مروری_سریع_بر_بیانیه_گام_دوم_انقلاب.pdf
4.88M
⚡ مرور سریع بیانیه گام دوم انقلاب
🔻 بهمناسبت چهل و یکمین سالروز پیروزی انقلاب اسلامی.
@KHAMENEI.IR
@hekayate_deldadegi
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
🍃 دمی با آقا ابراهیم هادی 🍃 #غروب_خونین
🍃 دمی با آقا ابراهیم هادی 🍃
#غروب_خونین
عصــر روز جمعه 22 بهمــن 1361 براي من خيلي دلگيرتــر بود. بچه های اطلاعات به سنگرشان رفتند. مــن دوباره با دوربين نگاه كــردم. نزديك غروب احســاس كردم از دور چيزي در حال حركت است! با دقت بيشتري نگاه كردم. کاملا مشخص بود که سه نفر در حال دويدن به سمت ما بودند. در راه مرتب زمين ميخوردند و بلند ميشدند. آنها زخمي و خسته بودند. معلوم بود كه از همان محل كانال مي آيند.فريــاد زدم و بچه ها را صدا كردم. بــا آنها رفتيم روي بلندي. به بچه ها هم گفتم تيراندازي نكنيد. ميان سرخي غروب، بالاخره آن سه نفر به خاكريز ما رسيدند.به محض رسيدن به سمت آنها دويديم و پرسيديم: از كجا مي آئيد؟ حال حرف زدن نداشتند، يكي از آنها آب خواست. سريع قمقمه را به او دادم. ديگري از شدت ضعف و گرسنگي بدنش ميلرزيد. آن يكي تمام بدنش غرق خون بود، كمي كه به حال آمدند گفتند: از بچه هاي كميل هستيم. با اضطراب پرسيدم: بقيه بچه ها چي شدند!؟ در حالي كه سرش را به سختي بالاميآورد گفت: فكر نميكنم كسي غير از ما زنده باشه! هول شدم و دوباره و با تعجب پرسيدم: اين پنج روز، چطور مقاومت كرديد! حال حرف زدن نداشــت. كمي مكث كرد و دهانش كه خالي شد گفت: مــا اين دو روز اخير، زير جنازه ها مخفي بوديم. اما يكي بود كه اين پنج روز كانال رو سر پا نگه داشت! دوباره نفسي تازه كرد و به آرامي گفت: عجب آدمي بود! يك طرف آرپيجي ميزد، يك طرف با تيربار شليك ميكرد. عجب قدرتي داشت. ديگري پريد توي حرفش و گفت: همه شهدا رو در انتهاي كانال كنار هم چيده بود. آذوقه و آب رو تقسيم ميكرد، به مجروحها ميرسيد، اصلا اين پسر خستگي نداشت! گفتم: مگه فرماندها و معاونهاي گردان شــهيد نشدند!؟ پس از كي داري حرف ميزني؟! گفت: جواني بود كه نمي شناختمش. موهايش كوتاه بود. شلور كردي پاش بود. ديگري گفــت: روز اول هم يه چفيه عربــي دور گردنش بود. چه صداي قشنگي هم داشت. براي ما مداحي ميكرد و روحيه ميداد و... داشــت روح از بدنم خارج ميشد، سرم داغ شــد. آب دهانم را فرو دادم. اين ها مشخصات ابراهيم بود. با نگراني نشستم و دستانش را گرفتم. با چشماني گرد شده از تعجب گفتم: آقا ابرام رو ميگي درسته!؟ الان كجاست!؟ گفت: آره انگار، يكي دو تا از بچه ِ هاي قديمي آقا ابراهيم صداش ميكردند. دوباره با صداي بلند پرسيدم: الان كجاست؟! يكي ديگر از آنها گفت: تا آخرين لحظه كه عراق آتيش ميريخت زنده بــود. بعد به ما گفت: عــراق نيروهاش رو برده عقــب. حتمًا ميخواد آتيش سنگين بريزه. شــما هم اگه حال داريد تا اين اطراف خلوته بريد عقب. خودش هم رفت كه به مجروحها برسه. ما هم آمديم عقب.