#حضرت_زینب_س_مدح_و_مصائب
خدا را شکر ما عبدِ خدا گشتیم با زینب
شدیم عاشق حسینش را بِاذنِ الله تا زینب
اگر چه معرفت داریم بر آن بانوی عظما
ولیکن مُعترف هستیم، ما اَدراکَ ما زینب
خدا فرمود نامش را، نبی واکرد کامش را
که ناموسِ خدا هست و حیاتُ المصطفا زینب
تمام ریشه اَش مولا، همه اندیشه اَش زهرا
چو پرسی کیست این بانو، همان خیرُالنّسا زینب
@hosenih
صدایش ناطقِ حیدر، صفای سوره ی کوثر
صبورِ آل پیغمبر، شبیهِ مجتبا زینب
ز احمد تا حسین از هر یکی صدها صفت دارد
شکوهِ عصمت و آئینه ی آل عبا زینب
نخوانش مضطرِ مقتل، بخوان پیغمبرِ مقتل
شهیدِ نینوا را جان، سفیرِ کربلا زینب
تمامِ منطقش قرآن، خطابش خطبه اَش ایمان
نفیرِ حنجرِ سرخِ شهیدِ سرجدا زینب
پس از سالارِ مظلومش، حرم را قافله سالار
ز کوفه نایبِ معصوم، تا شام بلا زینب
هدایت را همه معنا، ولایت را یدِ بَیضا
امامت را بقا زیرا، که شد کنزُالوِلا زینب
درایت کرد چون مادر، امامت کرد چون حیدر
امامش را چو بی سر دید زیرِ دست و پا زینب
دو دستش بُرد زیرِ پیکرِ صد پاره در مقتل
و شد در قلّه ی عرفان، پیِ شکر خدا زینب
از آن گودال تا کوفه، بلا را دید مکشوفه
هزاران بار مضروبه شد از جور و جفا زینب
به خون هفتاد پیکر دید و بر نِی هیجده سر دید و
غم را تا به آخر دید و زیبا دید، وا زینب
گهی در گوشه ی زندان، گهی در گوشه ی ویران
یتیمان را نوازش کرد با اشک و دعا زینب
میانِ مجلسِ دشمن، سرِ خونِ خدا را دید...
به چوبِ خیزران، مضروب در تشتِ طلا زینب
در آن بزمِ شراب آری، بپا شد انقلاب آری
ز عنوانِ کنیزی! چون یتیمی گفت یا زینب
@hosenih
سه ساله دختری را در خرابه جانِ خود خواند و...
در آن ویرانه مدفون ساخت جانِ خویش را زینب
قیامش پرچمِ دین را نگهبان تا قیامت شد
غمش در جانِ ما جاوید، مکتب را بقا زینب
هزاران چون سلیمانی، فدای یک نخِ معجر
همان معجر که عفت را نمایش داد با زینب
ظهورِ مهدی آل علی بسته به نجوایش
بخوان همراهِ او "یا منتقم اَلغوث" با زینب
شاعر: #محمود_ژولیده
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زینب_س_وفات
شعله آه مرا هر دلی ادراک کند
دود آن رخت عزا بر تن افلاک کند
یوسفی بود مرا پیرهنی باقی ماند
تا که تشریح غم سینه صد چاک کند
@hosenih
جان اگر هم بدهم پیرهنش را ندهم
کاش یارم به همین جامه مرا خاک کند
دست از چاک گریبان نکشیدم بی او
کاش دستش برسد اشک مرا پاک کند
بی رمق خسته دویدیم به غارت نرویم
صید را دیدن صیاد چه چالاک کند
@hosenih
سر او را که شکستند شکستم من هم
آیینه می شکند جامه اگر چاک کند
خیزران بود و لب و آیه تطهیر شراب
یاد آن مرثیه خون بر جگر تاک کند
شاعر: #موسی_علیمرادی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زینب_س_وفات
افتاده ام به بستر بی سایبان حسین
از خواهر تو گریه گرفته امان حسین
در زیرآفتاب، سرت را بریده اند
در زیر آفتاب، به رویت دویده اند
دارم حساب می کشم از قطره های آب
تو سوختی و صورت من سوخت بی نقاب
ماندی سه روز بی کفن و بوریا حسین
اصلاً عوض کنیم سر بحث را حسین....
