eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
44.8هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
339 ویدیو
27 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
آتشی از خاطراتم بر جگر دارم هنوز شعله شعله آه هر شام و سحر دارم هنوز کاش می شد تا لبش را تر کنم با اشک خود از غم لب‌های خشکش چشم تر دارم هنوز @hosenih با برادر مرده باید گفت آنچه دیده ام دست را از داغ اکبر بر کمر دارم هنوز حتم دارم می رسد با مشک وقت احتضار با لبی تشنه نگاهی بر قمر دارم هنوز کس ندیده غنچه ای را با تبر پر پر کنند یاد اصغر روضه ی تیر سه پر دارم هنوز گر به سینه می فشارم چادری صد پاره را در خطر ها از پر زینب سپر دارم هنوز باقی از آن خیمه هایی که میان شعله سوخت یک حرم پروانه ی بی بال و پر دارم هنوز دیده ام در کربلا گرچه غروب مهر را داغ ها از شام بر دل بیشتر دارم هنوز از سرم هرگز نمی افتد مصیبت های شام یادگاری برسرم از هر گذر دارم هنوز @hosenih دست بسته وارد بزم شرابم کرده اند روضه "ظالم مزن" را بر جگر دارم هنوز پاره ای از پیکرم جامانده بین شهر شام کنج ویران خواهری با چشم تر دارم هنوز شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
عالم مريد اوست كه پير مراد بود زين الموحدين شد و زين العباد بود @hosenih با غصه ها قرين شد و يعقوب گريه شد از كربلا به روى دلش غم زياد بود با دست بسته در پى هجده سر به نى آواره بين كوفه و شام و بلاد بود تا لحظه ى شهادت او روضه اش فقط "يك جرعه آب بر لب عطشان نداد" بود يك لحظه هم ز خاطر آقا نمى رود زلفى كه روى نيزه در آغوش باد بود @hosenih عارض بر او تبى شده و سد راه كرد عباس شاهد است كه مرد جهاد بود شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هربار آب دیدم و هربار سوختم بسیار گریه کردم و بسیار سوختم ای زهر، داغ سینه‌ی من حاصل تو نیست من سال‌ها به دیده‌ی خون‌بار سوختم از سال شصت و یک که چهل سال طی شده هر لحظه یاد قتلگه یار سوختم دادم به گریه حکم عَلیکُنَّ بِالفرار در بین خیمه، تشنه و تبدار سوختم یادم نرفته در وسط نیزه‌دارها دیدم نشسته عمه گرفتار، سوختم وقتی به نیزه شد سر بابای بی کسم شد کل دهر بر سرم آوار، سوختم یادم نرفته بوسه به رگ‌های حنجرش هر روز یاد آن غم دشوار سوختم دیدم رقیه خورده زمین روی بوته‌ای بیرون کشیدم از بدنش خار، سوختم در بند مست‌ها چقدر حرمتم شکست با ناسزای دسته‌ی اشرار، سوختم تا ازدحام می‌شود از حال می‌روم خیلی به یاد روضه‌ی بازار سوختم گهواره‌ی رضیع حرم را میان شام دیدم میان دکه‌ی تجار، سوختم زخم عمیق سلسله هم آن قَدَر نسوخت طوری که از تهاجم انظار، سوختم با دیدن سکینه‌ی مظلومه خواهرم یک عمر یاد شرم علمدار سوختم دیدم کفن به پیکر هر مرده می‌کنند... سر را گذاشتم روی دیوار، سوختم ✍ 📝 | عضو شوید👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
زمزمه چشامو به آب میدوزم..m4a
1.13M
