eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
43.4هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
315 ویدیو
28 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
سخت بیتاب است و در جانش بلا انداخته کلّ عالم را به یاد کربلا انداخته در حضورِ کائنات و روبرویِ اهل عرش نوحه خوانی کرده و شور و نوا انداخته @hosenih سفرهٔ پر برکت ماه محرّم را مدام بیشتر از هر کجا، اطراف ما انداخته در حضورش نوکری امسال هم قسمت نشد نفْس، ما را آخر از چشمش چرا انداخته؟! شهر را محض عزاداری مهیّا کرده و دشت را یادِ غروبِ نینوا انداخته بر فراز خیمه گاهش پرچم ِ مشکی زده حضرت صاحب عزا، شالِ عزا انداخته مانده ردّی از غم و دلشوره رویِ صورتش باز هم بر گونه هایش اشک، جا انداخته ذکر «یا جدّاه» بر لب دارد و مضطر شده روضه خوان او را به یاد بوریا انداخته @hosenih عمری از داغِ به غارت رفتنِ آن پیراهن با چه آهی روی دوش خود عبا انداخته برده سمتِ علقمه گریان؛ گریزِ روضه را بر زبانِ روضه خوان «أدرک أخا» انداخته! شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
اهل عالم دارد از ره ماه ماتم می رسد هیئتی ها یاعلی! دارد محرم می رسد شاعر: @dobeity_robaey
🏴بوی پیراهن خونین کسی می آید 🏴 این خبر را برسانید به کنعانی‌ها امام صادق علیه السلام می فرمایند: (اِذَا هَلَّ هِلَالُ مُحَرَّمِ نَشَرَتِ المَلَائِكَةُ ثَوبَ الحُسَينِ(ع) وَ هُو مُخرَقُ مِن ضَربِ السُّيُوفِ وَ مُلَطَّخُ بِالدِّمَاءِ وَ فَنَرَاهُ نَحنُ وَ شِيعَتُنَا بِالبَصِيرَةِ وَ لَا بِالبَصَرِ فَاِذَا تَنفَجِرُ دُمُوعَنَا) ترجمه: هنگامی که هلال ماه محرم دمیده می شود، ملائکه پیراهن مبارک امام حسین(ع) را در عرش آویزان می کنند، در حالی که از ضربه های شمشیر پاره پاره شده و به خون آغشته شده است. ما و شیعیانمان این پیراهن را با چشم بصیرت و نه بصر می بینیم پس اشک های ما سرازیر می شود. 📚مناهج البكاء فرطوسی حويزی، ص۱۱ @hosenih
👆👆 👌برشی از روضه محرم برگرفته از کتاب ✅داستان هرثمة بن سلیم و تنها گذاشتن سیدالشهدا علیه‌السّلام به نقل از ابن حجر عسقلانی 👌در این کتاب (که حاوی روضه های شب اول تا شب یازدهم محرم است) سعی شده، عبارات مهم مقتل به همراه ترجمه و سند، شعر، و گریز مستند بیان شود. 🔴 برای کسب اطلاعات بیشتر و دریافت متن pdf کامل جلسات، به آیدی زیر مراجعه نمایید. 🆔 @addmin_roze © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
  امشب دوباره دل شده مهمان کربلا پرواز کرده سمت گلستان کربلا دست ادب به سینه و در اوج احترام عرض سلام کرده به سلطان کربلا جایی نمی رود ز در خانه ی حسین گوی دل است در خم چوگان کربلا صبح علی الطلوع به پابوس این زمین خورشید سر زند ز گریبان کربلا @hosenih صفحه به صفحه بیت پس از بیت خواندنی است هفتاد و دو قصیده به دیوان کربلا پر کن مشام جان خود از آن ، که می دهد عطر بهشت ، روضه ی رضوان کربلا در عشق و پایداری و دلداگی ، کسی هرگز نمی رسد به شهیدان کربلا پیمانه ی " اَلَستُ بِرَب" کرد