eitaa logo
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
979 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
491 ویدیو
55 فایل
•[ بـِـسْمِ رَبِّ الشُّهَدا ]• •{ڪانال شہید محمد ابراهیم همت}• 🌹|وَقتے عِشْق عاقل مےشود،عَقْل عاشق مے شود،آنگاہ شہید مےشوید|🌹 🌷شهید مصطفی چمران🌷 @deltange_hemmat68 @shahidhemmat68 انِتقاد،پیشْنَهاد،پروفایلِ سفارشی
مشاهده در ایتا
دانلود
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#عکس_نوشته #استوری اگر برای خدا جنگ میکنید... #شهید_حسین_خرازی(مشخص شده اند)در کنار ایشان #مقام_معظ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هروقت میخواست برای بچه ها یادگاری بنویسه مینوشت : من کانَ لِلّه کانَ اللّه لَه... . این نیز بماند یادگار... 🌸 . همت بی پایان... رفاقت بی پایان... . رفیق حسینی من... به پاس تشکر از تمام لحظه هایی که کنارم بودی... حواست بهم بود... هوامو داشتی... یه هدیه کوچک تقدیم هیئتی میکنم که به نام توهِ... که مطمئنم تو تک تک مراسماش حضور داشتی... . ♥️ 🌺🌸🌱 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
✍: زندگی‌نامه شهید حاج #محمد_ابراهیم_همت #قسمت_اول : 1- (#دوران_کودکي ): حاج محمد ابراهيم همت در ر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍: زندگی‌نامه شهید حاج : 1- ( ): پدرش از دوران کودکي او چنين مي گويد: «هنگامي که خسته از کار روزانه به خانه برمي گشتم، مي ديدم فرزندم تمامي خستگي ها و مرارت ها را از وجودم پاک مي کرد و اگر شبي او را نمي ديديم برايم بسيار تلخ و ناگوار بود.» اشتياق محمد ابراهيم به قرآن و فراگيري آن باعث مي شد از مادرش با اصرار بخواهد که به او قرآن ياد بدهد و او را در حفظ سوره ها کمک کند. اين علاقه تا حدي بود که از آغاز رفتن به دبيرستان توانست قرائت کتاب آسماني قرآن را کاملا فرا گيرد و برخي از سوره هاي کوچک را نيز حفظ کند..... . .... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌹🌺🌸🌺🌹🌸🥀🌺🌹🌸🥀🌺 این قسمت دشت هاے سوخته فصل هشتم قسمت 3
زندگینامه سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت 🌹🥀🌺🌸🌼🌻🌹🥀🌺🌸🌼🌹 این قسمت دشت هاے سوخته فصل هشتم قسمت 4⃣5⃣1⃣ که زخمی دنبالش کشیده می شد، گفت: با قرارگاه تماس بگیر!😭😢 بیسیم چی تماس گرفت. دستگاه خش خش می کرد: ارتباط برقرار نمیشه حاجی!😢😭😔 دوباره سعی کرد. باز هم موفق نشد !😭😢 چیکارش کنم خط نمیده!😢 خط نمیده !اونقدر بگیر تا بده!👌 بیسیم چی که نوجوانی ۱۷ ۱۸ ساله بود، دوباره تماس گرفت.👌 این بار صدای ضعیفی از آن طرف شنید. خوشحال شد .گفت:☺️☺️ خط داد حاجی جون !خط داد، بفرما !😄 و گوشی را داد به حسین قجه ای. حسین با صدای آن طرف تماس گرفت. حاج عباس برقی بود .گفت :😊 سلام حاجی !😊 سلام حسین جان! چه خبر؟ کجایید؟😢 حاجی جان! ما اینجا گیر افتادیم و احتیاج به کمک داریم !😭 حسین جان من با حاج همت صحبت می کنم، ببینم چی میشه !😢👌 حاج عباس !بچه ها اینجا همه لت و پار شده اند... بگو... بگو...😔😭 دوباره صدا قطع شد .😔 این بار هم بیسیمچی هر چه سعی کرد دوباره تماس بگیرد ،موفق نشد .😔 صدای ضجه ی بچه هایی که زخمی شده بودند ،حسین را اذیت می کرد.😭😔 با اینکه دست و پای خودش هم از شدت خستگی، ضعف و گرسنگی میلرزید،😔 هر بار به سمت یکی از زخمی ها می رفت و سعی می کرد به او امید زیستن بدهد.😢 بچه ها هم رو به او لبخند می زدند.😌 درد را در خود فرو می بردند و سعی می کردند که فرمانده شان اذیت نشود.😢 آنها یک هفته تمام شبانه روز جنگیده بودند و دیگر توان ادامه جنگیدن را نداشتند😢 بیش از دوسوم نیروهای گردان سلمان شهید شده بودند.😭 آنهایی که مانده بودند ،توان جنگیدن نداشتند.😔😭 مجروح و از پا افتاده بودند .😔 حسین به بچه ها نگاه کرد .عده ای توی کانال بودند و عده ای هم این سو و آن سو سنگر گرفته بودند.😢👌 ادامه دارد...😢 ادامه این داستان ان شاالله به زودی در کانال تخصصے شهید همت👌🌺 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
