eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
44.7هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
335 ویدیو
27 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ نجمه در خیمه پریشان شدنت را چه‌کند یک حرم چاک گریبان شدنت را چه‌کند گفت دنبالِ تو عمه چقدر ماه شدی حسرتِ مثلِ حسن جان شدنت را چه‌کند @hosenih سعی کردم که نفهمند چه شد با تو ، عمو قدِ عباس نمایان شدنت را چه کند بی زره رفتی و عباس به قربانت رفت حال ای حنجره قربان شدنت را چه‌کند اینقدر چنگ مزن روی زمین پیشِ حسن پدرت دست به دامان شدنت را چه‌کند دیدم انگشت به دندان شدن لشکر را مانده بود اینهمه طوفان شدنت را چه‌کند کاش می‌شد که نفهمند یتیمی که نشد نیزه هم ماند خرامان شدنت را چه‌کند با همین پیرهنِ ساده تو را چشم زدند سنگ فهمید به میدان شدنت را چه‌کند آنقدر خورد که دندانِ تو را با خود بُرد سنگ دانست که خندان شدنت را چه‌کند هِی سپاه از روی تو رد شده و برمی‌گشت حال این دشت فراوان شدنت را چه‌کند @hosenih سینه‌ات نرم که شد مادرم آمد اما... مادرم پاره‌ی قرآن شدنت را چه‌کند خوش دلم بود عزیزم ضربانم باشی نوجوانم نشد آخر که جوانم باشی ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ سیزده ساله ی امامِ کریم شده آماده بلای عظیم رفت و افتاد روی پای حسین بوسه می زد به دست های حسین @hosenih سوختند از غم و کباب شدند هر دو از گریه خیسِ آب شدند گریه در حالت عطش کردند آن قدر گریه تا که غش کردند گریه های عمو مکرر شد تشنه ی دیدنِ برادر شد زیر لب روضه ی حسن را خواند قاسمش را به سینه اش چسباند دست خطِ حسن به کار آمد ناگهان بر دلش قرار آمد جلوی خیمه، جان تازه گرفت آخرش از عمو اجازه گرفت اذن میدان گرفت و عازم شد نوبت نعره های قاسم شد حال باید خودی نشان می داد دشت، را یک تنه تکان می داد وقت برچیدنِ هبل شده بود فأنا بن الحسن... جمل شده بود همه گفتند آمده حیدر پسر پورِ ارشدِ حیدر هرکه افتاد سوی او گذرش ازرق و هر چهار تا پسرش... همه بر روی خاک افتادند غرقِ در خون، هلاک افتادند نعره می زد، علی مع الحق را کند از ریشه نسل ازرق را وقت رزمش قمر، بلند شده مادرش نجمه سربلند شده فخر دارد به خود عروس حرم که شده نذر اهل بیت کرم طالب مرگ، بین لشگر کیست؟! دید دشمن، حریف قاسم نیست حیله شد چاره، دوره اش کردند همه یک باره، دوره اش کردند @hosenih ابرویش بین جنگ، زخمی شد سرش از نقلِ سنگ، زخمی شد ضربِ شمشیر نانجیبی، آه بر سرش خورد و گفت: یاعماه از روی اسب، دور از حضرت بر زمین خورد با سر و صورت تا صدا زد، سواری از خیمه مثل بازِ شکاری از خیمه... آمد و اشک، از دو دیده فشاند قاتلش را به قعر دوزخ راند رفت بالا صدای فریادش آمدند اشقیا به امدادش بس که مرکب به رفت و آمد بود شد هوا ناگهان غبار آلود بود دشت از غبار مالامال وسط دشت، نجمه رفت از حال چه گذشت آن وسط؟! نمی دانم روضه را بازتر نمی خوانم دشت در حالتِ سکونی بود همه جا رد نعلِ خونی بود داشت قاسم به خاک می غلطید شانه های حسین می لرزید در دهان تا زبان، تکان می خورد دنده هایش تکان تکان می خورد @hosenih آه... آخر به دوش مولایش بر زمین می کشید پاهایش غرقِ خون، وصل یار، شیرین بود سرّ احلی مِن العسل این بود ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ اشکم به زمین ریخت، شدم غرق سلامش افتاد دلم پشت همان خیمه به دامش @hosenih یک چایی لب سوز براتم شد و زآن روز این خیمه به آن خیمه مرا کرد غلامش تنها نه من آواره ، ببین قاطبه ی شهر این سفره به آن سفره نمک گیر طعامش غم چیره به قلبم شد و آهی به هوا رفت روزی که شدم غمزده از ماه حرامش گویند بمیرید از این غُصه ی عُظما از گودی مقتل؟ ز غریبی؟ ، ز کدامش؟ در زشتیِ مالی که حرام است همین بس کر ها نشنیدند قشنگیِ کلامش @hosenih من ماندم و یک مقتل و قومی که نفهمید این آیتِ بر نیزه چه بوداست مقامش ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم ▶️ تپش تپش زدن قلب ما حسین حسین پناه نوکر بی دست و پا حسین حسین کسی که گریه کنش شد دگر چه میخواهد؟! نوشته ایم به جای دعا حسین حسین @hosenih خدا سپرده همه چیز را بدستانش سر قنوت بگو باخدا حسین حسین بگو به حرمت نام حسین یا عباس بگو به حرمت عباس یا حسین حسین اگر نبود که دنیای ما جهنم بود رفیق بی کلک هرگدا حسین حسین تمام لذت گهواره تا شب قبرم چه ابتدا و چه در انتها حسین حسین صدای من که بگیرد فدای نام شما همیشه میزنم آقا صدا حسین حسین @hosenih به طوس رفتم و ناله زدم غریب غریب ندا رسید ز سوی رضا حسین حسین خودت بگو چه کند خواهر تو بعد از تو تنت به خاک و سرت نیزه ها حسین حسین ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحيم به یاد ▶️ دشمن شناس بود و سربازِ بی بدل بود فرزندِ بی مثالِ جنگاور جمل بود شمشیر میکشید و «سر» روی خاک میریخت مثل علیِ اکبر(ع) در رزم، بی مثل بود @hosenih ارثیۂ پدر بود عشقِ عمو حسینش(ع) در کربلا شد اثبات، عشقی که بی خلل بود ترسیده بود «أزرق»! چون در کشاکش ِ جنگ همواره کارِ قاسم(ع)، آوردنِ اجل بود هر کس که در جدالِ با چشم هایش افتاد مستأصل و پریشان، دنبال راهِ حل بود @hosenih تاریخ غبطه خورده، «إن تَنکُروني» اش را اینکه همیشه حرفش، همراه با عمل بود ¤ یک عمر مثلِ قاسم(ع)؛ در نزد «حاج قاسم»- -طعم خوش ِ شهادت، «أحلی مِن العسل» بود! ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم‌ الله الرحمن الرحیم ▶️ چرا قهری مگر تقصیر دارم بِجایت بر کَفَم زنجیر دارم کفِ آبی فقط خوردم عزیزم بیا از نیزه پایین شیر دارم @hosenih دلم مِیلِ دو اَبروی تو دارد ببین که شانه‌ام مویِ تو دارد در آغوشم فقط پیراهنِ توست لباس تازه‌ات بویِ تو دارد @hosenih نمی‌آید پس از توخواب ، ای کاش... که می‌مُردم منِ بی تاب ای کاش دوباره شیر آوردم ولی حیف... نمی‌خوردم پس از تو آب ای کاش @hosenih مرا آزار با زنجیر می‌داد به من نان‌خشک با تحقیر می‌داد زنِ شامی مرا سوزاند وقتی کنارم طفل خود را شیر می‌داد @hosenih دوباره روضه می‌گیرم عزیزم در این ویرانه می‌میرم عزیزم دوباره حرمله رد شد از اینجا دوباره خشک شد شیرم عزیزم @hosenih نگفتند آه داغِ بچه دیده‌است نگفتند از بلا پُشتش خمیده است ولی گفتند این تازه عروسان عروسِ فاطمه مویش سفید است @hosenih گُلِ یاسِ مرا از ساقه بستند مرا با ریسمان بر ناقه بستند نمی‌ماندی به نیزه چاره کردند سَرَت را با نخِ قنداقه بستند @hosenih چه حسرتها جشیدم بچه‌ام را چه سختیها کشیدم بچه ام را کنارِ بچه‌های نیزه دارش به روی نیزه دیدم بچه ام را @hosenih فقط لالا کنم لالا بخوابی ندارم غصه دیگر تا بخوابی از آغوشم جدا گشتی و رفتی که رویِ سینه‌ی بابا بخوابی @hosenih نه رحمی بر پدر ، نه شرم کردند بساطِ غارتش را گرم کردند برای آنکه راحت‌تر بخوابی زدند و سینه‌اش را نَرم کردند @hosenih سرم شد خاکِ عالم نیزه رَد شد به پشتِ خیمه دیدم نیزه رَد شد به دنبالِ تو می‌گشتند بر خاک.