eitaa logo
اشعار آیینی حسینیه
44.8هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
340 ویدیو
27 فایل
آدرس اینترنتی پایگاه حسینیه(مرجع تخصصی هیأت) http://hosseinieh.net آیدی خادم کانال: @addmin_roze کانال دوبیتی و رباعی: 👉 @dobeity_robaey فروشگاه حرز و انگشتر: 👉 @galery_rayan با کمالِ احترام، تبادل‌ و‌ تبلیغ #نداریم🙏🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
خدا را شکر ما عبدِ خدا گشتیم با زینب شدیم عاشق حسینش را بِاذنِ الله تا زینب اگر چه معرفت داریم بر آن بانوی عظما ولیکن مُعترف هستیم، ما اَدراکَ ما زینب خدا فرمود نامش را، نبی واکرد کامش را که ناموسِ خدا هست و حیاتُ المصطفا زینب تمام ریشه اَش مولا، همه اندیشه اَش زهرا چو پرسی کیست این بانو، همان خیرُالنّسا زینب @hosenih صدایش ناطقِ حیدر، صفای سوره ی کوثر صبورِ آل پیغمبر، شبیهِ مجتبا زینب ز احمد تا حسین از هر یکی صدها صفت دارد شکوهِ عصمت و آئینه ی آل عبا زینب نخوانش مضطرِ مقتل، بخوان پیغمبرِ مقتل شهیدِ نینوا را جان، سفیرِ کربلا زینب تمامِ منطقش قرآن، خطابش خطبه اَش ایمان نفیرِ حنجرِ سرخِ شهیدِ سرجدا زینب پس از سالارِ مظلومش، حرم را قافله سالار ز کوفه نایبِ معصوم، تا شام بلا زینب هدایت را همه معنا، ولایت را یدِ بَیضا امامت را بقا زیرا، که شد کنزُالوِلا زینب درایت کرد چون مادر، امامت کرد چون حیدر امامش را چو بی سر دید زیرِ دست و پا زینب دو دستش بُرد زیرِ پیکرِ صد پاره در مقتل و شد در قلّه ی عرفان، پیِ شکر خدا زینب از آن گودال تا کوفه، بلا را دید مکشوفه هزاران بار مضروبه شد از جور و جفا زینب به خون هفتاد پیکر دید و بر نِی هیجده سر دید و غم را تا به آخر دید و زیبا دید، وا زینب گهی در گوشه ی زندان، گهی در گوشه ی ویران یتیمان را نوازش کرد با اشک و دعا زینب میانِ مجلسِ دشمن، سرِ خونِ خدا را دید... به چوبِ خیزران، مضروب در تشتِ طلا زینب در آن بزمِ شراب آری، بپا شد انقلاب آری ز عنوانِ کنیزی! چون یتیمی گفت یا زینب @hosenih سه ساله دختری را در خرابه جانِ خود خواند و... در آن ویرانه مدفون ساخت جانِ خویش را زینب قیامش پرچمِ دین را نگهبان تا قیامت شد غمش در جانِ ما جاوید، مکتب را بقا زینب هزاران چون سلیمانی، فدای یک نخِ معجر همان معجر که عفت را نمایش داد با زینب ظهورِ مهدی آل علی بسته به نجوایش بخوان همراهِ او "یا منتقم اَلغوث" با زینب شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
شعله آه مرا هر دلی ادراک کند دود آن رخت عزا بر تن افلاک کند یوسفی بود مرا پیرهنی باقی ماند تا که تشریح غم سینه صد چاک کند @hosenih جان اگر هم بدهم پیرهنش را ندهم کاش یارم به همین جامه مرا خاک کند دست از چاک گریبان نکشیدم بی او کاش دستش برسد اشک مرا پاک کند بی رمق خسته دویدیم به غارت نرویم صید را دیدن صیاد چه چالاک کند @hosenih سر او را که شکستند شکستم من هم آیینه می شکند جامه اگر چاک کند خیزران بود و لب و آیه تطهیر شراب یاد آن مرثیه خون بر جگر تاک کند شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
