⭕️روزهای اخر ڪانال
#قسمت_سوم
ابراهیم گفت: تا تڪلیف مجروحین مشخص شود باید اب، مهمات و هر چیز خوردنی ڪه در ڪانال هست جیره بندی شود. در ڪمتر از چند دقیقه، تمام قمقمه های اب، در ڪف ڪانال و در مقابل ابراهیم قرار گرفت.
زمان تقسیم قمقمه های اب شد. قمقمه ها ڪم و تعداد تشنه ها بسیار. ابراهیم همه را شمرد حتی اسرای بعثی را. اب انقدر ڪم بود ڪه هر ڪسی را برای تقسیم این قمقمه ها دچار سرگردانی می ڪرد.
ابراهیم به هر یڪ از اسرای بعثی یڪ قمقمه اب داد.
یڪی از بچه ها اعتراض ڪرد. ولی ابراهیم گفت: این ها الان مهمان ما هستند، ما ایرانی ها رسم داریم بهترین چیز را برای مهمان می گذاریم. مولای جوانمردان عالم، اسیر و قاتل خود را بر خود مقدم می دانست. چگونه می شود از علی دم زد و مرام او را نداشت.
سپس ابراهیم به هر سه مجروح، یڪ قمقمه و هر شش نفر سالم، یڪ قمقمه اب داد. معرفت بچه ها تا جایی بود ڪه با وجود عطش زیاد بعضی از سالم ها از سهمیه اب خود چشم پوشی می ڪردند و ان را به مجروحین می دادند. تعدادی ڪنسرو هم جمع شد ڪه به هر هشت مجروح یڪی رسید و به بقیه چیزی نرسید.
بچه های ڪانال با صورت های زرد و خاڪی، با پوستی خشڪ و لب های ترڪ خورده از بی ابی، مظلومانه با دشمن می جنگیدند و ذره ای ترس نداشتند...
📚ڪتاب سلام برابراهیم ۲ #۲_صلوات 🌺🍃
♻️ادامه دارد...
حضور علی آقا فرزند شهید حججی در راهپیمایی بهمن۱۴٠۱♡
راه پدر را پسر ادامه میدهد:) #ان_شاءالله
#ارسالی_خانواده_شهید_به_کانال_شهید_حججی #صلوات 🌺🍃
۲۲بهمن ماھ سالروز شهادت ابراهیم هادی🌸
سالروز آسمانی شدن تو،ای مهربان...🕊
درخلوت خودم بودم که صدا زدی مرا...
نه اینکه من خود آمده باشم...
شما مرا خواندی...
شما واسطه شدی
و راهم دادی به دنیای زیبایت...✨
ممنونم😭😭
#سالروزآسمانۍشدنتمبارڪ🌹
.#صلوات 🌺🍃
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
امروز دور میدان آزادی پر بود از عکس شهدا همه شهدا عزیزند ولی چشم من باز میگشت دنبال عکس #شهید_ابر
غلط املایی داشت ببخشید اصلاح شد😢
تایپ سرخودِ گوشی چیا تایپ میکنه و ارسال میشه بی هوا😒
مگر چیزی جز شهادت
لایق همچو شمایی بود 😢😭
ولی درد و دلانه بگویم داداش
دنیا خیلی شما را کم دارد
حضورتان بسیار محسوس است
اما ...
عطر نفس هایتان را ...
چه بگویم که دلتنگی راه
نفس هایم را سد نشود و
و بغض امان بی امان دلم را نَرُباید
و اشک راه چشم هایم را گم نکند
پیش "مادرتان خانم زهرا(سلاماللهعلیها)" مارا دعا بفرمایید مهربان برادر 🌹😭
شهادتت مبارک قهرمانِ دلسوز
#سالروز_شهادت
#شهید_ابراهیم_هادی #صلوات 🌺🍃
@hekayate_deldadegi
علی آقا ۵ روزه کوچولو ترین شرکتکننده راهپیمایی امروز
دیگه از این کوچیکتر یه راست از اتاق زایمان باید اومده باشه تو راهپیمایی😄
"ان شاءالله خداوندمتعال" حفظش کنه
بابلسر، هادی شهر
#ماشاءالله #صلوات🌺🍃
من در ایـن خلوت خـٰاموش سڪوت
اگر از یادِ تو یادی نکنم میشڪنم . . !
