🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
🍃 شهید بزرگوار احمدعلی نَیِّری 🍃 #قسمت_پنجم #نمازهای_معراجی @shahid_AhmadAli @hekayate_deldadegi
💫شهید احمد علی نیری💫
راوی: استاد محمد شاهی
☘من چهار سال از ایشان کوچک تر بودم، اما شخصیت ایشان بسیار در من تاثیر گذاشته بود.توجه او به نماز اول وقت و مناجات عاشقانه او در تمام نوجوان هایی که اطراف او بودند تاثیر گذاشته بود.البته اینها همه از تاثیرات استادی مانند حاج اقا حق شناس بودایشان برای ما داستان ها و روایت های بسیاری در فضیلت نماز اول وقت و با حضور قلب می گفت.
☘ما در مسجد دیده بودیم که بارها آیت الله حق شناس ایشان را صدا می زد و آهسته و به طور خصوصی او را نصیحت می کرد.
ندیده بودم که احمد آقا کسی را در جمع نصیحت کند.به جای این کار کاغذ های کوچکی بر می داشت و معایب اخلاقی ما را داخل آن می نوشت.بعد آن را به طور مخفیانه به شاگرد هایش تحویل می داد.
☘هر چه جلو تر می رفتیم نماز او معنوی تر می شد..
یک بار وقتی احمد اقا شروع به نماز خواندن کرد رفتم و در کنارش مشغول نماز شدم، دقایقی بعد از این کار خودم پشیمان شدم!
احمد اقا بعد از اینکه نماز را شروع کرد به شدت منقلب شد.بدنش میلرزید..گویی یک بندهی حقیر در مقابل یک سلطان با عظمت قرار گرفته.
در روایات ما نماز را معراج مومن معرفی کرده اند.من به نماز های خودم نگاه می کنم اثری از عروج به درگاه خدا را نمی بینم.اما اعتقاد قلبی من و همه شاگردان احمد اقا این بود که تمام نمازهایش مخصوصا در سال های اخر نشان از معراج داشت! یعنی هرنماز احمدآقا یک پله او را به خدا نزدیک تر می کرد.
البته او خیلی کتوم بود، یعنی از حالات درونی خود حرفی نمیزد.
من یک بار از خود ایشان شنیدم که حدیث: « نماز معراج مومن است» را خواند.و بعد خیلی عادی گفت: بچه ها باید نماز شما معراج داشته باشد تا حقیقت بندگی را حس کنید.
من آن شب اصرار کردم که: احمد اقا آیا این معراج برای شما اتفاق افتاده؟
معمولا در این شرایط به نحوی زیرکانه بحث را عوض می کرد اما آن شب بعد از اصرار من سرش را به نشانهی تایید تکان داد.
🔶ادامـــــه دارد...↩️
🌹هدیه به روح پاکش صلوات🌹
🌼 کتاب عارفانه ها 🌼
@shahid_AhmadAli در ایتا
@hekayate_deldadegi
🍃 کانال شهیدان ابراهیم هادی و محسن حججی 🍃
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
🍃🌸 علمدار 🌸🍃 #قسمت_چهل_و_سوم
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
#اخلاص
#راوی :مادر و دوستان شهید
روزهایی که ميخواست به جبهه برود حتمًا غسل شهادت ميکرد. خانواده
هم آینه و قرآن و آب مي آوردند تا از زیر آن رد شود. در همان حیاط از ما
ميخواست که دیگر جلوی در خانه نرویم. ميگفت: »روبه روی خانه نانوایی است. نميخواهم مردم متوجه شوند که جبهه ميروم و اجر ما از بین برود.« مادر او را ميبوسید. در همان حیاط خانه از زیر قرآن رد ميشد و خداحافظی ميکرد.
مادر، قسم ميداد که خدايا به جوانی حضرت علی اکبر ع پسرم را به تو
سپردم. هرچه خودت ميدانی. سرنوشت فرزندم هرچه هست، من راضی ام به رضای خودت.