/💗/ مذهبے و تنهایی چقدر دلنشین میشود🌱 وقتی با خــدا پر شود ❤ 🌸🍃 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
⃣ 💠تکبیر 🔹سال 61 پادگان 21 حضرت حمزه؛ آقای «فخر الدین حجازی» آمده بود منطقه برای دیدار دوستان. 🔸طی سخنانی خطاب به بسیجیان و از روی ارادت و اخلاصی که داشتند، گفتند: «من بند کفش شما بسیجیان هستم.»😐 🔹یکی از برادران نفهمیدم. خواب بود یا عبارت را درست متوجه نشد. از آن ته مجلس با صدای بلند و رسا در تایید و پشتیبانی از این جمله تکبیر گفت.✊ 🔸جمعیت هم با تمام توان الله اکبر گفتند و بند کفش بودن او را تایید کردند!😂 😁 🍃🌹🍃🌹 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
2557728850.mp3
10.89M
°•|☃|•° "س" ۱۹ ✨محصول اولیه‌ی دلنگرانی‌های حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها، و بشارتهای آخرالزمانی حضرت جبرئیل علیه‌السلام، در زمانه‌ی ما، به ثمر رسیده است ... تدبیرِ عرشیِ تاریخ، به شدّت دنیا را برای حکومت عدلِ جهانیِ آخرین فرزند فاطمه سلام‌الله‌علیها، آماده کرده است! ✦ این حادثه درحال وقوع است؛ نقش ما در نزدیک‌تر کردن آن، چه می‌تواند باشد؟ 🎤 ‌┄┄┅┅┅❅❁❁❁❅┅┅┅┄┄ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌❄️ ❄️ ☃ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#طنز_جبهه1⃣ 💠تکبیر 🔹سال 61 پادگان 21 حضرت حمزه؛ آقای «فخر الدین حجازی» آمده بود منطقه برای دیدار د
⃣ 💠 محاسن ﺑﻐﻞ ﺩﺳﺘﯽ 🔸ﺍﯾﺎﻡ ﺭﺟﺐ ﺍﻟﻤﺮﺟﺐ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺩﻋﺎﯼ « ﯾﺎ ﻣﻦ ﺍﺭﺟﻮﻩ ﻟﮑﻞ ﺧﯿﺮ » ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪﯾﻢ . 🔹حاج ﺁﻗﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻥ ﺩﺳﺘﻪ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﮐﻪ ﻣﺜﻞ ﻣﺎ ﺗﻮﺟﯿﻪ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ، ﺗﻮﺿﯿﺢ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﻋﺒﺎﺭﺕ “ ﯾﺎ ﺫﻭﺍﻟﺠﻼﻝ ﻭ ﺍﻻﮐﺮﺍﻡ “ ﺭﺳﯿﺪﯾﺪ، ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺁﻥ ﺟﻤﻠﻪ “ ﺣﺮّﻡ ﺷﯿﺒﺘﯽ ﻋﻠﯽ ﺍﻟﻨﺎﺭ ” ﻣﯽ ﺁﯾﺪ، ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﭼﭗ ﻣﺤﺎﺳﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ ﻭ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺳﺒﺎﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﭗ ﻭ ﺭﺍﺳﺖ ﺗﮑﺎﻥ ﺩﻫﯿﺪ. 🌷☘🌷☘ 🔸ﻫﻨﻮﺯ ﺣﺮﻑ ﺣﺎﺟﯽ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﺸﺪﻩ ، یکی از ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﺗﺨﺲ ﺑﺴﯿﺠﯽ😑ﺍﺯ ﺍﻧﺘﻬﺎﯼ ﻣﺠﻠﺲ ﺑﺮﺧﺎﺳﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﻣﺤﺎﺳﻦ ﻧﺪﺍﺷﺖ ،ﭼﻪ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﺪ؟ 😉😊 🔹ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺍﺻﻮﻻ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﺪ، ﮔﻔﺖ : ﻣﺤﺎﺳﻦ ﺑﻐﻞ ﺩﺳﺘﯽ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﺩ.ﭼﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﻧﯿﺴﺖ، ﻓﻌﻼ ﺩﻭﺗﺎﯾﯽ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﻨﻨﺪ ﺗﺎ ﺑﻌﺪ !😜😄 😁 🍃🌹🍃🌹 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#طنز_جبهه2⃣ 💠 محاسن ﺑﻐﻞ ﺩﺳﺘﯽ 🔸ﺍﯾﺎﻡ ﺭﺟﺐ ﺍﻟﻤﺮﺟﺐ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺩﻋﺎﯼ « ﯾﺎ ﻣﻦ ﺍﺭﺟﻮﻩ ﻟﮑﻞ ﺧﯿﺮ » ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍ
