بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_حسین_ع_مناجات
#موسی_علیمرادی
▶️
رزق ما می رسد از خان ابا عبدالله
از غبار سر دامان ابا عبدالله
@hosenih
گرچه در محضر او مظهر فقریم ولی
هرچه داریم به قربان اباعبدالله
تا که آدم به فغان گفت قدیم الاحسان
پهن شد سفره احسان ابا عبدالله
بس کریم است عجب نیست که مردم باشند
درقیامت همه مهمان ابا عبدالله
گرچه شور است ولی تحفه درویشی ماست
اشک ما و لب عطشان ابا عبدالله
مثل عطری همه جا بوی خوشش می پیچد
هر که شد پاره گریبان ابا عبدالله
ما نمک گیر حسینیم حرام است به ما
نان هر سفره به جز نان اباعبدالله
بگذارید بگویند که کافر هستیم
ما که هستیم مسلمان ابا عبدالله
ابرو باد مه خورشید فلک میگردند
همه از گردش چشمان ابا عبدالله
جلوه میکرد اکرکوفی و شامی میشد
کشته لشگر مژگان اباعبدالله
موبه مو شرح پریشانی ما میگوید
روی نی زلف پریشان ابا عبدالله
@hosenih
دست و پا او زد و اما به طمانینه گرفت
خنجر کند ستم جان اباعبدالله
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
زائرین محترم حسینیه
🏴با عرض تسلیت به مناسبت فرارسیدن ایام سوگواری حضرت اباعبدالله(ع)
🔸برای دسترسی بهتر به اشعار شهادت حضرت عبدالله بن الحسن (ع)، #هشتگ های زیر را لمس نمایید.
🔸#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
🔸#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_شهادت
🔸#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_مناجات
🔸#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح
🔸#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
🔸#شب_پنجم
🔹 #ورود_به_ماه_محرم
🔹 #امام_حسین_ع_مناجات
🔹 #امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
🔹 #امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
لازم به ذکر است: ان شاءالله اشعار شب ششم محرم امشب منتشر خواهد شد.
التماس دعا
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
#مرضیه_عاطفی
▶️
در دلش حس کرد آشوب و غمی ناگاه را
در دلِ گودال تا که دید عبدالله(ع) را
نوجوانی که رسید و با شجاعت بی هراس
شد سپر! آخر رقم زد لحظۂ دلخواه را
@hosenih
پیکرش از ازدحام نیزه ها مجروح شد
سمت او میدید خشم عده ای گمراه را
تیرباران بود و محکم داشت در آغوش خود
یک تنِ بی جان که می آورد بر لب آه را
با غضب فریاد میزد «لا أفارق عَمّي» و
بست با آرنج؛ بر شمشیر فوراً راه را
@hosenih
بوسه زد جای حسن(ع) بر صورتِ خونی حسین(ع)...
بعد از دستی که شد از پیکرش کوتاه را
یادگارِ مجتبی(ع) جان داد زیر دست و پا
دید زینب(س) باز هم یک غربتِ جانکاه را!
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
#مهدی_شریف_زاده
▶️
شکر خدا با یا حسین جان و حسن جان
روضه شده برپا، حسین جان و حسن جان
فرش حسینیه شده بال ملائک
ذکر فرشته ها حسین جان و حسن جان
@hosenih
بر سر در قلب تمام ما نوشته
لا حُبُّکَ اِلا حسین جان و حسن جان
در هر دو عالم هم بگردی نیست هرگز
ذکری چنین زیبا، حسین جان و حسن جان
هر جا حسینیه شده فرقی ندارد
دم می دهد زهرا حسین جان و حسن جان
عبدالحسین هستیم و عبد مجتبائیم
دل می برد از ما حسین جان و حسن جان
دل شد حرم احساس تنهایی نکردیم
داده به ما گرما حسین جان و حسن جان
@hosenih
گریه برای هر کسی مکروه باشد
جز گریه بر اینها، حسین جان و حسن جان
از دست های فاطمه باید بگیرید
کرب و بلا را با حسین جان و حسن جان...
