📌حفظ حریم هویت انقلاب اسلامی
📌 اهمیت حفاظت از مرزهای اعتقادی همچون محدودهی جغرافیایی سیاسی
آیت الله خامنه ای:
🔸امام راحل در دوران نهضت اسلامی و پس از پیروزی انقلاب اسلامی با نوشتار و گفتار خود خطوط اساسی و مرزهای نظام جمهوری اسلامی ایران را مشخص کردند و مهمترین مسألهی رعایت این مرزها و حفظ حریم هویت انقلاب اسلامی است.
🔹 امام بزرگوار در مراحل مختلف انقلاب اسلامی همواره تلاش کردند با حفظ حریم هویت انقلاب اسلامی مانع از کج روی و گمراهی و نفوذ عناصر بیگانه شوند که این روش درس بزرگی برای ماست.
🔸 امام راحل برای حفظ حریم هویت انقلاب اسلامی حتی استفاده از واژههای عاریتی همچون جمهوری دموکراتیک را منع میکردند و بر نوآوری و واژهسازی در چهارچوب نگاه دینی و اعتقادی انقلاب تأکید داشتند.
🔹این نوآوری همواره در حرکت امام بزرگوار و روشهای ایشان نیز مشهود بود که استفاده از عبارت جمهوری اسلامی به جای جمهوری دموکراتیک و همچنین به کارگیری کلمه ولایت به جای حکومت و سلطنت از جمله این نوآوریها برای مشخص کردن مرزهای نظام جمهوری اسلامی بود.
🔸مرزهای سیاسی و اعتقادی همانند مرزهای جغرافیایی است که اگر کمرنگ شوند و یا حساسیتها در قبال آنها کم شود، ممکن است برخی خودیها بدون آنکه متوجه باشند وارد حریم بیگانگان و یا برخی بیگانگان و غیر خودیها وارد حریم انقلاب اسلامی شوند.
🔸متأسفانه این اتفاق در کشور ما افتاد و بر اثر #غفلتها، در برخی مواقع، اهتمام جدی برای حفاظت از مرزهای فکری، عقیدتی و سیاسی نشد و در نتیجهی کسانی که از خانوادهی انقلاب و عاشق امام بودند بهتدریج و بدون آنکه متوجه شوند، از مرزها #عبور کردند و بر اثر تنفس در فضای خارج از این مرزها، دچار #دگرگونی و #تغییر شدند.
البته از آن طرف هم کسانی ناروا و بدون هیچ مشکلی داخل مرزها شدند، بنابراین همه باید مراقب باشند و همواره برای حفظ و برجسته باقیماندن مرزهای اعتقادی و محدودهی جغرافیایی سیاسی نظام جمهوری اسلامی تلاش کنند.
۱۳۸۷/۰۳/۰۱
دیدار اعضای ستاد برگزاری مراسم ارتحال حضرت امام خمینی (ره) با رهبر انقلاب
#امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/25
📌روش شناسی بحث از امتداد حکمت
✔بخش اول:
تذکر:
در پاسخ به شبهات برخی از امتناعیون امتدادحکمت مطالبی در سه بخش ارائه می شود:
۱. فهم همدلانه، عمیق و اجتهادی پیش شرط ورود به بحث از امکان یا امتناع امتداد؛
۲. چیستی حکمت متعالیه و ظرفیت های آن برای امتداد علمی و عملی، اجتماعی و سیاسی؛
۳. گونه شناسی امتداد و الگوهای ممکن از امتداد.
ان شاءالله و به توفیق الهی در چند یاداشت این مطالب خدمت عزیزان تقدیم می شود:
🛑 مطلب اول: فهم همدلانه، عمیق و اجتهادی
🔹اگر کسی بنیانهای منطقی و معرفت شناسی فلسفه و حکمت و کاشفیت علم را نفی کرد و بر حاکمیت اراده، تعلقات نفسانی و تقویمات اجتماعی بر معرفت اصرار ورزید و تقابل گرایانه به ضدیت قلبی با حکمت و فلسفه روی آورد و میراث علمی و عقلي تمدن اسلامی را به بهانه های مختلف نفی کرد و #غیر_صادقانه نام درگاه ارتباطی خود را به امتداد #تغیير دهد لاجرم به #تحریف هم روی می آورد و سخن فیلسوف مدعي سیاست_متعالیه را به امتناع تفسیر می کند و برداشت ناصواب خود از امتداد را تنها تفسیر ممکن از امتداد می انگارد و بر اساس همین تلقی انحصارگرایانه و البته غیر عقلایی و ضد عرفی و عقلی از #امتناع امتداد حکمت و فلسفه دم می زند.