@hosenih
من سختم است پیش تو این روز آخری
از این همه گلایهء خواهر برادری
یاد تو هست مادرمان بستری که شد...
رخسار او کبودی و نیلوفری که شد...
دارم شبیه او پی تابوت می روم
با این پر شکسته به لاهوت می روم
این روزها که سینهء من تنگ میشود
خیلی دلم برای حسن تنگ می شود
ای کربلای من سفرم را چه می کنی؟
داغی که مانده بر جگرم را چه می کنی؟
من را ببخش وقت زیارت نمی شود
دیگر کسی شبیه تو غارت نمی شود
میخواستم ضریح تنت را بغل کنم
یکبار جسم بی کفنت را بغل کنم
جانم به وصل عشق تو با سوختن رسید
این پاره های پیرهنت هم به من رسید
از آن غروب، رنج اسارت کشیده ام
از زیر تیر و نیزه، کنارت کشیده ام
رفتی و گوش ما همه بی گوشواره شد
عمامه رفت و معجر مان پاره پاره شد
سنگت زدند بر سر نی، مرد و زن حسین
از هر دو سنگ، خورده یکی هم به من حسین
اصلاً چه شد که قسمت آن دیگری شدی
بین تنور رفتی و خاکستری شدی
ای وای از رباب، که جانش به لب رسید
هرجا که رفت، حرملهء بی ادب رسید
پیشانی ام شکست و وضویم جبیره بود
بازارهای کوفه پُر از چشم خیره بود
وقت قمار، پای سرت شرط کرده اند
در پیش پای ما صدقه پرت کرده اند
گرچه میان تشت طلا، جام برنگشت
دیگر رقیه از سفر شام برنگشت
@hosenih
حالا شده خرابه دمشق رقیه ات
برگشته ام به شام، به عشق رقیه ات
سر را گرفت و گفت که بابا حلال کن
موی مرا بلندتر از این خیال کن
این رو به قبله را تو نگو روبه راه نیست
اصلاً خیال کن بدن من سیاه نیست
شهدی دوباره از لب قرآنی ات بده
جایی برای بوسه به پیشانی ات بده
شاعر: #رضا_دین_پرور
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زینب_س_روز_یازدهم
#حضرت_زینب_س_مصائب
غمی بزرگ در دلم مرا عذاب می دهد
تورا صدا که میزنم، سنان جواب می دهد
@hosenih
برای بار اول است خود سوار می شوم
کار رسیده تا کجا ! فضه رکاب می دهد
مقابل نگاه یک سپاه می خورم زمین
همینکه شمر ناقهی مرا شتاب می دهد
آیه ی تطهیر بگو چه خاک بر سرم کنم
دهان قاتلان تو بوی شراب میدهد
گرفته لکنت زبان ، سه ساله ات که اینچنین
سوال خواهر تو را دیر جواب میدهد
@hosenih
شیر درست میشود گریه بلند میشود
همینکه بر لب خودش رباب آب میدهد
شعر از گروه #یا_مظلوم
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زینب_س_مصائب
#امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
زینب از تل دید دارد بی برادر می شود
آستین بر سر گرفت و گفت معجر می شود
@hosenih
کاش آن خنجر نمی برّید اما ای دریغ
« ما رأیت إلّا جمیل ِ » کیست بی سر می شود؟
داد از این تقدیر و نفرین بر قضا ، در کربلا
بی برادر ماندن زینب مقدّر می شود
غم یکی نه غم دو تا نه غم پی غم می رسد
با کدامین داغ آیا روز او سر می شود؟!
آن طرف بر خاک افتاده علمدار این طرف
خود علمدار سپاه چند دختر می شود
@hosenih
آه از شام آه از شام آه از شام از ستم
این چه رفتاری است با ناموس حیدر می شود؟!
