند، نام بت ها را بر زبان جارى مى كنند. من چگونه غذاى آنها را بخورم؟ ــ فراموش كردم برايت بگويم كه خديجه مثل بقيّه مردم نيست. او فقط به خداى يكتا ايمان دارد. او از نسل ابراهيم(ع)است. وقتى اين سخن را مى شنوى، برمى خيزى و سر سفره مى نشينى... 💖💖💖💖🌻💖💖💖💖 @shohada_vamahdawiat @hedye110
دوست خوبم! آيا قبول دارى كه ما از دين واقعى، فاصله گرفته ايم؟ من جوان ها زيادى را مى شناسم كه به خيال خودشان حسرت شهادت دارند، امّا دريغ از يك مهربانى نسبت به پدر و مادرشان! چقدر از افراد را مى شناسم كه با خدا و اهل نماز و بندگى اند و مى خواهند خدا را خوشحال كنند، امّا پدر و مادر خود را به آسايشگاه ها تحويل داده و آنها در تنهايى و بى كسى مرده اند. اين اسلامى است كه ما براى خودمان ساخته ايم! يادم نمى رود، آن حاجى را كه سالى يك بار به عمره وكربلا مى رود، سالى صد ميليون تومان پول در راه خير صرف مى كند، مدرسه مى سازد، به يتيم ها رسيدگى مى كند، هر روز جمعه دعاى ندبه مى خواند و اشك مى ريزد كه امام زمان(ع)كى مى آيى تا در ركاب تو جهاد كنم و برايت جان فشانى نمايم؟! امّا همين حاجى عزيز، مادر مهربان خود را به خانه سالمندان برده و اگر خيلى هنر كند، يك بار در ماه به او سر مى زند. بعضى وقت ها به اين نتيجه مى رسم كه در دين دارى، خيلى راه را اشتباه مى رويم. اين حاجى ما كه گريه مى كند و مى خواهد پاى ركاب امام زمان(ع) جهاد كند، نمى داند كه اگر مادر خود را به خانه بياورد و با احترام از او نگهدارى كند، براى هر شبى كه مادر به او انس گرفته است، ثواب يك سال جهاد را براى او مى نويسند. مگر امام زمان(ع)، از ما چه مى خواهد؟ مگر دين او با دين جدّش رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرق مى كند؟ عزيز دلم! اگر پدر و مادرت در خانه سالمندان هستند، همين الان برخيز و او را به خانه خود بياور. بگذار بچّه هايت، احترام به پدر و مادر را از خود تو ياد بگيرند. فراموش نكن تو هم پير مى شوى و هر طور كه امروز با پدر و مادرت رفتار نمايى، فرزندانت هم، همان رفتار را با تو خواهند داشت. تا پدر و مادرت زنده هستند، خودت را از اين ثواب ها محروم مكن! وقتى پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: "يك شب كنار پدر و مادر بودن از يك سال جهاد بالاتر است"، بايد من و تو بنشينيم و روى اين سخن ساعت ها فكر كنيم. مى شود از شما خواهشى كنم؟ اين سخن رسول خدا(صلى الله عليه وآله) را روى يك كاغذ با خطّ زيبا بنويس و آن را قاب بگير و در خانه ات نصب كن. هر بار كه به اين تابلو نگاه كنى، وجودت ناخودآگاه اين پيام مهمّ را دريافت مى كند. راستى! داشت يادم مى رفت، اين نكته را اشاره كنم كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) يك روز جهاد در راه خدا را بالاتر از چهل سال عبادت مى داند. آن طور كه من حساب كردم يك شب كنار پدر و مادر بودن، بيش از پنج ميليون روز عبادت، ثواب داد، آرى، پنج ميليون روز! به عبارت ديگر: اگر يك شب كه در كنار پدر و مادر خود باشى بهتر از اين است كه 142 قرن عبادت كرده باشى! چند صباحى است كه جوانان ما به عرفان و معنويّت گرايش زيادى پيدا كرده اند، در اينجا مى خواهم فرياد بزنم، شايد جوانان اين مرز و بوم صدايم را بشنوند: براى رسيدن به معنويّت، براى رسيدن به خدا، براى رفتن به آغوش مهر خدا، هيچ راهى بهتر و نزديك تر از مهربانى به پدر و مادر نيست. جوانان عزيز! اگر سعادت دنيا و آخرت را مى خواهيد; اگر بركت زندگى را مى خواهيد; به پدر و مادر خود مهربانى كنيد! 🦋🌷🦋🌷🦋🌷🦋🌷🦋 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