🔸امتناعیون گاه در قالب سیاست سخن می گویند و از امتناع سیاست در امتداد حکمت و عرفان اسلامی سخن می گویند شبیه آنچه #آرامش_دوستدار و دکتر #سید_جواد_طباطبایی سالیان سال است در لباس روشنفکری بيان مي کنند و گاه صورت فلسفي به خود می گیرند و در لباس حوزوی و با همان بنیان فکری، همان سخنان را به زبان می رانند. هر چند در روبناها با یکدیگر تفاوت داشته باشند ولی زیربنای فلسفي و دغدغه اجتماعی مشترک دارند؛ یکی دغدغه مدرن کردن جامعه و وارد کردن محصولات علمی و تکنولوژیک غربی را برای کنترل عینیت و سرپرستی جامعه دارد و دیگری نیز همین دغدغه را از بعد الهیاتی در سر می پروراند اما در تمنای تکنولوژی اسلامی، ریاضی اسلامی، فیزیک اسلامی و هرچیز اسلامی دیگر است.
🔹اشکال این افراد در فهم ناصواب از حکمت و فلسفه است. اينان با خلط میان فلسفه و علم، خلط میان علم و فناوری و خلط میان حکمت نظری و حکمت عملی در بی راهه ای سير می کنند که سلف آنها در تمدن غرب نیز طی کردند و نهایتا سر از ايده آلیسم و نسبيت گرایی در آورد.
🔸اگر کسي می خواهد از امکان و یا امتداد حکمت و فلسفه سخن بگوید ابتدا باید از تعریف و چیستی حکمت و فلسفه سخن بگوید تا محل بحث روشن شود. با سخنان سست و غیر کارشناسی و خلط میان فلسفه و علم و فناوری و سیاست نمی توان کاری از پیش برد بلکه بی تردید بر ابهام در مسئله خواهد افزود.
🔹حکیمان و فیلسوفان طرفدار امکان و وقوع امتداد حکمت و فلسفه همچون امام خمینی، علامه طباطبایی، شهید مطهری، آیت الله خامنه ای، آیت الله جوادی آملی، آیت الله مصباح یزدی، علامه جعفری، حتي دکتر مهدی حائري و ... علی رغم تفاوت در برخی آراء و اندیشه ها، تلقی واحد و روشنی از حکمت و فلسفه دارند که به تصریح ایشان، ریشه در سنت اسلامی و میراث ۱۴۰۰ ساله علوم و معارف عقلي دارد. از این رو همگان به صراحت از #امکان و #وقوع امتداد حکمت و فلسفه سخن گفته اند و بر تکامل این مسیر عقلانی و عقلایی تاکید داشته اند. این بزرگان اندیشه و حکمت، از راه ها و روش ها و الگوهای متنوع امتداد سخن گفته اند و خود در آن مسیرها طی طریق کردند که برخی مشترک میان همگان است و برخی اختصاص به یک حکیم و فیلسوف دارد. به تعبیر دیگر، امتداد یک تفسیر انحصارگرایانه و مسیر واحد ندارد.
🔸کسی می تواند از امکان و یا امتناع حکمت و فلسفه سخن بگوید که ابتدا فهم و درک خود را از حکمت و فلسفه بيان کند و در صورت اشتراک با حکیمان و فیلسوفان در تعریف و فهم صحیح، روشها و الگوی متنوع و متکثر امتداد را #همدلانه، #عمیق و #اجتهادی از #منابع_اصلی و همه أثار بشناسد و پس از آن یک جمع بندی عالمانه از همه اراء و اندیشه های یک حکیم داشته باشد تا بتواند به الگوی و یا الگوهای موجود در آثار حکیمان دست پیدا کند و سپس به ارزیابی و داوری منطقی و برهانی بنشیند آنگاه از #امکان امتداد و یا #امتناع سخن بگوید.
