eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
44.8هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
339 ویدیو
27 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ آخر چه کنم تا به پرت خار نگیرد؟ پهلوی تو خونریزی بسیار نگیرد؟ در چند نفس پخش کن این یک نفست را تا پیرهنت حالت گلدار نگیرد @hosenih به فکر خودت باش که این دسته ی دستاس از دست ورم کرده ی تو کار نگیرد خون مردگی چشم تو درمان که ندارد پس گریه نکن تاری بسیار نگیرد یک ذره تکان خوردن تو فاجعه ساز است آرام بمان پهلویت اینبار نگیرد دیشب سر سجاده دعای حسن این بود که مادر من دست به دیوار نگیرد مادر شدنت را به لگد از تو گرفتند ای کاش کسی حسرت دیدار نگیرد @hosenih نجار بنا بود که بی میخ بسازد تا عمر مرا این در و مسمار نگیرد برخیز که یک شهر به این خانه نخندند به سوختن پیکر پروانه نخندند ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ ظاهرا زهرا به احمد، جان به جانان می رود پشت پرده باطنا قرآن به قرآن می رود دختر خیرُ البشر اُم ابیها می شود رحمت موصوله ی باران به باران می رود @hosenih بین محرابش که مشغول عبادت می شود نور زهرایی او تا عرش رحمن می رود جود و ایثار و کرم یک گوشه از اوصاف اوست شرح این اوصاف تا آیات انسان می رود خادمان خانه اش خیل ملائک می شوند این کرامت ها مگر از یاد سلمان می رود؟! گرچه شأن فاطمه همواره معراج است و بس در کنار مرتضی بالاتر از آن می رود حرف حیدر که وسط باشد هزینه می دهد با تمام هستی اش زهرا به میدان می رود ننگ بر دنیا و بر اهلش که ناموس خدا وقت گریه کردنش تا بیت الاحزان می رود نهی از منکر اگر که ترک شد در مردمی ذره ذره از دل آن مردم ایمان می رود مردمی که رو به طاغوت زمانه می زنند عزت این قوم همچون برکت از نان می رود آبرویش را وسط آورد زهرا ای دریغ حرف حق اصلا مگر در گوش اینان می رود؟! دست در دست پسرهایش به سختی فاطمه بر مزار همزه با چشمان گریان می رود @hosenih بانویی که قامتش مثل رسول الله بود در میان چادرش حالا چه پنهان می رود از فضای خانه مولا مشخص می شود دارد عمر یاس حیدر رو به پایان می رود ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ آن رتبه را که هیچ کسی از ازل نداشت زهرا هماره داشت که چون خود مَثل نداشت @hosenih از این جهت شبیه به پروردگار بود که اصلِ اصل بوده و اصلاً بدل نداشت حتی اذانِ حیّ عَلیَ الغُربت علی بی ذکر نام فاطمه خیر العمل نداشت شیعه دلش چنین ز غمِ در نمی شکست مانند مرتضی اگر این خانه یل نداشت هرچند سومین پسرش را بدون شک در اوج عرش داشت ولی در بغل نداشت @hosenih سوگند می خورم به خود نام فاطمه زهرا اگر شهید نمی شد اجل نداشت ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ پر از دردی و پیش من صدایت در نمی آید دلم میسوزدو کاری زدستم بر نمی آید @hosenih به شب آهسته گریانی گمانت من نمیدانم شبیه شمع میسوزی ولی شب سر نمی آید به قلبم میزند آتش به چشم خود که میبینم چنان گردیده جسمت آب در باور نمی آید قنوتت را که میبینم به یاد کوچه می افتم زتو شرمنده ام دست تو بالاتر نمی آید چرا اصرار داری تا که برخیزی زجا‌پیشم چرا پا میشوی وقتی به همره سر نمی آید کنارسفره ایم و تو میان بستری زهرا نگاه زینبت گوید چرا مادر نمی آید نفس بادرد میگیری ولی ارام میخندی واین لبخند آرامت به این بستر نمی آید @hosenih نمیدانم حسن جانت چه زخمی بر جگر دارد از آن روزی که افتادی پشت در نمی آید ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ حتی بریده شد به گمانم امان صبر آری، نبود صبر علی در گمان صبر @hosenih تنها نه با حق است، مع الصبر هم علیست این افتخار تا به همیشه از آن صبر دست فلک به مرد تعارف نمی کند جز خون دل که ریخته در استکان صبر وقتی تنور خانه به سردی گذاشته باید که در تنور جگر پخت نان صبر لات و عزی به منبر و توحید در عزا در چشم خار و بین گلو استخوان صبر این دست بسته شد که شد آن چشم نیمه باز هم این، هم آن نبود به غیر از نشان صبر در بین دود و آتش و هیزم چه می کند حوریه ی مبارکه ی دودمان صبر؟ @hosenih محبوبه ی حبیب خدا بین شعله هاست از خود گرفته است خدا امتحان صبر..... ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ غاصبانی که خیره سر بودند تک و تنهاست پشت در مادر ولی آن سو «چهل نفر» بودند @hosenih نا نجیبی به شعله دامن زد سَخت سرگرمِ هَتکِ حُرمَت شد بی حیا با لَگَد به دَر می زد میخِ دَر سُرخ از خجالت شد روضه را باز تر نباید خواند «دست بسته ست» حیدر کرار تلخیِ خاطراتِ آتش را هر "نفس" تازه می کند مسمار تاوَلِ دست های او می سوخت دردِ پهلو زیاد تر شده بود زینب از حال رفت…وقتی دید مادرش دست بَر کَمر شده بود شانه می زد به موی سوخته اش ولی انگار نا امید شده باورش هم نمی‌شود زینب گیسوی مادرش "سفید" شده بازویش باز هم وَرَم کرده مرهم درد پهلوی او چیست!؟ حرف های علی نشان می داد دلخور از «رو گرفتن» او نیست @hosenih تار می دید خانه را می گفت: نکند! باز! آتش آوردند!؟ اشک می ریخت در غم محسن آخر آن ها چقدر نامردند.. ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ ای باخبر از آه و فغانم...فضه ای شاهد اشک دیدگانم...فضه @hosenih این "جامه" و این کمی"غذا"…من رفتم... جان تو و جان کودکانم...فضه ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ همینکه زود بمیرم بِجای تو ، کافی است همینکه جان بدهم در عزای تو ، کافی است برای هر تپشِ من تبسمی بس بود برای هر نفسِ من هوایِ تو کافی است @hosenih قسم به نقطه‌ی فاءِ تو کارِ من گیر است برای نافله‌هایم هجای تو کافی است مدینه سیر شده... شهرِ دیگری برویم چه غم که گفته اگر های‌هایِ تو کافی است برای ساختنم با غمِ مدینه بمان برای سوختنم انزوای تو کافی است بمان که با تو بماند توان به زانویم بمان که بی کسیِ مرتضایِ تو کافی است بمان و آه بکش با خیالِ قنداقه برای محسنم این لای لایِ تو کافی است برای آنکه بفهمم چه آمده به سرت لباسِ سرخِ تو کافی است جایِ تو کافی است صدای آینه‌ی خُرد می‌دهی ای وای به شب نشینیِ ما این صدایِ تو کافی است خجالتم نده با این نَفَس نَفَس زدنت که وضعِ سینه‌ات از از وای وایِ تو کافی است نمی‌رسید به من زورشان و فهمیدند برای کُشتنِ من ماجرای تو کافی است تو شیشه بودی و یک سنگریزه هم بس بود کسی نگفت که حالِ عزای تو کافی است کسی نگفت که نامرد آتشت بس نیست کسی نگفت مزن ضربِ پایِ تو کافی است.... کسی نگفت مغیره به تازیانه مکوب کسی نگفت که برگی برای تو کافی است کسی نگفت که قنفذ غلاف را بردار نزن نزن نزن این ضربه‌های تو کافی است کسی نگفت به غیر از یهودیِ این شهر که گفت غربتِ خیبر گشای تو کافی است تو را زدند و شکستی و من زمین خوردم تو را زدنت همین هفت جایِ تو کافی است... تو را زدند و لبِ تو نکرد نفرینی که آهی از تو برای خدای تو کافی است *** پس از تو دخترِ تو داد میزند نزنید حسین داغ تو واغربتای تو کافی است @hosenih برای آنکه سپاهی غنیمتت ببرند هزارو نهصد پنجاه جای تو کافی است گلیم ، پاره عبایی ، حصیر ، زیرانداز یکی اگر که شود بوریایِ تو کافی است ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ این بار چندم است کفن باز می‌کنم دارم به این بهانه تو را ناز می‌کنم پلکی تبسمی نفسی یا شکایتی باشد بخواب فاطمه هر طور راحتی @hosenih