یڪ پنجره #امیدے
و من بےخبرم
پرشور چناڹ هستے
و من #بےخبرم
هر بار ڪه #لبخند زدے
#صبــح آمد
شاید ڪه تو #خورشیدے
و من بےخبرم
#شهید_ابراهیمهادی 🕊❤️
#سلام_صبحتون_شهدایی🌺
🆔@hekayate_deldadegi
🌷 پیام ابراهیم 🌷
🌹 تا بلندای عشق ، پَر بزنیم
🌹 معبری در دلِ خطر بزنیم
🌹هی نگو آسمان دَرَش بسته ست
🌹 برویم و دوباره در بزنیم
@hekayate_deldadegi
4_5776146777308661092.mp3
4.97M
| شور : خواب به چشمم نمیاد |
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#پیشنهاد_دانلود
@montazeran313_com
@hekayate_deldadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☢ مگه رهبری رئیس صدا و سیما رو انتخاب نمیکنه؟
#نگاه_درست_به_رهبری_جامعه
استاد رائفی پور
🆔 hekayate_deldadegi
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
🍃🌸 علمدار 🌸🍃 #قسمت_بیست و ششم
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
#مجروحیت
#راوی :پدر شهید
به ما خبر دادند كه سيد در عمليات والفجر 10 مجروح شده. اما كسي از محل
بستري شدنش خبر نداشت. هرچه گشتيم او را پيدا نكرديم. حتي به بنياد شهید
هم سر زديم، اما خبري نبود.
رفتم مسجد، يكي از دوستان سيد را آنجا ديدم. او به ما گفت، سيد را بردهاند
بيمارستان رشت.
از همان جا تماس گرفتيم. گفتند: »چهار مجروح را به تهران منتقل كرده ايم
و در بين آنها فاميلي شخصي هم علمداري است.«
با خودم گفتم: »شايد اشتباه شده و منظور همان علمدار است.«
به سمت تهران حركت كرديم. در فرودگاه مهرآباد تهران سؤال کردیم
مجروحاني را كه از رشت آوردهاند به كدام بيمارستان منتقل كرده اند؟ اما کسی
نميدانست.
از همان لحظه تا فردا ظهر با تمام بيمارستانها تماس گرفتيم. نزديك ظهر
همسايه مان در ساري با ما تماس گرفت و گفت: »سيد در بيمارستان رشت است.«
سيد خودش تماس نگرفته بود، بلكه دوست هم اتاقي او تلفن زده و خبر داده بود.
ما هم از تهران به طرف رشت حركت كرديم. اذان مغرب بود كه رسيديم.
بعدها از او پرسيدم كه چرا اطلاع ندادي؟
گفت: »ميترسيدم كه مادر ناراحت شود و نتواند تحمل كند. راضي نبودم
كه شما من را در آن وضع ببينید.«
مادر سيد گفت: »من از خدا خواستم كه آنقدر به من قوت قلب دهد كه اگر
زماني شما را در وضع بدي ديدم، خودم را نبازم.«
سيد با شنيدن این حرف بسيار خوشحال شد و گفت: »من هم دوست داشتم
شما همين گونه باشيد.«
فرداي آن روز سيد را به همراه چند نفر از مجروحان به بيمارستان بوعلي
ساري منتقل كردند. سيد مدت بيست روز در بيمارستان بود. اما چه ماندني! آرام
و قرار نداشت.
مراسم سوم شهيد بهروز مستشرق از بيمارستان بدون آنكه به كسي بگويد به
آرامگاه آمده بود. بعد از بیست روز با همان مجروحيت دوباره رفت به جبهه! باز
هم مجروح شد. اما به ما چیزی نميگفت.
خودش ميآمد و جلوي آيينه مي ايستاد و پانسمان زخمش را عوض ميكرد.
يك بار پيراهنش خوني شده بود كه مادرش از اين طريق متوجه مجروحیت
سید مجتبی شده بود.