3⃣ 💠 آآآی شربته ... 😂 💠🔅💠 🔸از تمرینات قبل از عملیات برگشته بودیم و از تشنگی لَه لَه می‌زدیم. 🔹دم مقر گردان چشممان افتاد به دیگ بزرگی که جلوی حسینیه گذاشته شده بود و یکی از بچه‌ها با آب و تاب داشت ملاقه را به دیگ می‌زد 😋 و می‌گفت 👇 آی شربته! آی شربته!... 😄😇 🔸بچه‌ها به طرفش هجوم آوردند، وقتی بهش نزدیک شدیم دیدیم دارد می‌گوید 👇 🌷🌼🌷 آی شهر بَده!... آی شهر بَده!!! 😂 𑹅معلوم شد آن قابلمه بزرگ فقط آب دارد و هر کس که خورده بود ته لیوانش را به سمتش می‌ریخت. 😝 🔹یکی هم شوخی و جدی ملاقه را از دستش گرفت و دنبالش کرد 😉😄... ⭕️ ✨ 😁 🍃🌹🍃🌹 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌼۰۰۰﷽۰۰۰🌼 🌴 #معاد_شناسی🌴0⃣2⃣ 💥 #گردنه_های_قیامت💥 ✍یکی از ابزار محکمه ی عدل الهی#میزان و#ترازوی
🌼۰۰۰﷽۰۰۰🌼 🌴 🌴 1⃣2⃣ 💥 💥 👈 میزان 👉 ✍دنیا دارای صورت های طبیعی است که این صورت ها های خود را دارند که در می شوند۰ 💬🖌 آن کسی که در دنیا در و و گام نهد ، دارای روح نورانی می شود 👈 و در آخر در پرتو همین نور گام بر می دارد و همین نور است . 💬🖌و آن کس که بر خلاف میزان الهی در صراط گام برمی‌دارد، دارای روح و باطن و می شود۰ و در آخرت در میان ظلمت قرار می گیرد۰ 👈و همین است۰ ❎ در نتیجه و دو علامت از های_آخرت است. چنانکه قرآن می‌فرماید: 🌹🍃یَومَ تَبیَضُّ وُجوهٌ وتَسوَدُّ وُجوهٌ در روز قیامت چهره هایی سفید و چهره های سیاه می گردد ۰ ☑️❌ و بستگی به شدت و ضعف دارد٠ و همه این در دنیا است ولی در آخرت می‌گردد۰ 📚محمد ی اشتهاردی 🌴🌾ادامه دارد ۰۰۰۰ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌼۰۰۰﷽۰۰۰🌼 🌴 #معاد_شناسی🌴 1⃣2⃣ 💥 #گردنه_های_قیامت💥 👈 میزان 👉 ✍دنیا دارای صورت های ط
۰۰﷽۰۰ 🌴 🌴 2⃣2⃣ 💥 💥 👈 میزان 👉 در قرآن 23 بار سخن از میزان آمده ، 🍃🌹فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ «6» فَهُوَ فِي عِيشَةٍ راضِيَةٍ «7» وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِينُهُ «8» فَأُمُّهُ هاوِيَةٌ «9» وَ ما أَدْراكَ ما هِيَهْ «10» نارٌ حامِيَةٌ «11» 🍃«6» پس هر كس كفّه‌هاى (عمل خيرش در) ترازويش سنگين باشد، «7» پس او در زندگى رضايت بخشى است. «8» ولى هر كس كفّه‌هاى (كار خيرش در) ترازويش سبك باشد، «9» پس در آغوش آتش است. «10» و تو چه دانى آن چيست؟ «11» آتشى سوزان. 👆نکات آیات 6تا11سوره قارعه 👇 💢پس از برپاشدن قیامت ،ترازوهای اعمال نصب گردد۰ 💢در همان وقت آن ترازوها، انسانهای خوب وبد را مشخص می نمایند ۰ 💢کیفر آنان که اعمالشان در میزان خفیف است ، بسیارسخت است۰ 🔳اعمال سنگین کننده ی میزان🔳 چند هست که نقش بیشتر در نمودن کفه ی ترازوی دارد 👇 🚥ذکر صلوات 🚥شهادتین 🚥حُسن خلق 🚥ذکر حمدوتسبیح وتکبیر وتهلیل 🚥اخلاص ورضای خدا 🚥کلمه ی توحید وکلمه ی تقوا 🚥تهمت زدن دیگران به ما 🚥ولایت ومحبت محمدوآلش 🚥حُبُّ وعشق علی 🚥 فرزندان از دنیا رفته 🚥زیارت مرقدامام رضاعلیه السلام 📚محمد ی اشتهاردی 🌾ادامه دارد ۰۰۰۰ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت : 3⃣6⃣1⃣ #فصل_پان
