eitaa logo
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
987 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
491 ویدیو
55 فایل
•[ بـِـسْمِ رَبِّ الشُّهَدا ]• •{ڪانال شہید محمد ابراهیم همت}• 🌹|وَقتے عِشْق عاقل مےشود،عَقْل عاشق مے شود،آنگاہ شہید مےشوید|🌹 🌷شهید مصطفی چمران🌷 @deltange_hemmat68 @shahidhemmat68 انِتقاد،پیشْنَهاد،پروفایلِ سفارشی
مشاهده در ایتا
دانلود
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌹قسمت پنجاه وهفت #کرامات_و_معجزات_شهدا 🚗با ماشین شخصی رفتیم جنوب. اول دوکوهه. انقدر خوشحال بودم کن
🌹قسمت پنجاه وهشت #کرامات_و_معجزات_شهدا -رضا رضا چی شدی دستش رو قلبش بود هیچ حرفی هم نمیزد رضااااااا رضااااااا رضااااااا توروخدا جواب بده 😭 جای نبود که زنگ بزنیم اورژانس با ماشین شخصی خودمون بردیمش اهواز 🏃دویدم داخل، خانم توروخدا حال همسرم خوب نیست. 👤پرستار اومد، اونم داد زد خانم رفیعی دکتر محمدی پیچ کن. 🚐سریع انتقالش دادن خط رو دستگاهها خیلی پایین میشد ۲۰۰ سی سی شوک، هی این شوکها بیشتر میشد اما رضا چشماش باز نکرد... جیغ دستگاه بلند شدو رضا برا همیشه جسمش رفت 😭 🕊باورم نمیشد رضا رفت و من تنها شدم... پیکر پاکش را با آمبولانس انتقال دادیم تهران. از روزی تلخ و سخت فقط یه فیلم تار یادمه ضجه ها و جیغ های من تشییع رضا رو دوش مردم درحالی که من تو بیمارستان بودم😔 🏴تا هفتم بیمارستان بستری بودم بعدش اومدم خونه در اتاق بستم تا چهلم همین بود کارم. 😒باهاش لج کرده بودم سر خاکش نمیرفتم دو روز بعداز چهلم رفتم مزارش، با گریه شروع کردم به حرف زدن : تو که میدونستی من دیگه هیچکسی رو نداشتم، پدرم مادرم همه کسم تو بودی؛ چراااا رفتی، چراااا، چرا تنها گذاشتی.... ادامه دارد... #حنانه #شهید http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
. 📝 متن خاکریز خاطرات ۷۴ ✍ دغدغه‌ی جالب و تأمل‌برانگیز یک رزمنده در آستانه‌ی شهادت #متن_خاطره می‌گ
#طرح_مربع 👆خاکریز خاطرات ۷۵ 🌸 مسئولین بخوانند ، تا بدانند شهدا هر چه مسئولیت‌شان بالاتر می‌رفت ، سبک زندگی‌شان چگونه می‌شد #زندگی_به_سبک_شهدا #ساده‌زیستی #مسئول #زهد #شهیدحسن_باقری http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#طرح_مربع 👆خاکریز خاطرات ۷۵ 🌸 مسئولین بخوانند ، تا بدانند شهدا هر چه مسئولیت‌شان بالاتر می‌رفت ، س
#طرح_مستطیل 👆خاکریز خاطرات ۷۵ 🌸 مسئولین بخوانند ، تا بدانند شهدا هر چه مسئولیت‌شان بالاتر می‌رفت ، سبک زندگی‌شان چگونه می‌شد #زندگی_به_سبک_شهدا #ساده‌زیستی #مسئول #زهد #شهیدحسن_باقری http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#طرح_مستطیل 👆خاکریز خاطرات ۷۵ 🌸 مسئولین بخوانند ، تا بدانند شهدا هر چه مسئولیت‌شان بالاتر می‌رفت ،
. 📝 متن خاکریز خاطرات ۷۵ ✍ مسئولین بخوانند ، تا بدانند شهدا هر چه مسئولیت‌شان بالاتر می‌رفت ، سبک زندگی‌شان چگونه می‌شد بعد از شهادت حسن رفتیم اتاقی که توی دزفول ‌کرایه‌ کرده بود. وسایل زندگی حسن توی اتاق، یه موکت بود و چند تا پتو... چند تا لباسِ بچه‌گونه هم داشتند برای تنها بچه‌ی پنج ماهه ‌اش ؛ و تعدادی ظرف و وسایل جزئی و مایحتاج اولیه دوستانش به او می‌گفتند: لااقل برای راحتیِ مهمون‌هات یک قالی تهیه‌ کن. آخر سر حسن با اصرار زیاد دوستان یک موکت برای پذیرایی از مهمانان خرید ... این بود زندگی یک فرمانده 📌خاطره‌ای از زندگی سردار شهید حسن باقری « غلامحسین افشردی» 📚منبع:کتاب بر خوشه خاطرات،صفحه 38 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
