┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
🍃بہ نام او ڪه...
🌼رحمان و رحیم است
🍃بہ احسان عادت
🌼وخُلقِ ڪریم است
سلاااام
الهی به امیدتو
صبحتون بخیر💖
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅─┄
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#سلام_امام_زمانم
هر کجا سلطان هست، دورش سپاه و لشگر است
پس چرا سلطان خوبان بی سپاه و لشگر است
با خبر باشید ای چشم انتظاران ظهور
بهترین سلطان عالم از همه تنهاتر است
#السلام_علیک_یا_امام_مظلوم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#دعا_برای_ظهور
➥ @emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍
#دعای_عهد ❤️
با صدای استاد : 👤فرهمند
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
#التماسدعایفرج
➥ @hedye110
#کتابدا🪴
#قسمتچهارصدپنجاهنهم🪴
🌿﷽🌿
خانه ما آخر محوطه بود. منافقین هم مرتب در حال رفت و آمد
بودند و شب ها می آمدند درها را می زدند تا ببینند در کدام خانه
مرد هست و در کدام نیست چون در منازل رادیو و تلویزیون
خانواده های میاهی امکان داشتند، منافقین حساسیت بیشتری به
اینجا نشان می دادند. من بعضی از خانم های ساکن در این منازل
را می شناختم، یا از قبل با هم دوست بودیم یا به واسطه همسران
مان که همکار بودند، آشنا شده بودیم و گهگاهی به هم سر میزدیم. به مرور با بقیه هم دوست شدم
در میان این دوستی ها از همه جالب تر آشنایی من با بتول
کازرونی بود یک روز طاهره بندری زاده دنبالم آمد و گفت: بیا
برویم خانه بتول گفتم: بتول کیه؟ گفت: زن صالح موسوی گفتم:
اسمش را شنیدم ولی ندیدمش
چادرم را سر کردم و رفتیم خانه بتول تقریبا وسط محوطه، کنار
خانه بندری بود. تا آنجا که به خاطر دارم اردیبهشت ماه بود و
مراحل مقدماتی عملیات بیت المقدس جریان داشت همین طور که
داشتیم میرفتیم باران خمپاره بود که می آمد و ترکشی ها را به
اطراف می ریخت. من و طاهره نگاه می کردیم ترکش ها را
به هم نشان می دادیم، یکدفعه دیدیم جواد در اندرونی پشت پنجره خانه بتول ایستاده و در حالی که حرص می خورد به ما اشاره می
کرد که چرا بیرون مانده اید
ما به حرف ها و اشاره های او اهمیت نمی دادیم. طاهره گفت:
ولش کن بذار هرچی می خواد بگه
وقتی در خانه بتول را زدیم که داخل برویم، جواد با عصبانیت
گفت: شماها مگه از جانتون سیر شدید؟! نمی بینید چطور از
آسمون خمپاره می یاد؟ ما هیچی نگفتیم، رفتیم پیش بتول چشمم که به او افتاده با خودم گفتم ای وای این همونه که با هم دعوامون شد.قضیه به قبل از ازدواجم مربوط می شد. ایام محرم بود. من رفته
بودم خانه آقای محمدی۔ اونها بعد از دانشکده افسری تهران نو به
مجتمعی روبه روی پارک در خیابان کارگر نقل شده بودند،
مجتمع دو قسمت بود؛ یک قسمت برای خانواده های شهدا و یک
قسمت برای مهاجرین.
چون همه اهالي خوزستانی بودند، در زیر زمین مجتمع مراسم
عزاداری به شیوه خاص خوزستانی ها برگزار می شد. من از
ساختمان کوشک به آنجا می رفتم تا در آن مراسم شرکت و در
همان مراسم شب عاشورا خانم خوشرو و شوخ طبعی را دیدم که
با خانم های دورو برش می گفت و می خندید. خیلی عصبانی شدم و
اعتراض کردم: مگر امشب شب خنده است ؟ امشب عزاداریه اگر
می خواهید بخندید بروید خانه هایتان، آنجا بگوئید و
بخندید، بگذارید بقیه به عزاداری شان برسند اعتراض من به
انتظامات ساختمان کشید. رفتیم آنجا مسأله را حل کردند. حالا به
خانه ی همان خانم بذله گو و شوخ طبع که با هم دعوا کرده بودیم، آمده
بودم حال بتول بد بود. حال نوزاد چند ماهه اش او را کلافه کرده
بود. می گفت: بچه نمیخوابد و او ناچار است پا به پای او بیدار بماند.