‌‌.. چنان زد از تنت هم نیزه رَد شد @hosenih به پشتِ خیمه‌ام قلبم گرفته تمام چهره‌ام را غم گرفته زِ بس نازی که تیری با سه‌شعبه در آغوشش تو را محکم گرفته @hosenih عبا را روی تو افکند بابا دلش را از غمت آکند بابا چنان با تیر چسبیدی به قلبش تو را از سینه‌ی خود کَند بابا @hosenih ببين مادر ز گريه آب رفته كه از جسم و تن ِ من تاب رفته به نيزه دار گفتم بچه داري؟؟؟ كمي آرام تازه خواب رفته ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://t.me/joinchat/AAAAADwv7gLSehSezj5Wmg
بسم‌ الله الرحمن الرحیم ▶️ بس که آقازاده با احساس دعوت می‌کند کودک نوزاد ما هم عزم هیئت می کند هرچه حاجت داری، اول از علی اصغر بخواه دست های کوچک او استجابت می کند (شیرمردی) ارث زهرا و علی باشد که شیر پیش طفل شیرخوار حس حقارت می کند آمده ثابت کند این قوم از نام علی توی هر سنی که باشد باز وحشت می کند او مکلف نیست اما بس که دنبال خداست در میان اشک خود غسل شهادت می کند این که او بعد از علی اکبر به میدان آمده حرمت سن برادر را رعایت می کند او پیمبر نیست نه! اما به خونِ پاک خود امتی را از سیاهی ها هدایت می کند روز محشر شک ندارم من، که آنجا هرکسی گریه کرده بر علی اصغر، شفاعت می کند روی دستان امامش شد فدای راه دین با تلذی کردنش تجدید بیعت می کند بشکند دستی که عصر واقعه در کربلا از میان خیمه یک گهواره غارت می کند ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم‌ الله الرحمن الرحیم ▶️ پیرهنش دستمال اشکامه بگو پیرهن پاره ی بچم رو بدن بیا گوشوارمو واسشون ببر بگو گهواره ی بچم رو بدن بهشون بگو بذارن یه کمی همدمم نیزه ی اصغرم بشه عصای پیری که واسه من نشد اقلا سایه ی روو سرم بشه @hosenih دستو گهواره می کردم بخوابه حالا نیزه شده گهواره براش جای من حرمله لالایی میگه بچمو می ترسونه با اون صداش تازه یاد گرفته بودم چجوری برا بچه م بخونم لالا لالا توی گوشم می پیچه سوز صداش تازه داشت یاد می گرفت بگه بابا بچمو بغل می کردی یادته؟ هی می گفتی عمه قوربونت بره... روزی که داشتی می دادیش به حسین باورت میشد که بار آخره؟ @hosenih بمیرم! خواهشای آخرشو نتونستم دیگه مستجاب کنم گلم از تشنگی پژمرده بود و نمیشد فکری برای آب کنم تا علی گریه می کرد آب می شدم این غمو کجای این دل بذارم؟ زینبم! آب دادی آتیشم زدی... حالا که شیر دارم اصغر ندارم ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم‌ الله الرحمن الرحیم ▶️ تو را دادند از پیکان به جای شیر آب اصغر عطش طی شد تلظّی نه، تبسّم کن بخواب اصغر لبت خاموش بود اما گذشت از گنبد گردون زقطره قطرۀ خونت صدای آب آب اصغر دهم تا روی خود را در ملاقات خدا زینت محاسن را زخون حنجرت کردم خضاب اصغر که دیده گل شود بر روی دست باغبان پرپر که دیده خون مه ریزد به دوش آفتاب اصغر تو خاموشی و من در نینوا چون نی نوا دارم زند با نالۀ خود چنگ بر قلبم رباب اصغر در این اصغر که