زندگی مثل یه سکهست.
خوشی و غم هر دو روی آن هستند.
در یک زمان تنها یک روی سکه نمایان است، ولی به یاد داشته باش که روی دیگر هم منتظر نوبت خودش است .
If life is hard, I am harder than it :)
زندگی گر سخت باشد من از آن سخت ترم
🌻دوستان خوبم
🌻امروزتان پراز موفقیت
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان زیبای حضرت رسول(ص) و #کودک_یتیم!
صداش فوق العاده است!
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🌹داستان آموزنده🌹
حضرت عیسی علیهالسلام به حواریون خود فرمود: مرا به شما حاجتی است؟ گفتند: چه کار کنیم؟ حضرت عیسی از جای حرکت کرد و پاهای حواریین را شستشو داد!
حواریون گفتند: یا روح الله ما سزاوارتریم که پای شما را بشوییم!
فرمود: سزاوارترین مردم به خدمت کردن، عالم است، این کار را کردم که تواضع کرده باشم، شما هم تواضع را فرا گیرید و بعد از من در بین مردم فروتنی کنید آن طور که من کردم و بعد فرمود:
حکمت، با تواضع رشد میکند نه با تکبر، چنانکه در زمین نرم گیاه میروید نه در زمین سخت کوهستانی.
🌹
✍
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🌹داستان آموزنده🌹
یکی از افراد معروف آمریکا برای نخستین بار به یک رستوران سلف سرویس دعوت شد. پس از حضور در رستوران، مرتب منتظر بود که شخصی برای گرفتن سفارش از او بر سر میز حاضر شود، اما هر ساعت منتظر ماند هیچ کس به سراغ او نیامد. زمان گذشت و مشاهده می کرد که تمام افرادی که پس از او وارد رستوران شدهاند، همگی مشغول صرف غذای خود هستند.
این موضوع به شدت او را عصبانی کرد و مدام با خود در حال جنگ بود که چرا در این رستوران هیچ کس برای او احترام قائل نیست و به او توجه نمی کند. در ذهنش مدام با این افکار درگیر بود تا اینکه پس از گذشت مدت زمانی، مرد دیگری بر سر میز کناری او نشست و مشغول صرف غذای خود شد.
شخص معروف با دیدن این صحنه دچار عصبانیت دوچندان شد. نزدیک میز آن فرد رفت و از او پرسید: آقای محترم شما همین پنج دقیقه پیش وارد رستوران شدهاید و هم اکنون بشقابی پر از غذاهای رنگارنگ در مقابل شماست. اما من مدت زمان زیادی است که بر سر این میز نشستم و هیچ کس برای تحویل سفارش من نیامده. علت چیست؟
مرد مقابل اینگونه پاسخ داد که: اینجا رستوران سلف سرویس است و شما میتوانید به انتهای سالن مراجعه کنید. از غذاهای روی میز هر کدام را که مایل بودید، بردارید و سپس هزینه آن را پرداخت نمایید و غذای تان را میل کنید. در واقع در این رستوران همه چیز در اختیار شخص شماست.
فرد معروف با شنیدن این جمله کمی جا خورد و به فکر فرو رفت. نهایتاً به این نتیجه رسید که زندگی دقیقاً مانند یک رستوران سلف سرویس است و همه چیز برای لذت بردن مهیا است. اما متأسفانه اغلب افراد آنقدر محو تماشای خوشبختی دیگران و کمبودهای خود هستند که زندگی را به کام خودشان تلخ میکنند.
بنابراین بهتر است در زندگی به جای یکجانشینی و عصبانیت، به فکر این باشیم که قدمی برداریم و سپس از بین شرایط هایی که برای ما مهیا میشود و هدایایی که زندگی در اختیار ما قرار می دهد، همه چیز های مورد علاقه خود را برداریم و از آنها لذت ببریم.
🌹
✍
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🌹داستان آموزنده🌹
مفضََل بن قيس سخت در فشار زندگي قرار داشت. تنگدستی٬ بدهی و مخارج زندگی او را آزار میداد.
