eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
43.3هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
315 ویدیو
28 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
جگرم خون و دلم سر به گریبان علی‌ست صبح هم در نظرم شام غریبان علی‌ست گرچه با چاه کند دردِ دل خود ابراز چاه هم بی‌خبر از غُصه‌ی پنهان علی‌ست سند غربت مولاست رخ نیلیِ من سند غربت من، سینه‌ی سوزان علی‌ست بارها دشمن اگر آید و دستم شکند دست بشکسته‌ی من باز به دامان علی‌ست کافران! در حرم وحی نیارید هجوم به خدا قصد شما حمله به قرآن علی‌ست اهل یثرب! ز چه از گریه‌ی من خسته شدید؟ دو سه روز دگری فاطمه مهمان علی‌ست درِ آتش‌زده و ناله‌ی مظلومی من سند مستند سوختنِ جان علی‌ست رفتم اما جگرم بهر علی می‌سوزد به خدا خانه‌ی بی‌فاطمه زندان علی‌ست دارم امید که در حشر پریشان نشود حال آن سوخته‌جانی که پریشان علی‌ست داده تاریخ به هر عصر، گواهی "میثم" کز ازل صبر و رضا پایه‌ی ایمان علی‌ست ✍استاد 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
این روزا توو خونه زحمت می‌کشی سخته این همه مصیبت می‌کشی لااقل پیشَمی سربه‌زیر نباش نکنه ازم خجالت می‌کشی اشکای چشم حَسَن فدا سرت زخم رو گونه‌ی من فدا سرت حاضرم پای تو جونَمَم بدم حالا یه سیلی زدن، فدا سرت شهرمون مثل غروبه، دلگیره دلِ تو به داغ غربت اسیره تا می‌بیننت راهو کج می‌کنن الهی فاطمه واست بمیره مگه می‌شه غُصه‌ی تو رو نخورد مگه می‌شه پای گریه‌هات نَمُرد تو همین‌که حس نکردی...، بَسَّمه چه فشاری در به دنده‌هام آوُرد نَفَس آدم توویِ دود می‌بُره ریه‌م از دوده‌ی هیزما پُره من همون فاطمه‌ام...، پیر نشدم صورتی که می‌سوزه چین میخوره گره خورده سرنوشتمون به غم عُمْر باهم بودنِ ما شده کم لحظه‌ای که میخ به پهلوهام گرفت داد زدم فضّه کجاااایی؟ محسِنم... دشمنت توو کوچه‌ها چه‌ها می‌کرد روی چادرم برو بیا می‌کرد قنفذ لعنتی تا کم می‌آوُرد جاشو با مغیره جابجا می‌کرد طاقت یه ذره گرما ندارم دوس دارم که راه برم، پا ندارم موی زینبت پریشونه هنوز برا شونه کردنش نا ندارم گریه‌هام گریه‌ی پیوسته شدن راه آه و ناله‌هام بسته شدن دعا کن همین روزا، زود بمیرم در و همسایه دیگه خسته شدن ای عزیزِ دلم، ای همه کَسَم! دمِ آخری بُریده نَفَسم هوای حسینمونو داشته باش... برا خشکیِ لبش دلواپسم یه روزی می‌رسه تشنه می‌مونه بدنِ بی رمقش ناتَوونه اِنقَدَر با نیزه‌ها می‌زننش روی پاش می‌خواد پاشه، نمی‌تونه مُشتی بی حیا ولش نمی‌کنن پیرا با عصا ولش نمی‌کنن بدنش با خاک یکی میشه؛ علی! نعل مرکبا ولش نمی‌کنن ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
یک عُمر شکستِ دشمنش را دیدند آن جلوه‌ی خیبر شکنش را دیدند افسوس که داغِ فاطمه کاری کرد زانو به بغل گرفتنش را دیدند@dobeity_robaey
علی که بی گل رویش، جهان قوام نداشت بدون پرتو او، روشنی دوام نداشت اگر به حرمت این خانه‌زادِ کعبه نبود سحاب رحمت حق، بارش مدام نداشت سوادِ چشم علی را، اگر نمی‌بوسید به راستی حَجَرُالاَسوَد استلام نداشت قسم به عشق و محبّت، پس از رسول خدا وجود هیچ‌کس این‌قدر فیض عام نداشت علی، مقیم حرم‌خانه‌ی صبوری بود که داشت منزلت و دَعوِی مقام نداشت اگرچه دست کریمش پناه مردم بود و هیچ روز نشد شب، که بار عام نداشت چشیده بود علی، طعم تنگدستی را که غیر نان و نمک سفره‌اش طعام نداشت اگرچه بود زره، بر تن علی بی‌پشت اگرچه تیغۀ شمشیر او، نیام نداشت به بردباری این بت‌شکن، مدینه گریست که داشت قدرت و تصمیم انتقام نداشت اگرچه باز نکردند لب به پاسخ او علی، مضایقه از گفتن سلام نداشت علی، عدالتِ مظلوم بود و تنها ماند دریغ، امّت او شرم از آن امام نداشت به باغ وحی