شاعر: #محسن_ناصحی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زینب_س_کوفه_و_شام
هفتاد و دو شهید به صحرای زینب است
پایین نامه ی همه امضای زینب است
می میرم و دم تو مرا زنده می کند
قاری من صدات مسیحای زینب است
@hosenih
از سربلندی تو سرافراز می شوم
بالای نیزه ها سرت آقای زینب است
جای مرا گرفته ای و پس نمی دهی
جای تو نیست بر سر نی ، جای زینب است
امروز که مشاهده کردی مرا زدند
عین همین مشاهده ، فردای زینب است
در طول زندگانی پنجاه ساله ام
این اولین نماز فرادای زینب است
این جلوه های مختلف روی نیزه ات
از " ما رایت الا جمیلا " ی زینب است
طوری قدم زدم که همه باخبر شدند
کاخ یزید زیر قدم های زینب است
@hosenih
دارند سمت من صدقه پرت می کنند
خرمای نخل ها جلوی پای زینب است
هرچه زدند سنگ ، سرش آخ هم نگفت
آخر حسین گرم تماشای زینب است
شاعر: #علی_اکبر_لطیفیان
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زینب_س_مصائب
بی دست یک برادر و بی سر برادری
داغ اینچنین ندیده به تاریخ خواهری
@hosenih
رفتند و مانده است که در ازدحام ترس
آغوش مادری بگشاید به دختری..
زن، آن زنی که مردتر از خیل کوفیان
صف بسته است یک تنه در پیش لشکری
آن زن که ایستاده در آن ظهر سهمگین
از روی تل به دیدن صحرای محشری
آن زن که پیش مقدم توفان خطبه هاش
لرزیده مثل بید به خود کاخ مرمری
گفتند مرتضاست به منبر نشسته است
زینب نشست تا که به منبر، چه منبری!
از خیمه های سوخته معلوم می شود
هرگز نرفته دختری این سان به مادری
@hosenih
دلتنگ توست شانه ی بی تاب خواهرت
ای سر که از تمامی هفت آسمان سری
شاعر: #سیده_تکتم_حسینی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زینب_س_مدح_و_مصائب
چون او کسی به راه وفا یاوری نکرد
خون جگر نخورد و پیامآوری نکرد
زینب، که مثل او کسی از داغدیدگان
با اشک چشم خویش، گهرپروری نکرد
@hosenih
بعد از وداع روز دهم، با ستارگان
کوتاهی از وظیفۀ همسنگری نکرد
در حقِّ غنچههای دل افسردۀ یتیم
چون او، کسی مراقبت و مادری نکرد...
بعد از امام آینهها، با کلام نور
هیچ آفتاب، این همه روشنگری نکرد
همراه کاروان اسیران، خدای صبر
کاری به جز رسالت و پیغمبری نکرد
جز او، که بود شاهد محملنشین، کسی
دیدار، تازه، با گل خاکستری نکرد
در سایهبان محمل غم، با هلال خویش
جز صحبت از شکوه و بلنداختری نکرد...
@hosenih
ویرانه بود و دربهدری، باز لحظهای
غفلت ز حال لالۀ نیلوفری نکرد
یادش، هماره مظهر عزّتمداری است
نامش، همیشه بر لب ایام جاری است
شاعر: #محمدجواد_غفورزاده
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زینب_س_مصائب
تکیده قامتش و تکیه بر عصا نزدهست
همان که غیر خدا را دمی صدا نزدهست
@hosenih
شهید داغ حسین است و ما در این فکریم
که سر به چوبۀ محمل زدهست یا نزدهست
هنوز بر سر تل، دست روی سر دارد
هنوز پای غمش ایستاده، جا نزدهست
هنوز چشم به راه است ماه برگردد
و قرنهاست کسی سر به خیمهها نزدهست
خوشا به شاعر اگر آتشی به دل دارد
بدا بر آن قلمی که دم از شما نزدهست
@hosenih
به پایبوسی صیدی که بین گودال است
کسی شبیه تو اینگونه دست و پا نزدهست...
