#سرزمین_یاس
#برگچهلسوم
اكنون كه قلعه قَموص فتح شده است پيامبر فعلاً تصميم حمله به قلعه هاى ديگر را ندارد. در واقع پيامبر مى خواهد به آنها فرصت بدهد تا آنها خودشان تسليم شوند.
آرى، خبر شكست مهمّ ترين قلعه يهود به همه سرزمين حجاز خواهد رفت و به زودى همه كسانى كه به فكر دشمنى با اسلام بودند تغيير موضع خواهند داد.
اكنون پيامبر يكى از ياران خود را كه "مَحيصه" نام دارد، مى طلبد و از او مى خواهد تا به سوى سرزمين فَدَك حركت كند و با آنها گفتگو كند. اگر آنها حاضر به تسليم شوند چه بهتر وگرنه لشكر اسلام بعد از فتح همه قلعه ها به آنجا خواهد رفت.
مردم فدك همه يهودى هستند و قبل از اين با يهوديان خيبر هم پيمان شده بودند. آنها وقتى بفهمند قلعه قَموص سقوط كرده است، خواستار صلح خواهند شد.
مَحيصه سوار بر اسب مى شود و به سوى فدك مى تازد.
لشكر اسلام در اردوگاه است. همه از پيروزى امروز خوشحال اند.
شب فرا مى رسد و تو به خيمه خود مى روى تا استراحت كنى. من هم مشغول نوشتن خاطرات امروز مى شوم.
ساعتى مى گذرد. دوباره بى خوابى به سراغم مى آيد. نمى دانم چه كنم؟
خوب است برخيزم و در بيرون خيمه قدرى قدم بزنم.
از آن طرف صدايى به گوشم مى رسد. گويا دو نفر با هم سخن مى گويند:
ــ ديدى على امروز چه كرد؟ همه با چشم خود ديدند كه چگونه درب قلعه را از جا كند. اكنون هيچ آبرويى براى ما نمانده است. ما فرمانده شكست خورده هستيم و على سردار فاتح خيبر!
ــ چرا اين موضوع براى شما اين قدر بزرگ شده؟ من نقشه اى دارم. ما مى توانيم اين كار على را كوچك جلوه بدهيم. بايد تلاش كنيم تا تاريخ طورى نوشته شود كه ما مى خواهيم!
ــ يعنى چه؟ مگر مى شود حقيقت را مخفى كرد؟
ــ ما بايد به فكر آينده باشيم. ما بايد تلاش كنيم تا آيندگان از حقيقت ماجراى امروز باخبر نشوند.
ــ آخر چگونه مى شود اين كار را كرد؟
ــ براى هر كارى راهى وجود دارد. ما بايد به يك نفر پول بدهيم و از او بخواهيم تا هميشه از فتح خيبر سخن بگويد. او بايد هر جا مى نشيند بگويد: مردم! كاش شما در روز خيبر بوديد و مى ديديد كه على چگونه درب خيبر را از جا كند. او بايد به عنوان راوىِ خيبر شناخته شود.
ــ فايده اين كار چيست؟
ــ به زودى عدّه اى نويسنده پيدا مى شوند كه مى خواهند در مورد خيبر كتاب بنويسند. آن وقت آنها سراغ همين راوىِ خيبر مى آيند كه ما او را درست كرديم. او فتح خيبر را آن طورى نقل مى كند كه من مى گويم.
ــ مگر تو فتح خيبر را چگونه نقل مى كنى؟
ــ همه عظمت امروز در اين بود كه على درب قلعه خيبر را از جا كند. ما بايد اين كار را كوچك جلوه بدهيم. من دوست دارم آيندگان باور كنند كه درب قلعه خيبر، 2 متر طول و 1 متر عرض داشته و پهناى آن هم فقط 10 سانتيمتر بوده است!
ــ اين ممكن نيست! اين اندازه اى كه تو مى گويى اندازه درِ يك اتاق است، نه دربِ بزرگ ترين قلعه خيبر!
ــ ما بايد قصّه خيبر را طورى بگوييم كه همه باور كنند! مثلاً مى گوييم كه در هنگام جنگ، سپرِ على از دستش افتاد، على با كمال شجاعت به طرف درب قلعه رفت و آن را از جا كند و به جاى سپر استفاده كرد.
ــ آن وقت به طور ناخودآگاه همه باور مى كنند كه درب خيبر به اندازه يك سپر بوده است!
ــ حالا يك كم از سپر بزرگ تر باشد اشكال ندارد.
ــ واقعاً كه تو هوش زيادى دارى. يادم باشد حتماً برايت اسپند دود كنم!!
ــ البته اين كارها خرج دارد. آيا حاضر هستى پول خرج كنى؟ بايد از جيب خودت مايه بگذارى.
ــ اين را از من به يادگار داشته باش! بهترين راه براى تحريف حقيقت اين است كه به گفتن قسمتى از آن اكتفا كنى. هرگز با حقيقت مخالفت نكن، بلكه قسمتى از آن را بگو! باور كن به هدف خودت مى رسى.
من از شنيدن اين سخنان بسيار تعجّب مى كنم! آخر چرا اين ها مى خواهند حقيقت را مخفى كنند؟ آيا آنها در نقشه خود موفّق خواهند شد؟
🌻🌻🌻🌻💐🌻🌻🌻🌻
#سرزمینیاس
#قصهفدک
#قصهتمامروزهایشیعه
#فدکپرچمخدا
#برایمادرمانحضرتزهراسلامالله
#کپیآزاده
#نشرحداکثری
#کانالکمالبندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
https://eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
هدایت شده از 🌷دلنوشته و حدیث🌷
#بانوی_چشمه
#برگچهلسوم
مرا بپوشان!
چشمانت را باز مى كنى. مى بينى كه صبح شده است و آفتاب بالا آمده است.
تو همان طور كه كنار محمّد(ص) نشسته بودى، به خواب رفته اى. اين محمّد(ص)است كه تو را صدا مى زند: مرا بپوشان!
گويا تب و لرز به سراغ او آمده است، برمى خيزى و محمّد(ص) را با عبايى پشمين مى پوشانى. محمّد(ص) هنوز مى لرزد، دست او را در دست مى گيرى. بعد از لحظاتى بار ديگر خواب به چشمان محمّد(ص) مى آيد.
صداى در به گوش مى رسد، از جا برمى خيزى. و در را باز مى كنى و على(ع)را مى بينى. او به تو مى گويد:
ــ آمده ام تا آب و غذا را به غار حِرا ببريم.
ــ امروز لازم نيست به آنجا برويم.
ــ براى چه؟
ــ محمّد اينجاست. او ديشب به خانه برگشته است.
وقتى على(ع) اين را مى شنود، خيلى خوشحال مى شود. او وارد اتاق مى شود، و مى بيند كه محمّد(ص) در خواب است.
🌷🌷🌷🌷🌟🌷🌷🌷🌷
#بانوی_چشمه
#حضرت_خدیجه_سلامالله
#ایام_فاطمیه
#شهادت_حضرت_زهرا_سلامالله
#شهداءومهدویت
#کمال_بندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#نشر_حداکثری
#کپی_آزاده
#چهارمینمسابقه
@shohada_vamahdawiat
@hedye110