جسارت نمود گلچینی که از مروّت و مردی نشان و نام نداشت شکست حُرمت و گم شد قِداسَتِ حَرَمی که قدر و قُرب، کم از مسجدالحرام نداشت شدند آتش و پروانه آشنا، روزی که شمع سوخت ولی فرصت تمام نداشت کسی وصیّت او را نخواند یا نشنید که آفرین به بلندای آن پیام نداشت * * تو آرزوی علی بودی ای گل یاسین! دریغ و درد که این آرزو دوام نداشت حضور فصل خزان را به چشم خود دیدی که با تو فاصله بیش از سه چار گام نداشت در آن فضای غم‌انگیز، فضّه شاهد بود که غنچه طاقت غوغا و ازدحام نداشت چرا کنار تو، نشکفته پرپرش کردند مگر شکوفه‌ی آن باغ احترام نداشت؟ «شفق» نشست به خون تا همیشه وقتی دید «نماز نافله خواندی ولی قیام نداشت» ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
ای دل صدپاره گُلِ باغ تو! تا ابدیت به جگر داغ تو ظلم‌کُشِ از همه مظلوم‌تر! رهبر از فاطمه مظلوم‌تر! پادشهِ وسعت ملک خدا! صدرنشین حرم ابتدا! محفل انس تو دل سوخته "عدل" به نوع بشر آموخته ساخته و سوخته با آه خود! رانده جهان را ز سر راه خود! سینه‌ات از لوح و قلم پاک‌تر از گل پرپر شده صدچاک‌تر باغ جنان شیفتۀ قنبرت روح‌الامین مستمع منبرت خانۀ تو کعبۀ عالم شده خاک قدم‌های تو آدم شده ماه، ‌طلوعش به تو آغاز گشت مِهر به دست تو ز ره بازگشت ای همه‌جا طور مناجات تو چشم اجابت پی حاجات تو در دل شب هم‌سخن‌ چاه‌ها! سوخته با نالۀ تو آه‌ها جام طهورای خدا مست تو وسعت گردون به کف دست تو قنبر کوی تو سراج‌الهدی‌ست صوت بلال تو صدای خداست لالۀ زخمی شده از خارها! جهل بشر کشته تو را بارها خون دل و اشک بصر داشتی زخم رَعیّت به جگر داشتی زخم به دل، شعلۀ آتش به جان خار به دیده، به گلو استخوان نالۀ تو نالۀ بی‌زمزمه خانۀ تو خانۀ بی‌فاطمه چشم به دیوار و به در دوختی سوختی و سوختی و سوختی ای به مقام از همه بالاترین رهبر در جامعه تنهاترین دوست تو، دشمن تو ناسپاس تا صف محشر همه‌جا ناشناس سوزِ درونت به فلک تاب داد خونِ سرت آب به محراب داد کشتۀ توحید و عدالت شدی فُزتُ بِرَب گفتی و راحت شدی تا که شود نخل و گل و باغ، سبز در نفس ما بُوَد این داغ، سبز دل به عزایت حرم ماتم است زخم سرت بر جگر «میثم» است ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
و امّا و امّا و امّا علی غریب است و مظلوم و تنها علی سحر شد - منادی - شنیدم که گفت دریغا دریغا دریغا علی به یک ضربه ارکان دین شد خراب جدا شد به یک لحظه از ما علی شب قدر، آیا چه باید سرود؟ به جز یاعلی یاعلی یاعلی؟ کجا می‌توان رفت غیر از نجف؟ مگر می‌توان بود جز با علی؟ مناجات، دیدی به جز ذکر او؟ غزل خوانده‌ای شاعر! الّا علی؟ علی گفتم و خواندم از فاطمه که مولاست زهرا و زهرا علی گرفته‌ست قرآن به سر مصطفی حسن گفته در حال احیا علی الهی! الهی! الهی! حسین خدایا! خدایا! خدایا! علی ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
کوچه‌ها خلوت و خاموش، شب از جامۀ ظلمت شده چون صحن عزا، خانه سیه‌پوش، تو گویی همه چیز و همه کس گشته فراموش، نه مانده شبحی پیش دو چشمی، نه صدایی رسد از کوچه‌ی خلوت زده بر گوش، چرا، می‌شنوم تک تک پا و، شبحی را نگرم می‌رسد از دور، یکی مرد که پوشیده رخ و از رخ مستور، به هر کوچۀ تاریک دهد نور، گمان می‌کنم این مرد کلیم‌الـلَهِ آن کوچه بُوَد، آه! ببینید کجا می‌رود و چیست ورا نیت و منظور؟ چه آرام و خموش است، دلش بحر خروش است، ببینید که انبانِ پُر از نان و پُر از دانۀ خرماش به دوش است، به گمانم که به ویرانه فقیری دل شب منتظرِ اوست که از گوشه ویرانه ندا می‌دهد ای دوست! کجایی که بگیری دل شب باز سراغ فقرا را؟ عجبا عرش خداوند مکان کرده به ویرانه سرایی بگرفته‌ست به دامن، سر یک پیر فقیری که ندارد به جز از دیدۀ اعما و تن خسته و دست تهی‌اش برگ و نوایی، به لبش ذکر دعایی، به دلش حال و هوایی، نه طبیبی، نه دوایی، نه غذایی، همگان چشمِ بصیرت بگشایید و ببینید که در دامن ویرانه امیری شده هم‌صحبت و دلباختۀ پیر فقیری، اگر آن پیر بپرسد تو که هستی؟ گل لبخند ز جان‌بخش لبش روید و در پاسخ آن پیر بگوید که فقیری شده در این دلِ شب یار فقیری، عجبا باز به دوشش یکی انبان وَ گرفته‌ست ره کوچه و پوید سوی ویرانۀ دیگر که به اَیتام زند سر، بِبَرد بر همه از لطف و کرم باز غذا را. کیستی؟ ای همه جا روی تو پیدا که ندیدند و نگفتند که هستی؟ تو همان شیر خدایی، تو چراغ شب تنهاییِ خیل فقرایی، تو به احزاب و اُحد یار رسول دو سرایی، تو به ایتام، پدر در دل ویرانه سرایی، تو گهی هم‌سخن چاه و گهی پهلوی نخلی، به زمین چهره گذاری، ز بصر اشک بباری و گهی می‌چکد از قبضۀ تیغت به زمینْ خون عدو در صف پیکار، گهی مرحب خیبر کُشی و عمرو به شمشیرِ شرربار، گهی دست تو در سلسلۀ خصم ستمکار، گهی وصله زنی کفش خود ای حجت دادار، گهی قلۀ عرشی و گهی حفرِ قناتت بوَد ای دست خدا کار، گهی عرشْ مکانی و گهی خانه نشینی، گهی استاد به جبریل امینی و گهی یاور آن پیرزن مشک به دوشی، نتوان گفت که هستی تو، که هستی، تو بگو تا بشناسیم به توفیقِ بیانِ تو خدا را. ناسپاسان که به جز مهر و وفا از تو ندیدند، چه شد کز تو بریدند؟ خدا را به چه تقصیر به محراب دعا تیغ کشیدند؟ چرا فرق تو را از ره بیداد دریدند؟ عجب حق تو گردید ادا، پیک خدا داد ندا، آه که شد منهدم ارکان هدا، خُفت به خونْ شیر خدا، گشت به محرابْ فدا، روح مناجات و دعا، مسجدیان یکسره این نالۀ جانسوز شنیدند، همه از پنجه غم جای گریبان، جگر خویش دریدند، ز دل ناله کشیدند، ز هر سو، سوی محراب دویدند و بدیدند همه‌ی دین خدا در یَمِ خون خُفته و از لعل لبِ خویش گهر سُفته و با صورت خونین سخن از فُزتُ وَ رَب گفته، گهی می‌رود از هوش، گه از اشک حسن آمده بر هوش، زند خونِ دلِ خسته‌اش از زخم جبین جوش، ز سوز جگر سوخته با قاتل خود گفت: خدا را به چه جرمی به رویم تیغ کشیدی؟ تو که دیدی ز علی آن همه احسان و وفا را. همه تن اشک فشان دست گشودند که آرند علی را به سوی خانه که ناگاه در آن سوز و غم و درد، نگاهی به افق کرد و ندا داد که ای صبح! نشد در همه ایام تو از جیب افق سرزنی و چشم علی پیشتر از سرزدن روی تو بیدار نباشد، عجبا گشت فدا در دل محراب دعا، جان پیمبر، علی آن ساقی کوثر، علی آن فاتح خیبر، علی آن میر مُظفر، علی آن روح مکرم، علی آن عدل مجسم، علی آن دادرس امت و مظلوم‌ترین رهبر عالم، به خداوند، به پیغمبر و زهرا که علی کشتۀ عدلی‌ست که خود حاکم آن بوده و خود مجری آن بود، خدا را نشنیدید مگر داد دوا پیش‌تر از کشتن خود قاتل خود را؟ نشنیدید که بخشید ز اکرام و جوانمردی خود تیغ به دشمن؟ نتوان یافت دگر مثل علی، گو که بپویند زمین را و سما را. ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
سکوتم را شما دیدید اما بی‌صدا بودید به سوی قبله اما روی‌گردان از خدا بودید   سراغم آمدید اما چه دیر! آن روز که باید- به دادم می‌رسیدید، آه ای مردم کجا بودید؟!   ز غربت با شما می‌گفتم ای بی درد دین‌داران! اگر اندازه‌ی این چاه با من آشنا بودید   تمام زندگی من میان کوچه روزی سوخت چه می گویم؟! شما خود در میان کوچه‌ها بودید!   شما بودید و می‌دیدید من تنها شدم، آری! همان‌ها که مرا آتش زدند آن شب، شما بودید!   شما باشید و این دنیا! علی و یک جهان ماتم شمایی که از اول هم به دنیا مبتلا بودید ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