 اهل‌بیت گفتن 😇 کونوا لَنا زَیْناً... برای ما زینت باشید🍃⚘..؛ شهید زین‌الدین از بس زیبا بود که خوشگلِ خوشگلا، یوسف زهرا♥️، خریدش! تا خریدنی نشیم شهید🌹 نمیشیم. حاج حـسین یکـتا ♡ ♥️•°‌‌‌‌|‌ⓙⓞⓘⓝ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
امروز پنجشنبه بیست ویکم آذر☺️ روزبیست و یکم چلہ ے حدیــــث ڪـــساء👌 🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀 🌺به نیت فرج آقا امام زمان(عج) و سلامتے امام زمان(عج)🌺 و هدیه به روح سردار خیبر 🌹شهید حاج محمد ابراهیم همت🌹 و به نیابت از همه ے 🌺شــــهداے مدافـــع حـــرم🌺 🌺و شـهداے دفـــاع مقـــدس🌺 و به نیت حاجات عزیزان زیر مے باشد👌 🌹🥀🌺🌸🌼🌻🌹🥀🌺🌸🌼🌻 روز بیست ویکم ازهرگروه به نیابت حاجات افراد زیر است👌 گروه اول:گروه سردار خیبر حاج محمد ابراهیم همت ۱.خانم بهرامے 🌹🥀🌺🌸🌼🌹🥀🌺🌼🌺🥀🌸 گروه دوم:گروه سردار شهید حاج حسین خرازے ۱.خانم حیدرے 🌹🥀🌺🌸🌹🥀🌺🌸🌹🥀🌺🌸 گروه سوم:گروه شهید ابراهیم هادی ۱.خانم بابایے(شهداشرمنده ایم) 🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹🌺🥀🌹 🔈بزرگواران توجه داشته باشن هرکدوم ازافراد توهرگروهی هستند باید حدیث کسای امروز رو به نیت حاجات هم گروهی خود بخونن هرکسی خوند به پی وی زیر همراه باکد و نام گروه ارسال کنند @deltange_hemmat68 مانند زیر کد ۲۱گروه شهید همت✅ نشون دهنده این هست حدیث کسا در گروه خودم به نیابت خانم یاآقای فلانی در روز بیست ویکم تلاوت شد👌👌 همه افراد حتما قرائت کنند و اعلام کنند👌 حاجت رواشید🙏 یازهرا(س)✋ ان شاالله همه ی افراد گروه حاجت رواشند👌 التماس دعا👌 یازهرا(س) http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
. 📝 متن خاکریز خاطرات ۷۵ ✍ مسئولین بخوانند ، تا بدانند شهدا هر چه مسئولیت‌شان بالاتر می‌رفت ، سبک ز
#طرح_مربع 👆خاکریز خاطرات ۷۶ 🌸 خانوم‌ها اگر زینبی باشند، ضرباتشان به دشمن ، اندازه ی شهدا کوبنده خواهد بود #تکلیف_گرایی #حضرت_زینب #دفاع_از_اسلام #استکبارستیزی #شهدای_زن #بنت_الهدی_صدر http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#طرح_مربع 👆خاکریز خاطرات ۷۶ 🌸 خانوم‌ها اگر زینبی باشند، ضرباتشان به دشمن ، اندازه ی شهدا کوبنده خو
#طرح_مستطیل 👆خاکریز خاطرات ۷۶ 🌸 خانوم‌ها اگر زینبی باشند، ضرباتشان به دشمن ، اندازه ی شهدا کوبنده خواهد بود #تکلیف_گرایی #حضرت_زینب #دفاع_از_اسلام #استکبارستیزی #شهدای_زن #بنت_الهدی_صدر http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#طرح_مستطیل 👆خاکریز خاطرات ۷۶ 🌸 خانوم‌ها اگر زینبی باشند، ضرباتشان به دشمن ، اندازه ی شهدا کوبنده
. 📝 متن خاکریز خاطرات ۷۶ ✍ خانوم‌ها اگر زینبی باشند، ضرباتشان به دشمن ، اندازه ی شهدا کوبنده خواهد بود سیده بنت الهدی بسیار فداکار بود و با تمامِ توانِ خود برای برافراشتنِ پرچمِ حق و اسلام می‌کوشید. همواره به زنان می‌گفت: اسلام غریب است و دلسوز کم دارد... با همه‌ی وجود در راه این هدف جلو رفت، تا به شهادت رسید. بعد از اینکه صدام ایشون رو به شهادت رسوند ، یه عده بهش گفتند: چرا خواهرِ صدر رو به قتل رسوندی؟ صدام در پاسخ گفت: من قضیه‌ی حسین(ع) در کربلا رو تکرار نمی‌کنم ، زینب(س) بعد از برادرش زنده ماند، و یزید و آل امیه را رسوا کرد 📌خاطره‌ای از زندگی شهیده سیّده بنت‌الهدی صدر 📚منبع: نشریه شاهد یاران ، شماره 18 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌹قسمت پنجاه وهشت #کرامات_و_معجزات_شهدا -رضا رضا چی شدی دستش رو قلبش بود هیچ حرفی هم نمیزد رضااا