يك روز در محضر امام صادق علیهالسلام لب به شكايت گشود و بيچارگیهای خود را تشريح كرد: فلان مبلغ بدهي دارم٬ نمي دانم چگونه ادا كنم. فلان مبلغ خرج دارم و راه درآمدی ندارم. بيچاره شدم٬ سرگردانم٬ گيج شدهام. به هر دری كه میروم به رويم بسته میشود. در آخر از امام تقاضا كرد دربارهاش دعا بفرمايد و از خداوند متعال بخواهد گره از كار فرو بسته او بگشايد.
امام صادق علیهالسلام به خدمتكاری كه آنجا بود فرمود: برو آن كيسه اشرفی كه منصور براي ما فرستاده بياور. خدمتكار رفت و فوراً كيسه اشرفی را حاضر كرد. آن گاه به مفضل فرمود: در اين كيسه چهار صد دينار است و كمكی است برای زندگی تو. مفضل گفت: مقصودم از آنچه در حضور شما گفتم اين نبود٬ مقصودم تنها التماس دعا بود. حضرت پاسخ داد: بسيار خوب٬ دعا هم میكنم. ولی اين نكته را به تو بگويم٬ هرگز سختیها و بيچارگیهای خود را براي مردم تشريح نكن٬ اولين اثرش اين است كه وانمود میشود تو در ميدان زندگی شكست خوردهای.؛در نظرها كوچك میشوی و شخصيت و احترامت از ميان میرود.
(بحارالانوار،ج۱۱ص۱۱۴).
🌹
✍
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️✨الهے 🦋
🌷💫در این شب زیبا
❤️✨زندگے دوستانم را سبز
🌷💫تنور دلشان را گرم
❤️✨فانوس دلشان را روشن
🌷💫لحظه هایشان را بدون غم
❤️✨و چرخ روزگار را
🌷💫به ڪامشان بچرخان
❤️شبتون در پناه خدا
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
﷽
سـ❄️لام دوستان عزیز، روزتون پر از خیر وبرکت و ثروت ، دلتون همیشه خوش ❄️
زندگی مشکلی نیست که حل شود
واقعیتی است که باید تجربه شود
زندگی پیدا کردن خودتان نیست
خلق خودتان است
زندگی رشد است
اگر رشد را متوقف کنیم با یک مرده هیچ فرقی نداریم
᳝╭✹••••••••••••••••••🌸
𝐖𝐢𝐭𝐡𝐨𝐮𝐭 𝐫𝐚𝐢𝐧 𝐧𝐨𝐭𝐡𝐢𝐧𝐠 𝐠𝐫𝐨𝐰𝐬.
𝐋𝐞𝐚𝐫𝐧 𝐭𝐨 𝐞𝐦𝐛𝐫𝐚𝐜𝐞 𝐭𝐡𝐞 𝐬𝐭𝐨𝐫𝐦𝐬 𝐨𝐟 𝐲𝐨𝐮𝐫 𝐥𝐢𝐟𝐞.
بدون باران هيچى رشد نميكنه.
ياد بگير طوفانهاى زندگيت را در آغوش بكشى..
┄┅┄┅┄ ❥❥ ┄┅┄┅┄
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
┄┅┄┅┄ ❥❥ ┄┅┄┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹️حرز سوره یاسین
💚امام صادق صلواتاللهعلیه:
🍃«هرکه سوره يس را بنویسد و بر بدن خود بیاویزد؛ بدن او از حسادت، چشمزخم، جنیان، انسانها، جنون، گزندگان، بیماریها و دردها ایمن شود باذن الله تعالی.»🍃
⚘«مَنْ کَتَبَهَا وَعَلَّقَهَا عَلَی جَسَدِهِ أَمِنَ عَلَی جَسَدِهِ مِنَ الْحَسَدِ وَالْعَیْنِ وَمِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ وَالْجُنُونِ وَالْهَوَامِّ وَالْأَعْرَاضِ وَالْأَوْجَاعِ بِإِذْنِ اللَّهِ تَعَالَی.»⚘
📚البرهان في تفسير القرآن ج ۴، ص ۵۶۲/مستدرک الوسایل، ج۴، ص۳۱۵
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
📌امام کاظم (علیه السلام) می فرمایند:
✨اگر شیعیانم را زیر و رو کنم، جز ادعا چیزی دیگری ندارند،
✨و اگر آنان را آزمایش کنم سر از ارتداد درآورند،
✨و اگر ایشان را تصفیه نمایم، از هزار نفر جز یک نفر خالص و بیغش نباشد،
✨و اگر غربالشان کنم، با من جز خواص و نزدیکانم نمانند،
فراوانند افرادی که بر پشتی ها تکیه می زنند و می گویند، ما شیعه علی (علیه السلام) هستیم!!!