به هر حال تيري كه به پهلويش خورده بود باعث شد در بيمارستان طحال و
بخشي از روده اش را بردارند.
فراموش نميکنم. در آن موقع به دوست هم اتاقی خود گفته بود من بيشتر از
سي سال عمر نميكنم.
👈صلوات
🍃کانال شهید ابراهیم هادی🍃
✨@hekayate_deldadegi✨
ببخشید یه خبر فوری 👇👇
سلام علیکم اگر کسی را سراغ دارید که توان خرید مانتو شلوار مدارس را ندارن "انشاءالله"از تاریخ ۲۴ شهریور تا ۲ مهرماه در نمایشگاه بین المللی در غرفه پوشاک آیلا با کمترین قیمت ممکن که مانتو شلوار ابتدایی به قیمت ۱۵۰۰۰هزار تومان و مانتو شلوار راهنمایئ و دبیرستان به قیمت ۲۰۰۰۰ تا ۲۵۰۰۰ هزار تومان به فروش میرسد لطفا اطلاع رسانی کنید و "ان شاءالله" در صورت امکان در گروه هاتون بذارید که انهایی که تا الان خرید نکردن و توان مالی زیادی ندارن از تخفیفات عالی بهره مند شوند.ممنون
قادری ۰۹۱۸۳۸۰۵۵۳۸
هدایت شده از 🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
#قرار_شبانه
فرستادن 5صلوات جهت تعجیل در امر فرج
به نیت #شهید_حججی و #شهید_ابراهیم_هادی
🍃کانال شهید ابراهیم هادی🍃
🆔 @hekayate_deldadegi
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
🔰 #شهید_ابراهیم_هادی و #۱۷شهریور ۵۷
🌸صبح روز #۱۷شهریور با #ابراهیم_هادی رفته بودیم جلسه مذهبی که ناگهان از اطراف #میدان_ژاله سر و صدایی بلند شد.
🌺فرياد #مرگ_بر_شاه طنين انداز شده بود و #ساواکی ها از چهار طرف ميدان را محاصره کرده اند و...
🌼از همه طرف صدای تيراندازی می آمد. ابراهيم سريع يکي از مجروح ها را آورد و با موتور رفت سمت #بيمارستان_سوم_شعبان ، تا نزديک ظهر حدود هشت بار رفتيم بيمارستان.
🌸ابراهيم را گم کردم! عصر رفتم منزل ابراهيم. مادرش نگران بود. هيچكس خبری از او نداشت. خيلی ناراحت بوديم.
🌺آخر شب خبر دادند ابراهيم برگشته. خيلي خوشحال شدم. با آن بدن قوی توانسته بود از دست #مأمورها فرار کند.
🌼روز بعد رفتيم "بهشت_زهرا (سلام الله علیها)" و در مراسم تشييع و تدفين شهدا کمک کرديم.
🔰 خاطرهی "رهبر انقلاب(مدظله العالی)" از روز هفدهم شهریور پنجاه و هفت
⚠️ طرفداران "امام(ره)" را افراطی میخواندند
🔻 رهبرانقلاب: از روز #هفدهم_شهریور سال ۱۳۵۷ خاطرهای در ذهن دارم. قبل از آنکه این حادثهی خونبار در تهران اتّفاق بیفتد، سیاست رژیم ستمشاهی بهدنبال این بود که مبارزان و به تبع آن ملّت ایران را، به تندرو و کندرو، افراطی و معتدل تقسیم کند. این، نکتهی خیلی قابل توجّهی است که امروز مثل آیینهای، همهی عبرتها را به ما درس میدهد.
🔹️ کسی که روزنامههای آنوقت و اظهارات مسئولان رژیم ستمشاهی را مطالعه میکرد، میفهمید که اینها میخواهند کسانی را که در مقابل آنها هستند و مبارزه میکنند، از هم جدا کنند.
