eitaa logo
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
219 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
705 ویدیو
24 فایل
🍃بسم رب شهدا والصدیقین🍃 +إمروز فضاے مجازے میواند ابزارے باشد براے زدݩ در دهان دشمن..[• إمام خامنهـ اے•]😊 ↶ فضیلٺ زندهـ نگهـ داشتن یاد و خاطرهـ ے شہدا ڪمتر از شهادٺ نیسٺ.+حضرٺ آقـا 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🎉🌸🍃🎉🌸🍃🎉🌸🍃🎉 ممتاز و نمونه شدن برای یکسال است و ماندگار شدن برای یک عمر؛ سلام بر معلمی که هر سال نمونه است و یک عمر ماندگار معلم نمونه "آقا ابراهیم هادی" روزتون مبارک که جهانی از نورتون مبارک گشته است ... @hekayate_deldadegi 🍃🎉🌸🍃🎉🌸🍃🎉🌸🍃🎉
هنوز هم معلمی... درس عشق میدهی... درس مردانگی "تو" معلمِ هدایتی "هادیِ" راهی... کلاست،دلهای ما و تکلیف هر روزمان، شبیه"شما"شدن #معلم_نمونه_روزت_مبارک❤️ کانال شهید ابراهیم هادی @hekayate_deldadegi
#شهیدانه #معرفی_شهید_ابراهیم #برای_دوست_شهیدم |•🍃 این قسمت: معلم نمونه 🍃•| @hekayate_deldadegi
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
#شهیدانه #معرفی_شهید_ابراهیم #برای_دوست_شهیدم |•🍃 این قسمت: معلم نمونه 🍃•| @hekayate_deldadegi
🍃🎉🌸🍃🎉🌸🍃🎉🌸🍃🎉 " معلم نمونه " "ابراهيم" ميگفت: اگر قرار اســت انقلاب پايدار بماند و نسل هاي بعدي هم انقلابي باشند. بايد در مــدارس فعاليت کنيم، چرا كه آينده مملکت به كســاني ســپرده ميشود که شرايط دوران طاغوت را حس نكرده اند! وقتي ميديد اشــخاصي که اصلا انقلابي نيســتند، به عنوان معلم به مدرسه ميروند خيلي ناراحت ميشد. ميگفــت: بهترين و زبده ترين نيروهاي انقلابي بايد در مدارس و خصوصًا دبيرستانها باشند!براي همين، کاري کم دردسر را رها کرد و به سراغ کاري پر دردسر رفت، با حقوقي کمتر!امــا به تنها چيــزي که فکر نميکرد ماديات بود. ميگفــت: روزي را "خدا" ميرساند. برکت پول مهم است.کاري هم که براي "خدا" باشد برکت دارد.به هر حال براي تدريس در دو مدرســه مشــغول به کار شــد. دبير ورزش دبيرســتان ابوريحان(منطقه14‌) ومعلــم عربي در يکي از مــدارس راهنمائي محروم (منطقه 15)تهران. تدريس عربي "ابراهيم" زياد طولاني نشد. از اواسط همان سال ديگر به مدرسه راهنمائي نرفت! حتي نميگفت که چرا به آن مدرسه نميرود!يک روز مدير مدرسه راهنمائي پيش من آمد. با من صحبت کرد و گفت: تو رو "خدا"، شما که برادر آقاي هادي هستيد با ايشان صحبت کنيد که برگردد مدرسه! گفتم: مگه چي شده؟!کمي مکث کرد و گفت: حقيقتش، "آقا ابراهيم" از جيب خودش پول ميداد به يکي از شاگردها تا هر روز زنگ اول براي کلاس نان و پنير بگيرد! "آقاي هادي" نظرش اين بود که اينها بچه هاي منطقه محروم هســتند. اکثرًا سر کلاس گرسنه هستند. بچه گرسنه هم درس را نميفهمد.مدير ادامه داد: من با "آقاي هادي" برخورد کردم. گفتم: نظم مدرسه ما را به هم ريختي، در صورتي که هيچ مشکلي براي نظم مدرسه پيش نيامده بود. بعد هم سر ايشان داد زدم و گفتم: ديگه حق نداري اينجا از اين کارها را بکني. "آقاي هادي" از پيش ما رفت. بقيه ساعت هايش را در مدرسه ديگري پرکرد. حالا همه بچه ها و اوليا از من خواستند که ايشان را برگردانم. همه از اخلاق و تدريس ايشان تعريف ميکنند. ايشان در همين مدت كم، براي بسياري از دانش آموزان بي بضاعت و يتيم مدرسه، وسائل تهيه کرده بود که حتي من هم خبر نداشتم.