مستشان ماندند پایبست به پیمان کربلا سیر و سلوک ، کار ندارد به سن و سال ششماهه هم رسید به عرفان کربلا عصر غریب وقت عروج حسین ، شد ذرات کائنات پریشان کربلا @hosenih در سوز آه خیمه نشینان داغدار آتش کشید شعله ز ارکان کربلا آوار شد به روی سرش آسمان درد آمد به لب از این همه غم جان کربلا زینب اگر نبود یقیناً یزید شوم افتاده بود در پی کتمان کربلا از بس مقدس است " کمیل " این دیار نور جانم هزار مرتبه قربان کربلا شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هرکس به ماتم تو نشست و عزا گرفت در پیشگاه حضرت داور بها گرفت ای علتِ وجود ، سلیمانِ کربلا از برکت تو بود که عالم صفا گرفت @hosenih ای خوش به حالِ نوکرِ تو با دوقطره اشک مشمولِ لطف فاطمه شد ، کربلا گرفت آقا اگر اجازه دهی روضه خوان شوم کز روضه تو خضر نبی هم بقا گرفت ** مقتل نوشته تکیه به نیزه زدی و بعد ... تیری رسید و در وسط سینه جا گرفت مقتل نوشته شمر به گودال آمد و در دستِ خود محاسنِ سرخِ تو را گرفت @hosenih با چند ضربه ای سرتان را برید و بعد آن را به پیش دیده خیر النسا گرفت با چه مصیبتی پسرت زین العابدین بر دور قطعه قطعه تنت بوریا گرفت شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
شنیدم از لب باد صبا حسین حسین نوای ما، دم ما، شور ما، حسین حسین محرم آمده و گوش جان که بسپاری شنیده می‌شود از هرکجا حسین حسین @hosenih محرم آمده قد قامت العزا بشنو بخوان به مأذنه: حیّ علی حسین حسین کتیبه سینه‌زن و باد نوحه‌خوان شده است صدای زمزمه بادها حسین حسین ز عرش پیرهنی خون‌چکان شد آویزان چکیده در همه عرش خدا حسین حسین ملک نشانی خون خدا گرفت ز خاک صدا بلند شد از کربلا: حسین! حسین! یکی شدند سیاه و سپید در بزمش دلیل وحدت شاه و گدا حسین حسین همه اهالی یک ملت‌اند سینه‌زنان سرود ملی اهل عزا حسین حسین علی علی‌ست اگر ذکر شور و مستی ما شده‌ دم غم ما ذکر یا حسین حسین عجب غمی‌ست به نامش، هرآنکه گفت بسوخت که کرده یک‌سره آتش به پا حسین حسین گذشت عمر به زیر کتیبه‌های غمش هزار شکر شدم پیر با حسین حسین لبم به ذکر دگر وا نمی‌شود چه کنم؟ شده‌ست با لب من آشنا حسین حسین ز لطف اوست کزو نام می‌برم، ور نه من خراب کجا و کجا حسین حسین @hosenih گریست دیدهٔ ناپاک من هم از داغش از آن‌که زنده کند مرده را حسین حسین خوشا به بزم عزایش که یک‌صدا گویند از ابتدا همه تا انتها حسین حسین شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هنوز ردَ غروبت در آسمان باقی‌ست طلوع سرخ تو باقی‌ست، تا جهان باقی‌ست در این دیار، که فانی‌ست هر چه شادی و غم غمِ مقدسِ داغِ تو همچنان باقی‌ست @hosenih قسم به «قَوِّ عَلیٰ خِدمَتِکْ»، جوارح من در اختیار غم توست، تا توان باقی‌ست بیا و مشتری‌ آبروی چشمم باش هنوز قطره‌‌‌ی اشکی در این دکان باقی‌ست سیاهی‌ام؛ نه زغالی که چای دم داده منم همان‌چه که در قعرِ استکان باقی‌ست هزار و نهصد و پنجاه بار باید مرد چقدر زخم شنیدم؛ چقدر جان باقی‌ست صدای کشتنت الله‌اکبرِ کوفی‌ست هنوز داغ تو در روضه‌ی