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت : 4⃣6⃣1⃣ با خونسردی گفت: «هیچ، چه کار داریم بکنیم؟! قطعش می کنیم. می اندازیمش دور. فدای سر امام.» از بی تفاوتی اش کفری شدم. گفتم: «صمد!» گفت: «جانم.» گفتم: «برو بنشین سر جایت، هر وقت دکتر اجازه داد، من هم اجازه می دهم.» تکیه اش را به عصایش داد و گفت: «قدم جان! این همه سال خانمی کردی، بزرگی کردی. خیلی جور من و بچه ها را کشیدی، ممنون. اما رفیق نیمه راه نشو. اَجرت را بی ثواب نکن. ببین من همان روز اولی که امام را دیدم، قسم خوردم تا آخرین قطره خون سربازش باشم و هر چه گفت بگویم چشم. حتماً یادت هست؟ حالا هم امام فرمان جهاد داده و گفته جهاد کنید. از دین و کشور دفاع کنید. من هم گفته ام چشم. نگذار روسیاه شوم.» گفتم: «باشد بگو چشم؛ اما هر وقت حالت خوب شد.» گفت: «قدم! به خدا حالم خوب است. تو که ندیدی چه طور بچه ها با پای قطع شده، با یک دست می آیند منطقه، آخ هم نمی گویند. من که چیزی ام نیست.» گفتم: «تو اصلاً خانواده ات را دوست نداری.» سرش را برگرداند. چیزی نگفت. لنگان لنگان رفت گوشه هال نشست و گفت: «حق داری آنچه باید برایتان می کردم، نکردم. اما به خدا همیشه دوستتان داشته و دارم.» ادامه دارد...✒️ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ #دختر_شینا ✫⇠قسمت : 4⃣6⃣1⃣ #فصل_پان
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ ✫⇠قسمت : 5⃣6⃣1⃣ گفتم: «نه، تو جبهه و امام را بیشتر از ما دوست داری.» از دستم کلافه شده بود گفت: «قدم! امروز چرا این طوری شدی؟ چرا سربه سرم می گذاری؟!» یک دفعه از دهانم پرید و گفتم: «چون دوستت دارم.» این اولین باری بود که این حرف را می زدم.. دیدم سرش را گذاشت روی زانویش و های های گریه کرد. خودم هم حالم بد شد. رفتم آشپزخانه و نشستم گوشه ای و زارزار گریه کردم. کمی بعد لنگان لنگان آمد بالای سرم. دستش را گذاشت روی شانه ام. گفت: «یک عمر منتظر شنیدن این جمله بودم قدم جان. حالا چرا؟! کاش این دم آخر هم نگفته بودی. دلم را می لرزانی و می فرستی ام دم تیغ. من هم تو را دوست دارم. اما چه کنم؟! تکلیف چیز دیگری است.» کمی مکث کرد. انگار داشت فکر می کرد. بین رفتن و نرفتن مانده بود. اما یک دفعه گفت: «برای دو سه ماهتان پول گذاشته ام روی طاقچه. کمتر غصه بخور. به بچه ها برس. مواظب مهدی باش. او مرد خانه است.» گفت: «اگر واقعاً دوستم داری، نگذار حرفی که به امام زده ام و قولی که داده ام، پس بگیرم. کمکم کن تا آخرین لحظه سر حرفم باشم. اگر فقط یک ذره دوستم داری، قول بده کمکم کنی.» ادامه دارد...✒️ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#طنز_جبهه 3⃣ 💠 آآآی شربته ... 😂 💠🔅💠 🔸از تمرینات قبل از عملیات برگشته بودیم و از تشنگی لَه لَه می‌ز
4⃣ 🌷💠🌸💠🌷 💠بند پوتین 🔸به شوخ طبعی شهره بود …!! یک روز دیدم پوتین هاشو به گردن آویزان کرد و داد می زد : « کی می خواد واکس بزنه !» 🔹همه تعجب کردن ! آخه ممد آقا و این حرفا، به گروه خونش نمی خوره!کی متحول شده که ما خبر نداریم .😜 🔸خیلی از رزمنده ها پنهانی این کارو می کردن اما ممد دیگه علنیش کرده بود. بالاخره طاقت نیاوردم و از پشت سرش حرکت کردم ببینم چی می شه . 🌷☘🌷☘ 🔹یکی از رزمنده ها که اولین بار اعزامش بود وشاید ایثار رزمنده ها رو شنیده بود اومد جلو گفت : « من» 🔸ممد هم بلافاصله پوتینشو از گردنش بیرون آورد و گفت : « پس بی زحمت اینو هم واکسش بزن!»😂 🔹بی چاره رزمنده خشکش زده بود نمی دونست چی بگه!😁 😁 🍃🌹🍃🌹 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#طنز_جبهه 4⃣ 🌷💠🌸💠🌷 💠بند پوتین 🔸به شوخ طبعی شهره بود …!! یک روز دیدم پوتین هاشو به گردن آویزان کرد