با "ابراهيم" صحبت کردم. حرفهاي مدير مدرسه را به او گفتم. اما فايده اي نداشت. وقتش را جاي ديگري پر کرده بود. "ابراهيم" در دبيرستان ابوريحان، نه تنها معلم ورزش، بلکه معلمي براي اخلاق و رفتار بچه ها بود.دانش آموزان هم که از پهلواني ها و قهرماني هاي معلم خودشان شنيده بودند شيفته او بودند.درآن زمان كه اكثر بچه هاي انقلابي به ظاهرشان اهميت نميدادند "ابراهيم" با ظاهري آراسته وكت وشلوار به مدرسه مي آمد. چهره زيبا و نوراني، کلامي گيرا و رفتاري صحيح، از "او" معلمي کامل ساخته بود.در کلاســداري بســيار قوي بود، به موقع ميخنديد. به موقع جذبه داشت.زنگهاي تفريح را به حياط مدرسه مي آمد. اکثر بچه ها در كنار "آقاي هادي" جمع ميشدند. اولين نفر به مدرسه مي آمد و آخرين نفر خارج ميشد و هميشه در اطرافش پر از دانش آموز بود. در آن زمان که جريانات سياســي فعال شده بودند، "ابراهيم" بهترين محل را  براي خدمت به انقلاب انتخاب کرد.فرامــوش نميكنم، تعــدادي از بچه ها تحت تاثير گروههاي سياســي قرار گرفته بودند. يك شب آنها را به مسجد دعوت كرد. با حضور چند تن از دوســتان انقلابي و مســلط به مســائل، جلسه پرسش و پاســخ راه انداخت. آن شب همه سؤالات بچه ها جواب داده شد. وقتي جلسه آن شب به پايان رسيد ساعت دو نيمه شب بود!ســال تحصيلي 59-58 "آقــاي هادي" به عنوان دبير نمونه انتخاب شــد. هر چند که سال اول و آخر تدريس او بود. اول مهر 59 حكم اســتخدامي "ابراهيم" برای منطقــه 12 آموزش و پرورش تهران صادر شد، اما به خاطر شرايط جنگ ديگر نتوانست به سر كلاس برود. درآن سال مشغوليتهاي "ابراهيم" بسيار زياد بود؛ تدريس در مدرسه، فعاليت در کميته، ورزش باســتاني و كشتي، مسجد و مداحي در هيئت و حضور در بســياري از برنامه هاي انقلابي و...که براي انجام هر كدام از آنها به چند نفر احتياج است! @hekayate_deldadegi 🍃🎉🌸🍃🎉🌸🍃🎉🌸🍃🎉
🍃🌹🍃 "ابراهیم" هر زمان در تهران حضور داشت در نماز جمعه شرکت میکرد. میگفت شما نمیدانید نماز جمعه چقدر ثواب و برکات دارد. ارزش شهادت ، بالاترین ارزش هاست و زمان، همه چیز را کهنه میکند به جز خون شهید. (مقام معظم رهبری _مدظله العالی) 🍃🌹🍃 @hekayate_deldadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 به ناموس خلقت احترام بگذاریم! 👈🏻این ننگ ماست که برای کارمند شدن سر و دست می‌شکنیم ... @Panahian_ir @hekayate_deldadegi
🍃🎉🌸🍃🎉🌸🍃🎉🌸🍃🎉 ... 🍃 به بهانه ی تبریک تولدتان 🍃 ... یارفیق ماهی افتاده بر خاک پریشان دیده ای ؟؟؟ من دقیقا تا همان اندازه ویران توام ... جهاد عماد مغنیه 👈نشر باذکر صلوات برای "آقا امام زمان(عج)" @hekayate_deldadegi 🍃🎉🌸🍃🎉🌸🍃🎉🌸🍃🎉
🍃🌸🍃 معلم عزیزم شمع شدی شعله شدی سوختی تا هنر خود به من آموختی ... 🕊 "به یاد مربی مجاهد، شهید بزرگوار امر به معروف و نهی از منکر علی آقای خلیلی" 🕊 "نزدیکتر_شد @hekayate_deldadegi
🔹﷽🔹 "استاد شهید مرتضی مطهری (ره)" :  انسان کامل؛ یعنی انسانی که قهرمان همه ارزش های انسانی است. 🍃سلام بر حضرت مادر(س) و مولاجان(ع) 🍃سلام بر سالار شهیدان کربلاو عموجان(ع) 🍃سلام بر بقیه الله اعظم(عج) 🍃سلام بر علی ابن موسی الرضا(ع) 🍃سلام بر شهدا و صلحا 🍃سلام بر ابراهیم 🌹🌹 @hekayate_deldadegi
🌷🍃 شهد شیرین شهادت را ڪسانے میچشند ڪہ... شهد شیرین گناہ را نچشیدہ باشند... #برای_دوست_شهیدم @hekayate_deldadegi