افتاده ام به بستر بی سایبان حسین از خواهر تو گریه گرفته امان حسین در زیرآفتاب، سرت را بریده اند در زیر آفتاب، به رویت دویده اند دارم حساب می کشم از قطره های آب تو سوختی و صورت من سوخت بی نقاب ماندی سه روز بی کفن و بوریا حسین اصلاً عوض کنیم سر بحث را حسین.... @hosenih من سختم است پیش تو این روز آخری از این همه گلایهء خواهر برادری یاد تو هست مادرمان بستری که شد... رخسار او کبودی و نیلوفری که شد... دارم شبیه او پی تابوت می روم با این پر شکسته به لاهوت می روم این روزها که سینهء من تنگ میشود خیلی دلم برای حسن تنگ می شود ای کربلای من سفرم را چه می کنی؟ داغی که مانده بر جگرم را چه می کنی؟ من را ببخش وقت زیارت نمی شود دیگر کسی شبیه تو غارت نمی شود میخواستم ضریح تنت را بغل کنم یکبار جسم بی کفنت را بغل کنم جانم به وصل عشق تو با سوختن رسید این پاره های پیرهنت هم به من رسید از آن غروب، رنج اسارت کشیده ام از زیر تیر و نیزه، کنارت کشیده ام رفتی و گوش ما همه بی گوشواره شد عمامه رفت و معجر مان پاره پاره شد سنگت زدند بر سر نی، مرد و زن حسین از هر دو سنگ، خورده یکی هم به من حسین اصلاً چه شد که قسمت آن دیگری شدی بین تنور رفتی و خاکستری شدی ای وای از رباب، که جانش به لب رسید هرجا که رفت، حرملهء بی ادب رسید پیشانی ام شکست و وضویم جبیره بود بازارهای کوفه پُر از چشم خیره بود وقت قمار، پای سرت شرط کرده اند در پیش پای ما صدقه پرت کرده اند گرچه میان تشت طلا، جام برنگشت دیگر رقیه از سفر شام برنگشت @hosenih حالا شده خرابه دمشق رقیه ات برگشته ام به شام، به عشق رقیه ات سر را گرفت و گفت که بابا حلال کن موی مرا بلندتر از این خیال کن این رو به قبله را تو نگو روبه راه نیست اصلاً خیال کن بدن من سیاه نیست شهدی دوباره از لب قرآنی ات بده جایی برای بوسه به پیشانی ات بده شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
غمی بزرگ در دلم مرا عذاب می دهد تورا صدا که میزنم، سنان جواب می دهد @hosenih برای بار اول است خود سوار می شوم کار رسیده تا کجا ! فضه رکاب می دهد مقابل نگاه یک سپاه می خورم زمین همینکه شمر ناقه‌ی مرا شتاب می دهد آیه ی تطهیر بگو چه خاک بر سرم کنم دهان قاتلان تو بوی شراب میدهد گرفته لکنت زبان ، سه ساله ات که اینچنین سوال خواهر تو را دیر جواب میدهد @hosenih شیر درست میشود گریه بلند میشود همینکه بر لب خودش رباب آب میدهد شعر از گروه © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
زینب از تل دید دارد بی برادر می شود آستین بر سر گرفت و گفت معجر می شود @hosenih کاش آن خنجر نمی برّید اما ای دریغ « ما رأیت إلّا جمیل ِ » کیست بی سر می شود؟ داد از این تقدیر و نفرین بر قضا ، در کربلا بی برادر ماندن زینب مقدّر می شود غم یکی نه غم دو تا نه غم پی غم می رسد با کدامین داغ آیا روز او سر می شود؟! آن طرف بر خاک افتاده علمدار این طرف خود علمدار سپاه چند دختر می شود @hosenih آه از شام آه از شام آه از شام از ستم این چه رفتاری است با ناموس حیدر می شود؟! شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هفتاد و دو شهید به صحرای زینب است پایین نامه ی همه امضای زینب است می میرم و دم تو مرا زنده می کند قاری من صدات مسیحای زینب است @hosenih از سربلندی تو سرافراز می شوم بالای نیزه ها سرت آقای زینب است جای مرا گرفته ای و پس نمی دهی جای تو نیست بر سر نی ، جای زینب است امروز که مشاهده کردی مرا زدند عین همین مشاهده ، فردای زینب است در طول زندگانی پنجاه ساله ام این اولین نماز فرادای زینب است این جلوه های مختلف روی نیزه ات از " ما رایت الا جمیلا " ی زینب است طوری قدم زدم که همه باخبر شدند کاخ یزید زیر قدم های زینب است @hosenih دارند سمت من صدقه پرت می کنند خرمای نخل ها جلوی پای زینب است هرچه زدند سنگ ، سرش آخ هم نگفت آخر حسین گرم تماشای زینب است شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بی دست یک برادر و بی سر برادری داغ اینچنین ندیده به تاریخ خواهری @hosenih رفتند و مانده است که در ازدحام ترس آغوش مادری بگشاید به دختری.. زن، آن زنی که مردتر از خیل کوفیان صف بسته است یک تنه در پیش لشکری آن زن که ایستاده در آن ظهر سهمگین از روی تل به دیدن صحرای محشری آن زن که پیش مقدم توفان خطبه هاش لرزیده مثل بید به خود کاخ مرمری گفتند مرتضاست به منبر نشسته است زینب نشست تا که به منبر، چه منبری! از خیمه های سوخته معلوم می شود هرگز نرفته دختری این سان به مادری @hosenih دلتنگ توست شانه ی بی تاب خواهرت ای سر که از تمامی هفت آسمان سری شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
چون او کسی به راه وفا یاوری نکرد خون جگر نخورد و پیام‌آوری نکرد زینب، که مثل او کسی از داغدیدگان با اشک چشم خویش، گهرپروری نکرد @hosenih بعد از وداع روز دهم، با ستارگان کوتاهی از وظیفۀ هم‌سنگری نکرد در حقِّ غنچه‌های دل افسردۀ یتیم چون او، کسی مراقبت و مادری نکرد... بعد از امام آینه‌ها، با کلام نور هیچ آفتاب، این همه روشنگری نکرد همراه کاروان اسیران، خدای صبر کاری به جز رسالت و پیغمبری نکرد جز او، که بود شاهد محمل‌نشین، کسی دیدار، تازه، با گل خاکستری نکرد در سایه‌بان محمل غم، با هلال خویش جز صحبت از شکوه و بلنداختری نکرد... @hosenih ویرانه بود و دربه‌دری، باز لحظه‌ای غفلت ز حال لالۀ نیلوفری نکرد یادش، هماره مظهر عزّت‌مداری است نامش، همیشه بر لب ایام جاری است شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
تکیده قامتش و تکیه بر عصا نزده‌ست همان که غیر خدا را دمی صدا نزده‌ست @hosenih شهید داغ حسین است و ما در این فکریم که سر به چوبۀ محمل زده‌ست یا نزده‌ست هنوز بر سر تل، دست روی سر دارد هنوز پای غمش ایستاده، جا نزده‌ست هنوز چشم به راه است ماه برگردد و قرن‌هاست کسی سر به خیمه‌ها نزده‌ست خوشا به شاعر اگر آتشی به دل دارد بدا بر آن قلمی که دم از شما نزده‌ست @hosenih به پای‌بوسی صیدی که بین گودال است کسی شبیه تو این‌گونه دست و پا نزده‌ست... شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
روز رفت و دوباره شب برگشت در حرم باز تاب و تب برگشت دستِ قاتل به سمتِ سر، چرخید دستِ زینب، به سوی رَب برگشت تشنه‌لب رفت، تشنه‌لب جنگید بر سَرِ نیزه، تشنه‌لب برگشت از دلِ قتلگاه، تا خیمه آه، زینب، عقب‌عقب. برگشت شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