پر گردیده از فریاد بی پاسخ تو با لبخند گفتی اشک بابا را جواب اصغر شود از شیر، شیرین کام طفل شیرخوار اما تو روی دست من از تیر گشتی کامیاب اصغر اگر چه بر سر دستم شهید آخرین گشتی تو از اول شدی بهر شهادت انتخاب اصغر تو هم خون خدا، هو زادۀ خون خدا هستی که در آغوش ثارالله چشم خویش را بستی بند دوّم به کف چون جان گرفتم تا کنم تقدیم جانانت گلویت را سپر کن تا بگیرم پیش پیکانت ذبیح من مبادا گوسفند از آسمان آید مهیّا شو که سازم در منای دوست قربانت تکلّم کن تکلّم کن بگو من آب می خواهم تلظّی کن تلظّی کن فدای کام عطشانت زبی آبی نمانده در دو چشمت قطرۀ اشکی که تر گردد لب خشکیده ات از چشم گریانت ز حجم تیر و حلق نازکت گردیده معلومم که خواهد شد جدا از تن سر چون ماه تابانت نه ناله می زنی نه دست و پا نه اشک می ریزی مزن آتش مرا این قدر با لب های خندانت نفس، شعله گلو تفتیده لب تشنه عجب نبود که دود از تیر برخیزد زسوز حلق سوزانت نگوئی کس نشد همبازی ات بر گرد گهواره شرار تشنگی تا صبح، بازی کرد با جانت به تیر دوست ای سر تا قدم عاشق تبسّم کن بپر در دامن زهرا و با محسن تکلّم کن بند سوّم نجستی جز به خون خویش درمان دل خود را زتیر خصم بگرفتی شفای عاجل خود را به خوناب گلو غسل شهادت کردی و آنگه بروی دست من خواندی نماز کامل خود را لبت بسته دلت با حق سخن می گفت فرزندم چرا خندیدی و نفرین نکردی قاتل خود را دو خون را بر سما پاشیدم و تقدیم حق کردم یکی خون گلوی تو یکی خون دل خود را مگر نه دوست بهر دوست دسته گل برد من هم گل از خون تو دادم کردگار عادل خود را جهان بحری پر از فتنه تو در امواج آن تنها ندیدی جز به روی دست بابا ساحل خود را بجز تو ای دو دست کوچکت مشکل گشا اصغر کسی با تیر قاتل حل نکرده مشکل خود را تمام حاصل عمر تو بود این چند قطره خون که تقدیم خدا کردی تمام حاصل خود را سرافرازم که هنگام ملاقات خداوندم وضو بگرفتم از خون گلوی خشک فرزندم بند چهارم الا ای تیر با من قطع کردی گفتگویش را لب من بر لبش بود و تو بوسیدی گلویش را زحلق تشنۀ او چشمۀ خون کرده ای جاری مهیّا کردی از خون گلو آب وضویش را چگونه خویش را نزدیک کردی بر گلوی او گمانم دور دیدی چشم خونین عمویش را درست آندم که حلقه تشنۀ او را تو بوسیدی تبسّم کرد و زهرا مادرم بوسید رویش را تو از این غنچۀ بی آب بگرفتی گلاب و من برم در بزم وصل دوست با خود رنگ و بویش را تو مانند قلم در خون اصغر سر فرو بردی نوشتی بر روی دستم کتاب آرزویش را نه تنها کردم از خون جبین خویش را رنگین نوشتم بر جبین آسمان سرّ مگویش را اگر دریا شود عالم زخون آل بوسفیان نشاید کرد جبران قیمت یک تار مویش را گواه غربت تو روی گلگون من است اصغر تبسّم کن کز این پس خون تو خون من است اصغر ادامه این شعر در پست بعدی👇👇👇
ادامه شعر قبلی👆👆👆 بند پنجم تو با لبخند از من جان گرفتی باز جان دادی تو از خون گلو زینت به بام آسمان دادی تو داغ ننگ بنهادی به روی آل بوسفیان تو مظلومیت آل محمد (ص) را نشان دادی تبسّم بر لب و خون بر دهان و تیر بر حلقت چه زیبا در کلاس عشقبازی امتحان دادی مگر نه شیر مادر هم غذا، هم آب می باشد تو کودک هم گرسنه بودی و هم تشنه جان دادی تو با لبخند خونین آبرو دادی شهادت را تو خون را تا قیامت اعتبار جاودان دادی تو با خون گلویت کربلا را کربلا کردی