مباد اشک از آفاق این نگاه بیفتد که عرش، اشک یتیم است؛ پس مخواه بیفتد خدا نکرده مبادا یتیم اشک بریزد مخواه سیل بلا ناگهان به راه بیفتد چنان نوازشِ او کن، گمان خلق شود این، که طفل توست یتیم و به اشتباه بیفتد کجاست نغمه‌ی جانکاهِ "اللَّـه اللَّـه" حیدر؟ کجاست تا همه دنیا به اشک و آه بیفتد؟ جهان بدون علی، طفل بی‌پناهِ یتیمی است که ممکن است به آنی، ز پرتگاه بیفتد :: یتیم کوفه اگر سایه‌ی علی به سرش داشت بعید بود به دریوزه‌ی گناه بیفتد بعید بود به ابن زیاد دل بسپارد بعید بود به فکر مقام و جاه بیفتد بعید بود که انگشتر از حسین بدزدد بعید بود نگاهش به خیمه‌گاه بیفتد :: یتیم کوفه! مزن! آه این یتیم حسین است مخواه گوشه‌ی این دشت، بی‌پناه بیفتد خدا نکرده مبادا یتیم اشک بریزد که عرش، اشک یتیم است؛ پس مخواه بیفتد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
گاهِ جنگ است، به مرکب همه زین بگذارید آب در دست اگر هست، زمین بگذارید وقت تنگ است و حرام است تعلّل کردن صحبت از مزرعه و گلّه و آغل کردن وقت آن است که در سینه نفس تند شود تیغ، آن تیغ که صیقل نخورَد کند شود تا کمین بر در و دروازه نکرده‌ست هنوز، تا معاویه نفس تازه نکرده‌ست هنوز، نوبتی کوفته بر طبل سحر، برخیزید پایتان خواب نرفته‌ست اگر، برخیزید هر که جا ماند در آماج بلا می‌ماند با کلاهی که پس معرکه جا می‌ماند گفت مولا که چنین است و چنان با آن ایل ایل صد رنگ‌تر از ایل بنی‌اسرائیل این یکی گفت: مطیعیم، ولی دربندیم بگذر از ما که گرفتار زن و فرزندیم خانه بی مَرد، پر از خوف حرامی باشد این چراغی‌ست که بر خانه روا می‌باشد ما چه داریم به جز پای فلج؟ می‌ترسیم فصل سرما شده، از عُسر و حرج می‌ترسیم رعد و برق است که با عطسۀ ابر آمده است هان علی! دست نگه‌دار که صبر آمده است آن یکی گفت: علیلیم! خودت می‌بینی بدتر از ابن‌سَبیلیم! خودت می‌بینی ما مگر مثل تو دنیای مرفّه داریم؟! زیر کشت است زمین، عذر موجّه داریم آن یکی گفت: ملولیم! کمی حوصله کن گوشمان پر شده از موعظه! کم‌تر گله کن خالی از معرفت و مردی و رندی بوده کوفه تا بوده پر از «اَشعثِ کِندی» بوده کوفه شهری که پر از وسوسۀ خنّاس است دست‌پروردۀ سعد بن ابی‌وقّاص است این جماعت همه اشباح رجال‌اند همه گاهِ پیکار ملول‌اند و ملال‌اند همه می‌رود قصّۀ ما سوی سرانجام آرام دفتر قصّه ورق می‌خورد آرام آرام... :: سهل‌تر ساده‌تر از قافیه‌ای باختی‌اش ننگ بادا به تو ای دهر! که نشناختی‌اش چه برایش به جز اندوه و ملال آوردی جان او را به لبش شصت و سه سال آوردی باغ می‌ساخت و در سایهٔ آن باغ نبود یک نفس قافله‌اش در پی اُتراق نبود درد باید که بفهمیم چه گفته‌ست علی که شبی با شکم سیر نخفته‌ست علی از سر سفرهٔ اسلام چه برداشت امیر نان دندان‌شکنی را که نمی‌خورد فقیر :: آه، از آن شبِ آخر که علی غمگین بود سفرهٔ دخترش از شیر و نمک رنگین بود شب آخر که فلک، باد، زمین، دریا، ماه می‌شنیدند فقط از علی "إنّا لله" باد برخاست و از دوش عبایش افتاد مهربان شد در و دیوار، به پایش افتاد مرو از خانه، به فریاد جهان گوش مکن فقط امشب، فقط امشب به اذان گوش مکن شب آخر، شب آخر، شب بی‌خوابی‌ها سینه‌زن در پی او دستهٔ مرغابی‌ها از قدم‌های علی، ارض و سما جا می‌ماند قدم از شوق چنان زد که عصا جا می‌ماند با توأم ای شب شیون شده! بیهوده مکوش! او سراپا همه رفتن شده، بیهوده مکوش! بی‌شک این لحظه کم از لحظهٔ پیکارش نیست دست و پاگیر مشو! کوه جلودارش نیست زودتر می‌رسد از واقعه حتی مولا تا که بیدار کند قاتل خود را مولا تا به کی ای شب تاریک زمین! در خوابی؟! صبح برخاسته، بیدار شو ای اَعرابی! عرش، محراب شد از "فُزتُ و ربّ الکعبه" کعبه بی‌تاب شد از "فُزتُ و ربّ الکعبه" آه از مردم بی‌درد، امان از دنیا نعمتِ داشتنت را بِسِتان از دنیا می‌رود قصهٔ ما سوی سرانجام آرام دفتر قصه ورق می‌خورَد آرام آرام ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دلی برای سپردن به آن دیار نداشت برای لحظۀ رفتن دلش قرار نداشت امیر هیچ به‌جز زخم بی‌شمار نخورد امیر هیچ به‌جز درد بی‌شمار نداشت شبانه‌های علی مثل روز روشن بود اگر که پنجره‌ها پردۀ غبار نداشت نه در خیال خلافت که پیش چشمش این به قدر وصلۀ یک کفش اعتبار نداشت و کینه‌ها همه یک تیغ شد فرود آمد که چیز دیگری از کوفه انتظار نداشت ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