🔸️ عدّهای را که طرفداران و علاقهمندان مخلص امام بودند و راه امام را علناً اظهار میکردند، بهعنوان تندرو و افراطی و متعصّب معرفی میکردند. در مقابل اینها هم، بعضی از کسانی را که علاقهمند به مبارزه بودند، ولی خیلی جدّی در آن راه نبودند، یا جدّی بودند، ولی دستگاه آنطور خیال میکرد اینها جدّیّتی ندارند، بهعنوان افرادی که معتدلند و با اینها میشود مذاکره و صحبت کرد، معرّفی میکردند.
🔹️ من در آن روز این احساس خطر را کردم. آن زمان من در جیرفت تبعید بودم. شاید روز چهاردهم یا پانزدهم شهریور بود. به یکی از آقایان معروف که در قم بود، نامهای نوشتم و این سیاست رژیم را برای آن آقا تشریح کردم و گفتم اینها با این تدبیرِ خباثتآمیز میخواهند بهانهای برای سختگیری بر مخلصان و عشّاق امام بزرگوار به دست آورند و شما را بدون اینکه خودتان بخواهید، در مقابل آنها قرار دهند. این نامه را نوشته بودم؛ امّا هنوز نفرستاده بودم.
🔸️ روز شنبه هجدهم شهریور بود که رادیو و روزنامهها، خبر کشتار هفدهم شهریور را پخش کردند. فردای آن روز، ما در جیرفت از این قضیّه مطّلع شدیم. من برداشتم در حاشیهی آن نامه برای آن آقا نوشتم که: «باش تا صبح دولتش بدمد، کاین هنوز از نتایج سحر است». آن نامه را بهوسیلهی مسافر، برای آن آقای محترم فرستادم.
🔺️ آنها شروع کردند سختگیریها را علیه مبارزان و انقلابیّون حقیقی راه انداختن که نمونهاش کشتار هفدهم شهریور بود. ۷۶/۶/۱۹
@Khamenei_ir
@hekayate_deldadegi
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
🍃🌸 علمدار 🌸🍃 #قسمت_بیست و هفتم
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
#پایان جنگ
#راوی :جمعی از دوستان
سوم راهنمایی بودم. آقا سید به من قول داده بود. اگر معدلم باالی هفده شود،
مرا به جبهه ببرد.
روزی برای دیدن آقا سید به منزلشان رفتم. مادر سید گفت که او مجروح
شده. به زودی مرخص ميشود و به خانه ميآید.
چند روز بعد برای عیادتش رفتم. چهرهاش باآن ریش های انبوه و موهای بلند
شبیه میرزا کوچک خان شده بود.
با آقا سید شوخی داشتم. آن شب خیلی با هم گفتیم و خندیدم. بعد گفتم:
»شما شهید نميشوی، بیخودی اینقدر تلاش نکن!«
تیر خورده بود به پهلوی سید. روده اش را سوراخ کرده بود؛ چون داخل بدن
ترمیم شدنش مشکل بود، سوراخی روی شکمش ایجاد کرده بودند. روده به
کیسهای متصل شده بود.
به شوخی گفتم: »سید، این دیگه چه وضعیه، این بوی بد ما رو خفه کرد!«
آقا سید خندید و گفت: »اگر بوی گند باطن ما نمایان شود، همه از ما
فرار ميکنند. حاال باز خوبه که این بوی ظاهری مانع از بروز بوی گند باطن
ميشود.«
این جمله او مرا به فکر برد. آقا سید در حال شوخی هم یک معلم به تمام
معنا بود.
٭٭٭
روزهای سختی بود. در ایام بهار 1367 هر روز خبرهای نگرانکننده از
جبههها ميرسید.
نیروهای دشمن توسط تمامی سران استکبار تقویت شدند. دشمن هر روز به
منطقهای حمله و آنجا را تصرف ميكرد.
هر روز خبر شهادت یکی از دوستان و رفقا ما را در غم فروميبرد.
ماه رمضان بود. در مسجد نشسته بودیم. یکی از بچهها خبر آورد که سید علی
دوامی در شلمچه به شهادت رسید.
