هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
374.8K
#زمینه
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
بند 1⃣
فکرشم نمیکردم، فکرشم نمیکردی
وقتیکه میری میدون، روی نیزه برگردی
فکرشم نمیکردی، فکرشم نمیکردم
با تو اومدم اینجا، حالا بی تو برگردم
گاهی روی نی، گاهی رو زمین، رأسِ پاکتو دیدم
روزی صد دفه، حلق تشنهتو، از رو ناقه بوسیدم
فدای خندهی خیالیت
میکُشه من رو جای خالیت
(لالا لالا لالا علیجون...)
بند 2⃣
خوابشم نمیدیدم، خوابشم نمیدیدی
جای گهواره حالا، روی نیزه خوابیدی
خوابشم نمیدیدی، خوابشم نمیدیدم
مُردَم و یه «مادر» از، لبهای تو نشنیدم
آرزوهامو، واسه تو گلم، دونهدونه سوزوندن
زندگیمو با، حنجرت علی، از هم اینجا پاشوندن
فدای سیب سرخ رو نی
میکُشه من رو دیدنت هی
(لالا لالا لالا علیجون...)
✍ #ابوالفضل_جدیان_شربیانی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
532.9K
#زمینه
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
بند 1⃣
داری میری، حالمو ببین
لبای خشکِ تو چشامو تَر کرد
با اشک چشم، پُشتِ پای تو
آب میریزم اصغرم زود برگرد
میخونم، لالایی
قربونِ چشمات! خیلی ماهی (لالایی)
داری میری سمت سیاهی (لالایی)
زود برگردی اصغرم الهی
پسرم، تاج سرم
برو و زودی برگرد به حرم
آخه من، یه مادرم
آرزو دارم برات گل پسرم
(آه، لالایی عشقم، لالایی عمرم، لالایی مادر)
بند 2⃣
بیا بگیر، هرچی دارمو
گهوارهی اصغرمو برگردون
دستامو، هی تکون میدم
لالایی میخونم منه سرگردون
میخونم، لالایی
حتماً آب خوردی و میایی (لالایی)
خوابیدی رو دست بابایی (لالایی)
واسه چی پشت خیمههایی
پسرم، تاج سرم
پس چرا جواب نمیدی اصغرم؟
تو گوشم، میخندی و
دوباره با گریه از خواب میپرم
(آه، لالایی عشقم، لالایی عمرم، لالایی مادر)
بند 3⃣
دل نگرون، دلهره دارم
از جلو خیمه هی نگاه میندازم
دلْ تو دلم، نیست خدای من
الانه که برگرده سربازم
میخونم، لالایی
دلشوره دارم آخه کجایی (لالایی)
مادر واسه چی زیر عبایی (لالایی)
خونیه چرا دست بابایی
پسرم، تاج سرم
چرا میره پدرت پشت حرم؟
رویِ چی، خاک میریزه؟
چه بلایی آخه اومده سرم؟
(آه، لالایی عشقم، لالایی عمرم، لالایی مادر)
✍ #داود_رحیمی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
آری اگرچه دستِ هجران بسته بالم را
بستم کنار مرقدت پای خیالم را
روزی که از داغ تو گریه میکنم خوبم
از وضع چشمم میتوان فهمید حالم را
باکی ندارم از تباکی وقت بی اشکی
کافیست که زهرا ببیند قیل و قالم را
سینهکبودتبودنم هم ماجرا دارد
بر گردنم انداخته زهرا مدالم را
از کل قبرستان عذاب قبر بردارند
با من اگر در قبر بگذارند شالم را
رد میشدم از محفلی و میشنیدم شمع-
در محضر پروانهها میزد مثالم را
از شُستن دیگِ غذای نذریِ روضه
دارم تمامیِ مقاماتِ کمالم را