🍃"سلام ابراهیم" (یادداشتی از یک معلم)🍃 تصمیم گرفته بودم وقتی رفتم سر کلاس درس کلاسم یه فرقی با بقیه کلاس ها داشته باشه .. خیلی فکر کردم که چکار کنم .. شاگردام پسر بچه بودند ، وقتی سر کلاس می رفتم فقط درباره ی زور و بازو و قهرمان هایی که توی ماهواره بودند حرف می زدند … قهرمان هایی که توی بازی های رایانه ای بود… هر وقت می رفتم سر کلاس یه حدیث از ائمه روی تخته کلاس می نوشتم ولی به نتیجه ای که می خواستم نمی رسیدم … تا اینکه تصمیم گرفتم یه قهرمان براشون معرفی کنم که جایگزین قهرمان های پوشالی اون ها بشه… رفتم سراغ "شهدا" ... اما مونده بودم کدوم "شهید" … از "شهدا" خواستم "خودشون" کمک م کنند.. "اسم شهدا" رو توی کاغذ نوشتم و قرعه کشی کردم .. قرعه به نام "شهید هادی" در اومد… "بسم الله" رو گفتم و شروع کردم به برگردوندن کتاب "سلام بر ابراهیم" با زبانی ساده تر و کودکانه تر.. تصمیم گرفتم اصلا توی قصه نگم که "ابراهیم" یک شهید ... هر روز یه قصه از "ابراهیم" می گفتم .. به بچه ها گفته بودم "ابراهیم" زنده ست و من آخر قصه شما رو می برم پیشش.. حالا نزدیک یک ماه از شروع این کار می گذره و باورتون نمی شه که "ابراهیم" شده قهرمان کلاس ما .. باورتون نمی شه بچه هایی رو که با هیچ چیز نمی تونستم ساکت کنم چه طوری وقتی نوبت قصه "ابراهیم" می شه ساکت می شن .. وقتی یه روز فراموش می کنم که قصه "ابراهیم" رو بگم ،چه غوغایی توی کلاس می شه که خانوم چرا یادتون رفت آخه؟؟ ۲۲ بهمن تولد(شهادت تولد یک قهرمان است) "ابراهیم" ... و من بهشون گفتم که قراره ببرمشون پیش "ابراهیم" ... همش می گفتن خانوم ما برای تولد "ابراهیم" چی بخریم براش؟وقتی دیدیمش چه کارکنیم… و حالا شهدای گمنام شهرما منتظر بچه های کلاس من هستند ،که روز ۲۲ بهمن بریم پیششون… 📚منبع: www.afsaran.ir/link/1181651 صلوات 🍃کانال شهید ابراهیم هادی🍃 ✨ @hekayate_deldadegi
🔹﷽🔹 "پست های بعدی ارسالی از کاربر گرامی مون" 👇👇👇 "و جواب ما برای ایشون" 👇👇👇 سلام علیکم از شماهم مبارک باشه این روز مقدس . "خداقوت" بابت این همه همت و فعالیت های ناب. قطعا توفیقی بوده از طرف "خداوندمتعال" و عنایتی و اذنی از طرف ایشون. "ان شاءالله" که روز به روز در مسیر شهدا ثابت قدم تر و موفق تر باشین. ممنون از اینکه به ما اعتماد کردین و عکساو مطالبتون رو ارسال کردین. عذرخواهی میکنم بابت تاخیر در گذاشتن پست هاتون.
🍃🌸🍃 با سلام ...و "خداقوت" تبریک هفته معلم به "شهید هادی" که معلم بود و البته هنوز هم هست.... امسال از ابتدای سال طبق قراری که با شهید هادی گذاشته بودیم "شهید شاخص" مدرسه رو "شهید هادی" اعلام کردیم و فعالیت هامون رو روی شناخت ایشون و اخلاق و سبک زندگی ایشون متمرکز کردیم... همزمان با ایام تولد "ایشون" و پایان سال تحصیلی جشن اختتامیه و شکرانه یکسال با "شهید هادی" با حضور "خواهر گرامی شهید و مسئول گروه فرهنگی شهید هادی" برگزار شد. @hekayate_deldadegi
سرود دانش آموزان درباره "شهید هادی" @hekayate_deldadegi
بیانات سرکار "خانم هادی خواهربزرگوار آقا ابراهیم هادی" @hekayate_deldadegi
تقدیر از "فرزندان شهید مدافع حرم آل الله(علیهم السّلام)" مدرسه "شهید عطری و شهید عشریه" با حضور "خانم هادی" @hekayate_deldadegi
تقدیر از برگزیدگان مسابقان کتابخوانی "سلام بر ابراهیم" با حضور "خانم هادی" @hekayate_deldadegi