5⃣ 💠 آمبولانس 🔸تعداد مجروحین بالا رفته بود فرمانده از میان گرد و غبار انفجارها دوید طرفم و گفت : سریع بی‌سیم بزن عقب و بگو یک آمبولانس بفرستند مجروحین را ببرد! 🚑 🔹شاستی گوشی بی‌سیم را فشار دادم و بخاطر اینکه پیام لو نرود و عراقی‌ها از خواسته‌مان سر در نیاورند، پشت بی‌سیم با کد حرف زدم گفتم: ” حیدر حیدر رشید ” چند لحظه صدای فش فش به گوشم رسید. بعد صدای کسی آمد: – رشید بگوشم. + رشید جان! حاجی گفت یک دلبر قرمز بفرستید! -هه هه دلبر قرمز دیگه چیه ؟😂😉 + شما کی هستی؟ پس رشید کجاست؟😬 – رشید چهار چرخش رفته هوا. من در خدمتم. + اخوی مگه برگه کد نداری؟ – برگه کد دیگه چیه؟ بگو ببینم چی می‌خوای؟ ☘🌷☘🌷 🔸دیدم عجب گرفتاری شده‌ام، از یک‌طرف باید با رمز حرف می‌زدم، از طرف دیگر با یک آدم ناوارد طرف شده بودم.🤔😇 + رشید جان! از همان‌ها که چرخ دارند! – چه می‌گویی؟ درست حرف بزن ببینم چی می‌خواهی ؟ + بابا از همان‌ها که سفیده. – هه هه! نکنه ترب می‌خوای. + بی‌مزه! بابا از همان‌ها که رو سقفش یک چراغ قرمز داره – ای بابا! خب زودتر بگو که آمبولانس می‌خوای!😉😂😳 🔹کارد می‌زدند خونم در نمی‌آمد. هر چه بد و بیراه بود به آدم پشت بی‌سیم گفتم.😡😐 منبع: کتاب رفاقت به سبک تانک ، صفحه ۵ 😁 🍃🌹🍃🌹 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
۰۰﷽۰۰ 🌴 #معاد_شناسی🌴 2⃣2⃣ 💥 #گردنه_های_قیامت💥 👈 میزان 👉 در قرآن 23 بار سخن از میزان آمده
🌴 🌴 3⃣2⃣ 💥 💥 👈 میزان 👉 💠اموری که موجب سبکی میزان است ۰ به طور کلی هر و و موجب اعمال می شود۰ در روایات ازچند که موجب سبکی اعمال می شود، نام برده شده : ❇️ ✨ و باعث وپوچی اعمال شده ودرنتیجه باعث کم وزنی و در میزان خواهد شد ۰ 👇در قران می خوانیم فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَزْناً «کهف/105» کافران وگمراهان ، حبط وپوچ شد از این رو آنها است ، پس ما براى آنان در قيامت، ميزانى برپا نخواهيم كرد، (چون كارشان وزن وارزشى ندارد تا نياز به ميزان باشد.) ❇️✨ امام باقر علیه السلام فرمود : کسی که از باشد 《 که نشانه یک نوع نفاق است》 ترازوی عملش در سبک خواهد بود بنابراین و یکی از عوامل است ۰ 💬🖍تذکّر : وجود در یک ی و دهنده است ، ❌براین اساس امیرمومنان در سخنی می فرماید: قبل از آنکه در میزان قیامت مورد قرار گیرید خود را و قبل از آنکه شما را به بکشانند خود را به بکشید۰ ✍ امروز باید به فکر میزان بر اساس الهی بود و فردا دیر شده و دیگر برگشت و نیست۰ ✅محمد ی اشتهاردی 🌴🌾ادامه دارد ۰۰۰۰ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌴 #معاد_شناسی🌴 3⃣2⃣ 💥 #گردنه_های_قیامت💥 👈 میزان 👉 💠اموری که موجب سبکی میزان است ۰ به طو
🌴 🌴 4⃣2⃣ 💥 💥 👈 میزان 👉 💠یکی از امور مهمی که در محکمه عدل الهی شاهد عینی است و به روشنی کافر و مومن و مجرم و پرهیزکار را نشان می‌دهد است ۰ 💢اعمال انسان در روز قیامت به صورت مناسب خودش، را نشان می‌دهد، که هم برای ✍ دلیل محکم و شبهه ناپذیر است که دیگر راهی برای تجدیدنظر باقی نمی ماند۰ ✍ و هم مأمورین الهی را در کامل بودن حجت خود یاری می کند۰ 💢 یعنی آن عملِ دنیا نشان داده می شود ، نه اینکه نتیجه آن از ثواب و عذاب مجسم می گردد۰ 《 باطن اعمال مجسم می شود》 □اعمال نیک به صورت شکل های زیبا □ولی اعمال بد به صورت شکل های بد نشان داده می شود۰ 💢 آیات زیر بیانگر تجسُّم اعمال در روز قیامت است 💬🔹روزقیامت از نظر قران روزی است که هرکس آنچه را از کار نیک انجام داده حاضر می‌یابد و دوست دارد میان او و آنچه از اعمال بد انجام داده فاصله زمانی و مکانی زیادی باشد۰ (آل عمران/۳۰) 💬🔹 در آن روز اعمال بدی که انجام داده‌اند برای آنها ظاهر می‌شود و آنچه را استهزا می‌کردند بر آنها واقع می گردد۰ (زمر/۴۰) 💬🔹 در روز قیامت مردم به صورت گروه‌های مختلف از قبرها خارج می‌شوند تا اعمالشان به آنها نشان داده شود۰ (زلزال /۶و۷) 💬🔹 در روز قیامت مردم همه اعمالشان را حاضر می نگرند۰ (کهف /۴۹) 👀✨عِین انسانها در قیامت در برابر قرار می گیرند ۰ 💢 تجسم اعمال : اعمال به شکل های مناسب خود در می آیند مثلاً کسی که در دنیا باشد در قیامت به صورت خوک می‌شود ۰ در آیه ۱۸۰ آل عمران می خوانیم: 📢سَیُطَوَّقونَ ما بَخِلوا بِهِ یَوْم القیامة به زودی در قیامت آنچه را که انسان‌ها درباره‌اش بخل ورزیدند همانند طوقی به گردن آنها می افکنند۰ 📚محمد ی اشتهاردی ادامه دارد ۰۰۰۰ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