به خاطر ضعف شدیدی که داشت کارهایش مانده بود. از آنجایی که
من از دیدن او خجالت می کشیدم ، بلند شدم و کارهایش را انجام دادم. آن روز هیچ کدام مان به روی هم نیاوردیم که بین مان چه گذشته، از آن زمان دوستی مان شکل گرفت. بعدها در بین
بگو و بخندهایمان، بتول که آدم رک و صریحی ، گفت: یادته اون
شب؟ گفتم: آره یادش بخیر گفت: خیلی دو آتیشه بودی ها گفتم: آخه
تو هم خیلی داشتی میگفتی و می خندیدی......
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#کانالکمالبندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
یکی از بزرگان نقل میکند:
در مسیر تهران بغداد ، هواپیما دچـار
مشکل گردید و چرخهایش باز نشـــد.
بعدازاعلام خطرو بستن کمرها،همـــه
مسافران به شدت ترسیــــده و رنگ از
صورتشان پریدوسرجایشانخشکشان
زد.امامن باآرامش خاطرراحتنشسته
بودم. مسافر کناری من گفت: مگــــر
کر هستی،الانهواپیما سقوطمیکند،
آقا راحت نشسته. گفتم: وقتی سوار
شدم آیه- «و من یتوکل علی الله فهو
حسبه- و یک آیهًْ الکرســی» خواندم
پس اگرقرارباشدبمیریمهمهمیمیریم
اگر بترسیم هم میمیریمامااگرمقدر
نباشد، هرگز نخواهیم مردمناعتمادم
به خداست و میدانم که او همه ما را
حفظ میکند. برخی وصیتهایشان را
به من میکردند. بالاخره هواپیما با
خسارت زیاد به زمین نشست وهمه
سالم بودند. من با آرامش اولین نفــر
پیاده شدماماسایرین ازترسمیخکوب
شده بودند و متصدیان، آنان را یک
یک پیاده نموده و با آمبولانس به
بیمارستان منتقل کردند تا به کمک
سرم و دارو سرحال بیایند.
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅─┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من خدا رو دوست دارم
ولی نماز نمی خونم
🌸⃟🕊჻ᭂ࿐✰
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅─┄
مرگ پلی است به سوی جهان ابدیت و انشالله این پل با شهادت رقم بخورد، صبر در مصیبت اجر عظیم الهی را دارد، در مصیبتها، فقط برای امام حسین علیه السلام گریه کنید
فرزند عزیزم را به درس خواندن، تقوای الهی، نماز و حجاب توصیه میکنم.
حلالم کن، خواهرانم و برادرم حلالم کنید.
رهبر عزیزم را که راه امام عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) را ادامه میدهد، فراموش نکنید و یاریش نمایید.
🔰 فرازی از وصیت نامه شهید؛
#شهید_سجاد_عفتی🌷
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅─┄
9.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اگر از دنیا چیزهایی میخواهی که بیش از نیازت است، هوس است
👤 آیت الله مصباح یزدی
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅─┄
9.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽
📍 فشارها و ناراحتیها در دنیا، تطهیر کنندۀ مؤمن است❗️
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅─┄
🌷 علامه تهرانی(ره) :
🔸 عالم دنیا ، عالم گرفتاری است و تمام اولیاء الهی که به جایی رسیده اند ، با همین گرفتاری ها بوده است.
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅─┄
💠استاد انصاریان
🔸 نگاه بغضآلود به مادر اگر در این دنیا با توبه مورد غفران قرار نگیرند، در آخرت تاوان سختی را به همراه خواهد داشت.
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅─┄
┄┅─✵💝✵─┅┄
خدایا
آغازی که تو
صاحبش نباشی
چه امیدیست به پایانش؟
پس با نام تو
آغاز می کنم روزم را
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
الهی به امید تو💚
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅─┄
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