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
#حسن_کردی
▶️
چشم هایت حدیث مهجوری
مثل زهرا تو سرِّ مستوری
آیه در آیه نور علی نوری
از پلیدی هر آینه دوری
تو و یک کهکشان فداکاری
سیزده ساله میر و سرداری
چون پدر صورتت تماشایی ست
چهره ات آفتاب زهرایی ست
دل بخشنده ی تو دریایی ست
شهره ات تا همیشه آقایی ست
وقت احسان شبیه بارانی
چون پدر عزت کریمانی
@hosenih
بین سرها سری به تنهایی
تو خودت لشکری به تنهایی
حیدر دیگری به تنهایی
شمس روشنگری به تنهایی
برندار از رخت نقاب آقا
می شود شمس در عذاب آقا
می روی کاش که زمین نخوری
مثل کوچه تو هم کمین نخوری
سنگ بر صفحه ی جبین نخوری
زیر سم ستور چین نخوری
مادرت بین خیمه خون جگر است
نازکی تن تو درد سر است
کوچه وا شد برای کشتن تو
چند تا نیزه رفته در تن تو؟
رد تیغ است دور گردن تو
شده گرد و غبار جوشن تو
شده جانت اسیر مرکب ها
تن تو مانده زیر مرکب ها
ناگهان رفت تیغ ها بالا
برد یک نیزه ای تو را بالا
رفت از پهلوی تو تا بالا
پیکرت رفت بی هوا بالا
خوب مهمان شدی عزیز من
تیر باران شدی عزیز من
@hosenih
کوفه در تو مدینه را می دید
هر که زد ضربه ای به تو خندید
تن بی جوشنت ز هم پاشید
بدنت روی نیزه ها چرخید
چه سبک گشته پیکرت حالا
قد کشیدی ز نعل مرکب ها
واشده بند بند پیکر تو
می چکد خون ز پای تا سر تو
شده تکثیر جسم پرپر تو
چه شکافی ست روی حنجر تو
نازنینم ببین مرا کشتی
پا نکش بر زمین مرا کشتی
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
#حسن_لطفی
▶️
چه کنم تا لبِ تو نالهی بابا نَکِشد
صبر کن صبر که اشکم به تماشا نَکِشد
نجمه دنبالِ تو از خمیه دوید اما حیف
تا زدی ناله عمو زود رسید اما حیف
@hosenih
سنگ برداشته اما به لبِ ماه زدند
ترسم این بود که چشمت بزنند ، آه زدند
در مسیرِ نَفَسَت چیست مزاحم شده است
قاسمی داشتم اما دو سه قاسم شده است
به یتیمیِ تواین قوم چه بَد خندیدند
همگی آنکه زد و آنکه نَزَد خندیدند
باد مویِ تو بهم ریخت مرا ریخت بِهَم
عطر و بویِ تو بِهَم ریخت مرا ریخت بِهَم
خواستی تا که بگویی به عمویت بابا
گفتگویِ تو بِهَم ریخت مرا ریخت بِهَم
نیزهای آمد و حسرت به دلم ماند که ماند
تا گلویِ تو بِهَم ریخت مرا ریخت بِهَم
دو سه اَبرو به رویِ اَبرویِ تو وا کردند
نعل رویِ تو بِهَم ریخت مرا ریخت بِهَم
دیر شد تا برسم بر سرِ اکبر کم شد
آمدم زود ولی باز تنت دَرهَم شد
سنگ بر رویِ تو خورد اَبرویِ من درد گرفت
تا به پهلوی تو زد پهلویِ من درد گرفت
همه گفتند که از کوچه سهیم است زدند
هرچه گفتیم یتیم است یتیم است زدند
تیغشان برتو نه بر سینهی پیغمبر خورد
دستِ من بود که با دیدنِ تو بر سر خورد
@hosenih
در تو دیدم حسنم را که دوباره میخواند
روضهی سیلیِ دستی که به نیلوفر خورد
ایستادم به رویِ پنجه پا اما حیف
دستش از رویِ سرم رد شد و بر مادر خورد
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
#قاسم_نعمتی
▶️
به جِلوِه آمده ای با رُخِ نقاب زده
چه کس به قرص قمر این چنین حجاب زده
ز ریشْ ریشی تحت الهنک مشخص بود
که روی بند تو را با چه اضطراب زده
@hosenih
صلاة ظهر تجلی نموده ای اما
رخ تو طعنه به رخسار آفتاب زده
دهان هر که تو را خوانده طفل می بندی
کدام بی ادبی حرف بی حساب زده
چه مست آمده ای با لب ترک خورده
عسل به ذائقه ات آتش شراب زده
دوباره نام حسن زنده شد در این عالم
که بچه شیر جمل پایْ در رکاب زده
کفن به جای زره بر تنت کند مادر
به اشک دیده به گیسوی تو گلاب زده
نگاه شور ز روی تو دور ، پور حسن
که چشم؛ زخم شرر بر دلِ کباب زده
مدینه زندگی مادرم ز هم پاشید
چه ضربه ها که به اولاد بوتراب زده
همینکه ناله زدی ای عمو بیا کمکم
عمو ز خیمه رسیده ببین شتاب زده
به پیش دیده من پنجه خورده کاکُلِ تو
عدو به گیسوی آشفته ات خضاب زده
چه بد سلیقه عزیزم تراشْ خوردی تو
به نعل کهنه چه کس بر رُخَت رکاب زده
@hosenih
زِ زخم سینه و پهلو و صورتت پیداست
کسی که ضربه زده از روی حساب زده
به زیرهر لگدی موج می زند بدنت
شبیه آنکه کسی پا به روی آب زده
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
#علیرضا_خاکساری
▶️
مشتاق میدان رفتنم رخصت عموجان
سر میدهم پای تو بی نوبت عموجان
آیینه دار غیرت اللهم که جاری است
در رگ رگ من جای خون غیرت عموجان
من وارث شیر جمل هستم مگر نه ؟؟
مثل پدر دارم دل و جرات عمو جان
جای کلاه جنگی ام عمامه دارم