🌹قسمت پنجاه ونه 😔دلم سوخته بود الان که فکر میکنم میبینم رفتارام اصلا خوب نبود... 📸عکسامونو پاک کردم، اصلا مزار شهدا نمیرفتم همه درای دنیا به روم بسته بود. طول زندگی من ۳۰ روز بود و حالا تنهای تنها بودم، بابام که از خونش بیرونم کرده بود رضا هم که تنهام گذاشته بود. 😭دلم میخواست بمیرم، اشکام میومد. خدایا همش ۳۰روز 🕊یهو یکی صدام کرد انگار صدای رضا بود حنانه بیا پیشم. با سرعت برق لباس پوشیدم رفتم مزارشهدا فقط فقط گریه کردم هفت هشت ساعت گریه مداوم از جا پاشدم گوشیم زنگ خورد... ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌹قسمت پنجاه ونه #کرامات_و_معجزات_شهدا 😔دلم سوخته بود الان که فکر میکنم میبینم رفتارام اصلا خوب نبو
🌹قسمت شصت از جا پاشدم گوشیم زنگ خورد -الو بابا: پاشو بیا خونه 😭همین سه کلمه رو پدرم بهم گفت اما این که گفت برگرد خونه داشتم بال درمیاوردم وسایلم جمع کردم برگشتم خونه بابام. پدرم درحال انجام یه معامله گنده فرش با یه تاجر آمریکایی بود اما واسطه یکی از دوستاش بود که تو ترکیه تجارت میکرد. 💰جریان چند صد میلیون پول بود، پدرم خیلی خوشحال بود قرار بود ۱۵ تیرماه معامله انجام بشه و تاجر ترکی کانترهای فرش را بفرسته آمریکا پول دریافت کنه پول اصلی که مال بابا بود بفرسته به حساب بابا فرش ها ارسال شد ترکیه دوهفته از ارسال فرشها گذشت اما هنوز پول ب حساب بابا ریخته نشده بود. 📞هرچقدر هم به گوشی تاجر ترکی زنگ میزدیم فقط یه جمله مشترک مورد نظر خاموش می باشد نصیبمون میشد. سه هفته گذشته بود که یه ایمیل ناشناس برای بابا اومد محتواش این بود که دنبال پولت نباش رفیق 📋شکایت کردیم به پلیس بین الملل، تاجر آمریکایی پول واریز کرده بود به حساب تاجر ترکی اون پول را بالا کشیده بود و شده یه قطر آب. 🔺وقتی از دفتر پلیس بیرون اومدیم بابا تا خونه ی کلمه هم حرف نزد -بابا یه لیوان آب برات بیارم یهو غش کرد افتاد زمین، باباااااا باباااااا بچه ها زنگ بزنید. 🚑آمبولانس بابا را انتقال دادن بیمارستان میلاد. دکتر گفت باید سریع انتقال داده بشه اتاق عمل ساعتها به کندی میگذشت تا دکتر از اتاق عمل خارج شد... ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#شهیدهمت به روایت همسرش5 #قسمت_نودویکم یک بار که زنگ زد گفتم چهار تا زنگ هم تو بزن احوالمان را بپرس
#شهیدهمت به روایت همسرش5 #قسمت_نود_و_دوم اوایل اسفند بود.من برای دیدن یا شنیدن صدای #ابراهیم ثانیه شماری می کردم. یک روز در میان زنگ📞 می زد.آخرین بارش سه شنبه بود،شانزده اسفند،ساعت چهارونیم عصر.چندبار گفت خیلی دلم برات تنگ شده.💔گفت می خواهم ببینمتان.گفتم می آیی؟گفت اگر شد که بیست وچهار ساعته می آیم می بینمتان و برمی گردم.🍃اگر نشد یکی را می فرستم بیاید دنبالتان.مکث کرد گفت می آیید اهواز اگر بفرستم؟گفتم کور از خدا چی می خواهد؟گفت سختت نیست با دو تا بچه؟😢گفتم با تمام سختی هاش به دیدن تو می ارزد.👌 یک هفته گذشت.نه از خودش خبری شد نه از تلفنش.داشتم خودم را برای دیدنش برای آمدنش آماده می کردم.خانه را تمیز می کردم و خیلی کارهای دیگر.شبی، حدود نصف شب.احساس کردم طوفان شده.به خواهر کوچک ترم گفتم انگار می خواهد طوفان بدی بشود؟🌪 گفت اصلاً باد هم نمی آید.چه برسد به طوفان.باز خوابیدم،باز بیدار شدم.گریه هم کردم.😓گفت چته امشب تو؟ گفتم وحشت دارم.گفت از چی؟ گفتم از شب اول قبر.😥گفت این حرف های عجیب غریب چیه که می زنی امشب تو؟شب بعد خواب دیدم رفته ام جلو آینه ایستاده ام و دو طرف فرق سرم دو موی کلفت سفید هست.تعبیرش را بعد فهمیدم،وقتی که برادر هفده ساله ام فردین در محور طلایه شهید شد🕊 و خبرش را روز سوم #ابراهیم به من دادند.😔 راوی:همسرشهید #محمدابراهیم‌همت #ادامه_دارد... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f