اذان باقی‌ست @hosenih مگر جماعت کفتار غارتت کردند؟! که از رشیدِ تنت چند استخوان باقی‌ست اگر چه جوهر تاریخ، قطره‌قطره مکید هنوز خون تنت در رگ زمان باقی‌ست شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای سر ، سر بریده ی بر نیزه ها سوار خورشید گونه برده سران را به یک مدار از خون تو به سر زده تا عرش هر چه هست حتی خدا به داغ تو گردیده سوگوار قاسم نیابتی است حسن را به روی نی با این حساب عرش گرفته دو گوشوار جای خلیل در دل آتش تو سوختی رفتی به جای عیسی مریم به روی دار داوود نوحه ای است پر از شور ماتمت بر مجمر عزای تو یحیی سپند وار @hosenih حزقیل و نوح و آدم و ادریس در غمت زنجیر از یمین زده و لطمه از یسار گاهی کشیده در دل گودال و گه به نی یک لحظه کم نمی‌شود از هیئتت وقار بالا تر از سپاه عدو میروی که باز عزم ظفر نموده رکاب تو ای سوار ای سر که فائق آمده بر مجلس شراب ای نفس مطمئنه ی پیروز بر قمار ای سر تویی حقیقت دریا و میشوند سر های قدسیان همه دورت حباب وار ای لب ، لب تکیده ی در عین حال تر دریا اسیر حسرتت ای لعل آبدار قد میکشند و باز به اوجت نمی‌رسند آخر توجهی به تموج در این بحار بشکسته از ترک ترکت پهنه ی کویر هفت آسمان به پای تو افتاده شرمسار رنگی نداشته است برایت حنای دهر رویش سفید میشود از سرخی ات انار سنگ است و بوسه گاه نبی وای با چه دل؟؟؟ پیچیده دور لاله ات ای لب چگونه خار؟؟؟ ای زلف ، زلف خاکی آشفته از هجوم روشن ترین سیاهی افتاده در غبار قابل نبوده دست خبیثش ولی ز تو در چنگ شمر رفته به غارت یکی دو تار دشمن تلاش کرده بیفتد علم ولی این زلف بی قرار مگر میشود مهار؟؟؟ سر میبرند از بدن کفر و ظلم و شرک در وحدتند پیچ تو با تیغ ذوالفقار با اینکه نازل است چنان برگ در خزان صاعد شد از شکوفه ی سرخ تو صد بهار گفتم به رنگ سرخ و سیاه و سپید تو سبحانه کما خلق اللیل و النهار با اینکه کم شده است به گودال قتلگاه اما سپاه مقتدرت هست بی شمار ای چشم ، چشم خون شده از گریه های داغ خون گریه میکنم به نگاه تو زار زار ای چشم ، چشم ما همه جا رفته است باز هرگز ندیده است چنان نقش تو نگار ما را نگاه کن ز بلندای نیزه ات ما را به جز نگاه تو با دیگران چه کار؟؟؟ @hosenih عمری گذشته بر من و یک عمر بوده ام بی تاب روی ماه تو هر سال آزگار مژگان تو کشیده به ما تیر بی درنگ از ابروی کمان زده بیرون پی شکار قابل بدان و صید کن از دشت مرحمت سودی اگرچه نیست در این وحشی نزار آیات کهف خواندن تو بی دلیل نیست القصه من سگم بده جایم همین کنار آرام میشود دل ما بعد دفن نیز با یک نگاه منت تو بر سر مزار یک شب بیا به دیدن ما ، در عزای تو شب‌های بی قراری ما بوده بر قرار ما را چه طاقتی است که دنبال نظره ایم خورشید در مقابل تو میشود بخار عزت ببین که بی خبرند از هم آن دو چشم در صورت تو گر چه که هستند همجوار با اینکه بین ارض و سما دود دیده ای از دودمان ظلم درآورده ای دمار عالم سیاه باد که از شدت عطش دیده است دشت ماریه را مردم تو تار وقتی نداشت ساغری از آب در کفش ابر است در تمامی عمر از