یک پا حسن هستم در این هیبت عموجان
الموت احلی من عسل یعنی که شیرین
باشد برایم مرگ با عزت عموجان
با نوعروسم در قیامت وعده کردم
دنیا ندارد بیش از این قیمت عموجان
اذن جهادم را پدر قبلا نوشته
امید من باشد به دست خط عموجان
جای زره لطفی بکن دیگر برایم
فکر کفن بردار بی زحمت عموجان
پای تو را بوسیدم و افسوس از اینکه
دیگر ندارم بیش از این فرصت عموجان
با اکبرت فرقی ندارم می گذاری
در معرکه صورت بر این صورت عموجان
طعم غلاف بی هوایی را چشیدم
دیگر ندارد بازویم قوت عموجان
این فرقه ی خون ریز سنگ انداز کوفه
از کشتن ما می برد لذت عموجان
خوشبخت از آنم میشوم قربانی تو
دلشوره دارم بابت پیشانی تو
@hosenih
لشگر که بغضش شد فراهم سنگ می زد
شیطان پرستی هم مصمم سنگ می زد
گفتم انابن المصطفی اما ابوجهل
سوی رسول الله خاتم سنگ می زد
الله اکبر نقش روی بیرقم بود
بی اعتنا حتی به پرچم سنگ می زد
آئینه ی روی علی بودم که دیدم
مردی شبیه ابن ملجم سنگ می زد
تا بشکند مثل دلم فرق سرم را
می آمد از نزدیک و محکم سنگ می زد
از کینه توزان جمل بود انکه با غیظ
سمت حسن های مجسم سنگ می زد
با نیت مهمان نوازی کوچه وا شد
کوفی به جای خیر مقدم سنگ می زد
تنها نه ان تازه نفس هایی که بودند
تا پیرمردی با قد خم سنگ می زد
راه نفس را تا ببندد در گلویم
یک طایفه پشت سر هم سنگ می زد
با قصد قربت سمت من نیزه می انداخت
هر کس میان معرکه کم سنگ میزد
چشم کبود من دلیل اشک زهراست
روی دهانم جای نعل اسب پیداست
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
#سیدپوریا_هاشمی
▶️
چنان به گوش بیابان نوای من مانده
که در جنان پدرم در عزای من مانده
چه لقمه ها که گرفت از تنم سم مرکب
ز من گذشت و کنون تکه های من مانده
@hosenih
منی که قاسم بودم دگر شدم تقسیم
بروی خاک خودم نه!که جای من مانده
تنم ضریح شده حفره حفره ام کردند
دراین بدن حرم مجتبای من مانده
هزار سنگ سرم را نشانه رفت عمو
هزار جای شکسته برای من مانده
@hosenih
مرا به سینه گرفتی ولی مراقب باش
که میبری تنم و دست و پای من مانده!
عروس من دم خیمه نشسته منتظر است
به دستهای کبودش حنای من مانده
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
#قاسم_نعمتی
▶️
دست بر سینه همه مهمان قاسم می شویم
دیده گریان، سائلِ احسان قاسم می شویم
سفره دارِ امشبِ ما شد کریم ابن کریم
ریزه خوارِ لطفِ بی پایانِ قاسم می شویم
@hosenih
هر زمانی که دلِ ما می شود تنگِ حسن
بانگاهی زائرِ چشمان قاسم می شویم
سینه چاکانِ حسن خرجِ علیِ اکبرند
پس حسینی ها همه قربانِ قاسم می شویم
روزِ فتحِ مکه با سربندِ سبزِ یاحسن
ما همه رزمنده ی گردانِ قاسم می شویم
چند تا ایوان طلا سازیم در صحنِ بقیع
ماگدایِ گوشه ی ایوانِ قاسم می شویم
سِرِّ بابُ القاسم کرببلا دانید چیست؟
روز محشر دست بر دامانِ قاسم می شویم
جمله ی «الموت احلی من عسل»توحیدِ ماست
واله ودلداده ی ایمانِ قاسم می شویم
ماهِ خیمه بود، اما چهره اش تغییر کرد
مثلِ نجمه بی سروسامانِ قاسم میشویم
تاکه حرفِ دست وپاگم کرده آیددرمیان
یادِ ارباب وتنِ بی جانِ قاسم می شویم
چاره سازِ عالمی بیچاره شد بالا سرش
همچونان فضه که آمد در کنارِ مادرش
دست وپا میزد ولی جان بینِ سینه مانده بود
عالمی را ریخت بر هم ناله هایِ آخرش
زیرِ سُمِ اسبها با هر نفس قد میکشید
باز می شد ذره ذره استخوانِ پیکرش
@hosenih
نعل هایِ کهنه کم کم پیکرش را نرم کرد
پخش می شد هرنفس با هرتکان خاکسترش
مثلِ مویش دنده هایش هم گره خورده بهم
هیچ کاری بر نمی آمد زدست یاورش
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#ورود_به_ماه_محرم
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#نفيسه_سادات_موسوی
▶️
وابسته به عشقیم,چنان غم به محرّم
ترسم همه اين است: نميرم به محرّم
از شرمِ فرات و غم آبی كه نبخشيد
خون گريه كند چشمهی زمزم به محرّم
@hosenih
تنها نه فقط تكّيه و مسجد هر شهر
ايران شده يكپارچه ماتم به محرّم
آنسال كه از مكه عزامان شد آغاز
انگار گره خورد محرّم به محرّم
آن قدر برآورده شده حاجت دل از
زير علم و بيرق و پرچم به محرّم-
من معتقدم هركس اگر اشك بريزد
بخشيده شوند عالم و آدم به محرّم
@hosenih
ای كاش بگيرند همه كرب و بلا را
از سوز دل و اشك دمادم به محرّم
پيراهن مشكی تن هر پير و جوان است
جانم به عزاداری و جانم به محرّم