🔹نه آنکه با #تحویلی_نگری، جریان جاری و ساری حکمت و فلسفه را به یک فیلسوف خاص تقلیل دهد و سپس با رویکرد #گزینشی فقط بخشی از جملات را از کل دستگاه فکري وي جدا کند و پس از آن با #جزئی_نگری، تفسیری را به متن گزینشی تحمیل کند که از پیش پذیرفته است که در حقیقت این همان #تحریف اندیشه و فکر است که همواره جامعه دینی از آن رنج برده است و موجب #امتناع_عقلانیت و سلب تفاهم منطقی و #گسست از جریان اصیل حکمت و فلسفه شده است. در گسست از جریان اصیل حکمت و با بدبینی به تاریخ فلسفه و فلاسفه، جز سوء فهم و سوء تفاهم، چیزی عاید نویسنده و متفکر و نهایتا اتهام زنی نمی شود.
ادامه دارد
#امتداد_حکمت_و_فلسفه
ایتا
https://eitaa.com/hekmat121
📌ساخت معنایی واقعیت اجتماعی براساس حکمت متعالیه
بخش چهاردهم: ثبات و تغییر در جهان اجتماعی ۳
🔹 مهمترین پیامد و نتیجه این عوارض فکری و فرهنگی و تضاد اجتماعی، سلب ایمان و اعتماد مردم(بخصوص نخبگان و جوانان) از پویایی، زایش و کارآمدی نظام فکری و اعتقادی مستقر در فرهنگ عمومی می شود، و این احساس در جامعه و ذهنیت عمومی شکل می گیرد که برای خروج از بن بست ها و فروبستهای اجتماعی باید به سراغ فلسفه ها و نظام های فکری و اعتقادی دیگری رفت که توان امتداد به عرصه های علم، زبان، هنر و فناوری را داشته باشد و بتواند نسخه های بدیع و کارآمدی را برای ساخت اجتماعي و کنترل و مدیریت تغییرات و تضادهای اجتماعی را داشته باشد. این اتفاق موجب #انقطاع_فرهنگ و ادعای #امتناع زایش فلسفه می شود.
🔸 این سلب ایمان و اعتماد از فلسفه و فرهنگ موجود و گرایش به نظام های فکری و فلسفي و طرح های کلان اجتماعی دیگر، اولا موجب رشد ادعای امتناع زایش و پویایی فلسفه و نفی امکان تدام فرهنگ می شود. ثانیا: فعالیتهای فکری، اجتماعی و رسانهیی جریانهای فکری و فلسفي دیگر برای جلب ایمان و اعتماد مردم می شود و ثالثا موجب ظهور اختلافات عمیق فکری و تشتت عقیدتی و سیاسی می شود و با تکثیر نیروها و ارائه طرح ها و فرضیه های مختلف، طبیعتا قدرت و نیروی انسانها و امکانات و سرمایه ها نیز تقسیم می شود و در نتیجه روز به روز از توان داخلی برای همبستگی و هم افزایی در حل مسائل و مشکلات کلان کاسته می شود و همچنین اقتدار بیرونی و توان و رقابت و رویارویی با سایر مکاتب و جوامع را از دست می دهد. همین امور زمینه و آبستن ظهور مشکلات و بحرانهای بیشتر و سکون و رکود و سقوط می شود.