یکباره حال و هوای همه ما تغییر کرد. همه بچهها سید علی را دوست
داشتند. همه گریه ميکردند.
بعد از مراسم تشییع، یکی از دوستانی که تازه از جبهه برگشته بود گفت:
»سید علی دوامی، در شب 21 ماه رمضان سال 1346 به دنیا آمد. در شب 21
رمضان سال 1367 او را دیدم که تا صبح گریه ميکرد!«
سید علی از خدا توفیق شهادت ميخواست. ميگفت: »خدایا به زودی این
سفره جهاد و شهادت جمع خواهد شد. خدایا ميترسم بعد از این همه سال
حضور در جهاد، با مرگ طبیعی از دنیا بروم و ... .«
تا اینکه صبح همان روز به همراه نیروها به سمت خط مقدم شلمچه رفت.
ساعتی بعد خبر رسید که سید علی مجروح شده. بعد هم خبر شهادت او اعالم
شد.
روزهای سختی بود. خیلیها احساس کرده بودند که به روزهای آخر حماسه
رسیدهایم. مجتبی با آن حال و روز و با کیسهای که به او متصل بود تصمیم
گرفت به جبهه بازگردد!
به دنبال رضا علیپور و چند نفر دیگر رفت. گفت: »امام; پیام داده و فرموده
جبههها را پر کنید. من ميخواهم بروم. بقیه دوستان نیز همراه او آمدند. در اولین
روزهای تابستان راهی هفتتپه شدند.
حاج تقی ایزد وقتی چهره مجتبی و دیگر دوستان مجروح را دید جلو آمد.
بعد از دیده بوسی گفت: »رفقا، شما با این وضعیت توان رزم ندارید. از شما
خواهش ميکنم برگردید.«
با اصرار حاجی همه برگشتند. یک ماه بعد، با پذیرش قطعنامه از سوی
حضرت امام;، دوران جهاد اصغر به پایان رسید.
بدن مجتبی طی این دوران پنج بار به سختی مجروح شد. سید یک بار هم
شیمیایی شد که اثرات آن بعدها در بدن او نمایان شد.
زخم های ظاهری بدن سید، مدتی بعد برطرف شد. اما داغی که از هجرت
دوستان شهیدش بر دل او ماند هرگز التیام نیافت.
👈صلوات
🍃کانال شهید ابراهیم هادی🍃
✨@hekayate_deldadegi✨
✅حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
اگر کسی بفهمد دنیایش، نظیر آخرتش به دست خداست و اوست که مطالب دارَین (دنیا و آخرت) را امضا میکند، خیلی راحت میشود. در عین اینکه برای تجارت، یکی به غرب میرود و یکی به طرف شرق، ولی همه از یک کیسه استفاده میکنند و همه باید از یک جا امضا شود؛ بااینحال، شخص غافل همه را به خود نسبت میدهد!
📚 در محضر بهجت، ج١، ص٣٢٨
@bahjat_ir
@hekayate_deldadegi
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
📹 ببینید| اگر ملتی از اخم استکبار جا نخورد، ابرقدرتها را به عقبنشینی وادار خواهد کرد
🔻 "رهبر انقلاب(مدظله العالی)" صبح امروز در دانشگاه علوم دریایی امام خمینی شهر نوشهر در استان مازندران:
🔸️ جمهوری اسلامی چهل سال است که آماج خرابکاری آمریکا و همدستان آمریکا است.
🔹️ در این چهل سال در جمهوری اسلامی چه اتفاقی افتاده است؟ جمهوری اسلامی از یک نهال باریک تبدیل شده است به یک درخت برومند و پُرثمر. جمهوری اسلامی برخلاف میل قدرتهای استکباری و آمریکا توانسته است توطئهی آمریکا را در منطقه با شکست مواجه کند. ۹۷/۶/۱۸
💻 @khamenei_ir
@hekayate_deldadegi