شیعه علی (علیه السلام) کسی است که، کردارش گواه رفتارشباشد.
📚کافی ج ۸ ص ۲۲۸
✍
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🌹داستان آموزنده🌹
شعیب از جمله افرادی بود که او را به شاگردی امام صادق (علیه السلام) می شناختند. روزی در کنار استاد بزرگوار خویش نشسته بود و با او گفت وگو می کرد. در میان بحث آن ها، مردی اجازه خواست چند لحظه ای در محضر امام باشد. وقتی نشست به امام گفت: من یکی از ارادتمندان و دوستداران شما هستم اما مدت هاست به سختی نیازمند شده ام. ابتدا خواستم با کمک بستگانم زندگی خود را اداره کنم و کار خویش را سامان بخشم، ولی نزدیک شدن به آن ها، جز دوری شان برای من ارمغانی نداشت و اظهار نیاز من سبب دوری گزیدن آنان از من شد و پاسخ منفی آنان مرا نیز از آن ها دلسرد کرد. امام با مهربانی فرمود: آن چه پروردگار از ایمان و ارادت به اولیایش به تو ارزانی داشته بهتر است از آنچه آنان در دست دارند.
شعیب که به دقت گوش می کرد گفت: پس قربانت گردم! از پروردگار بخواه که ما را از دیگران بی نیاز سازد. امام پاسخ داد: بی نیازی خوب است، ولی پروردگار خواسته که ما روزی خویش را از دست یکدیگر بستانیم و هر کس با تلاش خود مشکل دیگری را برطرف کند. پس چنین دعایی درست نیست، بلکه باید از خداوند خواست که او ما را از نیازمندی به اشرار بی نیاز سازد، نه از بی نیازی به خلق خدا!
🌹
الإمامُ الصّادقُ عليه السلام : تُدخِلُ يَدَكَ في فَمِ التِّنِّينِ إلى المِرْفَقِ خَيرٌ لكَ مِن طَلَبِ الحَوائجِ إلى مَن لَم يَكُنْ لَهُ و كانَ.
امام صادق عليه السلام : اگر دست خود را تا آرنج در دهان اژدها كنى بهتر است تا اين كه دست نياز به سوى تازه به دوران رسيده دراز كنى .
🌹
✍
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی ناراحتی،
ميگن خدا اون بالا هست
وقتی نااميدی،
ميگن اميدت به خدا باشه
وقتی مسافری،
ميگن خدا پشت و پناهت
وقتی مظلوم واقع باشی،
ميگن خدا جای حق نشسته
وقتی گرفتاری، ميگن
خدا همه چيو درست ميکنه
وقتی هدفی تو دلت داری
ميگن از تو حرکت از خدا برکت
پس وقتی خدا حواسش به همه
و همه چی هست، ديگه غصه چرا
#شبتون_مهدوی 💚
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
تا شما دست به عمل نشوید خدا هم تغییری در زندگی شما به وجود نخواهد آورد.
وهیچ کس وهیچ چیز دیگر نخواهد توانست زندگیتان را عوض کند...
👈پس برخیز وکاری بکن...
شما شایسته همه چیز هستید ...
شایسته بهترین خانه، ماشین ،درآمد
شایسته آرامش، معنویت خالص،
شایسته همه چیزهای عالی این دنیا هستید ...
حیف است عمرتان را به غصه، دلهره، خشم ، کینه هدر بدهید.
حیف است غنیمت خود را در نیابید ...
روی ذهنتان وباورتان کار کنید آموزش ببینید تا روزهای خوش را تجربه کنید .