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
#سیدمحمد_میرهاشمی
▶️
دل و ذکر دمادم یابن زهرا
سر و شور محرم یابن زهرا
ز هجران تو و سوز محرم
جهان شد غرق ماتم یابن زهرا
@hosenih
هوای کربلا در سینه دارند
سبکبالان عالم یابن زهرا
به هر جا روضه ی جد تو بر پاست
یقین ، باشی مقدم یابن زهرا
به یاد کربلا ای زائر عشق
ببارد دیده نم نم یابن زهرا
بیا همراه شو با عاشقانت
بگیر از دیده شبنم یابن زهرا
به زخم سینه ی مجروح زینب
سرشک توست مرهم یابن زهرا
@hosenih
به یاد غربت ارباب بی کس
دلم شد خیمه ی غم یابن زهرا
بیا و جمعه ای عزم فرج کن
الا یار معظم یابن زهرا
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
#عادل_حسین_قربان
▶️
من صاحبِ شأن و مقام و فرّ و جاهم
وقتی حسین بنِ علی، باشد پناهم
@hosenih
با گوشهچشمی، جرمِ عالَم را ببخشد
بگذار قدرِ یک جهان، باشد گناهم
در سایهسارِ مهرِ او لبریزِ نورم
من بینگاهِ لطفِ او در قعرِ چاهم
هرگاه بینِ روضهها، آهی کشیدم
بوی حریمِ کبریا میداد، آهم
یکبارِ دیگر، کربلا را گر نبینم
سودی ندارد دیگر این عمرِ تباهم
@hosenih
با دستِ خالی آمدم، فخرِ من اینست
مرثیهخوانِ روضههای قتلگاهم
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
#مهدی_شریف_زاده
▶️
نام اعظم نه فقط عشق مسلّم حسن است
بهترین زمزمه ها نغمه ی جانم حسن است
آنکه تا آمده بخشیده و از روز ازل
شده آقای کریم همه عالم حسن است
@hosenih
بعد یا فاطمه اول از علی دم بزنید
بعد یا حیدر کرار مُقدّم حسن است
سر این سفره چه خوب است نشستن دارد
آب از این چشمه بنوشید که زمزم حسن است
صاحب و بانی هر روضه خود فاطمه است
آنکه در بزم حسینش زده پرچم حسن است
@hosenih
اولین گریه کن خون خدا فاطمه است
دومین گریه کن ماه محرم حسن است
ششمین شب شده و سائل دست حسنم
حَسَنیه است حُسنیه و ذکرم حسن است
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
#حسن_لطفی
▶️
نجمه در خیمه پریشان شدنت را چهکند
یک حرم چاک گریبان شدنت را چهکند
گفت دنبالِ تو عمه چقدر ماه شدی
حسرتِ مثلِ حسن جان شدنت را چهکند
@hosenih
سعی کردم که نفهمند چه شد با تو ، عمو
قدِ عباس نمایان شدنت را چه کند
بی زره رفتی و عباس به قربانت رفت
حال ای حنجره قربان شدنت را چهکند
اینقدر چنگ مزن روی زمین پیشِ حسن
پدرت دست به دامان شدنت را چهکند
دیدم انگشت به دندان شدن لشکر را
مانده بود اینهمه طوفان شدنت را چهکند
کاش میشد که نفهمند یتیمی که نشد
نیزه هم ماند خرامان شدنت را چهکند
با همین پیرهنِ ساده تو را چشم زدند
سنگ فهمید به میدان شدنت را چهکند
آنقدر خورد که دندانِ تو را با خود بُرد
سنگ دانست که خندان شدنت را چهکند
هِی سپاه از روی تو رد شده و برمیگشت
حال این دشت فراوان شدنت را چهکند
@hosenih
سینهات نرم که شد مادرم آمد اما...
مادرم پارهی قرآن شدنت را چهکند
خوش دلم بود عزیزم ضربانم باشی
نوجوانم نشد آخر که جوانم باشی
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
#محمدجواد_شیرازی
▶️
سیزده ساله ی امامِ کریم
شده آماده بلای عظیم
رفت و افتاد روی پای حسین
بوسه می زد به دست های حسین
@hosenih
سوختند از غم و کباب شدند
هر دو از گریه خیسِ آب شدند
گریه در حالت عطش کردند
آن قدر گریه تا که غش کردند
گریه های عمو مکرر شد
تشنه ی دیدنِ برادر شد
زیر لب روضه ی حسن را خواند
قاسمش را به سینه اش چسباند
دست خطِ حسن به کار آمد
ناگهان بر دلش قرار آمد
جلوی خیمه، جان تازه گرفت
آخرش از عمو اجازه گرفت
اذن میدان گرفت و عازم شد
نوبت نعره های قاسم شد
حال باید خودی نشان می داد
دشت، را یک تنه تکان می داد
وقت برچیدنِ هبل شده بود
فأنا بن الحسن... جمل شده بود
همه گفتند آمده حیدر
پسر پورِ ارشدِ حیدر
هرکه افتاد سوی او گذرش
ازرق و هر چهار تا پسرش...
همه بر روی خاک افتادند
غرقِ در خون، هلاک افتادند
نعره می زد، علی مع الحق را
کند از ریشه نسل ازرق را
وقت رزمش قمر، بلند شده
مادرش نجمه سربلند شده
فخر دارد به خود عروس حرم
که شده نذر اهل بیت کرم
طالب مرگ، بین لشگر کیست؟!
دید دشمن، حریف قاسم نیست
حیله شد چاره، دوره اش کردند
همه یک باره، دوره اش کردند
@hosenih
ابرویش بین جنگ، زخمی شد
سرش از نقلِ سنگ، زخمی شد
ضربِ شمشیر نانجیبی، آه
بر سرش خورد و گفت: یاعماه
از روی اسب، دور از حضرت
بر زمین خورد با سر و صورت
تا صدا زد، سواری از خیمه
مثل بازِ شکاری از خیمه...