هرچه که دارم از بساط روضهات دارم
از برکت روضه گرفتم رزق سالم را
**
گفتند از هُرم عطش گلهای باغت سوخت
داغ گلستان تو سوزاندهست عالم را
نیزه کجا و حنجر ششماههی تشنه؟
عباس گریه میکند بر نی سؤالم را
✍ سروده گروه ادبی #یا_مظلوم
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
#زبان_حال_حضرت_رباب_س
#محاوره
کاش میشد با لالا آرومت کنن
یا که بی سرصدا آرومت کنن
تو همینجا بمون و هی گریه کن
نکنه نیزهها آرومت کنن
اخلاق تو و باباتو میشناسم
نالههای آشناتو میشناسم
نگو این صدای گریهی تو نیست
من صدای گریههاتو میشناسم
خیمهخیمه با شتاب رفتم علی
هرطرف خونهخراب رفتم علی
هفت دفعه هاجر دوید، به آب رسید
صددفعه دنبال آب رفتم علی
راستی خندون شدنت مبارکه
مرد میدون شدنت مبارکه
گریه کردی و همه کِل کشیدن
آخ رَجَزخون شدنت مبارکه
از کسی سه شعبه خوردی انگاری
بازه چشمات ولی مردی انگاری
عجله داشتی برا بزرگ شدن
سه تا دندون درآوردی انگاری
ی خبر فقط برام بیاد بسه
خیلی نه! یه خط برام بیاد بسه
حالا که بابات میره پشت خیام
بند قنداقت برام بیاد بسه
کاش بشه تیر و یه گوشه چال کنم
زبون سپاه شام و لال کنم
من اگر هم که ببخشم همه رو
محاله حرمله رو حلال کنم
حالِ من، بی تو دیگه جا نمیاد
سر تو پیشم با دعوا نمیاد
من دلم خوش بود هنوز نَفَس داری
نفساتم دیگه بالا نمیاد
اومدم پشت حرم خاکت کنم
یه گوشه با قد خم خاکت کنم
بابا میگه دیر شده خاک و بریز
چه کنم نمیتونم خاکت کنم
روی دست دلاوری کردی علی
مث جدت حیدری کردی علی
آبرومو خریدی بین زنا
روت سفید، چه محشری کردی علی
✍ #سیدپوریا_هاشمی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
چگونه داغ تو باشد، جگر کباب نباشد
چگونه نام تو باشد، سخن از آب نباشد
به رغم خواندن لای لای عمه خواب نرفتی
زمان غربت بابا که وقت خواب نباشد
به حنجر پسری اینچنین سه شعبه نخورده
محاسن پدری اینچنین خضاب نباشد
ز گبر و کافر و از هر شکارچی که بپرسند
بریدن گلوی نازکی صواب نباشد
خراب کرد گلوی تو را سه شعبهی داغی
چگونه حال دل مادرت خراب نباشد
نداشت شیر، تو بودی؛ و شیر داشت، نبودی
برای مادر از این سختتر عذاب نباشد
کنار نیزهی تو مادری دوباره کتک خورد
خدا کند که عروس ابوتراب نباشد
سرت به نیزه بلند است در مقابل محمل
خدا کند که فقط محمل رباب نباشد
نجات میدهد از دست نیزهدار سرت را
اگر رباب اسیر غل و طناب نباشد
شدهست مشکل زینب، شدهست حاجت زینب
عروس فاطمه دیگر در آفتاب نباشد
سروده گروه ادبی #یا_مظلوم
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
همینکه بر رخ تو آفتاب میافتاد
میان خیمهی زنها رباب میافتاد
فرات موج زد و از خجالت آب شدم
نگاه تو روی دستم به آب میافتاد
چقدر هلهله میکرد لشکر کوفه
که داشت پلک تو از فرط خواب میافتاد
جواب حرف مرا حرمله سه پهلو داد