تو با اشک عزایت آب بر این بوستان دادی من از لب های خشکت بوسه ای می خواستم امّا تو جان خویش را بر من به رسم ارمغان دادی همه از خاندان وحی دارند آبرو امّا تو از خون آبروی تازه بر این خاندان دادی کتاب جان نثاری باز شد از حلق چاک تو حسین بن علی شد سرفراز از خون پاک تو بند ششـم تبسّم کن جواب خندۀ جان پرورت با من خدا داند چه کردی در نگاه آخرت با من نه تنها می کنم تشییع، جسمت را به تنهائی که در جمع شهیدان است دفن پیکرت با من سپر گشتن به استقبال پیکان عدو با تو برون آوردن تیر ستم از حنجرت با من تن پاک تو پشت خیمه ها همسایۀ اکبر چهل منزل به نوک نیزۀ دشمن سرت با من چو خواهد بر تو گرید اوّل از من رو بگرداند زبس دارد وفا و مهربانی مادرت با من اگر زخم گلویت را ببیند بر سر دستم چه خواهد گفت در خیمه سکینه خواهرت با من تو خاموش از سخن گردیده ای امّا سخن گوید دو چشم بسته و حلق زگل نازکترت با من شود آغوش من هم مقتل تو هم مزار تو بود چون جان من تا حشر جسم اطهرت با من اگر پائین پایم جسم پاک اکبرم باشد شکسته سینه ام، قبر علیِّ اصغرم باشد بند هفتـم من از یک غنچه، عالم را بهار بی خزان کردم تمام کربلاها را بهشت جاودان کردم تو آه از دل کشیدی من کشیدم تیر از حلقت تو خون از حنجر و من اشک، از چشمم روان کردم زهفتاد و دو خون، خاک زمین را آبرو دادم ولی خون تو را بگرفته وقف آسمان کردم به آل الله گفتم تا منم زنده نگردید کس ولی خود گریه بر تو پیش چشم دشمنان کردم درست آندم که تو پرپر زدی بر روی دست من دعا در حق امّت با دو چشم خون فشان کردم تو را آوردم و لب تشنه پیش تیر بگرفتم به حق دوست هر چه دوست از من خواست آن کردم تو در گهواره بودی من زایثارت خبر دادم همان دیشب که من یاران خود را امتحان کردم زاشکت شستم از خون گلو آرایشت دادم سپس چون دسته گل تقدیم حی لامکان کردم پس از قتل من و تو می شود آزاد آب امشب سزد گر آب آتش گیرد از اشک رباب امشب بند هشتم دلم چون لالۀ پرپر در این سوزنده صحرا شد که با تیر سه شعبه غنچۀ نشکفته ام وا شد بخند اصغر که بعد از قتل هفتاد و دو سربازم شهادتنامه ام امروز با خون تو امضاء شد شهیدانم همه دادند جان در دامن صحرا تو تنها در شهادت مقتلت آغوش باباشد تو تا گشتی نشان تیر، خم کردی سر خود را ندیدی قامت من در غمت مثل کمان تا شد کنم از اشک خونین، گل نثار جسم مجروحت که لبخند شهیدانم زگلزخم تو پیدا شد خدایا شاهدی پیش دو چشمم بر سر دشتم گلوی تشنۀ طفلم نشان تیر اعدا شد زشصت حرمله تیری به حلق اصغرم آمد که شد آن تیر مسمار و فرو در قلب زهرا شد ذبیح کوچکم تا با گلوی تشنه جان دادی زمین از اشک چشم هاجران در خیمه دریا شد زدشمن خواستم با جرعۀ آبی کند سیرت نگفتم تا که با تیر سه شعبه گیرد از شیرت ادامه این شعر در پست بعدی👇👇👇
ادامه شعر قبلی👆👆👆 بند نهـم تو کز مادر ولادت یافتی با ما سفر کردی مرا منزل به منزل با نگاهت خونجگر کردی نه در گهواره نه در دست زینب بود آرامت به شوق مرگ، دست و پا زدی شب را سحر کردی چو پیغمبر گرفتی راه سبحان الذی اسری به آغوش خدا پرواز از دوش پدر کردی به بزم یار بشکفتی و گردیدی گل مجلس لباس عشق از خون گلوی خود به بر کردی نبودت دسترس بر آب اما همتت نازم لب عطشان بابا را زخون خویش تر کردی گرفتم خواستی دشمن نبیند اشک چشکت را چرا با