بند 1⃣ چشامو به آب می‌دوزم دائم از غصه می‌سوزم سی و چند ساله که گریه شده کار شب و روزم راه خیمه‌ها رو بستن‌و دیدم حرمت مارو شکستن‌و دیدم نیمه‌جون بودم و با چشای تار به روی سینه نشستن‌و دیدم (وای از این غم غریبی) بند 2⃣ غم این قصۀ خون‌بار می‌کُشه منو هزار بار فکرشم برام محال بود راهمون بیفته بازار می‌دیدم با چشمای غرقِ به خون بسته بودن طنابو به عمه جون با خودم گفتم توو اون لحظه‌ی سخت ای خدا مرگمو دیگه برسون (وای از این غم غریبی) بند 3⃣ زن و بچه‌ها گرفتار وسط یه قومِ بی عار داد می‌زد سکینه می‌گفت پاشو کاری کن علمدار از تب بهار بگم یا از خزون از گل و گلاب بگم یا خیزرون از موهایی که سفید شد یه شبه یا از اون بچه‌ها و قد کمون (وای از این غم غریبی) ✍ 📝 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آزار دیدم خود را میان معرکه بیمار دیدم در خیمه بودم هفت آسمان را برسرم آوار دیدم در بین گودال آیینۀ جسم پدر را تار دیدم بابای خود را دربین یک لشکر بدون یار دیدم این‌ها بماند از شام دیدم هرچه من آزار دیدم شب‌های بسیار در بین صحرا عمه را بیدار دیدم صد بار مُردم وقتی به پای خواهرانم خار دیدم ای وای از شام گهواره را در بین یک بازار دیدم بزم شراب و... بی حرمتی در مجلس اغیار دیدم نامحرمان را نزدیک مَحرم‌های خود بسیار دیدم ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
از گلستان لاله‌های پرپرم آید به یاد از نیستان داغ‌های خاطرم آید به یاد با دل خود هر زمانی را که خلوت می‌کنم در اسارت زآن چه آمد بر سرم آید به یاد سال‌ها از ماجرای کربلا بگذشت و باز هر نظر آن صحنه‌ی حزن‌آورم آید به یاد هرکجا آب است آتش می‌زند بر جان من چون نوای آب آب خواهرم آید به یاد هر جوانی را که می‌بینم به یاد کربلا گاهی از قاسم گهی از اکبرم آید به یاد چون که بینم شیرخواری در کنار مادرش از رباب و گریه‌های اصغرم آید به یاد می‌شوم از آتش شرم و محن چون شمع آب چون زحال عمّه‌ی غم‌پرورم آید به یاد من که برجسم پدر از بوریا کردم کفن روز و شب زان جسم از جان بهترم آید به یاد حنجر خونین او بوسیدم و کردم وداع وایِ دل، چون آن وداع آخرم آید به یاد چون که بینم کودکی سرگرم بازی با گلی سرگذشت خواهر کوچکترم آید به یاد از هجوم درد و غم در آن سفر داغی هنوز - از نظر نارفته، داغ دیگرم آید به یاد ✍ مرحوم 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
گریه بر هر درد بی‌درمان دواست جز غم من که غمی بی‌انتهاست سال‌ها با هر قدم گفتم حسین شب‌به‌شب سینه زدم گفتم حسین روضه می‌خواندم دلم بی‌تاب بود روضه‌ی من کاسه‌های آب بود غصه‌، دنیا را به کامم زهر کرد بعد تو لبخند با من قهر کرد ظاهراً جسمم میان خانه بود باطناً قلبم در آن ویرانه بود راه می‌رفتم دو چشمم تار بود فرش زیر پام مثل خار بود هرزمان از بین کوچه رد شدم گریه کردم به مصیبات خودم دادوبیدادِ سر بازارها... کشت من را کشت من را بارها... ذبح را بی‌تاب دیدن مشکل است خنجر قصاب دیدن مشکل است صحنه‌ای دیدم که رنگ من پرید ذبح خود را آب داد و سر برید نیمه‌شب آیات نور آمد به یاد بوی نان آمد، تنور آمد به یاد خلق وقتی‌که سلامم می‌کنند داغدار داغ شامم می‌کنند گفته‌ام با کودکان خانه‌ام داغدار خواهری دردانه‌ام هرزمان خلخال نو پا می‌کنید یادی از آن بی‌کس صحرا کنید کرده این یک جمله حالم را خراب آه...ناموس علی...بزم شراب بعد از آن مجلس دگر من ای عزیز به کنیزانم نمی‌گویم کنیز ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