غمت خمار اشک کسی به اشک تو هرگز نمی‌رسد ای چشم خون گرفته به داغ خودت ببار پیشانی شکسته ات از سنگهای سخت آیینه ای است آینه ی ذات کردگار بختت بلند بود و حسودان بد نظر همراه سنگ چشم زدندت به کارزار تعداد زخم های تو از دست رفته است خون گریه میکنند به داغ تو هر هزار ای سر سر بریده کجا مانده پیکرت افتاده در میانه ی گودال آشکار گل بود حنجر تو گلابش گرفته شد از ضربه های خنجر و از آفتاب حار در کربلا گرفته تن تو هزار زخم ای کاش در غم تو بمیرم هزار بار گودال قتلگاه تو از جبر سر برید بی چاره در مقابل خون تو اختیار مشمول رحمت است به بزم عزای تو وقتی به آب میزند این چشم بی گدار اجداد ما همیشه به دنبال ماتمت بودند و بوده ایم از اول از این تبار امروز کوچه های عزای تو میشویم فردا ترحمی به رفیقان هم قطار در روز حشر اگر کرم تو اجازه داد بگذار تا مرا بکشندم به سوی نار دستی بزن به شانه ما روز واپسین زیرا کشیده زیر علم بار افتخار گردن به تیغه ی علم تو نهاده ایم جانم فدای این علم و اینچنین شعار جایی نبوده بهتر از آن گوشه ی شریف تا چشم تو ز دست همه میکنم فرار احوالی از گدای سر کوچه هم بپرس هر شب که آمدی به تفقد در این دیار بگذار چشمم از قدمت محترم شود این فخر را به من بده بر خود بگیر عار پرسند اگر زمن که چه داری در عالمین سر تا قدم دهن شده گویم که یار یار @hosenih خونی است در جگر همه دارایی ام حسین نا قابل است و پای تواش میکنم نثار بگذار بی قرار تو باشم الی الابد بگذار تا بمانمت ای مهربان دچار جان را بگیر و روی مگردان ز ما حسین در حق عاشقان خود این را روا مدار از روزگار سفله نداریم حسرتی هر کس رسیده کرببلا هست کامکار پرچم که نیست خون تو بالای گنبد است بی طاقت است راه کسی را به انتظار ... شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
شش ماه راه آمد که راه غم بگیرد شش ماه آمد بر دلش مرهم بگیرد اما رسیده مجلس ماتم بگیرد جایی که دلها را غم عالم بگیرد حق دارد این خانوم قلبش غم  بگیرد   این کیست این نامی نفس‌گیر است زینب این کیست معنای تفاسیر است زینب بالاتر از درک تعابیر است زینب او کاف و هاء و یاء تقدیر است زینب باید که شام و کوفه را باهم بگیرد @hosenih با محملی که راهدار آن خلیل است با کعبه‌ای که پرده‌دارش جبرئیل است با پرده‌ای که آفتاب آنجا دخیل است بر ناقه‌ای که   تحت فرمان کفیل است بانو رسیده پهنه‌ی عالم بگیرد  تا کربلا تا کربلا را دید زینب آمد سرش از آنچه می‌ترسید زینب بعد از حسن هرگز نمی‌خندید زینب گرچه به این عالم نفس بخشید زینب می‌گفت غم راهِ نفس‌هایم بگیرد آنقدر دارد دلهره شاید بمیرد راحت نمی‌گردد فقط باید بمیرد پایش بر این صحرا اگر آید بمیرد اکبر اگر این پرده بگشاید بمیرد باید که دستش را علی محکم بگیرد عباس زانو زد رکابش را گرفته است اکبر دو دست مستجابش را گرفته است حالا حسینش اضطرابش را گرفته است با خواهرش دور رُبابش را گرفته است بابا زِ چشم دختران شبنم بگیرد عباس علم کوبید یعنی شیر اینجاست یعنی که صاحب صولتِ شمشیر اینجاست یعنی