گلوی نازکت از این جواب میافتاد
چنان سریع تورا زد که گردنت جا خورد
سرت به سمت عقب با شتاب میافتاد
تمام خون تورا فاطمه به بالا برد
وگرنه بر سر دنیا عذاب میافتاد
ز دستهای تو قنداقه باز شد اما
به دست مادر زارت طناب میافتاد
✍ #سیدپوریا_هاشمی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
قرار شد برود کار بوتراب کند
فرات را سر بدخواه خود خراب کند
قرار شد برود با لب ترک خورده
هزار حرمله را از خجالت آب کند
امیدوار به این است مادر اصغر
قرار نیست کسی طفل را جواب کند
سهشعبهای به دوراهی رسیده و باید
میان کودک و باباش انتخاب کند
چه انتخاب که با کشتن پسر، بابا
برای دادن جان خودش شتاب کند
سهشعبه از گلوی او بزرگتر باشد
کسی بیاید و این غصه را حساب کند
نشسسته حرمله در صدر کاخ با لبخند
بدا به حالش اگر شکوهای رباب کند
✍ #شهریار_سنجری
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
خون تو را پاشید تا به آسمانش
آه از زمین درآمد و درندگانش
یک بار امروز این عبا ما را کمک کرد
حالا برایت کرده بابا سایبانش
آسان در آغوش پدر جان دادی اما
چه سخت شد بابای مظلوم امتحانش
تا گفت:"ان لم ترحمونی..."خنده کردند
نفرین من به کوفه و زخم زبانش
این اولین بار است که شاه دو عالم
دارد خجالت میکشد از خاندانش
مهریهی مادربزرگ توست این آب
سهم لبت حتی نشد یک استکانش
حتی به من گهوارهات را هم ندادند
دادم ولی بین خیالاتم تکانش
ناباورانه خیره ماندم به مزارت
جای تو را ناخواسته دادم نشانش
ای نانجیبان نیزه در قبرش نکوبید
...ای وای برمن استخوانش... استخوانش...
سروده گروه ادبی #یا_مظلوم
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
از خواب ناز، کودک من پا نمیشود
میخواستم که پا شود اما نمیشود
هاجر اگر دوید به زمزم رسید، آه
سعی رباب، ختم به دریا نمیشود
چسبیده حلق کودکم از تشنگی به هم
با تیر هم گلوی علی وا نمیشود
چشم امید من به ابالفضل بود آه!
عباسِ روی نیزه که سقّا نمیشود
بی فایده است سعی شما نیزهدارها
سر، کوچک است بر سر نی جا نمیشود
من رو زدم به نیزه، علی را به من نداد
این نی چه محکم است چرا تا نمیشود
خم شو برای خاطرم ای چوب! رحم کن
از پای نیزه خوب تماشا نمیشود
✍ #محسن_ناصحی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
#محاوره
همون روز دهم بود توی قبرش
دلم رو بینِ دستاش خاک کردم
همونجا با همین چادر که سوخته
خون دست حسین رو پاک کردم
همون روز دهم بود یادمه خوب
همینکه خیمههامونو سوزوندن
سرِ قبرش براش مجلس گرفتن
با نیزه فاتحه واسش میخوندن
شبام کابوس تیر و حلق بچس
نه جون مونده برام، نه خواب راحت
ازون ساعت که تیر وا کرد گلوشو
گلوم تیر میکشه، ساعت به ساعت
تمیزش میکنم، دستم بیادش
سرش خاکی و خونی و کبوده
ببینن مادرای شام چی میگن
نمیگن مادرش مادر نبوده؟!