🌺🍃موفقیت حاصل قدمهای کوچک اما پیوسته است
امروزتان به عشق پر از معجزه های خداوند💚
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍روا نباشد که پدر را عذاب کنیم در حالی که پسرش به یاد ما باشد...
📜روایت نموده اند که رسول خدا (ص) روزی از قبرستان گذر می نمودند نزدیک قبری رسیدند به اصحاب خویش فرمودند: عجله کنید و بگذرید اصحاب تعجیل کردند و از آنجا گذشتند
و در وقت مراجعت چون به قبرستان و آن قبر رسیدند خواستند زود بگذرند. حضرت فرمودند: عجله نکنید. اصحاب عرض کردند: یا رسول الله! چرا در وقت رفتن امر به عجله کردن فرمودید؟!حضرت فرمودند: صاحب این قبر را عذاب می کردند و من طاقت شنیدن ناله و فریاد او را نداشتم. اکنون خدای تعالی رحمتش را شامل حال او کرد
گفتند: یا رسول الله! سبب عذاب و رحمت به او چه بود؟ حضرت فرمودند: این مرد، مرد فاسقی بود که به سبب فسقش تا این ساعت در اینجا معذب بود کودکی از وی باقی مانده بود در این وقت او را به مکتب بردند و معلم به این فرزند《بسم الله الرحمن الرحیم》را تعلیم نمود و کودک آن را بر زبان جاری نمود، در این هنگام به فرشتگان عذاب خطاب رسید که:
💥 دست از این بنده فاسق بردارید و او را عذاب نکنید روا نباشد که پدر را عذاب کنیم در حالی که پسرش به یاد ما باشد💥
📚مجموعه شهرحکایات
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
#یک_داستان_یک_پند
✍️مردی همسایه ای داشت که مدام او را آزار می داد. پشت بام خود شب هنگام می رفت و دراز می کشید و خانۀ او را دید می زد. روزهایی که او از خانه بیرون می رفت به یک بهانه برای حرّافی و ورّاجی با ناموس او درب خانه او می زد...
🔥🏡مرد از شدت آزار او به تنگ آمد و او را نفرین کرد. روزی خانه مرد در آتش بسوخت و خاکستر شد. مرد از اجابت نفرین خود خوشحال و مسرور گشت و احساس مستجاب الدعوه بودن نمود و همه جا داستان خود نقل می کرد و به آن مباهات می نمود.
♨️صاحبدلی او را گفت: از این که کسی را نفرین کرده ای خوشحال هستی و احساس نزدیکی به خدا می کنی؟ تو اگر مستجاب الدعوه و مقرب خدا بودی باید دعا می کردی خداوند برای تو خانه ای در جای دیگری از شهر برساند که تو را چنین از شرّ او آسوده کند.
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میدونستی پروانه ها نمیتونن
بالهاشونو ببینن؟
و اصلا خبر ندارن که چقدر قشنگن...
شاید تو هم یه پروانهای،
یه انسان فوقالعاده،
فقط خودت نمیتونی ببینیش...
شبتون آرام و زیبا💚
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
☀️زمان منتظر نمیماند
امروز میرود و دور میشود
هر روز را باید زندگی کرد
به تمامی...👌
No matter how many mistakes you make or how slow you progress, you are still way ahead of everyone who isn't trying.
مهم نيست چند تا اشتباه دارى يا اينكه چقدر كند پيش ميرى. هنوزم از هر كسى كه هيچ تلاشى نميكنه كلى جلوترى.
سـلام 😊✋
ظهرتون پراز شـادی و زیبـایی
امروزتون پر از حس خوب زندگی☕️
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🌸به جای کوچک کردنِ دیگران ؛
🌸خودت بزرگ شو !
🌸به جای آرزوی شکست برای افرادِ موفق ؛
🌸خودت هم تلاش کن و موفق شو !
🌸و به جای نشستن و حسرت خوردن
🍃بلند شو و برای آرزوهایت بجنگ ...