آمد و اشک، از دو دیده فشاند
قاتلش را به قعر دوزخ راند
رفت بالا صدای فریادش
آمدند اشقیا به امدادش
بس که مرکب به رفت و آمد بود
شد هوا ناگهان غبار آلود
بود دشت از غبار مالامال
وسط دشت، نجمه رفت از حال
چه گذشت آن وسط؟! نمی دانم
روضه را بازتر نمی خوانم
دشت در حالتِ سکونی بود
همه جا رد نعلِ خونی بود
داشت قاسم به خاک می غلطید
شانه های حسین می لرزید
در دهان تا زبان، تکان می خورد
دنده هایش تکان تکان می خورد
@hosenih
آه... آخر به دوش مولایش
بر زمین می کشید پاهایش
غرقِ خون، وصل یار، شیرین بود
سرّ احلی مِن العسل این بود
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#محمد_جمالی
▶️
اشکم به زمین ریخت، شدم غرق سلامش
افتاد دلم پشت همان خیمه به دامش
@hosenih
یک چایی لب سوز براتم شد و زآن روز
این خیمه به آن خیمه مرا کرد غلامش
تنها نه من آواره ، ببین قاطبه ی شهر
این سفره به آن سفره نمک گیر طعامش
غم چیره به قلبم شد و آهی به هوا رفت
روزی که شدم غمزده از ماه حرامش
گویند بمیرید از این غُصه ی عُظما
از گودی مقتل؟ ز غریبی؟ ، ز کدامش؟
در زشتیِ مالی که حرام است همین بس
کر ها نشنیدند قشنگیِ کلامش
@hosenih
من ماندم و یک مقتل و قومی که نفهمید
این آیتِ بر نیزه چه بوداست مقامش
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
#امام_حسین_ع_مناجات
#سیدپوریا_هاشمی
▶️
تپش تپش زدن قلب ما حسین حسین
پناه نوکر بی دست و پا حسین حسین
کسی که گریه کنش شد دگر چه میخواهد؟!
نوشته ایم به جای دعا حسین حسین
@hosenih
خدا سپرده همه چیز را بدستانش
سر قنوت بگو باخدا حسین حسین
بگو به حرمت نام حسین یا عباس
بگو به حرمت عباس یا حسین حسین
اگر نبود که دنیای ما جهنم بود
رفیق بی کلک هرگدا حسین حسین
تمام لذت گهواره تا شب قبرم
چه ابتدا و چه در انتها حسین حسین
صدای من که بگیرد فدای نام شما
همیشه میزنم آقا صدا حسین حسین
@hosenih
به طوس رفتم و ناله زدم غریب غریب
ندا رسید ز سوی رضا حسین حسین
خودت بگو چه کند خواهر تو بعد از تو
تنت به خاک و سرت نیزه ها حسین حسین
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم
به یاد #حاج_قاسم_سلیمانی
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
#مرضیه_عاطفی
▶️
دشمن شناس بود و سربازِ بی بدل بود
فرزندِ بی مثالِ جنگاور جمل بود
شمشیر میکشید و «سر» روی خاک میریخت
مثل علیِ اکبر(ع) در رزم، بی مثل بود
@hosenih
ارثیۂ پدر بود عشقِ عمو حسینش(ع)
در کربلا شد اثبات، عشقی که بی خلل بود
ترسیده بود «أزرق»! چون در کشاکش ِ جنگ
همواره کارِ قاسم(ع)، آوردنِ اجل بود
هر کس که در جدالِ با چشم هایش افتاد
مستأصل و پریشان، دنبال راهِ حل بود
@hosenih
تاریخ غبطه خورده، «إن تَنکُروني» اش را
اینکه همیشه حرفش، همراه با عمل بود
¤
یک عمر مثلِ قاسم(ع)؛ در نزد «حاج قاسم»-
-طعم خوش ِ شهادت، «أحلی مِن العسل» بود!
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
#حسن_لطفی
▶️
چرا قهری مگر تقصیر دارم
بِجایت بر کَفَم زنجیر دارم
کفِ آبی فقط خوردم عزیزم
بیا از نیزه پایین شیر دارم
@hosenih
دلم مِیلِ دو اَبروی تو دارد
ببین که شانهام مویِ تو دارد
در آغوشم فقط پیراهنِ توست
لباس تازهات بویِ تو دارد
@hosenih
نمیآید پس از توخواب ، ای کاش...
که میمُردم منِ بی تاب ای کاش
دوباره شیر آوردم ولی حیف...
نمیخوردم پس از تو آب ای کاش
@hosenih
مرا آزار با زنجیر میداد
به من نانخشک با تحقیر میداد
زنِ شامی مرا سوزاند وقتی
کنارم طفل خود را شیر میداد
@hosenih
دوباره روضه میگیرم عزیزم
در این ویرانه میمیرم عزیزم
دوباره حرمله رد شد از اینجا
دوباره خشک شد شیرم عزیزم
@hosenih
نگفتند آه داغِ بچه دیدهاست
نگفتند از بلا پُشتش خمیده است
ولی گفتند این تازه عروسان
عروسِ فاطمه مویش سفید است
@hosenih
گُلِ یاسِ مرا از ساقه بستند
مرا با ریسمان بر ناقه بستند
نمیماندی به نیزه چاره کردند
سَرَت را با نخِ قنداقه بستند
@hosenih
چه حسرتها جشیدم بچهام را
چه سختیها کشیدم بچه ام را
کنارِ بچههای نیزه دارش
به روی نیزه دیدم بچه ام را
@hosenih
فقط لالا کنم لالا بخوابی
ندارم غصه دیگر تا بخوابی
از آغوشم جدا گشتی و رفتی
که رویِ سینهی بابا بخوابی
@hosenih
نه رحمی بر پدر ، نه شرم کردند
بساطِ غارتش را گرم کردند
برای آنکه راحتتر بخوابی
زدند و سینهاش را نَرم کردند
@hosenih
سرم شد خاکِ عالم نیزه رَد شد
به پشتِ خیمه دیدم نیزه رَد شد
به دنبالِ تو میگشتند بر خاک...