خنده بر چشمان گریانمک نظر کردی دو ابرو تیغ و مژگان تیر و آهت نیزه بود اما گلوی نازکت را بر گلوی من سپر کردی شهیدان با شهادت زنده می مانند اما تو شهادت را به خون حنجر خود زنده تر کردی به بزم یار در دستم نباشد گوهری جز تو نداده جان در آغوشم شهید دیگری جز تو بند دهم فدا شد اکبر و عباس و عون و جعفرم یارب به جز این درّ کوچک نیست بر کف گوهرم یارب همه از چهره خون شویند اما غربت من بین که شستم چهرۀ خود را زخون اصغرم یارب تو دادم را از این بیدادگر صیاد در صف محشر به روی دست گیرد این بدن را مادرم یارب زدستم می گرفت و در حرم می برد جسمش را اگر می بود همراهم علیِّ اکبرم یارب چو مهر و ماه تابد بر فرازنی چهل منزل سر من با سر او پیش چشم همسرم یارب دگر تنها شدم تنهای تنها بین دشمن ها که این شش ماهه کودک بود تنها یاورم یارب الهی از حرم بیرون نیاید مادرش تا من دهم قنداقه او را به دست خواهرم یارب دو چشم خود ببندو، کن دعا از سوز دل اصغر که مثل من نگردد باغبانی غنچه اش پرپر بند یازدهم الا اهل حرم من از یم خون گوهر آوردم فرزوان اختری از مهر تابان بهتر آوردم گلو پاره، بدن گلگون، دهن خونین، دو لب خندان گل از بهر سکینه در عزای اکبر آوردم حرم را ترک گفتم رفتم و باز آمدم امّا کبوتر برده بودم صید بی بال و پر آوردم گنه کاران عالم را خبر سازید ای یاران که از میدان خون با خود شفیع محشر آوردم جوانان، اکبرم را با هم آوردند در خیمه ولی من خود به تهایی علیِّ اصغر آوردم دل پیغمبر و چشم علی (ع) و فاطمه (س) روشن که با خود محسنی دیگر برای مادر آوردم نمی گویم که تیر حرمله با او چه هاع کرده ولی گویم که من صید بریده حنجر آوردم مبادا اصغرش خوانید نامش اصغر است امّا به خون اکبرم سوگند ذبح اکبر آوردم به هفتاد و دو ملّت حجّت کبر است این کودک امید و آرزوی یوسف زهراست این کودک بند دوازدهم به دامان افق بنوشته با خون علی اصغر که باشد مکتب ایثار مرهون علی اصغر به خون خویش غلطیدن به روی دست خحندیدن به حقّ حقّ قسم این است قانون علی اصغر عروس آسمان هر صبح کز مشرق برآرد سر تبسّم می زند بر روی گلگون علی اصغر شرف، آزادگی، ایثار، ایمان، عشق، جانبازی حیات خویش را دادنند مدیون علی اصغر شهادت زنده بود و زنده تر گردید از خونش شهیدانند روز حشر ممنون علی اصغر زخون طفل خود رخ شستن و با ننگ جنگیدن حسین بن علی (ع) بنوشته با خون علی اصغر دل عترت، دل مهدی (ع)، دل شیعۀ دل عالم بود تا صبح روز حشر محزون علی اصغر خداوندا کرامت کن به (میثم) چشم پر اشکی که باشد سیل خون و رود جیحون علی اصغر سرشک چشم شیعه تا قیامت مرهمش باشد جهان آفرینش خیمه گاه ماتمش باشد ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم‌ الله الرحمن الرحیم ▶️ یا رب این غنچه ی خوشبو که سپردی به منش وای اگر خار بروید به کنار چمنش @hosenih طفلم امروز زبانش به سخن وا شده است مثل هر کودک دیگر، آب، بابا، سخنش اکبرم رفت و سپس اشک به چشمم خشکید ای خدا اشک بده تا بچکانم دهنش وسط دشت چرا آمده ای ماهیگیر ماهی سرخ مرا لرزه نشانی به تنش تیر تو پیکر عباس به آن روز انداخت اینکه اندازه ی تیر است تمام بدنش @hosenih پیر شد کودک شش ماهه ام از درد عطش همه دیدند که قنداقه ی او شد کفنش ⏹ © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e