٭٭٭
سید دوست داشت اگر کاری را انجام ميدهیم با خلوص نیت و فقط برای
خداوند انجام شود، نه برای دلایل دیگر. سید، چه در هیئت و چه در کارهای دیگر، هرگز به دنبال مقامهای دنیایی نبود.در لباس سپاه آخرین درجه ای که داشت، سروان بود. روزی به سید گفتم:
»همة همدوره های شما سرگرد و سرهنگ هستند. چه جوریه که شما بعد از این همه سال، این همه خدمت و جنگ و ... هنوز سروانی!؟«
گفت: »ولش کن! زیاد مهم نیست. آدم باید اون دنیا درجة بالایی داشته باشه.«
پس از شهادتش به خوابم آمد. گفت: »برو به فلانی بگو اینقدر دنبال دنیا
نباش. من هم فراموش کردم. به سراغ آن بنده خدا نرفتم.«
دوباره به خوابم آمد و همان را تکرار کرد. وقتی آن شخص را دیدم سفارش سید را به او گفتم. آن آقا سخت ناراحت شد و همان جا روی زمین نشست! نميدانستم چرا.
بعد از مدتی شنیدم که خیلی به دنبال پست و مقام بوده. بعد از کلی تلاش
توانسته بود به مقام مدیرکلی برسد.
برای عرض تبریک با دوستان هیئتی به محل کارش رفتیم.
موقع خداحافظی وقتی اتاق خالی شد، دوباره سفارش سید مجتبی را
تکرارکردم تا فراموش نکند.
٭٭٭
با اینکه خیلی تأکید کرده بودیم که اطلاع بدهد تا مراسم بگیریم اما بدون آنکه اطلاع دهد از مکه برگشت. وقتی به شهرستان قائمشهر رسید تازه به خانه زنگ زد که من ازحج برگشته ام!
ما هم چون از قبل آمادگی نداشتیم فقط به اندازه یک ماشین به استقبال او رفتیم. وقتی به او اعتراض کردیم که چرا به ما نگفتی و ...
گفت: »ميخواستم ریا نشود. معنویتش به همین است که کسی نفهمد.«
صبح روز تاسوعا بود. جهت برگزاری مراسم زیارت عاشورا همراه سید
مجتبی و بچه های هیئت، به نیروی دریايی ارتش واقع در شهرستان نوشهر رفتیم.
مراسم عجیبی بود. در آن روز من کنار سید نشسته بودم. سید هم طبق معمول شال سبزی را روی سرش انداخته بود. با سوز و گداز خاصي مشغول خواندن
زیارت عاشورا و مداحی بود.
بعد از پايان مراسم، شال سبز خودش را گردن من انداخت! با تعجب پرسیدم: »این چه کاریه!؟«
گفت: »بگذار گردن شما باشه!«
هنوز صحبتم تمام نشده بود که دیدم جمعیت حاضر که بيشترشان نظامی
بودند به سمت من آمدند و شروع کردند به دست دادن و التماس دعا گفتن! هرچه ميگفتم اشتباه گرفته اید، مداح من نیستم و ... کسی به حرفم گوش نميداد. نگاهم به سید افتاد. تنها در گوشهای ایستاده بود. کسی هم در اطرافش نبود.
اصلًا علاقهای به مشهور شدن و ... نداشت. با این کار ميخواست اخلاص خود را حفظ کند.
مراسم نوشهر فوقالعاده بود؛ آنقدر تاثیرگذار بود که مسئول یگان چندین بار دیگر از سید دعوت کرد تا در آنجا حضور یابد.
٭٭٭
سال 1369 در خوزستان که بودیم مسئول طرح و عملیات بود. يك روز اعلام شد كه باید نقشه دقیق و رنگی از منطقه تهیه كند. روز بعد قرار بود مسئولان جهت بازدید به مقر ما بیایند.
سید تا نیمهشب مشغول کار بود. تا اینکه نقشة خوبی تهیه شد. بعد از نماز شب و نماز صبح رفت برای استراحت. قرار بود یکی دیگر از دوستان در تهیه نقشه کمک کند. اما او شب تا صبح خوابید!
فردا وقتی مسئولان مراجعه کردند همان آقا نقشه های سید را نشان داد و برای مسئولان توضیح داد. بعد هم به دليل دقت بالای نقشهها هدیهای گرفت.سید اصلًا به روی خودش نیاورد. در مقابل اعتراض ما فقط یک جمله گفت:
»اجر ما پیش خدا محفوظه.«
👈صلوات
🍃کانال شهید ابراهیم هادی🍃
✨@hekayate_deldadegi✨
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
🌷" بسم الله الرحمن الرحیم "🌷
رفتن به اولین پیام کانال ☝️☝️☝️
به درخواست کاربر محترممون
البته چون قبلا کانالمون تو تلگرام بود اولین پیام تلگرام تفاوت داره با اینجا.