#قهرمان_شھیدم #صلوات 🌺🍃
•
💛🌻‹ ›
🌹 خوابی که سپهبد شهید حاج قاسم پس از شهادت سردار شهید آقا مهدی زین الدین دیدن
هیجانزده پرسیدم: «آقا مهدی مگه تو شهید نشدی؟ همین چند وقت پیش، توی جاده سردشت؟» حرفم را نیمهتمام گذاشت. اخم كوتاهی كرد و چین به پیشانیاش افتاد. بعد باخنده گفت: «من توی جلسههاتون میام. مثل اینكه هنوز باور نكردی شهدا زندهاند.» عجله داشت. میخواست برود. حرف با گریه از گلویم بیرون ریخت: «پس حالا كه میخوای بری، لااقل یه پیغامی چیزی بده تا به رزمندهها برسونم.» رویم را زمین نزد. قاسم، من خیلی كار دارم، باید برم. هرچی که میگم زود بنویس. هولهولكی گشتم یک برگه كوچك پیدا كردم. فوری خودكارم را از جیبم درآوردم و گفتم: «بفرما برادر! بگو تا بنویسم» بنویس: «سلام، من در جمع شما هستم» همین چند كلمه را بیشتر نگفت. موقع خداحافظی به او گفتم: «بیزحمت زیر نوشته رو امضا كن.» برگه را گرفت و امضا كرد. زیرش نوشت: «سیدمهدی زینالدین» نگاهی بهتزده به آن كردم و با تعجب پرسیدم: «چی نوشتی آقامهدی؟ تو كه سید نبودی» اینجا بهم مقام سیادت دادن😭. از خواب پریدم. موج صدای مهدی هنوز توی گوشم بود
«سلام من در جمع شما هستم»
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
#شهید_مهدی_زین_الدین #۳_صلوات 🌺🍃
⭕️روزهای اخر ڪانال
#قسمت_چهارم
شب چهارم محاصره هم داشت ڪم ڪم از بچه ها خداحافظی می ڪرد. از یڪ طرف غربت پیڪرهای دوستان، لحظه ای ارامشان نمی گذاشت و از سویی دیگر عطش و تشنگی، رمقی برایشان باقی نگذاشته بود.
در آن اوضاع دلخوشی ما به ابراهیم بود. او بزرگتر ما به حساب می امد. یڪی از بچه ها با صدایی نسبتا بلند به ابراهیم گفت: به خدا تا حالا هیچ ڪس نتوانسته توانمان را ببرد، نه دشمن و نه اتش بی امانش! اما حالا تشنگی امانمان را بریده. یه ڪم اب به ما برسد، دمار از روزگار دشمن در می اوریم.
نمی دانم چرا یڪ لحظه یاد ڪربلا افتادم. یاد علی اڪبر(ع) وقتی ڪه از میدان به سراغ پدرش امد و گفت: العطش قد قتلنی...
یاد شرمندگی امام حسین(ع)...
من می دانستم ابراهیم از همه تشنه تر است. همین امروز وقتی قمقمه ها را تقسیم ڪرد برای خودش چیزی نماند! درهمان نیمه شب ابراهیم از ڪانال بیرون رفت.حوالی صبح بود. هوا در حال روشن شدن بود. ناراحت بودم ڪه نڪند ابراهیم... یڪباره دیدم یڪ نفر از بالای ڪانال خودش را به پایین انداخت. همه خوشحال شدند. ابراهیم با چند قمقمه پر از اب برگشت.
به ابراهیم گفتم: دیر ڪردی برادر؟
ابراهیم گفت: برای پیدا ڪردن اب تا نزدیڪی نیروهای خودی رفتم و در حال جنگ با بعثی ها دیدم. با تعجب گفتم: تا اونجا رفتی؟خب برنمیگشتی!! ابراهیم بلند شد و رفت تا به نیروها سربزند.
ابراهیم تا نزدیڪ نیروهای خودی رفته بود. اومی توانست دیگر به ڪانال نیاید، اما امده بود. با چند قمقمه آب.ڪسی چه می داند شاید اوهم به رسم ادب مولایش حضرت عباس(ع)، با یاد لب های خشڪیده از عطش بچه ها، لب به آب نزده بود
#ا.Ebrahimhadi #صلوات
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
🌹..." آقا محسن حججی "...🌹 شهیدیکه"اهلبیت(علیهمالسلام)"براشیههفتهعزاداربودن #نودی #صلوات🌺🍃
شهیدیکه"اهلبیت(علیهمالسلام)"براشیههفتهعزاداربودن😳😳👇
یه بنده "خدایی" میگفت : یه شوهرخاله داشتم مغازه ی خوار و بار داشت خیلی به شهدای مدافع حرم گیر میداد ...😞