باسلام✋ میخام داستان چادرے شدنم و تحولمو😇 تعریف کنم که کمی باور نکردنی هست😳.پیشنهاد میکنم تا آخر داستان بخونید🙏🍂 الان ۱۷ سال سن دارم داستان برای سن ۱۵ سالگیم هست☺️ خیلی مغرور و یه دنده بودم😡 آرایشای خیلی غلیظ میکردم💄💅،همه دوستام اون موقع با جنس مخالف دوست بودند 😱دور و برم پر از آدمای هوسباز و خلافکار بود👿👿 منم اصن توجهی نداشتم من همیشه باید ارایش میکردم🙁 اصن وقتی ارایش نداشتم انگار چیزی کم داشتم😫.ما بااقوام پدریم کلا تو یه خیابون هستیم😎 وقتی مادرم میگفت مثلا برو از زن عموت فلان چیزو بگیر من برای ۵دقیقه راه یک ساعت ارایش میکردم😳😳 البته نه بخاطره اینکه چهره بدی داشته باشم😏 اتفاقن دوستام میگن چهره خوبی دارم🙈🙈 ولی خب من دیگه عادت کرده بودم به ارایش😕😕 با دوستام ارایش💄💅 میکردیم لباسای تنگ و بدن نما👖👗👢 میپوشیدیم راه می افتادیم تو خیابونا🛣 دور دور کردن🚶‍♀🚶‍♀ تو مسیر خیلی نگامون میکردند👀👀 کلی متلک بارمون میکردند🗣🗣 من کلا از اولشم از این پسرا خوشم نمی یومد😂🙈 برا همین اصن نگاشون نمیکردم چه برسه به حرف زدن😏😤 اما دوستام...😱😱😱😱 همیشه یه آینه تو کیفم داشتم که هر ۱۰ دقیقه رژ لبمو 💄💋چک میکردم که مبادا کم رنگ شده باشه😥😥 خلاصه تو اوج بد بودن بودم😖😣 اصن خوشم میومد یکی نگام میکرد و من محلش نمیدادم احساس غرور و بزرگی میکردم 😎😎😎 تو خانوادمون همه تو فاز آرایش بودن جز مادرم که برخلاف همه تو بسیج📿 شورای مخابرات بود و خیلی تو پایگاه و اینجور جاها رفتو آمد داشت😍 پدرمم مذهبی نبود😕 من اون موقع انقدر جذاب بودم با ارایش و لباسای تنگ که حتی یک فرد به بنده پیشنهاد مبتذل داد 😱😱که من....⁉️ (ادامه داستان ان شاالله فردا در کانال تخصصے شهید همت http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌴 #معاد_شناسی🌴 4⃣2⃣ 💥 #گردنه_های_قیامت💥 👈 میزان 👉 💠یکی از امور مهمی که در محکمه عدل ال
🌴 🌴5⃣2⃣ 💥 💥 💥شهادت و گواهی و گواهان مختلف💥 ✍در قرآن و روایات اسلامی سخن از این گواهان به میان آمده به راستی می توان آن را از ترین_گردنه های قیامت دانست ، گواهانی که پشت را و همه را غرق در وحشت و اضطراب می سازند۰ 👇۱۱ گواه و مراقب در کمین ما 1⃣ مکان : در سوره زلزال آیه ۴ می خوانیم : ☘یَومَئِذٍ تُحَدِّثُ اَخبارَها زمین در روز قیامت خبرهای خود را بازگو می‌کند ۰ ☘روایت شده هنگامی که حضرت علی علیه السلام بیت المال را بین تقسیم می‌کرد ، در جای آن دورکعت نماز می خواند و به آن زمین خطاب کرده فرمود : ❌گواهی بده که من تو را از راه پر از بیت المال کردم سپس بر همین اساس تو را نمودم ۰ ❌و نیز امام سجاد در شبانه روز مانند پدرش هزار و نماز می‌خواند و پانصد درخت خرما را در نظر گرفته ، و در کنار هر نخل خرما می خواند و می فرمود: ☘ تا هر یک از این در قیامت گواهی دهند که در آنجا نماز خوانده ام 2⃣ زمان امیرالمومنین علی علیه السلام می فرماید : روزی بر انسان نمی گذرد مگر اینکه آن به انسان هشدار می دهد که من امروز برای تو روز هستم و گواه کارهای خواهم بود که در من انجام می دهی و در روز قیامت به آنها گواهی خواهم داد۰ 3⃣ زبان در قرآن سوره نور آیه ۲۴ میخوانیم : ☘یَوم تَشهَدُ علیهم السنتهم در روز قیامت انسانها بر آنها در کار آنها گواهی می‌دهند۰ 📚محمد ی اشتهاردی ادامه دارد ۰۰۰۰ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