🍃فراموش نکن ؛
🍃کسی که توهین می کند ؛ خودش را زیر سوال برده ،
🍃کسی که تحقیر می کند ؛ خودش را خوار
🍃کرده ،
🍃و کسی که می رنجاند ؛ دیر یا زود ، تاوان خواهد داد
🌸نه متعصبم ، نه سطحی نگر !
🌸اما لا به لای این سیلِ منطق و روشنفکری ؛
🌸به چوبِ انتقامِ خدا بدجور اعتقاد دارم ،
بدجور !
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
#حمالی_که_در_تاریخ_جاودانه_شد
در خیابان شمس تبریزی شهر تبریز زیارتگاهی وجود دارد که به قبر حمال *معروفه.
فرد بیسوادی در تبریز زندگی میکرد و تمام عمر خود را در بازار به حمالی و بارکشی می گذراند تا از این راه رزق حلالی بدست آورد.
یک روز که مثل همیشه در کوچه پس کوچه های شلوغ بازار مشغول حمل بار بود، برای آنکه نفسی تازه کند، بارش را روی زمین می گذارد و کمر راست می کند.
صدایی توجه اش را جلب می کند؛ میبیند بچه ای روی پشت بام مشغول بازی است و مادرش مدام بچه را دعوا میکند که ورجه وورجه نکن، می افتی!
در همان لحظه بچه به لبه بام نزدیک می شود و ناغافل پایش سر میخورد و به پایین پرت میشود.
مادر جیغی میکشد و مردم خیره میمانند.
حمال پیر فریاد میزند "نگهش دار"!
کودک میان آسمان و زمین معلق میماند، پیرمرد نزدیک می شود، به آرامی او را میگیرد و به مادرش تحویل میدهد.
جمعیتی که شاهد این واقعه بودند همه دور او جمع میشوند و هر کس از او سوالی میپرسد:
یکی میگوید تو امام زمانی، دیگری میگوید حضرت خضر است، کسانی هم میگویند جادوگری بلد است و سحر کرده.
حمال که دوباره به سختی بارش را بر دوش میگذارد،
خطاب به همه کسانی که هاج و واج مانده و هر یک به گونه ای واقعه را تفسیر می کنند،
به آرامی و خونسردی می گوید:
" خیر، من نه امام زمانم، نه حضرت خضر و نه جادوگر،
من همان حمالی هستم که پنجاه شصت سال است
در این بازار میشناسید. من کار خارق العاده ای نکردم، بلکه ماجرا این است که یک عمر هر چه خدا فرموده بود، من اطاعت کردم، یکبار من از خدا خواستم، او اجابت کرد.
اما مردم این واقعه را بر سر زبانها انداختند و این حمال تا به امروز جاودانه شد و قبرش زیارتگاه مردم تبریز شد.
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن
که خواجه خود روش بنده پروری داند
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
روزی مردی خواب عجیبی دید.
دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آنها نگاه می کند.
هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تند تند نامه هایی را که توسط پیک ها از زمین می رسند باز می کنند و آنها را داخل جعبه می گذارند.
مرد از فرشته ای پرسید؛ شما چکار می کنید؟ فرشته در حالیکه داشت نامه ای را باز می کرد گفت؛ اینجا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضا های مردم از خداوند را تحویل می گیریم.
مرد کمی جلوتر رفت، باز تعدادی از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت می گذارند و آنها را توسط پیک ها به زمین می فرستند
مرد پرسید؛ شماها چکار می کنید؟ یکی از فرشتگان با عجله گفت؛ اینجا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمتهای خداوند را برای بندگان به زمین می فرستیم.
مرد کمی جلوتر رفت و یک فرشته را دید که بیکار نشسته است.
با تعجب از فرشته پرسید؛ شما چرا بیکارید؟
فرشته جواب داد؛ اینجا بخش تصدیق جواب است
مردمی که دعاهایشان مستجاب شده باید جواب بفرستند ولی فقط عده بسیار کمی جواب می دهند.
مرد از فرشته پرسید؛ مردم چگونه می توانند جواب بفرستند.