ديگري گفت: من ديدم كه زدنش. با همان انفجارهاي اول افتاد روي زمين. بي اختيار بدنم سست شد و اشــك از چشمانم جاري شد. شانه هايم مرتب تكان ميخورد. ديگر نميتوانستم خودم راكنترل كنم. سرم را روي خاك گذاشتم و گريه ميكردم. تمام خاطراتي كه با ابراهيم داشــتم در ذهنم مرور ميشــد. از گود زورخانه تا گیلانغرب و...بوي شــديد باروت و صداي انفجار با هم آميخته شــد. رفتم لب خاكريز، ميخواستم به سمت كانال حركت كنم. يكــي از بچه ها جلوي من ايســتاد و گفت: چكار ميكنــي؟ با رفتن تو كه ابراهيم برنميگرده. نگاه كن چه آتيشي ميريزن. آن شب همه ما را از فكه به عقب منتقل كردند. همه بچه ها حال و روز من را داشتند. خيليها رفقايشان را جا گذاشــته بودند. وقتي وارد دوكوهه شديم صداي حاج صادق آهنگران در حال پخش بود كه ميگفت:اي از سفر برگشتگان كو شهيدانتان،كو شهيدانتانصداي گريه بچه ها بيشــتر شد. خبر شــهادت و مفقود شدن ابراهيم خيلي سريع بين بچه ها پخش شد.يكي از رزمنده ها كه همراه پســرش در جبهه بود پيش من آمد. با ناراحتي گفت: همه داغدار ابراهيم هســتيم، به خدا اگر پســرم شــهيد ميشد، اينقدر ناراحت نميشدم. هيچكس نميدونه ابراهيم چه انسان بزرگي بود. روز بعد همه بچه هاي لشکر را به مرخصي فرستادند و ما هم آمديم تهران. هيچكس جرأت نداشــت خبر شهادت ابراهيم را اعلامكند. اما چند روز بعد زمزمه مفقود شدنش همه جا پيچيد!
#کلام_ابراهیم
#برای_دوست_شهیدم
#سالروز_شهادت
@hekayate_deldadegi
🍃🌸🕊🇮🇷🍃🌸🕊🇮🇷🍃🌸🕊
انتظار را باید از #مادر_شهید_گمنام پرسید !!!
ما چه میدانیم دلتنگی غروب جمعه را ؟
ابراهیمم ...
برادرعزیزم ...
شهادتت مبارک داداشم ...
قسم خوردن کار خوبی نیست
وگرنه به عزیزترین کسی که دارم قسم
میخوردم که صورتت نور داره پرستوی مهاجر کمیلم ...
سالروز پروازت ...
سالروز رسیدن به قشنگ ترین آرزوت
سالروز گمنامیت
سالروز شهادتت مبارک مهربانم ...
مبارکت باشه "عزیز حضرت زهرا(سلام الله علیها)" ...
@hekayate_deldadegi
🍃🌸🍃
جای جای شهر من از "خاطراتت" پر شده است
راه رفتن بعد "تو" از هر مسیری مشکل است
@hekayate_deldadegi
وقتی میبینمت تازه متوجه میشم معنی لحظه ی قشنگی رو که "خداوندمتعال" فرمودند: "فتبارک الله احسن الخالقین" ... 😊😊
"خداجانم" ازت ممنونم که "آقا ابراهیم" رو آفریدی ... 🌸🌸🌸
#سلام_بر_ابراهیم
@hekayate_deldadegi
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
🍃🌸🍃 جای جای شهر من از "خاطراتت" پر شده است راه رفتن بعد "تو" از هر مسیری مشکل است @hekayate_deldade
کوچه هایمان را به نامشان کردیم که هرگاه آدرس منزلمان را می دهیم بدانیم از گذرگاه خون کدام شهید است که با آرامش به خانه می رسیم !
#شبتون_فاطمی_سلام_الله_علیها
🔹﷽🔹
سلام بر آنهایی که رفتند تا بمانند و نماندند تا بمیرند !
🍃سلام بر حضرت مادر(س) و مولاجان(ع)
🍃سلام بر سالار شهیدان کربلا(ع)
🍃سلام بر بقیه الله اعظم(عج)
🍃سلام بر علی ابن موسی الرضا(ع)
🍃سلام بر شهدا و صلحا
🍃سلام بر ابراهیم
🌹#عصرتون_شهدایی🌹
@hekayate_deldadegi
در شب شهادت "علمدار کمیل آقا ابراهیم هادی" با دوستانم به یاد "ایشون و سردار سلیمانی عزیز" در #کهف_الشهدای تهران هستیم. شهادتت مبارک "آقا ابراهیم" ...