در همان عصری که فرمان بُرد خورشید از علی چشمه چشمه، اشک غربت‌خیز جوشید از علی خطبه‌ی بی نقطه را کوفه شنید اما دریغ خطبه‌ی با آه را جز چاه، نشنید از علی مو به مو آگاه بود از سرّ عالم، حیف حیف... دشمن از تعداد موی ریش پرسید از علی!! شأن او را روزگار آورد پایین... روزگار، آنچه که باید بفهمد را نفهمید از علی عدل بود و داد، داد از قوم اشباه الرجال عدل را این طایفه کِی می‌پسندید از علی تا قیامت هم عقیل اصرار اگر می‌کرد... باز غیر از این برخورد، برخوردی نمی‌دید از علی :: آی حاجی‌های بیعت کرده! از سمت غدیر خانه برگردید... اما برنگردید از علی دوخت چندین وصله‌ی نو بر عبای غربتش بد به دنیایی که آخر چشم پوشید از علی ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
اگرچه زخم سرش را تمام می‌ديدند ولي ز زخم عميق دلش نپرسيدند كسي نخواست بپرسد چرا سرش بشكافت اگرچه مردم بي درد كوفه مي‌ديدند شبي نخفت علي از غم جهالت خلق ولي تمامي آنان ز جهل خوابيدند نرفت رنگ سياهي بُرون از آن دل‌ها زداغ سُرخ علي، گر سياه پوشيدند به غير اهل ولايت، هنوز هم آنان اسير وسوسه و اهل شك و تريدند علي‌ست چون شب قدر خدا كه اين مردم ز قدر و منزلتش نكته‌اي نفهميدند علي حقيقت عدل است و تا ابد زنده‌ست ولی تمامی آنان زجهل خوابیدند خدا گواست كه در كربلا همين مردم گُلان باغ علي را به نيزه‌ها چيدند چه روزگار غريبي بُود كه بعد از او به اشك زينب او اهل كوفه خنديدند دلم گرفته «وفایی» بیاکه گریه کنیم به احترام غمی که به شیعه بخشیدند ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
چه دشمنی است که با ذوالفقار هم بوده برای یاری دین، جان‌نثار هم بوده کنار ذکر و مناجات و خواندن قرآن برای گریه شدن بی قرار هم بوده مگر غریب‌تر از این ؟! که دشمن حیدر کنار او وسط کارزار هم بوده کدام درد، از این بیشتر که قاتل او، به وقت ضربه زدن روزه‌دار هم بوده؟! :: همیشه شیعه‌ی حیدر، میان معرکه است به نخل بسته شده، سر به دار هم بوده خدا کند که بگویند بعد رفتنمان شهید، شیعه‌ی چشم انتظار هم بوده ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
گشته به ماه، رخ عیان، اشک دو دیدۀ علی بوی جدائی آید از، رنگ پریدۀ علی دل شده چاه کوفه و، گشته به دیده‌ام عیان صورت خون گرفته و، قدّ خمیدۀ علی یاد ز تربتش کنم، گریه به غربتش کنم می‌چکد از دو دیده‌ام، خونِ چکیدۀ علی اشک و سکوت زینبش، حمل جنازه در شبش خاطره‌ای ز غربتِ، یار شهیدۀ علی ناله به چاه می‌زند، شعله به ماه می‌زند نیمه‌شب از درون دل، آهِ کشیدۀ علی وجه خداست لاله‌گون، چشم حسین پُر ز خون اشک حسن چکیده بر، فرق دریدۀ علی شدّت قهر را ببین، پستی دهر را ببین فاطمه را عدو زند، پیش دو دیدۀ علی زهر رسیده بر دلش، شیر دهد به قاتلش بوده به خصمْ دوستی، مکتب و ایدۀ علی فاطمۀ شهیده کو، تا نگرد که همچو او خم شده سرو قامتِ، دخت رشیدۀ علی سوز کلام «میثمش» بوده ز آتش غمش نالۀ اوست از دلِ، درد کشیدۀ علی ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