🔹البته این به معنای نفی آزادفکری و تضارب آرا و اندیشهها نیست که این خود نوعی جمود و تحجر و موجب روزمرگی و رکود میشود. بلکه باید سازوکازی را برای آزادفکری و تضارب اندیشهها در نظر گرفت تا در یک محیط ازاد، منطقی و اخلاقی، افراد متفکر بتوانند نظرات و دیدگاههای خود را بیان کنند و از نقادی و نظرات کارشناسی صاحبنظران و اندیشمندان بهرمند بشوند در اینصورت امکان تبدبل فرضیات و ایدههای خلاقانه به نظریات علمی وجود دارد. در حقیقت "نظریه" در متن روابط علمی عمیق در محیط کاملا علمی باسازوکارهای دقیق منطقی شکل میگیرد. نظریه علمی توانمند درحل مسئله ان طرح و ایدهای است که در چنین محیطی مطرح، نقادی، چکش کاری و اصلاح شود و پس از طی این مراحل، به عنوان خروجی "جامعه علمی" به حوزه عمومی و بخشهای تصمیم گیری و مدیریتی عرضه شود به نحوی که هم بخش اعظمی از جامعه علمی از آن دفاع و ابعاد مختلف ان را تکمیل کنند و هم به مدیران و کنشکران این احساس القا شود که این طرح، مطلبی علمی، مستند، مستدل، منسجم و کارآمد است و خروجی کل نظام علمی و جامعه علمی است و یک حرف شاذ، بدعت آمیز، بلندپروازانه و خیالی نیست. چرا که در این صورت، عرصه عمومی و دستگاههای تصمیمگیری و مدیریتی آن را پس میزنند و حاضر نیستند که ریسک کنند و امکانات و سرمایههای مجموعه خود و همجنین فرصت و زمان مدیریتی خود را به پای یک طرح شاذ و... بگذارند که سرانجام آن مشخص نیست و هیچ مجموعهی علمی صاحب نظر و ذی نفوذ نیز مسؤلیت آنرا نپذیرفته است. البته شاید مدیری به واسطه شجاعت و بیباکی و یا روابط و منافع حزبی و ایدئولوژیکی زیربار این مسئولیت برود اما نوعا اینگونه بوده است که با تغییر دولتها و مدیریتها، تمام پشتیبانیها حذف و از مرجعیت مجموعهها کنار گذاشته میشود.
🔸 بنابراین ۱. حضور فعال و امتداد عینی، آشکار و تأثيرگذار نظام فکری و عقیدتی و دانش های حامل آن همچون فلسفه، کلام و عرفان در چهار عرصهی علم، زبان، هنر و فناوری و ۲. زایش، ابتکار و نوآوری در چهار عرصه مذکور برای جلوگیری از روزمرگی، سکون و رکود در نظریه های علمی، شبکه مفاهیم و ساختار زبانی، نمادها و نشانها و فناوری ها و ۳. ساخت جامعه علمی و شبکه متصل و منسجم متفکران و کنشگران علمی و عملی ضرورتی غیرقابل انکار برای ادامه حیات اجتماعی و بقا نظامات اجتماعی و سیاسی است.
🔹 از آنجا که حرکت، تحوّل، تجدد و تنوع سنّت طبیعی این جهان و هماهنگ با فطرت و سرشت آدمي است و جمود، تحجّر، روزمرگی و سکون با فطرت انسان ناسازگار است، همواره عرصه های علم، زبان، هنر و فناوری با تغییرات و تحولاتی همراه است. از این رو، نظام فکری و عقیدتی می بایست به همه تغییرات و تحولات زیربنایی و روبنایی حیات انسان توجه کند و تبیینی فلسفي از تغییر و تحول و فرآیندهای آن داشته باشد. بدون داشتن نظریهای فلسفي در تبیین چیستی و چگونگی #حرکت و #تغییر نمیتوان در عرصههای چهارگانه مذکور حضوری فعال، پویا، سازنده و تاثیرگذار داشت.
ادامه دارد...
#واقعیت_اجتماعی
#حکمت_متعالیه
#حکمت_عملی
#جامعهشناسی
#فرهنگ
#تربیت
#فرهنگ_سازی
#حرکت
#تغییر
https://eitaa.com/hekmat121/745
📌 تغییر و تغایر در گفتمان انقلاب
⏹ بخش ۳ از ۵۰
🔹 توجه به تحولات علمی و فناورانهی در غرب و آثار فکری، فرهنگی و سیاسی دو مکتب مهم #لیبرالیسم و #سوسیالیسم بر جوامع اسلامی از جمله موضوعاتی بود که در لابهلای آثار استاد مطهری، ذهنم را به خود مشغول میداشت و روز به روز این پرسش بیشتر مطرح میشد که چرا غرب در عین پیشرفتهای علمی و فناورانه، از خدا و دین، بیشتر فاصله گرفته و به مادیگری و الحاد متمایل شده است؟ آیا این الحاد و مادیگرایی محصول رشد عقل، علم، سرمایهداری و توسعهی فناوریهاست یا معلول ضعف در بنیانهای فکری و فلسفی آنها است؟
🔸 کتاب #علل_گرایش_به_مادیگری استاد مطهری بهترین متن برای پاسخ به این پرسشهای فلسفی بود. استاد مطهری در این کتاب براساس نظریه #فطرت به تحلیل فلسفی و اجتماعی تمدن غرب پرداختهاند و روشن ساختهاند که مجموعهای از علل فکری و فلسفی و عوامل اجتماعی و سیاسی دست به دست داد تا تمدن غرب به دام مادیگری بیافتد.