به من مى گويى كه استاد ابن ابى شَيبه كيست؟ گويا بار اوّلى است كه نام او را شنيده اى! استاد ابن ابى شَيبه از بزرگ ترين دانشمندان اين روزگار است، او درياى علم است، هر كس مى خواهد از علم و دانش بهره ببرد، نزد او مى آيد، بى جهت نيست كه استاد بُخارى اين روزها در كوفه است و در درس اين استاد حاضر مى شود. بيا با هم به مسجد كوفه برويم، الآن درس استاد ابن ابى شَيبه شروع مى شود. وارد مسجد كوفه مى شويم، اين مسجد چه حال و هوايى دارد! در اينجا معنويت موج مى زند. ابتدا دو ركعت نماز مى خوانيم. آن طرف را نگاه كن! چه جمعيّت زيادى در آنجا جمع شده است، آن ها شاگردان استاد ابن ابى شَيبه هستند. آيا مى توانى آن ها را بشمارى؟ تعداد آن ها بسيار زياد است. من شنيده ام در سفرى كه استاد به بغداد داشت، سى هزار نفر در درس او شركت مى كردند. گوش كن! استاد دارد سخن مى گويد: "عزيزان من! هرگاه خواستيد مطلبى را نقل كنيد، دقّت كنيد كه آن مطلب داراىِ سند و مدرك باشد. چند روز قبل، باخبر شدم كه يكى از بزرگان، حديثى را نقل كرده است. من نمى دانم او اين مطلب را از كجا نقل كرده است؟ من همه كتاب ها را مطالعه كردم، چنين حديثى نيافتم". اين سخن استاد ابن ابى شَيبه مرا به فكر فرو مى برد، استاد ابن ابى شَيبه كسى است كه نسبت به نقل مطلب بدون سند، واكنش نشان مى دهد، او آدم بى خيالى نيست، او از اين كه يك نفر مطلبى را بدون سند و مدرك نقل كرده است، ناراحت شده است. او چندين كتاب را بررسى كرده است. اكنون كه مدرك و سندى براى آن حديث نديده است، وظيفه خود دانسته كه در جمع شاگردان خود اين نكته را بيان كند. آرى! او با شجاعت تمام در مقابل كج روى ها مى ايستد، او دوست دارد وقتى ديگران مطلبى را نقل مى كنند، مدرك آن را هم بيان كنند. درس استاد ابن ابى شَيبه تمام مى شود، الآن فرصت خوبى است كه من نزد او بروم و سؤال خود را بپرسم: ــ استاد! من درباره حوادث بعد از وفات پيامبر تحقيق مى كنم. من مى خواستم بدانم نظر شما درباره حوادث خانه فاطمه(س) چيست. ــ مگر شما كتاب مرا نخوانده ايد؟ ــ كدام كتاب؟ ــ كتاب "المصنّف". برويد و اين كتاب را بخوانيد، پاسخ خود را خواهيد يافت. ●●●☆☆☆☆☆●●● eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef 🦋❤️🦋
بعضى ها عادت دارند كه وقتى به مسجد مى روند در يك جاى مشخّصى به نماز مى ايستند، امّا امام صادق(ع) از ما مى خواهد، وقتى به مسجد مى رويم در مكان هاى مختلف به نماز بايستيم. آيا شما علّت اين دستور را مى دانيد؟ روز قيامت كه مى شود هر قسمتى از مسجد شهادت مى دهد كه تو در آنجا نماز خواندى و بندگى خدا را بجا آوردى. خوب، اگر مثلا تو در صد جاى مسجد نماز خوانده باشى روز قيامت صد جا شهادت مى دهد كه تو نماز خوانده اى. توصيه من به دوستانى كه به مكّه و مدينه مى روند، اين است كه سعى كنند، نمازهاى واجب و مستحب خود را در مكان هاى مختلف بخوانند. آيا شما در خانه هم در مكان هاى مختلف نماز مى خوانيد؟ امّا مى دانيد كه بهتر است در خانه، مكان خاصّى را براى نماز خواندن اختصاص دهيم؟ آيا شما از راز اين دستور آگاهى داريد؟ در لحظات آخر عمر بسيار مى شود كه شخصى به سختى جان مى دهد، سفارش شده است كه فرد را در آن لحظات در مكانى قرار دهند كه همواره آنجا نماز مى خوانده است. در اين صورت است كه سختى جان دادن از او برداشته مى شود و روح او به خاطر اين مكان استثنايى به آسانى مى تواند، پرواز كند. براى همين ما بايد سعى كنيم در خانه يك مكان خاص براى نماز داشته باشيم. 🦋💖🌹🦋💖🌹 <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
🌴 🌴 🌴 يادت هست، وقتى نُعمان در مسجد كوفه سخنرانى مى كرد، چه كسى با او مخالفت نمود؟ بله، عبد الله حَضرَمى را مى گويم. او بود كه از سياست صلح آميز امير كوفه انتقاد كرد و سعى كرد تا نيروهاى حكومتى كوفه را درگير جنگ با مسلم نمايد. اكنون او مى داند كه اگر امام حسين(ع) به كوفه بيايد، كوفه بدون جنگ، تسليم او خواهد شد و از آن جهت كه كوفه، قلب جهان اسلام است و به زودى آتش انقلاب از اين شهر به همه جا سرايت خواهد نمود، روزگار سختى در انتظار يزيد خواهد بود. براى همين، او دست به قلم مى برد و نامه اى به يزيد مى نويسد! عجيب است! تا قبل از اين نامه، يزيد از اوضاع كوفه بى خبر بوده است; زيرا امير كوفه به جهت سياست صلح آميز خود، او را از حوادث كوفه مطّلع نكرده است. نامه اى كه اين جاسوس براى يزيد مى نويسد، باعث حوادث زيادى مى شود. آرى، همين نامه اوضاع مناسبى را كه در كوفه ايجاد شده بود، در هم مى پيچد و طوفان عظيمى به پا مى كند. شب است و مردم شهر دمشق در خواب هستند كه نامه رسان به قصر يزيد مى رسد. او به نگهبانان قصر مى گويد: "من نامه مهمّى دارم و بايد آن را به يزيد بدهم". يزيد از خواب، بيدار مى شود و نامه را باز مى كند و اين چنين مى خواند: اى يزيد! مسلم به كوفه آمده است و مردم با او بيعت كرده اند. اگر كوفه را مى خواهى، فرد ديگرى را براى حكومت كوفه بفرست كه شجاع و نترس باشد; چرا كه نعمان، امير فعلى كوفه، با دشمنان تو مدارا مى كند. يزيد از خواب خوش خود بيدار شده و مضطرب مى شود. او مى داند، اگر فقط كمى دير بجنبد، كوفه سقوط مى كند. و در آن صورت، ديگر روزگار او سياه مى شود. اكنون يزيد آشفته است و خواب به چشمش نمى آيد. او باور نمى كرد كه امير كوفه تا اين اندازه اهل مدارا كردن باشد كه در مقابل ورود مسلم به كوفههيچ اقدامى نكند. تا اين لحظه تمام توجّه يزيد به شهر مكّه بود; چرا كه امام حسين(ع) در آنجا حضور داشت و با توجّه به نزديك شدن ايام حج، از حضور هزاران نفر در مكّه هراس داشت. امّا او هرگز فكر نمى كرد كه كار كوفه به آنجا برسد كه مردم آشكارا با مسلم بيعت كنند. آن هم بيعت هجده هزار نفر! يزيد از اين نكته هم باخبر شده است كه مسلم، نامه اى به امام حسين(ع)نوشته و از او خواسته است كه به سوى كوفه بيايد. چرا امير كوفه اين خبرها را براى او ارسال نكرده است؟! او بايد امير كوفه را بركنار كند. به نظر شما يزيد چه كسى را براى كوفه خواهد فرستاد؟ با من همراه باشيد. 🌳🌳🌳🌳🌳 <========●●●●●========> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef <==≈=====●●●●●========>