فرشته پاسخ داد؛ بسیار ساده است فقط کافیست بگویند 🙏«خدایا شکر»🙏
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهی
درسڪوت شب
تمام سختی روزمان را
بـه تـو می سپاریم
سـلامت را ارمغان
فردای من و دوستانم کن
و همزمان باطلوع
آفتاب فردایت
هدیه ای الهی ازنوع آرامش
خودت بـه زندگی
همـه ما هدیه فرمـا
شبتون زیبـا و در پناه خدا ❤️
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🌸ســـلام صبح بخیر
🌸طلوع دیگـر از زندگے
🌸بر شما خوبان مبـارڪ
🌸الهے خانه اميدتون آباد
🌸زندگیتـون بر وفق مراد
🌸و برڪت فراوان
🌸روزی هر روزتان باشـد
🍃🌹🍃
"Keep going! Your hardest times often lead to the greatest moments of your life. Keep going. Tough situations build strong people in the end."
"به راه خود ادامه دهید!
سخت ترین لحظات شما اغلب به بهترین لحظات زندگیتون منجر می شود.
ادامه دهید. موقعیت های سخت در نهایت افراد قوی را می سازند."
┄┅┄┅┄ ❥❥ ┄┅┄┅┄
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
┄┅┄┅┄ ❥❥ ┄┅┄┅┄
#داستان_کوتاه
📚یک داستان یک پند
بیست سال پیش بود از تهران میآمدم...
سوار اتوبوس شدم تا به شهرستان بیایم.
دههزار تومان پول همراه داشتم...
اتوبوس در یک غذاخوری بینراهی برای صرف شام توقف کرد.
به یک مغازه ساندویچی که کنار غذاخوری بود رفتم، یک ساندویچ کالباس سفارش دادم.
در آخرهای لقمه بودم که دست در جیب کردم تا مبلغ ۲۰۰ تومان پول ساندویچ را پرداخت کنم.
دست در جیب پیراهن کردم پول نبود، ترس عجیبی مرا برداشت.
دست در جیب سمت راست کردم؛ خالی بود!
شهامت دست در جیب چپ کردن را نداشتم؛ چون اگر پولهایم در آن جیب هم نبود، نه پول ساندویچ را داشتم و نه پول رفتن به خانه از ترمینال.
وقتی دستم خالی از آخرین جیبم برگشت، عرق عجیبی پیشانی مرا گرفت.
مغازه ساندویچی شلوغ بود، جوانی بود و هزار غرور، نمیتوانستم به فروشنده نزدیک شده و در گوشش بگویم که پولی ندارم.
لقمه را آرام آرام میخوردم چون اگر تمام میشد، باید پول را میدادم.
میخواستم دیر تمام شود تا فکری به حال و آبروی خودم کرده باشم.
آرام در چهره چند نفری که ساندویچ میخوردند نگاه کردم تا از کسی کمک بگیرم ولی تیپ و قیافه و کیف سامسونت در دستم بعید میدانستم کسی باور کند واقعاً بیپولم.!
با شرم نزد مرد جوانی رفتم، کارت دانشجوییام را نشان دادم و آرام سرم را به نزد گوشش بردم و گفتم پولهایم گم شده است، در راه خدا ۲۰۰ تومان کمک کن.
مرد جوان تبسمی کرد و گفت: سامسونتات را بفروش اگر نداری.
خنجری بر قلبم زد.
سرم را نتوانستم بالا بیاورم ترسیده بودم چند نفر موضوع را بدانند.
مجبور شدم پشت یخچال رفته و با صدای آرام و لرزان به فروشنده گفتم: من ساندویچ خوردم ولی پولی ندارم، ساعتام را باز کردم که ۴ هزار تومان قیمت داشت به او بدهم.
مرد جوان دست مرا گرفت و گویی دزد پیدا کرده بود، با صدای بلند گفت: «من این مغازه شاگرد هستم باید پیش صاحب مغازه برویم.» عصبانی شدم و گفتم: «مرد حسابی من کجا میتوانم فرار کنم؟ تا وقتی که این اتوبوس هست من چطور میتوانم فرار کنم در وسط بیایان؟؟»
با او رفتیم، مردی جوان در داخل رستوران دور بخاری نشسته بود که چند نفر کنارش بودند.
مرد ساندویچی گفت: «بیا برویم تو.»