علی یعنی دَمِ تکبیر اینجاست یعنی به مرگِ بی رگان تعبیر اینجاست در پیش خانوم است تا پرچم بگیرد سینه سپر کرده سواری را نبیند قد راست کرده نیزه‌داری را نبیند تا چادر خانوم غباری را نبیند دامان طفلان ردِ خاری را نبیند با تیغ خود ذکر هوالاعظم بگیرد فرمود با بانو امیر کربلا من با مرتضی تا مرتضی یا مرتضی من پیش تو خاک و پیششان واویتلا من هرقدر لشگر هرقَدَر نامرد با من با غم بگو دارد جگر راهم بگیرد اما هزاران بار غم را دیده زینب از کودکی دست قلم را دیده زینب پیشانی و ضرب علم را دیده زینب بی او حرامی و حرم را دیده زینب پنجاه سال این نوحه‌ها را دم بگیرد @hosenih در زیر لب می‌گفت با تکرار ای وای از قتلگاه و تل و چشمِ تار ای وای از ازدحام و خنده و انظار ای وای از شعله و از خیمه و اشرار ای وای دور مرا نامرد و نامحرم بگیرد دارد دعا طفلی زِ محمل‌ها نیافتد یا که حسینش پیش قاتل‌ها نیافتد تا که سرش دست اراذل‌ها نیافتد تا که تنش بین قبایل‌ها نیافتد تا در بغل آن پیکر درهم بگیرد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای که خورده گره به روضه ی تو زندگی و تمومِ باورهام با تو از کودکی،بزرگ شدم افتخارم اینه تویی آقام مادرم تا مُحرمت میشد پیرهنِ مشکی مو تنم میکرد زیر لب،با صدای جانسوزی یادی از شعر محتشم میکرد @hosenih شعرِ (باز این چه شورش است...)حسین! شورشی در دلم بپا کرده این دلی که شکسته مثل سرَت طلبِ دشتِ کربلا کرده منو تنها نذاری آقاجان ای رفیق همیشگیم...حسین من به غیر از تو، رو به کی بزنم؟ ای سراپای زندگی م...حسین چاییِ روضه هات چه شیرینه طعمش از بچگی تو خاطرمه طعم احلی من العسل داره نذریِ هیأتت ،برای همه دستای کوچیکم، همون اول واسه ی داغ تو،به سینه زده خوش بحالم که چشمای خیسم واسه تو گریه کردن و بلده @hosenih نام تو زنده کرده ما رو ولی داغ هر روضه ، میکُشه ما رو با همین زندگی به عشق خودت نمی‌خوایم آرزوی دنیا رو منو تنها نذاری آقاجان ای رفیق همیشگیم...حسین من به غیر از تو،رو به کی بزنم؟ ای سراپای زندگی م...حسین شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
من از این روزگار بی وفا بدجور دلگیرم من از کوفه، من از کرب و بلا بدجور دلگیرم @hosenih من از مردی که برد انگشترت را سخت بیزارم من از تیری که آمد بی هوا بدجور دلگیرم از آنکه نیزه میزد پیکرت را جای خود اما از آن پیری که می‌زد با عصا بدجور دلگیرم از آن که پیش چشم بچه ها می‌برد با لبخند به روی نیزه ها رأس تو را بدجور دلگیرم سرم را می‌شکست ای کاش اما حرمتم را نه من از این زجر بی شرم و حیا بدجور دلگیرم @hosenih درون تشت بودی و به روی تخت می خندید من از مهمانی نامردها بدجور دلگیرم شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