حب زینب درمیان موج غم لنگر بُود حب زینب عالمی را هادی و رهبر بود حب زینب گرمی و گیرایی منبر بود تاحسین شور دل و شیرینی روی لب است تا ابد دشت بکا را ابر رحمت زینب است @hosenih آنکسی که سوز را سنگ تراز عشق کرد آنکسی که درد را آیینه ساز عشق کرد آنکه صبرش پرده برداری ز راز عشق کرد کشتی عشق حسین را ناخدایی میکند خواهر مشکل گشا مشکل گشایی میکند کشتی کرب وبلا بین بلا لنگر گرفت ظلمت آمد روبروی نور حق سنگر گرفت خنجری پیداشد از خورشید عالم سرگرفت بهرخونخواهی خورشیدش ره دشوار رفت نشنود کس لال باشم کوچه و بازار رفت @hosenih دختر زهرا و حیدر کوچه و بازار وای عصمت حق شام و کوفه حالت اجبار وای زخم‌های کهنه ی خیبر شده خونبار وای با دو دست بسته زینب شد علمدارحسین مطمئنا زینب کبراست تکرار حسین شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
من آن آئینه‌ام آئینه‌ای از غم ترک خورده من آن زخمم همان زخمی که از هجران نمک خورده من آن داغم که مهمانی ندارد  غیر غمهایت من آن دردم که درمانی ندارد جز تماشایت من آن اشکم که خونین می‌کند دامانِ هجران را من آن آهم که آتش می‌کِشد این شامِ ویران را من آن جانم که بر لب آمده روزی هزاران بار بیا از بِینِ دستانم خودت پیراهنت بردار @hosenih  من آن پایم که دنبالت دویدم  حیف رفتی تو من آن دستم که شالت را کشیدم حیف رفتی تو من آن موی سیاهم که تماشایت سپیدش کرد من آن دلشوره‌ام که حرمله بد نا اُمیدش کرد من آن بندِ دلم که پاره شد وقتی زمین خوردی هزار و نهصد و پنجاه زخم از آن و این خوردی همان که دید اُفتادی زمین و کارها پیچید همان که زیرِ پایش چادرِ او بارها پیچید شدم آن معجری که خاکِ عالم بر سرش آمد همان مادر که اُفتاد و  کنارش مادرش آمد  میان علقمه اَبرو کمانش را ندیده رفت منم آن مادری که دو جوانش را ندیده رفت خلاصه خواهرم  آن خواهری که بی برادر گشت حرامی دست خالی آمد  اما دست پُر برگشت من آن چشمم که دیدم  ناکسی پیراهنت را بُرد کسی دزدید خوودَت   نانجیبی  جوشَنت را بُرد همان چشمانِ تاری که به دنبالِ تو می‌گردید همان غارت زده که در پیِ شالِ تو می‌گردید به زور از پیش تو با کودکت با داغ راهی شد من آن دوشم که از پیش تو با شلاق راهی شد در این بازار و آن بازار چون آواره می‌گشتم رُبابت بود وقتی که پِیِ گهواره می‌گشتم کنارِ دخترانت بودم و غم نامه‌ات دیدم ندیدی  در حراجی‌ها خودم عمامه‌ات دیدم خلاصه خواهرم آن خواهری که بی برادر گَشت حرامی دست خالی آمد اما دست پُر برگشت @hosenih نگفتی خواهری دارم  که می‌بیند که می‌غلطی نگفتی دختری دارم که می‌بیند که می‌غلطی میان باد و طوفان  اضطرابِ باغ یادم هست به زیر آفتابم آفتابِ داغ یادم هست نگاهم مانده بر در حیف از این در نمی‌آیی نمیبینی که می‌سوزم  چرا آخر نمی‌آیی رُبابت نیست اما ناله‌هایش مانده در گوشم ببین شیر آمده مادر  علی‌اصغر نمی آیی.... شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e