🍃🍃
رو به روی توکه می ایستم
نبض زمان "ناخدآگاه" آهسته میزند
حیامیکنم به چهره ات بنگرم
اما...
"آقا ابراهیم" چه کردی که سرتا پا آرامشی حتی برای دردهای به ظاهربی درمان دلم
👈نشر باذکر صلوات برای "آقا امام زمان(عج)"
@hekayate_deldadegi
" آستان مقدس امامزاده صالح (علیه السّلام)" به یاد "آقا ابراهیم هادی"
#ارسالی_کاربر_گرامی_ما
@hekayate_deldadegi
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
#شهیدانه #معرفی_شهید_ابراهیم |•🍃 این قسمت: تیمار سگ 🍃•| @hekayate_deldadegi
📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚
# برشی از کتاب "سلام بر ابراهیم"
#راوی: مرتضی پارسائیان
📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖📖
تیمار سگ
با "ابراهیم" سوار مینی بوس از گیلان غرب به کرمانشاه می آمدیم. در راه راننده یک دفعه ترمز کرد.انگار چیزی به ماشین خورد.راننده اما توجهی نکرد و راه افتاد. "ابراهیم" از شیشه نگاه کرد و متوجه شد که این توقف ، به خاطر برخورد ماشین با یک سگ بود. به راننده گفت: " نگه دار ببینیم چی شد ." راننده گفت: چیزی نیست سگ بود. "ابراهیم" بلندتر گفت : "نگه دار من میخوام پیاده بشم. " ماشین ایستاد. "ابراهیم" کرایه دونفر مارو داد و پیاده شدیم. رفتیم به سراغ آن سگ. حیوان قادر به حرکت نبود. "ابراهیم" یک تکه چوب برداشت و بامقداری پلاستیک که کنار جاده افتاده بود، پای سگ را آتل بست. یکی از کردهای محلی که از دور شاهد این صحنه بود از این کار خیی خوشش آمد و تشکر کرد. "ابراهیم" کمی پول به آن شخص داد و گفت : مراقب این زبان بسته باش. اگر شد کمی استخوان برایش تهیه کن. ساعتی بعد همراه "ابراهیم" سوار مینی بوس بعدی شدیم و ادامه راه را رفتیم.
📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚
🍃 کانال شهید "ابراهیم هادی" 🍃
@hekayate_deldadegi
🔹﷽🔹
میفرمایند:
اگر میخواهۍ عاشق چیزی شوے
با عمل و رفتار عاشق شو !!
مثلا اگرمیخواهی عاشقِ #حسین شوۍ،
هــــر روز صبح
در یڪ ساعتِ مخصوص بگو :
[" صلیاللهعلیڪیااباعبدالله..."]
بگو "حسینجانم" ♥️
میخواهم به تو عادت ڪنم...
تا #عاشقِ "تو" بشوم تا به "تو" عارف شوم...
#حاجآقاپناهیــــان
🍃سلام بر حضرت مادر(س) و مولاجان(ع)
🍃سلام بر سالار شهیدان کربلاو عموجان(ع)
🍃سلام بر بقیه الله اعظم(عج)
🍃سلام بر علی ابن موسی الرضا(ع)
🍃سلام بر شهدا و صلحا
🍃سلام بر ابراهیم
@hekayate_deldadegi
🍃🌷🍃
" تسبیحات "
دوازدهم مهر 1359 است. دو روز بود كه ابراهيم مفقود شده! براي گرفتن خبر به ستاد اسراي جنگي رفتم اما بي فايده بود. تا نيمه هاي شب بيدار و خيلي ناراحت بودم. من ازصميمي ترين دوستم هيچ خبري نداشتم. بعــد از نماز صبح آمدم داخل محوطه. ســكوت عجيبــي در پادگان ابوذر حکم فرما بود. روي خاك های محوطه نشستم. تمام خاطراتي كه با ابراهيم داشتم در ذهنم مرور ميشد. هوا هنوز روشن نشده بود. با صدايي درب پادگان باز شد و چند نفري وارد شدند. ناخــودآگاه به درب پادگان نگاه كردم. تــوي گرگ و ميش هوا به چهره آنها خيره شدم. يكدفعــه از جــا پريدم! خودش بود، يكــي از آنها ابراهيم بــود. دويدم و لحظاتي بعد در آغوش هم بوديم.خوشــحالي آن لحظه قابل وصف نبود. ساعتي بعد در جمع بچه ها نشستيم. "ابراهيم" ماجراي اين سه روز را تعريف ميكرد: با يك نفربر رفته بوديم جلو، نميدانستيم عراقي ها تا كجا آمده اند.