یک کربلا برای غمت ، گریه کرده ام با گریه های محتشمت ، گریه کرده ام من روضه خوانم و غم تو می کشد مرا از بس برای قد خمـت ، گریه کرده ام @hosenih چشمم به دست های میان دار بوده است با ضرب سینه ی دو دمت ، گریه کرده ام خیرُالاُمور زندگیم ، روضه ی تو شد در زیر سایه ی علمت ، گریه کرده ام هم دست داده ای و هم انگشتری حسین از این سخاوتت ، کرمت ، گریه کرده ام ابن الشبیب روضه‌ی زخم تنت شدم ... از غصه ی سپاه کمت ، گریه کرده ام مَن بَکَّتِ السَما ُٕ شنیدم ... و بعد با اهل خیام محترمت ، گریه کرده ام @hosenih هی ناله میزدی « ولدی بعدک العفا »... با آن صدای زیر و بمت ، گریه کرده ام من خواب دیده ام که شبی زائرت شدم تنها نشسته در حرمت ، گریه می کنم شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
یک بار هر که را ببری بارگاه خویش یک عمر حفظ می کنی اش در پناه خویش @hosenih از راه و رسم تو چه قدر دور می شویم هربار می رویم پی رسم و راه خویش یوسف به چاه رفت، قبول، آخرش چه شد؟ کنعانیان شدند گرفتار چاه خویش من آخر از فراق تو ای ناز بی نیاز جان میدهم شبی وسط آه آه خویش من خویش را به جرم نمردن برای تو محکوم میکنم وسط دادگاه خویش عشقت اگر گناهِ منِ الاُبالی است توبه نمی کنم به خدا از گناه خویش یک لحظه خورده بود به پرچم نگاه من یک لحظه برنداشتی از من نگاه خویش تا اینکه رو سفید شوم پیش فاطمه من را بخر، بده به غلام سیاه خویش ما هردو در محاصره ای گیر کرده ایم من در گناه خویش و تو در قتلگاه خویش @hosenih با یک هزار و نهصد و پنجاه جای زخم بودی تو زخم خورده ترین در سپاه خویش شعر از گروه © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ما را برای روضه، مادر اگر خبر کرد دارم یقین دعای صاحب زمان اثر کرد هرچند پر گناه و پر اشتباه بودیم آن قدر مهربان بود آقا به ما نظر کرد @hosenih وقتی که پشت کردند بر ما تمام عالم خیلی حمایت از ما فرزندها پدر کرد هر کس تلاش کرده، جز در رضای مهدی در بندگی عقب ماند، در زندگی ضرر کرد ای کاش تا ببینیم در این دو ماه روضه شام فراق ما را شمس رخش سحر کرد دیگر وصال جنت را آرزو ندارد هر کس به اذن آقا تا کربلا سفر کرد خشکیده بود چشمم، لطف امام عصرم چشم مرا میانِ بزم حسین، تر کرد ** قربان آن شکافِ پیشانیِ شکسته سنگی زدند و ما را آن سنگ خونجگر کرد @hosenih تیری که حرمله بر قلب مطهرش زد آنقدر اذیتش کرد، خارج ز پشت سر کرد فرمود قاتل من آن دو خلیفه هستند مجروح بود و یاد زهرا به پشت در کرد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
👆👆 👌برشی از روضه محرم برگرفته از کتاب ✅داستان هرثمة بن سلیم و تنها گذاشتن سیدالشهدا علیه‌السّلام به نقل از ابن حجر عسقلانی 👌در این کتاب (که حاوی روضه های شب اول تا شب یازدهم محرم است) سعی شده، عبارات مهم مقتل به همراه ترجمه و سند، شعر، و گریز مستند بیان شود. 🔴 برای کسب اطلاعات بیشتر و دریافت متن pdf کامل جلسات، به آیدی زیر مراجعه نمایید. 