🔹 مقدمهی کتاب با عنوان «ماتریالیسم در ایران» برایم بسیار خواندنی و جذاب بود. چرا که به معرفی جریاناتی میپرداخت که سعی داشتند که تراث تمدنی و همچنین اسلامی را با مادیگرایی و پیشرفتهای مادی همسو نشان دهند. اما از این خطرناکتر، جریانی است که بر پایهی منطق دیالکتیک و ادبیات تند انقلابی به دنبال تفسیری از قرآن است تا فرهنگ اسلامی را فرهنگ انقلابی و تضادگرا معرفی کند. استاد از این جریانات با عنوان «ماتریالیسم منافق» یاد میکند که حقیقتا برایم بسیار انذار دهنده و نگران کننده بود. با مطالعهی این مقدمه بود که با ریشههای انحرافات مجاهدین خلق و گروهک فرقان بیشتر آشنا شدم. (گروهکی که در سال ۱۳۵۸ مغز متفکر انقلاب اسلامی، استاد مطهری را به جرم انتقاد از دکتر شریعتی ترور کردند.) جریانهایی که بعدها به #چپ_اسلامی مشهور شدند.
🔸 جریانات چپ که به تدریج بعد از مشروطه در ایران شکل گرفت نوعی واکنش علیه جریانهای لیبرال مسلک بود. جریانات چپ بدون آنکه ریشه در تاریخ و سنت اسلامی داشته باشند برآیند ترجمهی متون سوسیالیستهای غربی در قرن ۱۸ و ۱۹ است که بر مفاهیمی چون عدالت و برابری تاکید دارند و با نابرابریهای برآمده از نظامات طبقاتی و سرمایهداری سر ستیز دارند. منطق دیالکتیک هگل که بر #تغییر و #تغایر و #نسبت و #تناسب استوار است بهترین مستمسک فکری برای توجیه ستیز و تقابل با لیبرالیسم و سرمایهداری بود. چون بر مبنای این اندیشه «همه چیز از مبارزه به وجود میآید...» (نقدی بر مارکسیسم، م.آثار ج۱۳ص۸۳۵)
🔹 #چپ_اسلامی با تأکید بر منطق دیالکتیک و تفسیر تضادگرا از هستی و انسان، جامعه و تاریخ به دنبال تفسیری انقلابی و تقابلی از اسلام هستند و از طرح #اسلام_انقلابی در مقابل #انقلاب_اسلامی دفاع میکردند. در خاطرات مختلف از زندگی ایشان خواندم که استاد مطهری معتقد بوده که این جریانات چپ اسلامی، پای منبر برخی از روحانیون و ائمه جماعت تهران و درس تفسیر و نهجالبلاغه آنان به چنین اندیشههایی روی آوردهاند. روحانیونی که تحت تاثیر ادبیات برخی از روشنفکران سوسیال مسلک، بودند و قرآن و نهجالبلاغه را سوسیالیستی فهم میکردند و به خورد مخاطبین خود میدادند. منشورات سوسیالیستی با قرائت مارکسیستی آن، مثل نقل و نبات در فضاهای روشنفکری و اجتماعی آن زمان وجود داشت و از جذابیت بسیار زیادی برخوردار بود چون برای مقابله با لیبرالیسم و نظام سرمایهداری غرب تولید ادبیات کرده بود و به علم انقلاب بدل شده بود. از اینرو، این مسئله بسیار جذاب مینمود که چرا برخی از روحانیون و جوانان مسلمان برای مقابله با نظام سرمایهداری و اقامه عدالت به مکتب مارکسیسم و سوسیالیسم پناهنده شدند و درصد جمع میان مبانی منطقی و فلسفی سوسیالیسم با منابع و متون اسلامی افتادند؟
🔸همین پرسشها میل مطالعهی سایر آثار استاد شهید مطهری را بیشتر میکرد تا معلوم شود که جریانهای #چپ_اسلامی به کدام بخشهای مارکسیسم دل بستهاند و بر آن اساس، انسان، هستی، جامعه و اسلام را تعریف میکنند.