گفتم: «من بیرون هستم منتظرم برو نتیجه را بگو.»
مرد ساندویچی رفت و با صاحب مغازه بیرون آمد.
گفت: «اشکالی ندارد برو گذرت افتاد پول ما را میدهی.»
گفتم: «نه!گذر من شاید اینجا نیفتد اگر چنین بمیرم مدیون مردهام، یا ساعت را بگیر یا به من ۲۰۰ تومان را ببخش یا از صدقه حساب کن، که شهرم رسیدم ۲۰۰ به نیابت از شما صدقه میدهم.»
مرد جوان گفت: «بخشیدم»
آن روز یاد گرفتم که هرگز نیاز کسی را از ظاهرش تشخیص ندهم و به قول اللهتعالی، نیازمند واقعی چنان است که انسان نادان او را از نادانی ثروتمند میپندارد
✓
📗مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
#داستان_کوتاه
✍پدر و پسری در زمان صفویه در زندان حکومتی زندانی بودند. پسر به بیماری دچار شد پدر از زندانبان خواست بر بالین پسر طبیبی حاضر کند.مامور زندان گفت نمیشود اینجا زندان است و قانون دارد و قانونش عوض نمیشود. حال پسر وخیم شد. پدر گفت امشب پسرم خواهد مرد من هم نمیتوانم کاری کنم لااقل بند مرا عوض کن تا جان دادن پسرم و پرپر شدن دلبندم در برابر دیدگانم را شاهد نباشم.زندانبان باز گفت اینجا زندان است و...... تا اینکه پسر در آغوش پدر جان داد.
سالها بعد پدر از حبس آزاد شد به مطب حکیمی رفت تا علاجی بگیرد. آن زندانبان را با همسرش دید که فرزند بیماری در آغوش داشت و به دکتر میگفت: التماس میکنم فرزندم را نجات بده هر چه دارم به تو میبخشم اگر زندگی فرزندم را به او ببخشی. پیرمرد سکوت خود را شکست و گفت: ای زندانبان یاد داری من برای پسرم التماس تو میکردم؟ گفتی زندان قانون دارد و عوض نمیشود!
حال من هم به تو میگویم این جهان هم قوانینی دارد قانون خدا عوض نمیشود فرزندت را ببر و شاهد مرگش باش امروز زندانبان تو نیز این حکیم است.
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 شخصی به محضر رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) آمد و از فقر خود شکایت کرد.
☘️ حضرت به او فرمود : هر وقت داخل خانه ات شدی
1️⃣ سلام کن هرچند کسی در خانه نباشد
2️⃣ بر من صلوات بفرست.
3️⃣ سپس سوره قل هو الله احد را یک مرتبه بخوان ، تا فقرت برطرف شود.
🌿 آن مرد چنین کرد و چیزی نگذاشت که آن قدر رزق و روزی اش زیاد شد که به همسایگانش نیز کمک مالی می کرد.
📕 اسرار الصلاه ، ملکی تبریزی ص 262
✍
#حکایت #داستان #حدیث #پند اخلاقی و آموزنده
#معجزات و #تلنگر های #قرآن #آخرت #قیامت
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
🎉شــــــــب
💫انتهای زیباییست
🎉برای امتداد فردایی دیگر
💫تا زمانی
🎉که سلطان دلت
💫 خـــداست
🎉کسی نمی تواند
💫دلخوشیهایت را ویران کند
🎉شبتون دلنواز و خوش
💫و در پناه خــالق مـــهربان
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi
👌 تو اشرف مخلوقاتی و به تنهایی میتوانی بهترین نعمتهای خدا را به دست بیاوری و از آنها بهره مند شوی ...
چون خدا عاشق توست و او از خود تو موفقیت و ثروتمند شدن تو را بیشتر دوست دارد
✅ فقط کافیست تصمیم به حرکت بگیری تا زندگی خودت را آنگونه که خودت میخواهی نقاشی کنی 💪💪
امروز با خودت تکرار کن ✔️
خدایا سپاسگزارم🙏
🦋 روزتون عالی و شاد
✍ @hekayate_qurani
💚 @Mojezeh_Elaahi