🆔 @addmin_roze © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بر مشامم میرسد هر لحظه بوی کربلا ای عزیز فاطمه اهلا و سهلا مرحبا اجر ویرانه نشینی را گرفتم از خدا شام بیچاره ببین خورشید تابان مرا بازهم کم گشت روی دشمن این دودمان گریه ی زهرایی ام خندید بر این دشمنان @hosenih ای پدر با دست بسته فتح کردم شام را زنده کرده مرگ تدریجی من اسلام را پای دین با جان خریدم طعنه و دشنام را تا ابد رسوا نمودم ظلم بر ایتام را کوری چشم سقیفه شد جهادم مادری حیدری ام حیدری ام حیدری ام حیدری عالمی حیرت زده از صبر این دردانه شد شام ویرانه نشینم خواست ،خود ویرانه شد قصه ی عشق ِمیان ِما دوتا افسانه شد شمع من دیدی بدون تو چه با پروانه شد رفتی و غارت شده بال و پر پروانه ات شد زمین گیر ای پدر زهراترین ِ خانه ات باز هم لکنت زبان من ، زبانش وا شده می زند فریاد از هر چه ستم با ما شده بر سرم آمد پس از تو هر چه با زهرا شده مثل تو بعد عمو جان، قامت من تا شده آه که بانی ِ این روز سیاهم علقمه است کشته شامم ولیکن قتلگاهم علقمه است گل کجا و طاقت خار مغیلان ها کجا بلبل جنت کجا و کنج ویران ها کجا آه شهزاده کجا ، برّ و بیابان ها کجا من کجا ، هم صحبتی با نامسلمان ها کجا آه سهم آتش این خار مغیلان ها شود دخترت پایی ندارد تا به پایت پا شود @hosenih آیه ی امن یجیبم ! جان تو من مضطرم ای یتیمی خانه ات ویران ،چه آوردی سرم من خودم هم مانده ام که یاس یا نیلوفرم کاش غساله نمیرد وقت غسل پیکرم شد چه فرخنده شبی ، مرغ از قفس آخر پرید زجر هم بر دست مزد ِ پای سنگینش رسید شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
  دیدند که یتیمم و بی آشنا زدند از کربلا به کوفه و شام بلا زدند @hosenih تا دینشان ادا شود و نذرشان قبول بابا مرا برای رضای خدا زدند از هر کجا که قافله ی غم عبور کرد ما را به اسم خارجی آنجا صدا زدند بر پیکر تو نیزه و شمشیر و سنگ خورد ما را به تیغ زخم زبان ، ناسزا زدند با او نگفته ام تو هم اصلا به او نگو دور از نگاه عمه مرا بارها زدند از دست «زجر» ، زجر فراوان کشیده ام دستور می رسید از او هرکجا زدند سنگین شده است گوش من و درد می کند از بس میان راه مرا بی هوا زدند در قلبشان نبود مگر کینه از علی تنها به جرم فاطمه بودن مرا زدند @hosenih مثل تو راضی ام به رضای خدا پدر یکبار هم گلایه نکردم چرا زدند شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
خودم را می‌کِشم سویت دو پایِ ناتوان را نَه غمم از یاد بُردم   طعنه‌های کودکان را نَه سرِ تو رفت و قولت نه   یقینم بود می‌آیی به عمه صبر دادی  دخترِ شیرین‌زبان را نَه @hosenih تمام دختران خوابند زیرِ چادرِ عمه یتیمت را ببر  سربارم  اما  عمه‌جان را نَه خداصبرت دهد دیدی که می‌خندند بر وضعم که بر هر زخم طاقت داشتم  زخم زبان را نَه شنیدم غارتت کردند و عُریانت  به خود گفتم که دزدان را نمی‌بخشم  خصوصا ساربان را نَه حلالت می‌کنم ای تازیانه سنگ خاکستر حلالت می‌کنم ای خار  اما خیزان را نَه همینکه چوب می‌خوردی لبانم چاک می‌خوردند به او گفتم بزن من را  ولیکن آن دهان را نَه گذشتم با مکافات از حراجیِ یهودی‌ها من عادت داشتم بر درد ، درد استخوان را نَه @hosenih به من برمی‌خورَد ما سفره‌دارِ عالمی هستیم بیاندازید سویم سنگ  اما تکه نان را نَه اگرچه کودک و پیرش هولم دادند و مو کندند پدر بخشیدم آنان را   ولی پیرِزنان را نَه شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