بهم پیریِ زود رس داده داغش
همینجور سنْ روی سنم گذاشته
میپرسیدن زنای کوفه از هم
کدوم پیرِزنه شیرخواره داشته
بغل میخواد اگه داره میفته
دیدم بستند با معجر سرش رو
نمیذارن که نیزهش رو بیارم
میترسم گم کنن آخر سرش رو
شب از نیمه گذشته دیروقته
«نبودش» تار و پودم رو سوزونده
غروبی روی نیزه بود، دیدم
نمیدونم الان دست کی مونده
سروه گروه ادبی #یا_مظلوم
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
#شب_هفتم
ای بزرگ همه! نوزاد اباعبدالله
وارث غیرت اجداد اباعبدالله
حضرت محسن ِ اولاد اباعبدالله
با تو حاجت به همه داده اباعبدالله
پَرِ قنداقهی تو بال و پر نوکرهاست
چون عمو روضهی تو چارهی ما مضطرهاست
شب هفتم چه قَدَر مثل شب تاسوعاست
هر چه خواهید بگیرید، شب معجزههاست
یارمان باب حوائج شده، حاجات رواست
کرمش شامل عالم شده از بس آقاست
این طبیبی که کُنَد درد، دوا نشنیده
غالباً بیشتر از خواهشمان بخشیده
کیستی ای همهْ صاحبنفسان نوکر تو
ای بزرگان همه زانو زده در محضر تو
رو زده آبروی عالم امکان سرِ تو
شیر سرخ عربستان شده آب آور تو
ابر و باد و مه و خورشید و فلک حیرانت
اکبر و قاسم و عباس بلاگردانت
شد گرفتار تو هر بنده، گرفتار نگشت
در دو عالم به کسی جز تو بدهکار نگشت
دست و دلباز! چرا عمر تو بسیار نگشت
وای بر حالِ زمین، دور تو یک بار نگشت
در تو دیدم کرمِ ارثی این سلسله را
ترسم این است شفاعت بکنی حرمله را
چیست جرمت که گرفتند ز چشمان تو خواب
چیست جرمت که شده سهم تو اینگونه عذاب
عرشیان مویه کنان، گشته فلک خانه خراب
کم تلظی بنما، ای نوهی مادر آب
تو غمانگیزترین روضهی عاشورایی
سند محکم مظلومیت بابایی
فاطمه ناله زد و عرش در آمد آهش
پدری تیر کشید از گلوی نوزادش
آمده پشت در و مادر و فضه یادش
یک نفر نیست در اینجا برسد بر دادش
پدری خسته و شرم و قدِ همچون دالش
مانده کم حرمله هم گریه کند بر حالش
گل نشکفته و پرپر شده، ای وای رباب
ذکر یک عرش سراسر شده، ای وای رباب
قدّ ارباب چو مادر شده، ای وای رباب
خاک، گهوارهی اصغر شده، ای وای رباب
مانده کم جان دهد از دلْنگرانی پدرش
چشم سرنیزه بُوَد آه، به دنبال سرش
✍ #محمدحسین_رحیمیان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی؛ #شب_هفتم
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
شیرینیِ داغت به دلی گر بنشیند
پای غم تو تا دمِ آخر بنشیند
جز تو چه کسی لایق این نام..؛ "حسین"..، است...
تنها به تو این واژهیِ دلبر بنشیند
آن آه که از سینهی عُشّاق تو برخاست
هیهات که تا لحظهی محشر بنشیند
بر خاکِ حسینیّه دو خط روضه نوشتم
حیف است که داغ تو به دفتر بنشیند
غیر دمِ این خانه محال است بسوزیم...
خاکستر ما پشت همین در بنشیند
یک عُمر میان دل او عشق تو جوشد
یکبار کسی پای سماور بنشیند
جز رخت عزاداریات ای شاه! ندیدیم
اینقدر لباسی تن نوکر بنشیند
چشمی که محرم ز غمت خوب بگرید
مِهرش به دل فاطمه بهتر بنشیند
آن گریه ثواب است که زهرا بپسندد
آن روضه قبول است که مادر بنشیند
یک واعطشای تو بَساست ای پسر آب
در سوگ لبت زمزم و کوثر بنشیند
**
ای ابر! چه میشد وسط ظهر بباری
یک قطرهی تو بر لب اصغر بنشیند
ششماههگُلی را تبر حرملهای چید...
نگذاشت به روی بدنش سر بنشیند
حلقوم نحیفی که علی داشت، گمان کن...