چنان زد از تنت هم نیزه رَد شد
@hosenih
به پشتِ خیمهام قلبم گرفته
تمام چهرهام را غم گرفته
زِ بس نازی که تیری با سهشعبه
در آغوشش تو را محکم گرفته
@hosenih
عبا را روی تو افکند بابا
دلش را از غمت آکند بابا
چنان با تیر چسبیدی به قلبش
تو را از سینهی خود کَند بابا
@hosenih
ببين مادر ز گريه آب رفته
كه از جسم و تن ِ من تاب رفته
به نيزه دار گفتم بچه داري؟؟؟
كمي آرام تازه خواب رفته
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADwv7gLSehSezj5Wmg
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
#محمدجواد_خراشادی_زاده
▶️
بس که آقازاده با احساس دعوت میکند
کودک نوزاد ما هم عزم هیئت می کند
هرچه حاجت داری، اول از علی اصغر بخواه
دست های کوچک او استجابت می کند
(شیرمردی) ارث زهرا و علی باشد که شیر
پیش طفل شیرخوار حس حقارت می کند
آمده ثابت کند این قوم از نام علی
توی هر سنی که باشد باز وحشت می کند
او مکلف نیست اما بس که دنبال خداست
در میان اشک خود غسل شهادت می کند
این که او بعد از علی اکبر به میدان آمده
حرمت سن برادر را رعایت می کند
او پیمبر نیست نه! اما به خونِ پاک خود
امتی را از سیاهی ها هدایت می کند
روز محشر شک ندارم من، که آنجا هرکسی
گریه کرده بر علی اصغر، شفاعت می کند
روی دستان امامش شد فدای راه دین
با تلذی کردنش تجدید بیعت می کند
بشکند دستی که عصر واقعه در کربلا
از میان خیمه یک گهواره غارت می کند
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
#داود_رحیمی
▶️
پیرهنش دستمال اشکامه بگو
پیرهن پاره ی بچم رو بدن
بیا گوشوارمو واسشون ببر
بگو گهواره ی بچم رو بدن
بهشون بگو بذارن یه کمی
همدمم نیزه ی اصغرم بشه
عصای پیری که واسه من نشد
اقلا سایه ی روو سرم بشه
@hosenih
دستو گهواره می کردم بخوابه
حالا نیزه شده گهواره براش
جای من حرمله لالایی میگه
بچمو می ترسونه با اون صداش
تازه یاد گرفته بودم چجوری
برا بچه م بخونم لالا لالا
توی گوشم می پیچه سوز صداش
تازه داشت یاد می گرفت بگه بابا
بچمو بغل می کردی یادته؟
هی می گفتی عمه قوربونت بره...
روزی که داشتی می دادیش به حسین
باورت میشد که بار آخره؟
@hosenih
بمیرم! خواهشای آخرشو
نتونستم دیگه مستجاب کنم
گلم از تشنگی پژمرده بود و
نمیشد فکری برای آب کنم
تا علی گریه می کرد آب می شدم
این غمو کجای این دل بذارم؟
زینبم! آب دادی آتیشم زدی...
حالا که شیر دارم اصغر ندارم
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#دوازده_بند
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
#غلامرضا_سازگار
▶️
تو را دادند از پیکان به جای شیر آب اصغر
عطش طی شد تلظّی نه، تبسّم کن بخواب اصغر
لبت خاموش بود اما گذشت از گنبد گردون
زقطره قطرۀ خونت صدای آب آب اصغر
دهم تا روی خود را در ملاقات خدا زینت
محاسن را زخون حنجرت کردم خضاب اصغر
که دیده گل شود بر روی دست باغبان پرپر
که دیده خون مه ریزد به دوش آفتاب اصغر
تو خاموشی و من در نینوا چون نی نوا دارم
زند با نالۀ خود چنگ بر قلبم رباب اصغر
در این اصغر که پر گردیده از فریاد بی پاسخ
تو با لبخند گفتی اشک بابا را جواب اصغر
شود از شیر، شیرین کام طفل شیرخوار اما
تو روی دست من از تیر گشتی کامیاب اصغر
اگر چه بر سر دستم شهید آخرین گشتی
تو از اول شدی بهر شهادت انتخاب اصغر
تو هم خون خدا، هو زادۀ خون خدا هستی
که در آغوش ثارالله چشم خویش را بستی
بند دوّم
به کف چون جان گرفتم تا کنم تقدیم جانانت
گلویت را سپر کن تا بگیرم پیش پیکانت
ذبیح من مبادا گوسفند از آسمان آید
مهیّا شو که سازم در منای دوست قربانت
تکلّم کن تکلّم کن بگو من آب می خواهم
تلظّی کن تلظّی کن فدای کام عطشانت
زبی آبی نمانده در دو چشمت قطرۀ اشکی
که تر گردد لب خشکیده ات از چشم گریانت
ز حجم تیر و حلق نازکت گردیده معلومم
که خواهد شد جدا از تن سر چون ماه تابانت
نه ناله می زنی نه دست و پا نه اشک می ریزی
مزن آتش مرا این قدر با لب های خندانت
نفس، شعله گلو تفتیده لب تشنه عجب نبود
که دود از تیر برخیزد زسوز حلق سوزانت
نگوئی کس نشد همبازی ات بر گرد گهواره
شرار تشنگی تا صبح، بازی کرد با جانت