نشستم یه گوشه با حال خراب شدم نی که از غم حکایت کنم گلومو گرفته یه بغض غریب می‌خوام قصه‌ای رو روایت کنم ابوحمزه میگه که وارد شدم توی خونه‌ی سیدالساجدین دیدم آسمون چشاش ابریه بازم خیسه سجاده روی زمین تحمل نکردم به حرف اومدم با یه حالی گفتم که جونم فدات چهل ساله که حال و روزت اینه چقد گریه آخه فدای چشات شده زخم پلکات بمیرم برات چقد گریه آخه گل فاطمه شهادت که ارث تبار شماست شهادت که ارث بنی هاشمه مگه حمزه کشته نشد تو اُحُد مگه سجده‌گاهِ علی خون نشد نیفتاد زهرا مگه پشت در مگه مجتبی تیر بارون نشد رسید اینجا تا حرف، دیدم امام هنوزم دلش انگاری کربلاست صدا زد ابوحمزه رحمت به تو شهادت همیشه تو تقدیر ماست ولی می‌دونی تا که یادم میاد میگم کاش عمرم به فردا نبود شهادت آره ارث ما طایفه‌ست اسارت ولی ارث ماها نبود ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
من، آن گلم که خفته به خون باغبان من نه گل، نه غنچه مانده، به باغ خزان من مرغ بهشت وحی‌ام و از جور روزگار ویرانه‌های شام شده آشیان من هفتاد داغ دارم و در سوز آفتاب هجده سر بریده شده سایبان من زن‌های شام خنده به ناموس من زدند این بود احترام من و خاندان من زنجیرها به زخم تن من گریستند دشمن نکرد رحم به اشک روان من افتاد روى خاک به سنگ یهودیان از روى نی سر پدر مهربان من شام بلا و طشت طلا و سر حسین گردید قاتل پدرم، میزبان من من سخت ناله می‌زدم، او چوب خیزران من تن به مرگ دادم و او سوخت جان من... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آسمان هم خجل از چشم تو و بارانت آخری نیست بر این گریه‌ی بی پایانت آب می‌بینی و طفل و گل و سقا و جوان بیشتر می‌شود انگار غم پنهانت زهر هرچند که یک روز به دادت آمد تو چهل سال به لب آمده هر شب جانت غیر زینب چه کسی درد تو را می‌داند که چه آورده خرابه به دل ویرانت سخت سوزاند دلت را غم آن جسم کبود خواهرت بود که جان داد روی دامانت زخمی بزم شراب است دلت؛ بیخود نیست که چهل سال نکرد اشک دوا، درمانت.. ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
اگر که دنیا دارم، اگر که دین دارم کمند لطف تو را چونکه در کمین دارم برای خواستنت گرچه غرق تردیدم ولی به اینکه تو می‌خواهی‌ام یقین دارم قدم گذار به چشمم که رستگار شوم فقط به حرمت خاکی که بر جبین دارم تو در مقابلم آغوشِ باز داری و من فقط مقابل تو روی شرمگین دارم عزاگرفته‌ی عالم! چقدر خوشحالم که چشمی اشک فشان و دلی غمین دارم شبیه امشب تو روی دوش، شال عزا و بین سینه غم زین العابدین دارم بیا و کام مرا با نگات شیرین کن که در میان دلم شور اربعین دارم ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
کجا یعقوب دیده، خوابِ هجرانی که من دیدم کجا یوسف شنیده، وصفِ زندانی که من دیدم زمین در روزگارِ نوح، شد سیراب از باران ولی دریایی از خون شد به طوفانی که من دیدم هم اسماعیل‌ها سر را به تیغ امتحان دادند هم ابراهیم‌ها، در عیدِ قربانی که من دیدم زمین از خونِ خاتم‌بخشی‌اش شد تربتِ اعلا عقیقِ سرخ شد خاکِ سلیمانی که من دیدم سرِ خورشید بر نِی، شمعِ بزمِ ماتمِ خود بود قیامت چیست؟ جز شامِ غریبانی که من دیدم تمام آیه‌ها شد "کاف و ها و یا و عین و صاد" میان قاریان شد پخش، قرآنی که من دیدم برادر، جای من شمشیر خورد و من غمِ ناموس هزاران ارباًاربا داشت میدانی که من دیدم نگاهِ حرمله هر بار پُر بود از هزاران تیر عموجانم ندیده تیربارانی که من دیدم مسلمان نشنود کافر نبیند خوابِ این غم را سر و تشت و شراب و چوب و دندانی که من دیدم و پرچم‌ها از آن روزی که باد از نیزه‌اش رد شد پریشانند، از زلف پریشانی که من دیدم... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e