تیری که سهشعبه شده، تا پر بنشیند
✍ #بردیا_محمدی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
در سر آغاز مُحرم قصه را از سر بخوان
از شب دلواپسیها، از شب آخر بخوان
از فرات، از آب، از دریا، از امواج عطش
از کمان، از تیر، از شمشیر، از خنجر بخوان
در کنار خیمهها آرام بنشین و فقط
از هجوم نیزههای وحشی لشکر بخوان
همدم گهواره باش و با صدایی دل نشین
لا لالایی، لا لالایی، ای علی اصغر بخوان
ای رباب آرام و تنها گریه کن مانند ابر
شعرهایت را برای غنچهی پرپر بخوان
خطبهای از ماجرای قد کشیدن روی دست
از زبانِ حضرتِ خورشیدِ بر منبر بخوان
کهکشانها، نوحهخوانان گلوی اصغرند
از غم ششماهه در ششگوشهی محشر بخوان
یا بزن گاهی گریزی هم به سمت علقمه
از علمدار و علم، از دستِ آبآور بخوان
در مدینه، در کنار حضرت ام البنین
لا اقل این روضهی مکشوف را کمتر بخوان
با سه شعبه، چارپاره میشود شعر گلو
این غزل مرثیه را در قالبی دیگر بخوان
ذبح کودک در میان کوفیان شد افتخار
حرمله بعد از علی اصغر شده سردار جنگ
صبر کن در انتظار انتقامی سخت باش
میرسد از جادهها، سردار خودمختار جنگ
روی دستان پدر، باب الحوائج میشود
کودکی که دستهای کوچکش مشکلگشاست
با دعای او محقق میشود امر فرج
وعدهگاه ما حدود اربعین در کربلاست
✍ #روح_الله_گائینی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اصغر_ع_مدح
حسینی زاده هستی، شیوهی اعجاز میدانی
بگو با حنجرت قدری به ما اسرار پنهانی
گلویت راه شیری و سه جرعه تیر قادر نیست
که روی کهکشان را خط بی اندازد بهآسانی
تبارت آفتاب است و زلال رود و بارانی
بهاران را نشان دادی در آن عصر زمستانی
کجای این جهان دیدند یک لشکر به یکباره
ز نوزادی بیاموزد چنین رسم مسلمانی؟
علیالظاهر تو نوزادی، ولیکن یک ولیالله
که میبردند نامت را علی جویان به حیرانی
تو روح عدلی و حقاً توانستی به نای حق
ستون کاخ ظلمت را چنان زینب بلرزانی
تو و سرنیزهها و باز تکرار جسارتها
ملائک با تو میگریند وقتی روضه میخوانی
دلی که بی تو میماند بیابان است میخشکد
نگاهت نور مهتاب است دریک شام بارانی
شبیه باد سرگردان، میان صحن میچرخم
و میگویم به آنهایی که میآیند مهمانی
«گدای» کربلا بودن شرف دارد به «اربابی»
بیا مسکین در این خانه، که پشت در نمیمانی
بیا که سفرهی احسان در این بیت الکرم پهن است
چه خانی و چه احسانی، چه روزیِ فراوانی
منم آنکه کریمی چون تو را دارد و تو آنی
که دستم را گرفتی بارها در کمتر از آنی
پریشانم پریشان هوای کربلای تو
زیارت هست پایان دلانگیز پریشانی
✍ #منصوره_محمدی_مزینان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
مگر که داشته با تو حساب بیشتری؟
که زد به حنجر تو با شتاب بیشتری
به آب خواستنم دست جمع خندیدند
دگر چرا بزنم حرف آبِ بیشتری؟!
سه شعبهای که تو را کشت، مال یلها بود
تو را زدند ولی با عذاب بیشتری
عزیز بی گنهم را چه زود حرمله زد
برای اینکه بگیرد ثواب بیشتری
تکانتکان شدنت دردسر برایم شد
شکفته شد گل من با گلاب بیشتری
کشیدم از گلویت تیر را دگر بیرون
بزن به فاطمه لبخندِ نابِ بیشتری
تو را به خاک سپردم بهجای گهواره
نبود بهر تنت جای خواب بیشتری
چنان شکافته این تیر حنجرت را که
به نیزه بسته شدی با طناب بیشتری
یگانهی دل من را دو قسمتش کردند
نیاز نیست دگر آبوتاب بیشتری
✍ #سیدپوریا_هاشمی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
آن کودکی که در دلِ میدان اَمان نداشت
تابِ گلوی خُشکِ وِرا آسمان نداشت
میخواست یککلام بگوید که "تشنهام"
اما هِزار حِیف که طفلی زَبان نداشت
میخواست تا به اَشک کُند رَفعِ تشنگی
یک قطره هم به چَشمِ خود اَشکِ رَوان نداشت
مادر همیشه مَظهرِ اَمواجِ دَردهاست
اینجا رُباب هم بهجز آه و فَغان نداشت
دیدند با عَبای رَسول آمَده حُسین
حُجَّت تمامتر به دِلِ کاروان نداشت
موجی فُرات میزد و لَب روی لَب عَلی
بی رَحمیِ عَیان که نیازِ بیان نداشت
تَحریک شُد قُلوبِ تَمامِ سِپاهیان
گُفتند: شیرخواره که بَر ما زیان نداشت...