🌴 #معاد_شناسی🌴5⃣2⃣ 💥 #گردنه_های_قیامت💥 💥شهادت و گواهی #شهود و گواهان مختلف💥 ✍در قرآن و روایات ا
🌴 🌴6⃣2⃣ 💥 💥 👈گواهان صادق و شهود👉 ۶ 4⃣ اعضا و جوارح 🔻چنانکه در سوره یس آیه ۶۵ می خوانیم : ☘اَلْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلى‌ أَفْواهِهِمْ وَ تُكَلِّمُنا أَيْدِيهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ ✨امروز بر دهانشان مُهر مى‌نهيم و دست‌هايشان با ما سخن مى‌گويند و پاهايشان به آن چه انجام داده اند ، گواهى مى‌دهند. 5⃣ فرشتگان 🔻چنان که در قرآن سوره انفطار آیه ۱۰ می‌خوانیم : ☘وَاِنَّ عَلَیْکُم لَحافِظِین ✨وقطعا برای شما مراقبانی وجود دارد ۰ ☘اِنَّ قُرآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهودًا ✨اگر نماز صبح در اول وقت خوانده شود فرشتگان مأمور شب و روز شاهد آن هستند و در قیامت گواهی می‌دهند 6⃣ نامه اعمال 🔻چنانکه در آیه ۲۹ سوره جاثیه میخوانیم : ☘هذا كِتابُنا يَنْطِقُ عَلَيْكُمْ بِالْحَقِّ إِنَّا كُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ✨اين است كتاب ما كه به حقّ درباره شما سخن مى‌گويد، همانا ما آنچه را انجام مى‌داديد نسخه بردارى و ثبت مى‌كرديم٠ ❌مفسر معروف علامه بُرسوی پس از بیان چند مورد از این و گوید : 🔥 ای گنه کار با آن همه و چگونه می اندیشی و در چه حال به سر می‌بری؟! ✅محمد ی اشتهاردی 🌴🌾ادامه دارد ۰۰۰۰ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#تحول_به_وسیله_شهیدابراهیم_همت #قسمت_اول باسلام✋ میخام داستان چادرے شدنم و تحولمو😇 تعریف کنم که کم
بعد از اون ماجرا دید من نسبت به بچه مذهبی ها📿 هم تغییر کرد حس میکردم خیلی ازشون بدم میاد😒 یه روز که از مدرسه برگشتم خونه دیدم پدرم باتندی باهام برخورد کرد😢 و اصرار میکرد که باید چادر سرم کنم😳،منم مخالفت میکردم تعجب میکردم چیشده که پدرم این اصرارو داره😳 که خودش گفت مدیر مدرسم باهاش تماس گرفته هم از درسم تعریف کرد و هم از انضباتم و این حرفا بعد در اخر گفته که به دخترتون بگین چادر سر کنه😐😤 خلاصه من حریف پدرم نشدم و قرار شد چادر سر کنم استرس فردا رو داشتم😣 نگران برخورد دوستام بودم 😖اصن من چادر نداشتم مادرم یه چادر داشت که ازش استفاده نکرده بود اونو داد به من😍 من فرداش سر کردم و رفتم و با تمسخره دوستام برخوردم☹️🙁 براشون تعریف کردم که همش زیر سر مدیره😏 اون زنگ زده فکر میکردم به همه پدرا زنگ زده اما اونا گفتن که با پدر اونا تماس نگرفته همهمون تعجب کردم چرا بین ۵۰۰نفر دانش آموز مدرسه با پدر من تماس گرفته😮😟😳 وقتی رسیدم مدرسه مدیرمون گفت خیلی چادر بهت میاد🤗🤗(اولین نفری بودن که این حرفو زدن) منم تو شیشه در سالن یه نگاه به سرتا پام کردم و بی توجه رفتم کلاس🚶‍♀🚶‍♀ خیلی دوستام مسخره میکردن منم اون روزا از خونه تا دم سرویس چادر سرم میکردم اونجا در می اوردم میذاشتم کیفم 🎒بعدم که از ماشین پیاده میشدم سر میکردم مدیر که میدید سرمه باز درش می اوردم🙈(چندبار سر نکردم باز زنگ زد) خلاصه این مدل چادر سرکردن زورکی من یه مدت بود بعد دیگه سر نکردم و سر همین با مدیر مدرسه درگیر میشدم💪👊 که یبارم تو درس انگلیسی سه تا_0_داد بهم😢😢😢 در ایام محرم و یا روزای ماه رمضان مسجد میرفتم اما نه برای عزاداری همیشه صف اخر سرمون تو گوشی بود😬😬 یه روز میخاسیم با دوستام بریم بیرون که هوا سرد بود نمیشد😐😖 فهمیدم مامانم تو پایگاه مراسم دارن چون دهه فجر بود زنگ زدم دوستام که بیاید اونجا هم گرمه هم حداقل پیش همیم اونا هم قبول کردن من زودتر از اونا رسیدم....⁉️ (ادامه داستان ان شاالله فردا در کانال تخصصے شهید همت http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