🔹 اینگونه احساس میکردم که از منظر استاد مطهری واژه #دیالکتیک و اصل تضاد به همراه مفهوم #فلسفه_شدن مهمترین مفاهیم دستگاه فلسفی هگل و مارکسیسم است که در تقابل با حکمت الهی و فلسفه اسلامی است و بنیان همهی تجدیدنظر طلبیها و انحرافات تمدن غرب است و باید وقت زیادی را جهت فهم آنها صرف کرد تا به روح و جوهر جریانات #چپ پی برده شود، بدین جهت وقت زیادی را برای فهم این مفاهیم صرف کردم اما همچنان نقاط مبهم و مجهول زیادی وجود داشت.
🛑 ادامه دارد ...
#نقد
#تغییر_و_تغایر
#فلسفه_شدن
•┈┈••✾••┈┈•
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/1844
📌 تغییر و تغایر در گفتمان انقلاب
⏹ بخش ۴ از ۵۰
🔸 علاوه بر کتاب علل گرایش به مادیگری، کتابهای #نقدی_بر_مارکسیسم و چهار مجلد #فلسفه_تاربخ انصافا یک دایرة المعارف بسیار ارزشمند بود که از طریق آنها توانستم با #سوسیالیسم، #مارکسیسم و #منطق_دیالکتیک و #فلسفه_شدن آشنا شوم.
🔹 دغدغه اصلی جریانات چپ، رسیدن به سوسیالیسم است و «سوسیالیسم یعنی زندگی اجتماعی که «من» ها تبدیل به «ما» بشود و این هم مشروط به این است که مالکیت ابزار تولید از صورت انفرادی به صورت اجتماعی دربیاید، و مالکیت ابزار تولید هم از صورت انفرادی به صورت اجتماعی در نمیآید مگر آنکه ابزار تولید به یک مرحله خاصی از تکامل برسد.»(فلسفه تاریخ،ج۳ص۳۱۷) برای رسیدن به این مرحله نیاز به یک دستگاه منطقی و فلسفی است که هگل آن را فراهم کرده است.
🔸 با مطالعه این آثار مشخص شد که حرف اصلی هگل و مارکس و امثال اینها این است که همهی امور درحال حرکت است و این هم محصول دیالکتیک و تضاد درونی امور است.
هگل با نفی منطق صوری، فلسفهی خود را بر منطق دیالکتیکی استوار میداند که بر محور یک سلسله مقولات ذهنی غیر قابل انکار میچرخد که جایگزین بدیهیات در منطق صوری است. این مقولات در چند دستهی سه تایی استوار است.
دستهی اول آن مقولات سهگانهی «هستی، نیستی، گردیدن (شدن)» است. هستی و نیستی مقولات ثابت نیستند. بلکه در روند «شدن» سیر میکنند.
هگل ضدیت و تناقض را به دیالکتیک خود افزود و تناقض را پایهی فعالیت طبیعت و موجودات دانسته که درصورت عدم وجود چنین تناقض و تضادی، سکون بر آنها حکمفرما است.
🔹از مهمترین حرفهای هگل نفی علیت است. او میگوید: «توضیح عالم بر اساس علیت صحیح نیست و یگانه راه توضیح و تفسیر عالم بر اساس استنتاج نتیجه از دلیل است.»(م.آثار، ج ۱۳، ص:۱۹۵- ۲۰۷) زیرا هگل معتقد است، اصل علیت (نظام علت و معلول) نمیتواند تفسیر درستی از جهان هستی ارائه کند، چون براساس این اصل نمیتوانیم به آخرین حلقه علتها در توضیح جهان دسترسی پیدا کنیم. همچنین در صورت دستیابی به علت نهایی، باز هم سؤال از خود علت نهایی وجود دارد و مشکلی را حل نکرده است.