همش میگفت رفتن بجنگن واسه بشار اسد و سوریه آباد بشه😒 و به ریش ما بخندن و ... خیلی گیر میداد به مدافعان حرم گاهی وقتا هم میگفت اینا واسه پول میرن ☹️خلاصه هرجا که نشست و برخواست داشت پشت شهدای مدافع حرم بد میگفت تا اینکه خبر شهادت💔 شهید محسن حججی خبرساز شد و همه جا پر شد از عکس و اسم مبارک این شهید👌 شبی که خبر شهادت #شهید_حججی رو آوردن خاله اینا مهمون ما بودن شوهرخاله ی منم طبق معمول میگفت واسه پول رفته و کلی حرفای بد و بیراه😐ما خیلی دلگیر میشدیم مخصوصا از حرفایی که در مورد #شهید_حججی گفت بغض گلومو فشار میداد😢 و اما هرچی بهش میگفتیم اشتباه میکنی گوشش بدهکار نبود اخرشم عصبی شد و از خونمون به حالت قهر رفت😞یه هفته بعد از جلو مغازش که رد میشدم چشمام گرد شد😳😳 چی میدیدم اصلا برام قابل باور نبود . یه عکس بزرگ از #شهیدحججی داخل مغازش بود همون عکسی که شهید دست به سینه ایستاده باورتون نمیشه چشمام داشت از حدقه درمیومد رفتم توی مغازه احوالپرسی کردم یهو دیدم زارزار گریه کرد😭. گفتم : چی شده چه خبره این عکس شهید این رفتارای شما😕شوهرخالم گفت : روم نمیشه حرف بزنم کلی اصرار کردم آخرش با خجالت گفت : اون شبی که از خونتون با قهر اومدم بیرون رفتم خونه ، شبش خواب دیدم روی یه تخت دراز کشیدم یه آقایی اومد خونمون کنار تختم نشست☺️ به اون زیبایی کسی رو توی عمرم ندیده بودم ، هرکاری کردم نتونستم بلند بشم، توی عالم رویا بهم الهام شد که ایشون قمر بنی هاشم #حضرت_ابوالفضل علیه السلام هستن😭سلام دادم به "آقا،آقا" جواب سلاممو دادن و روشونو برگردوندن 😭گفتم آقا چه غلطی کردم من، چه خطای بزرگی از من سر زده😭آقا با حالت غضب و ناراحتی فرمودند : آقای فلانی ما یک هفته هست که برای شهید محسن عزاداریم تو میای به شهید ما توهین میکنی ؟ 😭😭یهو از خواب پریدم تمام بدنم خیس عرق بود ولی میلرزیدم 😞متوجه شدم چه غلطی ازم سر زده شروع کردم توبه کردن و استغاثه توروخدا گول حرفای بیگانگان رو نخورید به خدا شهدا راهشون از اهل بیت جدا نیست😔 تموم بدنم میلرزید و صدای گریه هامون فضای مغازشو پر کرده بود 😭😭بمیرم برای غربت و عزتت محسن جان حالا میفهمم چرا رهبرم گفت حجت بر همگان شدی 😔😭💔
روحت شاد و یادت گرامی
#سلام_امام_زمانم_عج ❤️
عاقبت نور تو
پهنای جهان میگیرد
جسم بی جان زمین
از تو توان میگیرد
سالها قلب من
از دوریتان مرده ولی
خبری از تو بیاید
ضربان میگیرد
#السلام_علیک_یااباصالح_المهدی_عج
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج #صلوات🌺🍃
⭕️روزهای اخر ڪانال
#قسمت_اخر
حال همه نیروها منقلب بود. هر لحظه منتظر حضور نیروهای دشمن بالای سر خودمان بودیم. در این لحظات، خبر رسید ڪه دشمن از انتها وارد ڪانال شده. #ابراهیم_هادی به سمت انتهای ڪانال دوید.
یڪباره از همان سمتی ڪه #ابراهیم رفت، چندین انفجار قوی رخ داد. لحظاتی بعد، یڪی از بچه ها از انتهای ڪانال به سمت ما دوید و فریاد زد: ابراهیم هم شهید شد.😭
رنگ ازچهره ام پرید. دیگر امیدم را از دست دادم. لحظه های اخر مقاومت بچه ها در ڪانال بود. یڪباره چندین لوله سلاح بعثی ها را بالای ڪانال دیدیم.
افسر بعثی نگاهی به جمع ما انداخت. به هرڪسی ڪه می رسید با تیر خلاص، ملڪوتی اش می ڪرد. لحظاتی بعد افسر از ڪانال خارج شد.
بعد به افرادی ڪه بالای ڪانال بودند دستور شلیڪ داد. ان ها بی رحمانه داخل ڪانال رابه رگبار بستند و بچه ها را به خاڪ و خون ڪشیدند. نزدیڪی های ظهر ڪار ڪانال را یڪسره ڪرد.
من بابدنی غرق خون، درڪنار چند پیڪر شهید افتاده بودم، شاید برای همین به سمت من تیرخلاص شلیڪ نڪردند. سڪوت مطلق همه جا را فرا گرفته بود. حالا تعداد ڪسانیڪه زنده بودند حدود ده نفر بود.
تا زمان تاریڪی هوا صبر ڪردیم. هرطوری شده بود از همان روشی ڪه #ابراهیم گفته بود استفاده ڪردیم وبه عقب برگشتیم. برخی نیروها چهار دست و پا و برخی ڪشان ڪشان می امدند.
اری قرار بود ما بمانیم تا ایندگان بدانند ڪه #ابراهیم_هادی و رزمندگان در محاصره، چه حماسه ای راخلق ڪردند.
" شادی روحشان صلوات "
📚ڪتاب سلام برابراهیم۲ #۳صلوات 🌺🍃
پایان