به تیر دوست ای سر تا قدم عاشق تبسّم کن
بپر در دامن زهرا و با محسن تکلّم کن
بند سوّم
نجستی جز به خون خویش درمان دل خود را
زتیر خصم بگرفتی شفای عاجل خود را
به خوناب گلو غسل شهادت کردی و آنگه
بروی دست من خواندی نماز کامل خود را
لبت بسته دلت با حق سخن می گفت فرزندم
چرا خندیدی و نفرین نکردی قاتل خود را
دو خون را بر سما پاشیدم و تقدیم حق کردم
یکی خون گلوی تو یکی خون دل خود را
مگر نه دوست بهر دوست دسته گل برد من هم
گل از خون تو دادم کردگار عادل خود را
جهان بحری پر از فتنه تو در امواج آن تنها
ندیدی جز به روی دست بابا ساحل خود را
بجز تو ای دو دست کوچکت مشکل گشا اصغر
کسی با تیر قاتل حل نکرده مشکل خود را
تمام حاصل عمر تو بود این چند قطره خون
که تقدیم خدا کردی تمام حاصل خود را
سرافرازم که هنگام ملاقات خداوندم
وضو بگرفتم از خون گلوی خشک فرزندم
بند چهارم
الا ای تیر با من قطع کردی گفتگویش را
لب من بر لبش بود و تو بوسیدی گلویش را
زحلق تشنۀ او چشمۀ خون کرده ای جاری
مهیّا کردی از خون گلو آب وضویش را
چگونه خویش را نزدیک کردی بر گلوی او
گمانم دور دیدی چشم خونین عمویش را
درست آندم که حلقه تشنۀ او را تو بوسیدی
تبسّم کرد و زهرا مادرم بوسید رویش را
تو از این غنچۀ بی آب بگرفتی گلاب و من
برم در بزم وصل دوست با خود رنگ و بویش را
تو مانند قلم در خون اصغر سر فرو بردی
نوشتی بر روی دستم کتاب آرزویش را
نه تنها کردم از خون جبین خویش را رنگین
نوشتم بر جبین آسمان سرّ مگویش را
اگر دریا شود عالم زخون آل بوسفیان
نشاید کرد جبران قیمت یک تار مویش را
گواه غربت تو روی گلگون من است اصغر
تبسّم کن کز این پس خون تو خون من است اصغر
ادامه این شعر در پست بعدی👇👇👇
ادامه شعر قبلی👆👆👆
بند پنجم
تو با لبخند از من جان گرفتی باز جان دادی
تو از خون گلو زینت به بام آسمان دادی
تو داغ ننگ بنهادی به روی آل بوسفیان
تو مظلومیت آل محمد (ص) را نشان دادی
تبسّم بر لب و خون بر دهان و تیر بر حلقت
چه زیبا در کلاس عشقبازی امتحان دادی
مگر نه شیر مادر هم غذا، هم آب می باشد
تو کودک هم گرسنه بودی و هم تشنه جان دادی
تو با لبخند خونین آبرو دادی شهادت را
تو خون را تا قیامت اعتبار جاودان دادی
تو با خون گلویت کربلا را کربلا کردی
تو با اشک عزایت آب بر این بوستان دادی
من از لب های خشکت بوسه ای می خواستم امّا
تو جان خویش را بر من به رسم ارمغان دادی
همه از خاندان وحی دارند آبرو امّا
تو از خون آبروی تازه بر این خاندان دادی
کتاب جان نثاری باز شد از حلق چاک تو
حسین بن علی شد سرفراز از خون پاک تو
بند ششـم
تبسّم کن جواب خندۀ جان پرورت با من
خدا داند چه کردی در نگاه آخرت با من
نه تنها می کنم تشییع، جسمت را به تنهائی
که در جمع شهیدان است دفن پیکرت با من
سپر گشتن به استقبال پیکان عدو با تو
برون آوردن تیر ستم از حنجرت با من
تن پاک تو پشت خیمه ها همسایۀ اکبر
چهل منزل به نوک نیزۀ دشمن سرت با من
چو خواهد بر تو گرید اوّل از من رو بگرداند
زبس دارد وفا و مهربانی مادرت با من
اگر زخم گلویت را ببیند بر سر دستم
چه خواهد گفت در خیمه سکینه خواهرت با من
تو خاموش از سخن گردیده ای امّا سخن گوید
دو چشم بسته و حلق زگل نازکترت با من
شود آغوش من هم مقتل تو هم مزار تو
بود چون جان من تا حشر جسم اطهرت با من
اگر پائین پایم جسم پاک اکبرم باشد
شکسته سینه ام، قبر علیِّ اصغرم باشد
بند هفتـم
من از یک غنچه، عالم را بهار بی خزان کردم
تمام کربلاها را بهشت جاودان کردم
تو آه از دل کشیدی من کشیدم تیر از حلقت
تو خون از حنجر و من اشک، از چشمم روان کردم
زهفتاد و دو خون، خاک زمین را آبرو دادم
ولی خون تو را بگرفته وقف آسمان کردم
به آل الله گفتم تا منم زنده نگردید کس
ولی خود گریه بر تو پیش چشم دشمنان کردم
درست آندم که تو پرپر زدی بر روی دست من
دعا در حق امّت با دو چشم خون فشان کردم
تو را آوردم و لب تشنه پیش تیر بگرفتم
به حق دوست هر چه دوست از من خواست آن کردم
تو در گهواره بودی من زایثارت خبر دادم
همان دیشب که من یاران خود را امتحان کردم
زاشکت شستم از خون گلو آرایشت دادم
سپس چون دسته گل تقدیم حی لامکان کردم
پس از قتل من و تو می شود آزاد آب امشب