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پست_سیاسی
🔸۱۴ مهر ۹۷ |از مصادره اموال سردار سلیمانی و فرماندهان تا جمعآوری صندوقهای داوطلبانه کمک به یمن وفلسطین در نمازجمعه
#رای_مردم_بی_بصیرت
#پیشنهاد_دانلود
#نه_به_FATF
@hekayate_deldadegi
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
#پست_سیاسی 🔸۱۴ مهر ۹۷ |از مصادره اموال سردار سلیمانی و فرماندهان تا جمعآوری صندوقهای داوطلبانه ک
#پست_سیاسی
🚩"آیتالله اراکی" : منطق کسانی که به CFT رأی دادند در این سه عبارت خلاصه میشود: نمیتوانیم، میترسیم، تنها میمانیم
دبیرکل مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی:
🔹 کسانی که به CFT رأی دادند 3 بهانه میآورند: اولا میگویند نمیتوانیم لا طاقة لنا؛ دوم اینکه میگویند میترسیم و سوم اینکه میگویند ما تنها هستیم و عده دشمن خیلی زیاد است، اقتصاد ما، ارز ما همه دست اوست؛مگر شما ایمان ندارید که "خدا" پشتوانه شماست چرا از تنهایی میترسید
🔹چرا به حرف بزرگان حوزه گوش نکردید و نمیکنید؟ حال که گوش نکردید پای حرفتان بایستید.
🔹 من پیشنهادم این است آنها که رأی به FATF ندادند، اسمشان را اعلام کنند، از هیچ چیز هم نترسند، یقین هم داشته باشند که آینده از آن آنهاست و ملت ما از آنها قدردانی و تشکر خواهد کرد
🔹اینکه گفته شود ما با دفتر مقام معظم رهبری تماس گرفتیم و پیام آمد که مقام معظم رهبری مخالف "بررسی" نیستند، این یعنی مقام معظم رهبری آنچه را شما تحمل آن را ندارید نمیخواهد به شما تحمیل کند ولی شما وظیفه دارید برمبنای "ما میتوانیم" عمل کنید. شما وظیفه دارید بر مبنای اقتصاد مقاومتی عمل کنید.
@hekayate_deldadegi
🍃 کانال شهید ابراهیم هادی 🍃
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
#پست_سیاسی 🔸۱۴ مهر ۹۷ |از مصادره اموال سردار سلیمانی و فرماندهان تا جمعآوری صندوقهای داوطلبانه ک
یه سری همکه رای ممتنع دادن، اونارو اذیت نکنید آدمای بی آزاری هستن
😐😐🙄🙄
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
🍃 شهید بزرگوار احمدعلی نَیِّری 🍃 #قسمت_ششم #ادامه_نمازهای_معراجی @shahid_AhmadAli @hekayate_deldad
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹🍃🌹
🍃🌹🍃🌹
🌹🍃🌹
🍃🌹
🌹
#رمان_عارفانه❣
💫شهید احمد علی نیری💫
#قسمت_دوازدهم
💠در سر رسید به جا مانده از احمد آقا جملات عجیبی به چشم می خورد.
او در این سر رسید کارهای روزانه خود را در سال۱۳۶۳نگاشته است.دربرخی صفحات آمده:
« امروز نماز بسیار بسیار عالی بود.»
« در نماز صبح حال بسیار خوشی ایجاد شد» و....
🔹فراموش نمی کنم، یک بار آیت الله حق شناس نماز خواندن ایشان را دید.آن موقع احمد آقا در سنین نوجوانی بود.بعد به
حجت الاسلام حاج حسین نیری( برادر احمد اقا) گفت: من به حال و روز این جوان غبطه می خورم!
و من شک ندارم که همهی این ها از توجه فوق العاده احمد آقا به نماز نشئت می گرفت..
🔶 #ادامه_دارد...↪️
🌹هدیه به روح پاکش صلوات🌹
🌼 کتاب عارفانه ها 🌼
@shahid_AhmadAli در ایتا
@hekayate_deldadegi
🍃 کانال شهیدان ابراهیم هادی و محسن حججی 🍃
🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
#شهیدانه #معرفی_شهید_ابراهیم |•🍃 این قسمت: شکستن_نفس ۲ 🍃•| @hekayate_deldadegi
📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚
# برشی از کتاب سلام بر ابراهیم
#راوی: "حسين الله كرم"،اكبر نوجوان
📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖
شکستن نفس ۲
ابراهیم کارهای عجیبی را انجام ميداد که هدفی جز شکستن نفس خودش نداشت. مخصوصاً زمانی که خیلی بین بچهها مطرح بود.