تابلو شبیه "ابراهیم" باشیم باهدف معرفی سیره و ویژگی های اخلاقی "شهید هادی" به نوجوانان "شبیه ابراهیم باشیم" ... "معلمی نمونه" که با ظاهری آراسته به مدرسه می رفت.کلامی گیرا و رفتاری صحیح از "او" معلمی کامل ساخته بود.به موقع می خندید و به موقع جذبه داشت. زنگ تفریح در حیاط مدرسه بود.اولین نفر به مدرسه وارد و آخرین نفر خارج می شد."او" نه تنها معلم عربی و ورزش بلکه "معلم اخلاق" بود. @hekayate_deldadegi
🍃🌸🍃 قصه گویی "دبیران" از زندگی "شهید هادی" "متوسطه دوره اول هدی شهر قم" @hekayate_deldadegi
🍃🎉🌸🍃🎉🌸🍃🎉🌸🍃🎉 ... "معلم شهیدم" روزت مبارک ... "شهید هادی" همیشه می گفتند اگر قرار است انقلاب پایدار بماند و نسل های بعدی هم انقلابی باشند باید در مدارس فعالیت کنیم چرا که آینده مملکت به کسانی سپرده می شود که دوران طاغوت را حس نکرده اند ... بهترین نیروهای انقلابی باید در مدارس باشند. @hekayate_deldadegi 🍃🎉🌸🍃🎉🌸🍃🎉🌸🍃🎉
⚠️ لوح | اشدّاء‌علی المؤمنین! 🔻 "رهبرانقلاب(مدظله العالی)" : در دنیای اسلام یک عدّه انسانهای بی‌ارزش و نالایق و پست، سرنوشت برخی از جوامع اسلامی را در دست گرفته‌اند؛ مثل همین دولتهای سعودی و امثال اینها. 🔺️ اینها به‌خاطر دوری از قرآن است. اینها به محتوای قرآن، به معنای قرآن، به مضمون قرآن هیچ اعتقادی ندارند؛ قرآن میگوید «اَشِدّآءُ عَلَى الکُفّارِ رُحَمآءُ بَینَهُم‌»، ولی اینها «اشدّاء علی المؤمنین، رحماء مع الکفّار» هستند. @khamenei.ir @hekayate_deldadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 سفارش ویژه برای شب اول ماه رمضان 👈🏻 برای درک شب قدر این فرصت را از دست ندهیم ... @Panahian_ir @hekayate_deldadegi
🍃🌸🍃 دمی با " آقا ابراهیم هادی " قبل از اذان صبح برگشــت. "پيكر شــهيد" هم روي دوشش بود. خستگي در چهره‌اش موج ميزد. صبح، برگه مرخصي را گرفت. بعد با "پيكر شــهيد" حركت كرديم. "ابراهيم" خسته بود و خوشحال. ميگفت: يك ماه قبل روي ارتفاعات بازي‌دراز عمليات داشتيم. فقط همين شــهيد جامانده بود. حالا بعد از آرامش منطقه، "خدا(متعال)" لطف كرد و توانستيم او را بياوريم.٭٭٭ با "ابراهيم" و چند نفر از رفقا جلوي مســجد ايســتاديم. بعد از اتمام نماز بود. مشغول صحبت و خنده بوديم. پيرمردي جلو آمد. "او" را ميشناختم. "پدر شهيد" بود. همان كه "ابراهيم"، "پسرش" را از بالاي ارتفاعات آورده بود. سلام كرديم و جواب داد. همه ســاكت بودند. براي جمع جوان ما غريبه مينمود. انگار ميخواســت چيزي بگويد، اما...!لحظاتي بعد ســكوتش را شكســت و گفت: "آقا ابراهيــم" ممنونم. زحمت كشيدي، اما پسرم!پيرمرد مكثي كرد و گفت: پسرم از دست شما ناراحت است!! لبخند از چهره هميشــه خندان "ابراهيم" رفت. چشــمانش گرد شــده بود از تعجب، آخر چرا!! بغض گلوي پيرمرد را گرفته بود. چشــمانش خيس از اشك شد. صدايش هم لرزان و خسته: ديشــب "پســرم" را در خواب ديدم. به من گفت: در مدتي كــه ما "گمنام" و بي‌نشــان بر خاك جبهه افتاده بوديم، هرشب "مادر سادات حضرت زهرا(سلام الله علیها)" به ما سر ميزد. اما حالا، ديگر چنين خبري نيست. پسرم گفت: «شهداي گمنام مهمانان ويژه "حضرت صديقه(سلام الله علیها)" هستند!»پيرمرد ديگر ادامه نداد. سكوت جمع ما را گرفته بود. به "ابراهيم" نگاه كردم. دانه هاي درشــت اشــك از گوشــه چشمانش غلط ميخورد و پايين مي‌آمد. ميتوانســتم فكرش را بخوانم. گمشــده‌اش را پيدا كرده بود. «گمنامي!» 📚منبع:نرم افزار برای دوست شهیدم @hekayate_deldadegi