سزد گر آب آتش گیرد از اشک رباب امشب
بند هشتم
دلم چون لالۀ پرپر در این سوزنده صحرا شد
که با تیر سه شعبه غنچۀ نشکفته ام وا شد
بخند اصغر که بعد از قتل هفتاد و دو سربازم
شهادتنامه ام امروز با خون تو امضاء شد
شهیدانم همه دادند جان در دامن صحرا
تو تنها در شهادت مقتلت آغوش باباشد
تو تا گشتی نشان تیر، خم کردی سر خود را
ندیدی قامت من در غمت مثل کمان تا شد
کنم از اشک خونین، گل نثار جسم مجروحت
که لبخند شهیدانم زگلزخم تو پیدا شد
خدایا شاهدی پیش دو چشمم بر سر دشتم
گلوی تشنۀ طفلم نشان تیر اعدا شد
زشصت حرمله تیری به حلق اصغرم آمد
که شد آن تیر مسمار و فرو در قلب زهرا شد
ذبیح کوچکم تا با گلوی تشنه جان دادی
زمین از اشک چشم هاجران در خیمه دریا شد
زدشمن خواستم با جرعۀ آبی کند سیرت
نگفتم تا که با تیر سه شعبه گیرد از شیرت
ادامه این شعر در پست بعدی👇👇👇
ادامه شعر قبلی👆👆👆
بند نهـم
تو کز مادر ولادت یافتی با ما سفر کردی
مرا منزل به منزل با نگاهت خونجگر کردی
نه در گهواره نه در دست زینب بود آرامت
به شوق مرگ، دست و پا زدی شب را سحر کردی
چو پیغمبر گرفتی راه سبحان الذی اسری
به آغوش خدا پرواز از دوش پدر کردی
به بزم یار بشکفتی و گردیدی گل مجلس
لباس عشق از خون گلوی خود به بر کردی
نبودت دسترس بر آب اما همتت نازم
لب عطشان بابا را زخون خویش تر کردی
گرفتم خواستی دشمن نبیند اشک چشکت را
چرا با خنده بر چشمان گریانمک نظر کردی
دو ابرو تیغ و مژگان تیر و آهت نیزه بود اما
گلوی نازکت را بر گلوی من سپر کردی
شهیدان با شهادت زنده می مانند اما تو
شهادت را به خون حنجر خود زنده تر کردی
به بزم یار در دستم نباشد گوهری جز تو
نداده جان در آغوشم شهید دیگری جز تو
بند دهم
فدا شد اکبر و عباس و عون و جعفرم یارب
به جز این درّ کوچک نیست بر کف گوهرم یارب
همه از چهره خون شویند اما غربت من بین
که شستم چهرۀ خود را زخون اصغرم یارب
تو دادم را از این بیدادگر صیاد در صف محشر
به روی دست گیرد این بدن را مادرم یارب
زدستم می گرفت و در حرم می برد جسمش را
اگر می بود همراهم علیِّ اکبرم یارب
چو مهر و ماه تابد بر فرازنی چهل منزل
سر من با سر او پیش چشم همسرم یارب
دگر تنها شدم تنهای تنها بین دشمن ها
که این شش ماهه کودک بود تنها یاورم یارب
الهی از حرم بیرون نیاید مادرش تا من
دهم قنداقه او را به دست خواهرم یارب
دو چشم خود ببندو، کن دعا از سوز دل اصغر
که مثل من نگردد باغبانی غنچه اش پرپر
بند یازدهم
الا اهل حرم من از یم خون گوهر آوردم
فرزوان اختری از مهر تابان بهتر آوردم
گلو پاره، بدن گلگون، دهن خونین، دو لب خندان
گل از بهر سکینه در عزای اکبر آوردم
حرم را ترک گفتم رفتم و باز آمدم امّا
کبوتر برده بودم صید بی بال و پر آوردم
گنه کاران عالم را خبر سازید ای یاران
که از میدان خون با خود شفیع محشر آوردم
جوانان، اکبرم را با هم آوردند در خیمه
ولی من خود به تهایی علیِّ اصغر آوردم
دل پیغمبر و چشم علی (ع) و فاطمه (س) روشن
که با خود محسنی دیگر برای مادر آوردم
نمی گویم که تیر حرمله با او چه هاع کرده
ولی گویم که من صید بریده حنجر آوردم
مبادا اصغرش خوانید نامش اصغر است امّا
به خون اکبرم سوگند ذبح اکبر آوردم
به هفتاد و دو ملّت حجّت کبر است این کودک
امید و آرزوی یوسف زهراست این کودک
بند دوازدهم
به دامان افق بنوشته با خون علی اصغر
که باشد مکتب ایثار مرهون علی اصغر
به خون خویش غلطیدن به روی دست خحندیدن
به حقّ حقّ قسم این است قانون علی اصغر
عروس آسمان هر صبح کز مشرق برآرد سر
تبسّم می زند بر روی گلگون علی اصغر
شرف، آزادگی، ایثار، ایمان، عشق، جانبازی
حیات خویش را دادنند مدیون علی اصغر
شهادت زنده بود و زنده تر گردید از خونش
شهیدانند روز حشر ممنون علی اصغر
زخون طفل خود رخ شستن و با ننگ جنگیدن
حسین بن علی (ع) بنوشته با خون علی اصغر
دل عترت، دل مهدی (ع)، دل شیعۀ دل عالم
بود تا صبح روز حشر محزون علی اصغر
خداوندا کرامت کن به (میثم) چشم پر اشکی
که باشد سیل خون و رود جیحون علی اصغر
سرشک چشم شیعه تا قیامت مرهمش باشد
جهان آفرینش خیمه گاه ماتمش باشد
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e