#بیست_دوم_بهمن_1398
#ارسالی_کاربر_گرامی
🌸 @hekayate_deldadegi 🌸
تصویر "شهید ابراهیم هادی" بر دیوار
شهرستان رفسنجان،نزدیک به میدان "شهید حاج قاسم سلیمانی" ...
جای جای شهر من از "خاطراتت" پر شده است
راه رفتن بعد "تو" از هر مسیری مشکل است
#ارسالی_کاربر_گرامی
@hekayate_deldadegi
31.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃 "امام سجاد (علیه السّلام)" : 🍃
"القتل لنا عاده و کرامتنا الشهاده.
کشته شدن عادت ما و شهادت کرامت ماست."
بحار الانوار، ج45، حدیث118
📽 کلیپی هدیه به "علمدار کمیل آقا ابراهیم هادی" به مناسبت سالروز شهادتشون ...
"مثل #آوینی_ها روایتگر شهدای زمانت شو"
@hekayate_deldadegi
🍃🌸🍃
#کهف را عاشق شوی
آخر شهیدت میکند ...
مهمان #شهدای_عزیزِ_کهف ...
به یاد #آقا_ابراهیم_هادی ...🌹🌹🌹
جای همگی خالی
🆔 @hekayate_deldadegi
#مسافر_کربلا ...
به یاد "داداش ابراهیم هادی" ...
کاش عکسی از چهره ایشون بود تا ببینید چقدررررر شباهت دارن به "آقا ابراهیم هادی" به اندازه ای که برای چند ثانیه تصور میکردین ایشون خوده "شهید هادی" هستن ... 😢😦
وقتی ازشون سوال شد که نسبتی با ایشون دارین آخه خیلی شباهت دارین بهشون با حیا و متانتی خاص سربه زیر لبخندی از خوشحالی و رضایت زدن ...
کسی چه میداند ...
شاید ...
آخر میدانی " خداوندمتعال فرمودند: که شهدا زنده اند و نزد او روزی میخورند " ...
"و شهیدی در خواب پدرش گفت که بابا همه ما اومدیم اربعین کربلا(البته نقل به مضمون)" ...
#اربعین_حسینی_(علیه السّلام)
#پیاده_روی
@hekayate_deldadegi
نمیتونم احساسم رو بیان کنم
حتی وقتی این عکسو الان میبینم ...
اون لحظه از شدت بغض توان از پاهام رفت از ادامه پیاده روی صرف نظر کردم یه گوشه نشستم ، هندزفری رو از گوشم برداشتم بی امون زدم زیر گریه ...
چقدر خوب بلدی کی بیای سری به دلِ آدمای دلتنگ بزنی "داداش ابراهیم" و بگی هستم همیشه قدم به قدم کنار قدم های دلتنگت ...
شاید خواستی بگی پیش "اربابم(علیه السّلام)" که حالا بعد از چندماه درست روز بعد از شهادتتون این عکسو بهم یادآوری کردین ...
#اربعین_حسینی_(علیه السّلام)
#پیاده_روی
@hekayate_deldadegi
🍃 دمی با آقا ابراهیم هادی 🍃
#اوج_مظلومیت
#قسمت_اول
با اينکه سن من زياد نبود اما خدا لطف کرد تا با بهترين بندگانش در گردان کميل همراه باشــم. ما در شب شروع عمليات تا کانال سوم رفتيم. اين کانال کوچک بود و تقريبًا يک متر ارتفاع داشت. بر خالف کانال دوم که بزرگ و پر از موانع بود.آن شــب همه بچه ها به ســمت کانال دوم برگشتند. کانالي که بعدها به نام »کانال کميل« معروف شد. من به همراه ديگر نيروها پنج روز را در اين کانال سپري کردم. از صبــح روز بعد، تــک تيراندازان عراقــي هر جنبنــده اي را هدف قرار ميدادند. ما در آن روزهاي محاصره، دوران عجيبي را سپري کرديم. يادم هســت که ابراهيم هادي، با آن قدرت بدني و با آن صلابت، كانال را سرپا نگه داشته بود! فرمانده و معاون گردان ما شهيد و مجروح شدند. براي همين تنها كسي كه نيروها را مديريت ميكرد ابراهيم بود.او نيروها را تقسيم كرد. هر سه نفر را يك گروه و هر گروه را با فاصله، در نقطه اي از كانال مستقر نمود. يك نفر روي لبه ي كانال بود و اوضاع را مراقبت ميكرد. دو نفر ديگر هم در داخل كانال در كنار او بودند.انتهاي کانال يک انحناء داشــت، ابراهيم و چند نفر ديگر، شهدا را به آنجا منتقل کردند تا از ديد بچه ها دور باشند. مجروحين را هم به گوشه اي از کانال برد تا زير آتش نباشند ...