با من این شهر را تماشا کن شهر بُهت است، شهر عبرت‌ها کوچه‌هایش غریب و رازآلود دارد این کوچه‌ها حکایت‌ها فصل اندوهگینی از تاریخ بین این کوچه‌ها رقم خورده چه قرار و مدارهایی که چون درِ خانه‌ها به هم خورده درِ هر خانه را که می‌کوبی با تو رازی نهفته می‌گوید درِ هر خانه را که بگشایی حرف‌هایی نگفته می‌گوید: کوچه‌ها گرم رفت‌وآمد بود غرق در رفت‌وآمدی مرموز بوی فتنه به گوش می‌آمد که به چهره نقاب داشت هنوز گوش این شهر پُر شد از پچ‌پچ؟ یا صدای چکاچک شمشیر؟ زخم‌هایی عمیق زد دشمن زخمی از جنس فتنه و تزویر لشکر مخفی شیاطین داشت شهر را از دروغ پُر می‌کرد نیزه‌های فریب و فتنه‌گری عزم این شهر را ترور می‌کرد بگذر از کوچه‌های سرگردان حال این کوچه‌ها دگرگون است سوی مسجد شتاب کن،‌ انگار دلِ تنگش هنوز پُر خون است دیده با چشم خود، مجاهدها یک به یک لب به شکوه وا کردند باز یارانِ همدل دیروز غُر زدند و گلایه‌ها کردند: این یکی گفت: فصل رفتن نیست! فصل کِشت است، فصل محصول است فصل بازار و کسب و کار، آخر ترک شهر و دیار، معقول است؟ آن یکی گفت: خسته‌ایم از جنگ آه! دیگر نبرد کافی نیست؟ آن همه دوری از زن و فرزند آن همه رنج و درد، کافی نیست؟ حرف‌ها بوی بی‌وفایی داشت هر کس آنجا بهانه‌ای آورد عاقبت شام، زهر خود را ریخت عاقبت کوفه کار خود را کرد جَبَلُ الصّبر، لب به شِکوه گشود داغِ دل بود یا گدازۀ درد؟ داشت از هُرمِ دردِ دل‌هایش مسجد کوفه ناله‌ها می‌کرد آه! ای مردم نمک‌نشناس! چه به روز دل من آوردید؟ اُف به عهد شما ریاکاران که دلم را همیشه خون کردید چه شده دشمنانتان در شام این‌چنین هم‌دل‌اند و هم‌پیمان چه شد ای قوم! وقت یاری حق دل‌پریشان شُدید و نافرمان؟ منبر از داغ او پریشان بود ماند محراب و چشم خونبارش در و دیوار هم به خود لرزید تا به گوش آمد أینَ عمارش چقَدَر خطبه خوانْد با دلِ خون چقَدَر شِکوه کرد با دلِ تنگ دل آن شهر مرده بود اما «نرود میخ آهنین در سنگ» أینَ عمار؟ نیست در کوفه مرد صبر و بصیرت و تبیین أینَ مالک؟ هنوز هم تازه‌ست داغ قرآن ناطق و صفین نکند باز در همین کوفه فتنه برپا کنند بدعهدان در شب تار و تیرۀ این شهر ماهِ سرنیزه‌ها شود قرآن با من این شهر را تماشا کن گاه تاریخ می‌شود تکرار شهر رنگ و درنگ و عبرت‌هاست کوفه، باقی‌ست یا اُولِی الاَبصار ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
اونی که تو کل عالم وجود غصه خورد از همه بیشتر، علیه اهل بیت ما همه غریب بودن ولی از همه غریب‌تر، علیه غلطه اینکه تو مقتل علی فقط اسم ابن ملجم اومده هرکی پرسید قاتلش کیه بگو اونی که به همسرش سیلی زده حالا دیگه شبای راحتیشه دیگه زخم زبونا تموم می‌شن چشمایی که اشک دلتنگی می‌ریخت زهرارو می‌بینن و آروم می‌شن جون به لب می‌شه حسینِ تشنه لب لحظه‌ای که از علی جدا می‌شه پدر خاک و به خاک سپرد و رفت اونی که تنش رو خاک رها می‌شه :: حسرت خیلی بزرگی باقی موند آخرش تو دل خواهر حسین کیه باور کنه که جا بمونه زینب از تشییع پیکر حسین ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
مانند تو غریب، زمین و زمان نداشت انبوه دردهای تو را آسمان نداشت افسوس... با تمام بزرگی، زمین ما جایی برای ماندن تو در میان نداشت.. محراب مانده بود در آن صبح فتنه‌خیز می‌خواست نعره سر دهد امّا توان نداشت بعد از شهادت تو سخاوت به خاک رفت دستان مهربان تو را آسمان نداشت پیش از تو ای بهانۀ هر آفرینشی! هستی هنوز هستی خود را گمان نداشت آری عدالتی که بنا ریخت در جهان جز کینه از برای علی ارمغان نداشت گاهی کنار نخل و زمانی کنار چاه شب‌های سوگ فاطمه چشمت امان نداشت یا مرتضی! پس از تو جهان تیره‌روز شد زیرا بدون تو پدری مهربان نداشت من خاک را قدم زدم و هیچ جا دلم جز سایه‌سار مِهر علی سایه‌بان نداشت یا مرتضی! ببخش اگر در رثای تو شعر «خروش»، قدرت شرح و بیان نداشت ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