شاعر: #فائزه_زرافشان
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زینب_س_مصائب
روز رفت و دوباره شب برگشت
در حرم باز تاب و تب برگشت
دستِ قاتل به سمتِ سر، چرخید
دستِ زینب، به سوی رَب برگشت
تشنهلب رفت، تشنهلب جنگید
بر سَرِ نیزه، تشنهلب برگشت
از دلِ قتلگاه، تا خیمه
آه، زینب، عقبعقب. برگشت
شاعر: #عادل_حسین_قربان
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زینب_س_مدح_و_مصائب
حب زینب درمیان موج غم لنگر بُود
حب زینب عالمی را هادی و رهبر بود
حب زینب گرمی و گیرایی منبر بود
تاحسین شور دل و شیرینی روی لب است
تا ابد دشت بکا را ابر رحمت زینب است
@hosenih
آنکسی که سوز را سنگ تراز عشق کرد
آنکسی که درد را آیینه ساز عشق کرد
آنکه صبرش پرده برداری ز راز عشق کرد
کشتی عشق حسین را ناخدایی میکند
خواهر مشکل گشا مشکل گشایی میکند
کشتی کرب وبلا بین بلا لنگر گرفت
ظلمت آمد روبروی نور حق سنگر گرفت
خنجری پیداشد از خورشید عالم سرگرفت
بهرخونخواهی خورشیدش ره دشوار رفت
نشنود کس لال باشم کوچه و بازار رفت
@hosenih
دختر زهرا و حیدر کوچه و بازار وای
عصمت حق شام و کوفه حالت اجبار وای
زخمهای کهنه ی خیبر شده خونبار وای
با دو دست بسته زینب شد علمدارحسین
مطمئنا زینب کبراست تکرار حسین
شاعر: #احمد_شهبازی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_زینب_س_مدح_و_مصائب
#حضرت_زینب_س_مدح_و_وفات
من آن آئینهام آئینهای از غم ترک خورده
من آن زخمم همان زخمی که از هجران نمک خورده
من آن داغم که مهمانی ندارد غیر غمهایت
من آن دردم که درمانی ندارد جز تماشایت
من آن اشکم که خونین میکند دامانِ هجران را
من آن آهم که آتش میکِشد این شامِ ویران را
من آن جانم که بر لب آمده روزی هزاران بار
بیا از بِینِ دستانم خودت پیراهنت بردار
@hosenih
من آن پایم که دنبالت دویدم حیف رفتی تو
من آن دستم که شالت را کشیدم حیف رفتی تو
من آن موی سیاهم که تماشایت سپیدش کرد
من آن دلشورهام که حرمله بد نا اُمیدش کرد
من آن بندِ دلم که پاره شد وقتی زمین خوردی
هزار و نهصد و پنجاه زخم از آن و این خوردی
همان که دید اُفتادی زمین و کارها پیچید
همان که زیرِ پایش چادرِ او بارها پیچید
شدم آن معجری که خاکِ عالم بر سرش آمد
همان مادر که اُفتاد و کنارش مادرش آمد
میان علقمه اَبرو کمانش را ندیده رفت
منم آن مادری که دو جوانش را ندیده رفت
خلاصه خواهرم آن خواهری که بی برادر گشت
حرامی دست خالی آمد اما دست پُر برگشت
من آن چشمم که دیدم ناکسی پیراهنت را بُرد
کسی دزدید خوودَت نانجیبی جوشَنت را بُرد
همان چشمانِ تاری که به دنبالِ تو میگردید
همان غارت زده که در پیِ شالِ تو میگردید
به زور از پیش تو با کودکت با داغ راهی شد
من آن دوشم که از پیش تو با شلاق راهی شد
در این بازار و آن بازار چون آواره میگشتم
رُبابت بود وقتی که پِیِ گهواره میگشتم
کنارِ دخترانت بودم و غم نامهات دیدم
ندیدی در حراجیها خودم عمامهات دیدم
خلاصه خواهرم آن خواهری که بی برادر گَشت
حرامی دست خالی آمد اما دست پُر برگشت
@hosenih
نگفتی خواهری دارم که میبیند که میغلطی
نگفتی دختری دارم که میبیند که میغلطی
میان باد و طوفان اضطرابِ باغ یادم هست
به زیر آفتابم آفتابِ داغ یادم هست
نگاهم مانده بر در حیف از این در نمیآیی
نمیبینی که میسوزم چرا آخر نمیآیی
رُبابت نیست اما نالههایش مانده در گوشم
ببین شیر آمده مادر علیاصغر نمی آیی....
شاعر: #حسن_لطفی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e