**
یک تیر آمد و سه هَدف را نِشانه زد
جُز طِفل و قَلبِ مادَر و بابا، نِشان نداشت
با سُرعَتی که تیر به حُلقومِ او نِشَست
حَتّی برای بَستنِ چَشمَش زَمان نداشت
گیرَم گِرِه حُسِین زِ قُنداقه باز کرد
تا دستوپا زَنَد، تَنِ اَصغر که جان نداشت
پاشید خونِ او به سَما و به ناله گُفت:
ششماهه که نیاز به تیر و کَمان نداشت
✍ #رضا_رسول_زاده
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
ششماههی حسین لبش التهاب خورد
آنجا که اسب شمر، لب نهر آب خورد
آورد طفل را وسط دشت و آب خواست
گوشش ولی به هلهله جای جواب خورد
شاه احتجاج کرد ولی در جواب شاه
تیری به حنجر پسرش با شتاب خورد
آنقدر تیز بود که یکجا ز جا پرید
مثل تلنگری که به روی حباب خورد
از نهر آب رفت و به نحر علی نشست
هی تیر تاب خورد و علی پیچ و تاب خورد
یک بار خون اصغر و یک بار قتلگاه
پس صورت حسین دو دفعه خضاب خورد
آورد طفل را ببرد سمت دار حرب
یک دفعه چشمهاش به چشم رباب خورد
✍ #وحید_عظیم_پور
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
تو که لبتشنه بودی، چارهای را دست و پا کردند
برایت عاقبت زیرِ گلویت چشمه وا کردند
تنت را موقعِ بیرون کشیدن از درونِ خاک
به زورِ ضربههایِ محکمِ سرنیزه تا کردند
فقط یک نیزه خالی بود و نیزهدار سر میخواست
که اینها با سرِ تو حاجت او را رَوا کردند
غریبی میکنی بالایِ آن نیزه نمیمانی
سرت را چند باری رویِ نیزه جابهجا کردند
نخِ قنداق، یا معجر، نمیدانم چه بود اما
سرت تا بند شد بر نیزه، جشنی را به پا کردند
سرت بر رویِ نیزه، رو به رویِ مادرت اما
تنت را مثلِ بابا در بیابانها رها کردند
✍ #مهدی_قربانی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
خیمهها را عجیبتر میکرد
گریههایِ عجیبِ آن نوزاد
پیشِ گهوارهاش زمین میخورد
مادرِ بی شکیبِ آن نوزاد
همه مشغولِ کودکش بودند
خبر از سمتِ علقمه آمد
که عمو رویِ خاک افتاده
وَ پدر دست، بر کمر میزد
نا امیدانه مادرِ اصغر...