دردا که از دیار شما رخت بسته است مردی که روزگار، دلش را شکسته است بعد از علی، شرافت و ایمان یتیم شد زنجیرِ استوار عدالت گسسته است اقرار می‌کند که چون او را ندیده است دنیا که بر فضایل او چشم بسته است زین‌پس به شانۀ چه کسی تکیه می‌دهد دنیا که از هجوم ستم، سخت خسته است بعد از علی، جهان به تباهی سلام کرد بی‌آفتابِ او، به سیاهی نشسته است ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
آه! کوفه چقدر تاریک است ماه، دیگر کنار چاه نرفت خاک از تشنگی لبش خشکید چشمه در بین کوچه راه نرفت دست طفل یتیم نان نرسید جرعه‌ای طعم آسمان نرسید دیگر امشب صدای نالۀ مرد تا حوالی بی‌کران نرسید نخل‌ها بی‌قرار و منتظرند طعم خرمای بی‌علی تلخ است روز خوش بی‌تو نیست در عالم طعم دنیای بی‌علی تلخ است این ابوجهل‌ها نفمیدند که تو با خود عدالت آوردی شهر از کوره‌راه پُر شده بود که تو راه سعادت آوردی رفتنت هم حکایتی دارد روی محراب، ردّ خون مانده پس از آن روز جاهلان گفتند: مگر او هم نماز می‌خوانده؟ خار در چشم خویش داری مرد استخوان در گلوی تو مانده درد تنهایی تو را حس کرد هر که نهج‌البلاغه را خوانده ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هنوز می‌شنوم هق‌هق صدایت را صدای آن نفس درد آشنایت را نبرده‌اند ز خاطر، نه آسمان، نه زمین هنوز بغض نفس‌گیر ناله‌هایت را هنوز هم شب و ماه و ستاره می‌گردند به کوچه‌کوچۀ تاریخ، ردّ پایت را هنوز هم سحر و نخل و چاه، دلتنگ‌اند شمیم عطر دل‌انگیز ربّنایت را کدام کوچه در این شهر خواب ماند و ندید به دوش خستۀ تو کیسۀ غذایت را؟ تو ناشناس‌ترین آیه‌ای که دست خدا فراتر از ابدیّت نهاد پایت را تو آن نماز پذیرفته‌ای به درگه دوست که ناامید نکردی ز خود گدایت را کدام قلّۀ سرکش به سجده سر ننهاد شکوه جذبۀ پیچیده در ردایت را در این غروب مه آلودِ بی‌خدایی و کفر بپاش بر تن سرد زمین، دعایت را بیا کمیل بخوان تا دمی دَهَم پرواز کبوتر دل سرگشته در هوایت را در این همیشه که پابند توست هستی من به عالمی ندهم عشق بی‌فنایت را... ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
برای خواندن اول یاد می‌گیرند الفبا را الفبا یافتم در متن قرآن نام زهرا را خدا از خَلق عالَم، بیت زهرا بود مقصودش بنا کرد از اضافات همان گِل، کهکشان‌ها را ستون خانه را تا عرش بالا بُرد و نادان‌ها بنا کردند پای آن بنا، دیوار حاشا را چه می‌فهمد کسی این «در» برای شخص پیغمبر تداعی می‌کند دروازه‌ی عرش معلا را اگر توحیدشان را با حضور قلب می‌خواندند نمی‌انداختند امروز پشت گوش «اَسری» را اگر یکبار می‌خواندند کوثر را چه می‌دیدند مقام حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها را؟! اگر روی لب گلدسته حرفی جز علی باشد به مسجد می‌دهم ترجیح، معبد را، کلیسا را چه می‌بینم خدا! وا شد به جایی پای بعضی‌ها که بی‌رخصت محمد هم به آن نگذاشته پا را... دری را با لگد وا می‌کنند اکنون که میکائیل از آن در می‌بَرَد هر روز و هر شب رزق دنیا را دری را با لگد وا می‌کنند اکنون که عزرائیل بر آن با نیت قربت کشیده بال و پرها را اگر «در» بشکند شاید بفهمند اهل این کوچه که در یک تُنگ جا داده‌ست پیغمبر دو دریا را اگر بیرون بیاید از غلاف صبرِ حیدر، تیغ حریفی نیست بین جمعیت این مرد تنها را ولی مولا شدن تنها به تیغ و زورِ بازو نیست خدا این بار می‌خواهد بسنجد صبر مولا را نگردید ای جماعت! قبر زهرا را نمی‌یابید! علی تنها درون سینه جا می‌داد غم‌ها را 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بعد از این‌که دفن شد آن شب پیمبر در سکوت سُست شد ایمان مردم، مُرد باور در سکوت