از حج ناتمام به سعی و صفا رسید مداح گریه کرد، حسین (ع) از منا رسید @hosenih در پیشواز مقدمش از لطف کوفیان تیر از مقابل آمد و تیغ از قفا رسید بستند آب را و به گوش کر جهان فریاد «هل من» از عطش کربلا رسید «امن یجیب» خاک بلا ریخت بر سرش وقتی به استغاثه ی آل عبا رسید جن و ملک به زانوی غم سر گذاشتند وقتی که کار روضه به این بیت ها رسید: از غم بسوز ای دل و ای چشم خون ببار دیگر حسین فاطمه به کربلا رسید @hosenih هرقدر هم که اشک بریزم بر آن کم است این تازه روز اول ماه محرم است... شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
می‌کشم روی زمین پای پر از آبله را تا میان من و تو کم کنم این فاصله را سرِ نیزه ، وسط تشت طلا ، کنج تنور فرصتی نیست بگیرم سر پر مشغله را کاش دست تو کمی موی مرا شانه کند بلکه آرام کنی دختر بی حوصله را @hosenih جان من فکر نکن قافیه را باخته ام خواستم پیش تو راحت بنویسم گله را بین بازار به اشکم همه می‌خندیدند دوست دارند چرا گریه ی در هلهله را کاش بودی و مرا باز بغل می کردی کاش بودی که بگیری يقه ی حرمله را عمه در هلهله ها گفت کجایی عباس؟ غیرت الله بیا ختم کن این غائله را عمه کوهیست که ما تکیه به او میکردیم مادری کرد ، که آرام کند قافله را خطبه ای خواند که بند دلشان را لرزاند شام حس کرد دم صحبت او زلزله را راستی واژه‌ی "یابن طلقا" یعنی چه؟ عمه آتش زده این سلسله ی باطله را @hosenih او عقیله ست، صبور است، خدا حفظ کند دختر فاطمه ی عالمه ی فاضله را حسم این است که من دردسر قافله ام کاش با خود ببری دردسر قافله را می کشم منت اگر ناز مرا هم بکشی می کشم روی زمین پای پر از آبله را شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
شبو تا اینکه صبح کنه پلکشو روی هم نذاشت گف به خودش یادت باشه عمو براتو کم نذاشت نماز صبحشو که خوند بغضی پیچید توی گلوش بغضو نگه داشت تو دلش نگاهشو دوخت به عموش از سر صبح هرکسی که دیده بودش میگف خدا باباش امام حسن رو باز انگار دیدم تو خیمه ها @hosenih نذاشت که هیچکس ببینه اشکی که از چشش چکید گف کاش منم بزرگ بودم علی اکبرو که دید انگار دلش بهونه‌ی احلی عسل گرفته بود قاسمو موقع وداع وقتی بغل گرفته بود دست ابالفضلو گرفت وقتی که مشکو برمیداشت میگفت منم میومدم اگه عموجونم میذاشت هر جوری بود کنار اومد تموم اینهارو که دید علی اصغر که میرف گریه امونشو برید وقتی شنید تو قتلگاه عمو میگه هل من معین دیگه نتونس بشینه تو خیمه ها روی زمین از تشنگی فقط میدید عمو رو لابه لای دود دورو بر عمو پر از گرگای وحشی شده بود شبیه ساقی حرم دستشو داد برا حسین هر زخم توی بدنش انگاری میگف یا حسین‌ @hosenih شبیه اکبر شده بود روی تنش ولوله شد شبیه اصغر هدفِ دشمنی حرمله شد تو قتلگاه جون دادنش قاتل زینب شده بود شبیه قاسم بدنش پامال مرکب شده بود تو اون همه برو بیا تنش یکی شد با عموش سری شد آخر تو سرا نیزه که رفت توی گلوش شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e