كنار يك تپه محاصره شــديم، نزديك به يكصد عراقــي از بالاي تپه و از داخل دشت شليك ميكردند. ما پنج نفرهم دركنار تپه در چاله اي سنگر گرفتيم و شليك ميكرديم. تا غروب مقاومت كرديم، با تاريك شدن هوا عراقي ها عقب نشيني كردند. دو نفر از همراهان ما كه راه را بلد بودند شهيد شدند. از سنگر بيرون آمديم، كسي آن اطراف نبود. به پشت تپه و ميان درخت ها رفتيم.در آنجا پيكر شهدا را مخفي كرديم. خسته و گرسنه بوديم. از مسير غروب آفتاب قبله را حدس زدم و نماز را خوانديم. بعد از نماز به دوســتانم گفتم: براي رفع اين گرفتاري ها با دقت "تســبيحات حضرت زهرا(سلام الله علیها)" را بگوئيد.بعد ادامه دادم: اين "تسبيحات را پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)" ، زماني به "دخترشان (سلام الله علیها)" تعليم فرمودند كه "ايشان" گرفتار مشكلات و سختي هاي بسيار بودند. بعد از تسبيحات به سنگر قبلي برگشتيم. خبري از عراقي ها نبود. مهمات ما هم كم بود. يكدفعــه در كنــار تپه چندين جنــازه عراقي را ديدم. اســلحه و خشــاب و نارنجك هــاي آنها را برداشــتيم. مقداري آذوقه هم پيــدا كرديم و آماده حركت شديم. اما به كدام سمت!؟هوا تاريك و در اطراف ما دشــتي صاف بود. تســبيحي در دست داشتم و مرتب ذكر ميگفتم. در ميان دشــمن، خستگي، شب تاريك و... اما آرامش عجيبي داشتيم!نيمه هاي شب در ميان دشت يك جاده خاكي پيدا كرديم. مسير آن را ادامه داديم. به يك منطقه نظامي رسيديم که دستگاه رادار در داخل آن قرار داشت. چندين نگهبان هم در اطراف آن بودند. سنگره ائي هم در داخل مقر ديده ميشد. ما نميدانســتيم در كجا هســتيم. هيــچ اميدي هم به زنــده ماندن خودمان نداشتيم، براي همين تصميم عجيبي گرفتيم! بعد هم با تسبيح استخاره كردم و خوب آمد. ما هم شروع كرديم! با ياري "خدا(متعال)" توانســتيم با پرتاب نارنجك و شليك گلوله، آن مقر نظامي را به هم بريزيم.وقتي رادار از كار افتاد، هر ســه از آنجا دور شــديم. ســاعتي بعد دوباره به راهمان ادامه داديم. نزديك صبح محل امني را پيدا كرديم و مشغول استراحت شديم. كل روز را استراحت كرديم. باور كردني نبود، آرامش عجيبي داشــتيم. با تاريك شــدن هوا به راهمان ادامه داديم و با ياري خدا به نيروهاي خودي رسيديم. ابراهيــم ادامه داد: آنچــه ما در اين مــدت ديديم فقط عنايــات "خدا(متعال)" بود. "تسبيحات حضرت زهرا(سلام الله علیها)" گره بسياري از مشكلات ما را گشود. بعد گفت: دشمن به خاطر نداشتن ايمان، از نيروهاي ما ميترسد. مــا بايد تا ميتوانيم نبردهاي نامنظم را گســترش دهيــم تا جلوي حمالت دشمن گرفته شود.
#سلام_بر_ابراهیم
#برای_دوست_شهیدم
@hekayate_deldadegi
هدایت شده از شهیـــღـد عِشـق
📸 رهبر انقلاب:
در اسلام هرکس عصمت #حضرت_عیسی مسیح (علیه السلام) و حضرت مریم را منکر شود، از اسلام خارج است. احترام ما به مسیحیت اینگونه است.
@hajammar313
🔹﷽🔹
😔خـــــجالت میڪشم
اسمم را گذاشتــــــه ام : #مـــــنتظر
☝️امّا زمـانے ڪه
دفـــــتر انتظارم را ورق
میزنم مے بینم ؛
فضاے مجــــازے را بیشتر از "امامم"
میشناسم ! 😔
حتے گاهے صبح آفتاب نزده آنها را چِـــڪ میڪنم ...
امــــا عهــدم را نــــه...❗️
در قنوت نمازهایمان براے " مهدے فاطمه(عج) "
دعا ڪنیم ...💕
" اللهمعجـللولیڪالفرج "
🍃سلام بر حضرت مادر(س) و مولاجان(ع)
🍃سلام بر سالار شهیدان کربلاو عموجان(ع)
🍃سلام بر بقیه الله اعظم(عج)
🍃سلام بر علی ابن موسی الرضا(ع)
🍃سلام بر شهدا و صلحا
🍃سلام بر ابراهیم
@hekayate_deldadegi