شد غدیر خم شبیه رازهای سر به مُهر محو شد از خاطرات، آن حج آخر در سکوت کینه‌ها سر باز کرد و فتنه‌ها آغاز شد آتش آن کینه‌ها شد شعله‌ورتر در سکوت شهر، تنها در هجوم فتنه چشم خیره داشت لال بود و گنگ بود و بُهت‌آور در سکوت فتنۀ نَمرود شد آتش‌بیار معرکه هیزم آوردند مردم بار دیگر در سکوت سوخت میراث پیمبر در میان شعله‌ها بسته شد دستان حق؛ دستان حیدر در سکوت در میان بی‌تفاوت‌های بی‌اصل و نسب سوخت آیه آیه آیه قلب کوثر در سکوت دختر آیینه را در کوچه‌ها سیلی زدند شد شنیده آن صدای تلخ، بهتر در سکوت روزِ روشن در میان کوچه افتاد از نفس در میان هَجمه‌های شعله‌پرور در سکوت بین طوفان‌های بی‌غیرت، میانِ گرد و خاک پُربها شد چادر زهرای اطهر در سکوت :: در هجوم بی‌صدایی، یک نفر فریاد شد فاطمه در بین آن خوف و خطر فریاد شد از نفس افتاده بود، اما نفس‌ها را بُرید چون رسول‌الله آمد، چون پدر فریاد شد ذوالفقاری از کلام آورد و در آن معرکه پیش رفت و پیش رفت و بیشتر فریاد شد از محمد، از پدر تا گفت قدری گریه کرد گریه کرد و باز با چشمان تَر فریاد شد از کتاب‌الله ناطق گفت؛ از مولا علی رو به منبر کرد و با خون جگر فریاد شد بر سر این بی‌تفاوت مردمِ از حق گریز در میان صحن مسجد با تشر فریاد شد :: آه اما هر چه او فریاد شد، فریاد شد دید تنها عده‌ای را مات و مضطر در سکوت بعد از آن زهرای اطهر ذره ذره آب شد شد شبیه یک خیالِ گریه‌آور در سکوت در غریبی گوشۀ آن خانۀ ماتم‌زده ماند تا جان داد روزی بین بستر در سکوت غسل داد او را امیرالمؤمنین با اشک چشم زیر نور ماه، با چندین کبوتر در سکوت روی برگ لاله‌ها با خون دل باید نوشت نیمه‌شب تشییع شد آن یاسِ پرپر در سکوت از امیرالمؤمنین آن شب امانت را گرفت در میان قبر، دستانِ پیمبر در سکوت ناکجاآباد شد دنیای بعد از فاطمه بی‌نهایت شد غم ساقی کوثر در سکوت می‌رسد پایان این جریان به روز رستخیز می‌رسد وقتی سواره بین محشر در سکوت ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
علی: آن که ندیده هیچ میدانی شکستش را ولی نامردها در خانه‌اش بستند دستش را دهان صبر وا مانده است از صبر جوانمردی که دیده روزگاری درب خیبر، ناز شستش را نگاهش کرد خاموش آتش نمرود را، اما در این آتش علی از دست خواهد داد هستش را به اسم دین درِ آن خانه‌ای را می‌زنند آتش که اسلام از درِ آن خانه دارد چفت و بستش را از اسلامِ پس از سوزاندن این در چه خواهد ماند؟! تصور کن، خرابه خانه‌ای بعد از نشستش را اگر اسلام این باشد که این‌ها مدعی هستند الهی که خدا ویران نماید پای بستش را! ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
؛ مردی یگانه بود و بانویی یگانه آهسته می‌رفتند از خانه شبانه همراه هم بودند مثل دو غریبه پهلو به پهلو، پا به پا، شانه به شانه سر می‌زدند انصار را کوچه به کوچه در می‌زدند انصار را خانه به خانه مظلومشان دیدند، در را وا نکردند وای از زمانه، وای از دست زمانه چل شب تمام شهر را گشتند با هم اما بدون یار برگشتند خانه * * وقتی عزادار رسول الله بودند از درب خانه می‌کشید آتش زبانه در باز شد وقتی که زهرا پشت در بود دخت نبی افتاد بین آستانه دستی ورم کرده‌ست و دستی هم شکسته هم با غلاف تیغ... هم با تازیانه.... حتی نگاهی هم به پهلویش نینداخت محو علی بود عاشقانه، عارفانه * * دامانِ در می‌سوخت، اما داشت می‌سوخت... ...در کربلا دامان چندین نازدانه افتاد یک دانه از آن دو گوشواره در کربلا افتاد اما دانه دانه شب‌های جمعه فاطمه بالای گودال با ناله، آن‌هم ناله‌های مادرانه... ...گوید حسینم کشته شد ای داد بیداد نور دو عینم کشته شد ای داد بیداد ✍ 📝 | عضو شوید👇 ↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e