یکبار در تهران باران شدیدی باریده بود و خیابان 17 شهریور را آب گرفته بود. چند نفر از پیرمردهائی که میخواستند به سمت دیگر خیابان بروند مانده بودند که چه کنند. همان موقع ابراهیم از راه رسید، پاچه شلوار را بالا زد و با کول کردن پیرمردها، آن ها را به طرف دیگر خیابان برد.
📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚
🍃 کانال شهید ابراهیم هادی 🍃
@Ebrahimhadibot
@hekayate_deldadegi
🍃🌷🍃
" حبیب حرم "
سردار بزرگوار شهید حاج حسین همدانی ...
#شانزدهم_مهر
#سالروز_شهادت
#ابو_وهب
🍃🌷🍃
@hekayate_deldadegi
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
🍃🌸 علمدار 🌸🍃 #قسمت_چهل و چهارم
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
#زیارت
#راوی :خانواده و دوستان شهید
بیشترین مسافرتی که سید با خانواده یا دوستان ميرفت به مشهد بود. هر سال چند بار به زیارت "امام رضاعلیه السّلام)" ميرفت. فراموش نميکنم. یک بار با گروهی از دوستان به همراه آقا سید به مشهد مقدس مشرف شدیم.
سید به طور مرتب، هر شب حدود ساعت دو نیمهشب در »دارالسیاده«، که
روبهروی مسجد گوهرشاد بود، برنامه مداحی و عزاداری برقرار ميکرد.
این برنامه تا یک ساعت مانده به اذان صبح ادامه داشت. وقتی برنامه به پايان
ميرسید، سید از بچهها جدا ميشد.
خیلی به دنبال این بودم که سید بعد از عزاداری با شکوه در حرم به کجا
ميرود.شبی بعد از مراسم، به طور اتفاقی سید را در گوشهای از صحن با صفای "امام رضا علیه السّلام)" دیدم. مشغول نماز شب بود.
انگار او خستگیناپذیر بود. بعد از آن شور و حال عزاداری حواسش جمع
بود تا نماز شب و خلوت با "خدا(متعال)" را از دست ندهد.
در سفر مشهد زمانی که به زیارت "امام رضا علیه السّلام)" ميرفتیم واقعا حالت معنوي
خاصي داشت. همسر "سيد" ميگفت: يك بار آنقدر سرگرم دعا بوديم كه فرزندمان، زهرا، گم شد. من خيلي هول شدم. با ناراحتی به دنبال او بودم. نميدانستم کجا بروم. اما سید مشغول دعا و زیارت بود. عصبانی شدم. گفتم: »زهرا گم شده!« سيد هم سرش را بلند کرد و با خونسردي گفت: »چقدر حرص ميخوري، "امام رضا علیه السّلام)" خودشان بچه را ميآورد و تحويلت ميدهد.«
من از این خونسردی او عصبانی تر شدم. چند دقيقه اي نگذشته بود كه زهرا دوان دوان وارد صحن شد! بعد هم مستقیم به سمت ما آمد.
سيد گفت: »ديدي خانم، اين هم تحويل شما.«
واقعًا از این ماجرا تعجب کرده بودم.
٭٭٭
براي زيارت عازم جمكران بودیم. ماشين گيرمان نميآمد. مدت زيادي كنار جاده منتظر مانديم.
ديدم سيد رو به سمت مسجد جمكران كرد و گفت: »آقا ما داريم ميآييم. خودتان لطفي كنید، يك ماشين با راننده خوب نصيب ما كنید.« طولي نكشيد كه همان اتفاق افتاد. یک ماشین با راننده خیلی خوب جلوی ما
ایستاد و با هم به جمكران رفتيم.