ادامه دارد ...
#کلام_ابراهیم
#برای_دوست_شهیدم
@hekayate_deldadegi
هدایت شده از 🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
🍃🌸🍃
دمی با " آقا محسن حججی"
#پاسخ_شبهه
"محسن" در گروههایی که در فضای مجازی به ترویج تفکرات تشیع انگلیسی و تکفیری مشغول هستند عضو بود، شبهات و مسائلی که در گروه مطرح میشد را می نوشت؛ بعد میرفت مطالعه میکرد و پاسخ آن شبهات را پیدا میکرد و در آن گروه ها مطرح می کرد.
به نقل از : حمید خلیلی (مدیر موسسه شهید احمد کاظمی)
📚منبع:نرم افزار سربلند
@hekayate_deldadegi
🍃🌹🍃
#سخنان_شهید_آوینی🕊
#ﻋﺎﻗﻞ ﺩﺭﺩ ﻓﺮﺍﻕ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﻋﻘﻞ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻭﺍﺩﯼ ﻻﯾﻌﻘﻞ ﺍﺳﺖ ؛ ﺍﺯ #ﻋﺸﻖ ﺑﺎﺯ ﭘﺮﺱ ﮐﻪ ﺷﺮﺡ ﺍﯾﻦ ﻣﺸﮑﻞ ﺭﺍ ﺟﺰ ﺍﻭ ﮐﺲ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﺪ.
#شبتون_شهدایی 🌙
@hekayate_deldadegi
🔹﷽🔹
《اُدعونی اَستَجِب لَکُم》
☆بخوانید مرا استجاب میکنم شما را☆
سوره:غافر
آیه:60
🍃سلام بر حضرت مادر(س) و مولاجان(ع)
🍃سلام بر سالار شهیدان کربلا(ع)
🍃سلام بر بقیه الله اعظم(عج)
🍃سلام بر علی ابن موسی الرضا(ع)
🍃سلام بر شهدا و صلحا
🍃سلام بر ابراهیم
🌹#عصرتون_شهدایی🌹
@hekayate_deldadegi
🔰 اینفوگرافیک | مهمترین محورهایی از "وصیتنامه الهی" سیاسی "سپهبد قاسم سلیمانی" .
hajghasem_ir
@hekayate_deldadegi
soleimany_vasiatnameh.pdf
485.8K
📝متن کامل وصیتنامه "شهید سپهبد قاسم سلیمانی" منتشر شد.
🔺"خدایا" برای دفاع از دینت، دویدم و افتادم و بلند شدم
🔺"خدایا" ثروت چشمانم گوهر اشک دفاع از مظلوم است.
hajghasem_ir
@hekayate_deldadegi
🍃 دمی با آقا ابراهیم هادی 🍃
#اوج_مظلومیت
#قسمت_دوم
"ابراهيــم" در آن روزها با نداي اذان، بچه ها را براي نماز آماده ميکرد. ما در آن شرايط سخت، در هر سه وعده نمازجماعت برگزار ميکرديم! ابراهيم با اين كارها به ما روحيه ميداد و همه نيروها را به آينده اميدوار ميكرد. دو روز بعــد از شــروع عمليات، و بعد از پايان ناموفــق مرحله دوم، تلاشبچه ها بيشــتر شد! ميخواستيم راهي را براي خروج از اين بن بست پيدا کنيم. در آخرين تماسي که با لشکر داشــتيم، سردار(شهيد)حاجي پور با ناراحتي گفــت: هيچ کاري نميتوانيم انجام دهيــم، اگر ميتوانيد به هر طريق ممکن عقب بيائيد. پنجشنبه 21 بهمن بود که از روبرو و پشت سر ما، صداي تانک و نفربر بيشتر شد! بچه ها روي ديواره کانال را کنده و حالت پله ايجاد کردند. برخــي فکر کردند نيروي کمکي براي ما آمده، امــا نه، محاصره ما تنگتر شده بود! کماندوهاي عراقي تحت پوشــش تانکها جلو آمدند. آنها فهميده بودند که در اين دشت، فقط داخل اين کانال نيرو مانده!
ادامه دارد ...
#کلام_ابراهیم
#برای_دوست_شهیدم
@hekayate_deldadegi