🔸همچنین او معتقد است: «اصول دیالکتیک را همینطور که بر طبیعت تعمیم میدهند بر افکار و بر اصول تفکر هم تعمیم میدهند و میگویند همه چیز در حرکت است، همه چیز مشمول اصل تضاد است حتی خود فکر و خود اصول تفکر»(فلسفه تاریخ،ج۱،ص۷۶) بر این مبنا، همه علوم جهتدار هستند و روبنایی از مناسبات اجتماعی و معادلات سیاسی اند که با تغییر آن مناسبات تغییر خواهند کرد. لذا هیچ فلسفه و علم ثابتی نخواهیم داشت در حالی که فلسفه قدیم و متافیزیک چون بر هستی و وجود استوار است ادعای ثبات دارد و فقط به تفسیر جهان میپردازد و امکان تغییر جهان را ندارد. در حالیکه انسان به دنبال تغییر جهان و چگونگی کنترل شرایط باید باشد نه تفسیر آن. از این رو، از برهان عقلی و متافیزیک و فلسفهی هستی دل کنده و به دیالکتیک (جدل) و تاریخ و #فلسفه_شدن روی آوردند و ادعا دارند که متافیزیک و فلسفه ناقص است و جهان را پراکنده و ثابت مینگرد و دیالکتیک جهان را یک #کل شبکهای، #سیستمی و پویا میبیند. لذا وقتی «منطق دیالکتیک را شرح میدهند میگویند: دیالکتیک برخلاف متافیزیک، طبیعت را مجموعه تصادفات اشیاء و پدیدههایی که از یکدیگر مجزّا و منفرد بوده و به یکدیگر وابستگی ندارند، نمیداند؛ دیالکتیک برخلاف متافیزیک که برای طبیعت یک حالت آرامش و رکود و سکون تغییر ناپذیر قائل است، آن را متحرّک و در حال تحوّلات پیدرپی میداند.» (علل گرایش به مادیگری، س۱۳)
🔹 در تلقی چپگرایان، فلسفهی هستی و متافیزیک، بر محور عقل و خرد استوار است و در نهایت به منطق و برهان میانجامد و این امر کاملا انتزاعی (ایدئالیستی) و به دور از عینیت و کنترل و سرپرستی جامعه است و نمیتواند به مبارزه با نظام سرمایهداری و کشورهای امپریالیستی بپردازد و نهایتا در خدمت آنها قرار میگیرد.
اما فلسفهی شدن بر محور منطق #دیالکتیک و محوریت مفاهیمی همچون #تضاد، #تغییر، #تغایر، #نسبت، #تناسب و #هماهنگی است و به سیر جدال و تضاد در طبیعت، ذهنیت و تاریخ متوجه است؛ لذا روش دیالکتیک، دینامیک و پویا است، و مانند منطق صوری ایستا و ثابت نیست. تنها این روش است که به فلسفهی تاریخ میانجامد که عینیتگرا است و به کنترل جامعه و سرپرستی ارادهها معطوف است.(ر.ک: فلسفه تاریخ ج۲ص ۳۲، نقدی بر مارکسیسم، م.آثار، ج۱۳، ص۶۷۱ - ۶۸۴)
🔸 لذا تنها با تولید فلسفهی شدن و کشف چگونگیهاست که تغییر جهان، کنترل ارادهها، سرپرستی جامعه، مبارزه با نظام سرمایهداری و توجه به تحول و تکامل و کارآمدی و کنترل عینیت ممکن میشود.(فلسفه تاریخ، ج۲،ص۲۰۶)
#فلسفه_شدن
#تغییر_و_تغایر
#نقد
🛑 ادامه دارد ...
#نقد
•┈┈••✾••┈┈•
❇️ #امتداد_حکمت_و_فلسفه
https://eitaa.com/hekmat121/1849
هدایت شده از حسام الدین نژادمحمد
📌تغییر مرجعیت فکری انقلاب
🔷انقلاب اسلامی ایران نتیجه حکمت و فقاهت متفکران، فقیهان و فیلسوفانی بود که در کوران حوادث انقلاب پای در میدان گذاشتند و با فکر، قلم و بیان خود به احیای تفکر اجتماعی اسلام و تبیین معارف ناب اسلامی پرداختند و با آسیب شناسی دقیق جامعه ایرانی و مدرنیته وارداتی، مسیر تغییر و انقلاب اساسی جامعه را روشن ساختند و در این راه از هیچ تلاش و کوششی فرو گذار نکردند #امام_خمینی، آیت الله #امام_خامنه ای، #شهید_مطهری، #شهید_بهشتی، #شهید_باهنر، #شهید_مفتح و پس از ایشان، آیت الله #مشکینی، آیت الله #فاضل_لنکرانی، علامه #مصباح_یزدی و آیت الله #جوادی_آملی، آیت الله #مهدوی_کنی از جمله متفکران اصیل انقلابی بودند که با جامعیت فقهی و حکمی در وسط میدان تبیین و مبارزه فکری و عملی در راه اصلاح جامعه و تبیین اساس فکری انقلاب اسلامی بودند.