شخص بزرگی ميگفت: »ايمان واقعی به "خداوند(متعال)" و بعد، توسل و اعتقاد
راسخ به "ائمه اطهار(علیهم السّلام)" : باعث ميشود اتفاقاتي بيفتد كه خارج از تفكر انساني است.«
👈صلوات
🍃کانال شهید ابراهیم هادی🍃
✨@hekayate_deldadegi✨
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
#پست_سیاسی 🔸️ وقتی راه ولایت را گم کنی نتیجه اعمالت میشود ضربه زدن به منافع اسلام هر چند نیتت خیرخ
#پست_سیاسی
🔻نظر صریح "رهبر انقلاب(مدظله العالی)" درباره FATF
🔹سی ام خرداد ماه "رهبر معظم انقلاب(مدظله العالی)" در دیدار رئیس، نمایندگان و جمعی از کارکنان مجلس شورای اسلامی پیرامون نوع مواجهه مجلس با کنوانسیونهای بینالمللی: این معاهدات ابتدا در اتاقهای فکر قدرتهای بزرگ و برای تأمین منافع و مصالح آنها پخت و پز میشود و سپس با پیوستن دولتهای همسو یا دنباله رو یا مرعوب، شکلِ به ظاهر بینالمللی میگیرد بهگونهای که اگر کشور مستقلی مانند ایران، آنها را قبول نکند او را مورد هجوم شدید قرار میدهند که مثلاً ۱۵۰ کشور پذیرفتهاند شما چطور آن را رد میکنید؟
🔹همانگونه که درباره «برخی کنوانسیونهای بینالمللیِ اخیراً مطرح شده در مجلس» گفتیم، مجلس شورای اسلامی که رشید و بالغ و عاقل است، باید مستقلاً در موضوعاتی مثل مبارزه با تروریسم یا مبارزه با پولشویی قانونگذاری کند.
🔹البته ممکن است برخی مفاد معاهدات بینالمللی خوب باشد اما هیچ ضرورتی ندارد با استناد به این مفاد به کنوانسیونهایی بپیوندیم که از عمق اهداف آنها آگاه نیستیم یا میدانیم که مشکلاتی دارند.
و این هم دروغ یک غربزده 👇
yon.ir/TmX1I
#نه_به_FATF
@hekayate_deldadegi
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
#خبر_روز "ام الشهداء" مادر شهیدان عماد ، جهاد، فواد ، و مادر بزرگ شهید جهاد مغنیه به شهیدانش پیوست.
«آمنه سلامه» مادر شهیدان جهاد، فواد و عماد مغنیه (فرمانده ارشد نظامی حزب الله لبنان) دوشنبه شب دار فانی را وداع گفت.
آمنه سلامه به «ام المقاومه» و «ام عماد» معروف بود.
آذرماه سال گذشته نیز حاج فایز مغنیه پدر شهیدان مغنیه به دیار باقی شتافت.
عماد مغنیه معروف به «حاج رضوان» که معروفترین فرزند حاج فایز و ام عماد بود، در سال 2008 میلادی (1386) در انفجاری در دمشق به شهادت رسید.
شهیدان جهاد و فواد مغنیه دو فرزند دیگر آنها نیز سال ها پیش از آن در لبنان به شهادت رسیدند.
همچنین فرزند عماد مغنیه (جهاد) در سال 2015 میلادی براثر حمله رژیم صهیونیستی در قنیطره سوریه به شهادت رسید.
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
دو هفته بعد از شهادت جهاد، خواب دیدم آمده پیشم، مثل زمانی که هنوز زنده بود و به من سر میزد و میآمد پیشم. گفتم: جهاد، عزیز دلم، چرا اینقدر دیر آمدی؟ خیلی منتظرت بودم. جهاد گفت: بازرسیها طول کشید، برای همین دیر آمدم. در عالم خواب یادم نبود شهید شده، فکر کردم بازرسی های سوریه را می گوید. گفتم: مگر تو از بازرسی رد می شوی؟
گفت: آره، بیشتر از همه سر بازرسی نماز ایستادم. با تعجب گفتم بازرسی چی؟ گفت: بازرسی نماز. و ادامه داد، بیشتر از همه چیز از نماز صبح سؤال می شود. نماز صبح. تازه یادم آمد جهادم شهید شده. پرسیدم: حساب قبر چی؟ گفت: شهدا حساب قبر ندارند. حسابی در کار نیست. ما هم الان کارمان تمام شد و راه افتادیم.
📚منبع: fa.alalam.ir، prayerr.blogfa.com
🍃کانال شهید ابراهیم هادی🍃
@hekayate_deldadegi