باشد بُرو ولی جگرم را نگاه کن پُشتم شکسته‌ای کمرم را نگاه کن برخیز باز چاره‌ی درد مرا بده برخیز و دستمالِ نبرد مرا بده مثل قدیم پشت سرم آب را بریز جای علی تو برجگرم آب را بریز این بار چندم است کفن باز می‌کنم دارم به این بهانه تو را ناز می‌کنم داریم مثل سوز خزان گریه می‌کنیم با آستین بین دهان گریه می‌کنیم دارم به دوش خویش دو تابوت می‌کشم دستی به زخم گوشه‌ی اَبروت می‌کشم این مرد کوه بود که درهم شکسته شد دیدم که هفت جای تو باهم شکسته شد تو غرق زخم رفتی و حیدر تمام کرد امروز بی تو فاتح خیبر تمام کرد دارند بچه‌ها همه از دست می‌روند خواهر تمام کرد برادر تمام کرد پیش حسن حسین به زانو نشسته است وقتی به گریه گفت که مادر تمام کرد دیدم که قاتلت اثر ضربِ خویش را با چوب‌های شعله‌ورِ در تمام کرد وای از غلاف ، زخمش از اول عجیب بود وای از مغیره کارِ خود آخر تمام کرد @hosenih روز دوشنبه بود به آتش شروع کرد روز دهم به ضربه‌ی خنجر تمام کرد این بار چندم است کفن باز می کنم دارم به این بهانه تورا ناز می کنم.... ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ گاهی تکان میداد سر را پیکرش را نه این روزهای آخری حتی سرش را نه پلکش جوابِ السلامِ همسرش را داد اما جوابِ التماسِ دخترش را نه @hosenih بر چشمِ خیسِ زینبش با رویِ بسته‌اش وا میکند چشمانِ خود را معجرش را نه این شانه سنگین است وقتی بازویش خُرد است زینب ببین بازوی او را بسترش را نه خون سرفه‌هایش بسترش را غرقِ خون کرده است چاره کند تب را اگر ، دردِ سرش را نه... تنها علی را خوب میبیند در این خانه با چشمهای زخمی‌اش دوروبرش را نه هر روز زینب در حیاط خانه می‌آید در را تماشا می‌کند میخِ درش را نه فهمید دشمن با هجومش هم محال است او... خالی کُنَد در بینِ آتش سنگرش را نه پس آنقدر زد روی در تا که زِ جایش کَند هُل داد در را نشنود وا حیدرش را نه نه تنها خودش رد شد جماعت هم که رد شد آه مادر صدا زد : فضه اما شوهرش را نه بارش زمین اُفتاد دیگر او نمی‌بیند از بچه‌های کوچکش کوچکترش را نه بُردند بابا را یتیمانش دویدند و... در را جدا کردند از او میخ ترش را نه در کربلا میگفت مادر بین گودالش او را زدید اُفتاد اما خواهرش را نه @hosenih بیرون کشید از زیر شالش خنجر خود را خانم صدا میزد حرامی حنجرش را نه بر روی نیزه میزنی جان مرا اما در پیش چشمان ربابم اصغرش را نه ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ فکر کردن به غم و غصه‌ی مادر سخت است خواندن روضه‌ی «در» چند برابر سخت است @hosenih از حسین(ع) اصرار کردن که: حسن(س)! حرف بزن از حسن(ع) هی بغض کردن که: برادر! سخت است زیرِ بار غم تو می‌شکند پشت پدر زندگی بی سر و بی همسر و سرور سخت است دلِ حیدر دل کوه است، دلِ کوه، آری! ولی این داغ برای دل حیدر سخت است @hosenih من همان اولِ بسم الله اشکم جاری است چقدَر زمزمه ی سوره‌ی کوثر سخت است... ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih
بسم ‌الله الرحمن الرحیم ▶️ شکستن ات کمرم را شکست فاطمه جان ! علی کنار تو از پا نشست فاطمه جان ! تمام ماحصل عمرمان در این نه سال هر انچه بافته بودم گسست فاطمه جان ! @hosenih هجوم و هیزم و بی حرمتی بعید نبود از ان جماعت اتش پرست فاطمه جان ! رفیق راه عبورم شده است نامردی که راه را به تو در کوچه بست فاطمه جان ! نشسته بر رخ تو جای پنج انگشتش چه ها ندیدی از آن ضرب دست فاطمه جان ! @hosenih کجاست هدیه ی شام زفاف مان بانو؟ بگو به گوش علی هرچه هست فاطمه جان ! بگو چکار کنم با خودت مرا ببری ؟ مدینه بی تو عذاب اور است فاطمه جان ! ⏹ © کانال رسمی "حسینیه؛ پایگاه تخصصی مدح و مرثیه"؛ @hosenih