4_5800902706809801027.mp3
6.7M
. | دلش گرفته پر درده | شهادت‌حضرت‌ام‌الـبنین‌س🖤😭😭😭 🎙 http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
༻﷽༺ ڪسے ڪه چهار پسر داشٺ نور چشم ترَش بدونِ ماه چہ شبها ڪه صبح شد سحرش اگر چہ صورٺ او را ڪسے ڪبود ندید بہ وقٺ دادنِ جان یڪ نفر نمانده برَش 🏴 🏴 ❥ http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
اتاقت رانام گذاری_کن😍😍😍 ... من تو خانه همه اتاقهای منزلم را اسم گذاری کرده ام ... 📝 .. اتاق نشیمن را نامیده ام و هر گاه وارد آن شدم می گویم ...☘ .. آشپزخانه ام است ، وارد آن که شدم ذکر استغفار را می گویم ... 💚 .. اتاقی که مخصوص زنهاست را ... 🌷 و اتاق مردان نامیده ام ... ...❤️🍃 ...💐 ...🌺 .. .. در آشپزخانه که کار می کنم و غذا می پزم الکرسی می خونم و اتاق مردان را که تمیز می کنم را با خود زمزمه می کنم ، اتاق زنان را که تمیز می کنم الله بحمده سبحان الله العضیم زمزمه می کنم 🌻و ... .. .. و خلاصه در هر اتاق ، تا کارم در آنجا تمام می شود ذکری که نامش را بر آن اتاق گذاشته ام می خوانم تا زبانم از غافـل نباشد به این شیوه کارم نیز تر است و قلبم مطمئن است ...🌺.. بانام‌و یاد خدا دلها ارامش میگیرد چه خوبه همیشه نام و یاد الله ورد زبانمون باشه. http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f
°•|ـشَہید مُحَمَّد اِبْراهیمِ هِمَّتـ|•°
#تحول_به_وسیله_شهیدابراهیم_همت #قسمت_دوم بعد از اون ماجرا دید من نسبت به بچه مذهبی ها📿 هم تغییر ک
یه تیپ اسپورت زده بودم یا بقول بچه های مجازی تیپ لش✌️😎بخاطره همین وقتی رسیدم حسینیه🕌 همه بچه های بسیج که کار میکردند زیر چشمی نگا میکردنو باهم پچ پچ میکردند🗣 منم رومو کج کردم😒 و داشتم گشت میزدم چفیه هارو مثل لوزی زده بودن دیوار و عکس شهدا رو روش زده بودند🌷❤️ از اول تا اخر داشتم نگاه میکردم👀 رسیدم به یه عکسی که سر نداشت😱 و بدنشو لای پتو پیچیده بودند😔 و رگاش ورم کرده بود 😱همین طور زل زده بودم به عکسه انگار برق گرفته بود منو سرم داشت درد میکرد🤕 از یکی از بسیجی هایی که اونجا بود پرسیدم این کیه؟ گفت فک کنم گمنامه اما به شهید همت معروفه☺️ چون ایشونم بی سر هستن😢 سریع کفشامو پوشیدم برگشتم خونه🏃 دوستام هی زنگ میزدن جواب نمیدادم 😕مات بودم اون مرد بدون سر لای پتو نپیچیده بود که من با سر لای لباس تنگ بپیچم😔😔 اون عکس نابودم کرد💔💔 چنتا عکس از شهید همت دانلود کردم بدن بی سرشم دیدم💔 نمیدونم اون موقع منو جو گرفته بود یا نه😤 من بخاطر اون عکس از گناه کبیره ای که قرار بود اون روز چشامو آلودش کنم گذشتم🤦‍♀ بعد از چند روز من تصمیم گرفتم برای مدت کوتاهی چادر سر کنم😇 تا ببینم این شهدا واقعا کی هستن🤔 درباره شهدا گمنام و شهید همت مطالعه کردم البته اون چند روز مدرسه نمیرفتم😑 و با یه دروغ خانواده رو قانع کرده😓 بودم اخه اگه مدرسه میرفتم باز میرفتم تا فاز دوستام!😣 راه سختی انتخاب کرده بودم میدونستم تو این راه همراهی ندارم😞 میدونستم دیگه همه دوستامو از دست میدم و....🙁😕☹️ اما میخاستم برای یبار هم شده به شخصی اعتماد کنم🙃 مشکلات شروع شد😫.برام سخت بودطرز حرف زدنمو عوض کنم😰،آرایش نکنم،😖دوستامو ترک کنم 😩راستش من اصن بلد نبودم حتی روسری سرم کنم😕 چون همش شال داشتم🙈 جمع کردن چادر برام سخت😤 بود یه شب دلم از همه گرفته بود💔 مخصوصا از شهدا چون هیچ نشونی بهم نمیدادن تا بدونم به فکرم هستن که فردای آن روز.....⁉️ ... http://eitaa.com/joinchat/684589058Ce5da6bc46f