🔷اما متاسفانه چند صباحی است که برخی از جریانات فکری و سیاسی در کشور در صدد #کنار_گذاشتن این متفکران و جایگزین کردن افراد دیگری هستند و حتی به جعل تاریخ و خاطره سازی روی آوردند و از پیشتازی مراد خود در انقلاب و استادی آنها بر متفکران انقلاب سخن می گویند و متاسفانه برخی از طلاب جوان و دانشجویان دغدغه مند انقلابی بی خبر از حقایق تاریخی تحت تأثير جو روانی رسانه ها، این مدعاها را می پذیرند و به شخصیت های فکری آنها دل می سپارند.
🔷تبلیغات گسترده رسانهای و آموزشی جریانهایی در اطراف چهرههایی همچون سیدمحمدحسین #تهرانی، سیدمنیرالدین #حسینی، شیخ علی #صفایی، سید احمد #فردید، میرزا مهدی #اصفهانی و مکتب تفکیک و برخی دیگران از چهرههای جوان حوزوی و دانشگاهی با شعارهای انقلابی، عدالتخواهی، تمدنسازی در ميان طلاب و دانشجویان و تبدیل آنها به متفکران اصلی جامعه و مرجعیت بخشیدن به افکار آنها در جبهه انقلاب و غفلت عامدانه و تخریب هوشمندانه متفکران اصیل انقلاب اسلامی، مقوله ساده و پیش پا افتاده ای نیست؛ بلکه بسیار جای تامل و تفکر و نگرانی دارد و اگر بدان توجه جدی نشود باید منتظر #تغییر بنیانهای مکتب و گفتمان انقلاب اسلامی بود که بزرگترین چالش در پیش روی جامعه اسلامی و فرایند تکاملی انقلاب اسلامی است. که به تعبیر حکیم انقلاب امام خامنه ای موجب #فروریختن_سقف مکتب فکری انقلاب می شود که غیر قابل جبران و ترمیم خواهد بود.
🔷البته این به معنای عدم استفاده از آثار و اندیشه های افراد مذکور و سایر اندیشه وران نيست _که باید به اندازه هماهنگی آن با مکتب فکری انقلاب اسلامی بهره برد_ بلکه مسئله جایگزین کردن آنها و #تغییر_مرجعیت فکری انقلاب اسلامی است. بدون تردید مکتب فکری انقلاب اسلامی خود بنیانهای فلسفي و فقاهتی مستقل و آشکاری دارد که در آثار امام خمینی و شاگردان برجسته ایشان و رهبر معظم انقلاب اسلامی امام خامنه ای تشریح و تبیین شده است و همان باید ملاک سنجش و بهره گیری از آثار و اندیشه های دیگران باشد.
🔷از تاریخ گذشته و وقایع صدر اسلام تا حوادث مشروطه باید عبرت گرفت. چرا که تغییر مرجعیت فکری و فرهنگی در آن حوادث هرچند که نوعا با دغدغه های مثبت انجام شده است باعث گسترش اختلافات و تشتت های فکری شده است و در نتیجه قدرت فکری و وحدت جمعی را تضعیف کرده است و به تدریج در فضای آشفته و پر تنش اجتماعي و فرهنگی، جریانات انحرافی در بنیانها و مسیر حرکت تکاملی انقلاب اسلامی به وجود آمده است و این جریانات انحرافی با مریدبازی، تفاهم اغواگرایانه، تبلیغات رسانه ای، جعل تاریخ و خاطره سازی از این غبار آلودگی و سرگشتگی سوء استفاده کرده و جامعه را به انحراف و التقاط کشانده اند. همچنان که نشانه های این التقاط و انحرافات را در برخی مریدان و شاگردان افراد مذکور می توان شناسایی کرد و از فعالیت های گسترده آشکار و مخفی آنها می توان گزارش مفصلی تهیه و به افکار عمومی عرضه کرد.
فاعتبروا یا اولی الابصار
🔸حسام الدین نژادمحمد | عضو شوید
https://eitaa.com/joinchat/1493434881Cd2ee051bf3