رو به زینب، چکار باید کرد؟
دارد از دست میرود طفلم
سوخت از تب، چکار باید کرد؟
اینچنین صحنه را تصور کن
این همه درد را کجا دیدی؟
تا به حالا تمامِ عمر آیا
سُرفهی خشکِ طفل را دیدی؟
پدرش آمد و عبایی خواست
طفل را در عبایِ خود پیچید
نرم و آهسته گام بر میداشت
لبِ او را چقدر میبوسید
تا عبا را کنار زد بابا
دید طفلش دوباره تب میکرد
پسرِ مظهرِ مناعتِ طبع
آب از دشمنش طلب میکرد
اشکِ بابا فقط تمسخر داشت
به علی رحم شد؟ بگو اصلاً
حرمله آمد و نشانه گرفت
یک سه شعبه رسید تا گردن
گره افتاده بود در کارش
پدری مانده بود شرمنده
این طرف گریهی حرم بود و
آن طرف یک سپاه در خنده
وَ گذشت و گذشت و گذشت
روزگاری به مادرش طی شد
اصغرش را ندید تا وقتی
که سرِ او سوارِ بر نِی شد
گفت حالا به رویِ این نیزه
لااقل قد کشیدهای، مادر
از کبودیِ پلکِ تو پیداست
چِقَدَر زجر دیدهای مادر
✍ #مهدی_قربانی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
از گلویت پسرم هرم عطش میبارد
لبت از تشنگی انگار که آتش دارد
میزند شعله لب سوختهات بر جگرم
تاب یک ناله نماندهست برایت پسرم
برو ای تشنه محال است که آبت ندهند
نه! بعید است که این قوم جوابت ندهند
**
تو بمیری ز عطش هم به دلشان غم نیست
بین این طایفهی شبزده یک آدم نیست
مهلت حرف ندادند به لبهای پدر
خون لبهای تو پاشید به سیمای پدر
حرمله کاش که شرمندهی رویت میشد
کاش دستم سپر زیر گلویت میشد
ناگهان کشت مرا درد صدای گلویت
چقدر تیر بزرگ است برای گلویت
میچکد خون ز لبت قطره به قطره پسرم
ماندهام با تو چگونه بروم سمت حرم
✍ #حسن_کردی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از دوبیتی و رباعی آیینی(حسینیه)
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
#زبان_حال_حضرت_رباب_س
#محاوره
شب و روزام اینطوری سر نمیشه
بدتر از این میشه بهتر نمیشه
دلمو به گهوارهش خوش نکنین
اینا واسم علی اصغر نمیشه
حرمله وصلهی جونمو گرفت
عصای قدّ کمونمو گرفت
مگه من چند تا دیگه پسر دارم
حرمله یکی یدونهمو گرفت
اشک ابر تو مگه یادم میره
قتل صبر تو مگه یادم میره
کفْن و دفن تو اگه یادم بره
نبش قبر تو مگه یادم میره
نیزه میخواد بی نقابت ببره
بهره از بوی گلابت ببره
وقتی نیزهدار داره تابت میده
لالایی میگم که خوابت ببره
سندی بودی که رو شدی علی
هق هق بُغض گلو شدی علی
آرزوم بود ببینم بزرگ شدی
حالا همقدّ عمو شدی علی
✍سروده گروه ادبی #یا_مظلوم
@dobeity_robaey
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
آنقَدَر لب تشنه و معصوم بود
گریه هم میکرد، نامفهوم بود
صورتی کوچک شبیه غنچه داشت
استخوانش نرم، مثل موم بود
مادرش از تشنگی شیری نداشت
در میان خیمهها مغموم بود
جان به قربانِ غریبیِ حسین
از دو قطره آب هم محروم بود
آب را بستن به روی کودکان
در کدام آیین و دین مرسوم بود؟!
شد از این کودک تلظی کردنش_
سهم بابایی که خود مظلوم بود
با سه شعبه، طفل ششماهه زدن
در میان کفر هم مذموم بود
بین دستش یک طرف جسم علی
یک طرف هم صورت و حلقوم بود
گوش تا گوش علی پاشیده شد
چون به جرم عاشقی محکوم بود
**
عصر عاشورا رسید و صحبت از
نبش قبر کودکی معصوم بود
پیش چشم مادرش رأس علی
لا به لای نیزهها معلوم بود
✍ #محمدجواد_شیرازی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
شبیه هاجرِ دنبالِ آب، باگریه
دوید در دل صحرا رباب باگریه
برای مادر اصغر در آسمان، آنروز
نشست، روضه گرفت، آفتاب باگریه
به یاد گریهی طفل رباب، ساقی شد...
کنار علقمه از غصّه، آب، باگریه
شبیه عاشق دلتنگ، تیر از چلّه
دوید سمت علی باشتاب، باگریه
بهگریه گفت: که سیراب شد علیاصغر؟
حسین داد بهزینب جواب؛ باگریه...
حسین گفت: علیجانْ خدانگهدارت!
رباب گفت: عزیزم بخواب...، باگریه
برای داغ دل مادر علیاصغر
دل زمین و زمان شد کباب باگریه
به روی حنجر او فتح باب شد با تیر
اگر چه بسته شد آخر کتاب باگریه
دلی که سوخت به یاد گلوی نازک او
به روسیاهی خود زد نقاب باگریه
✍ #سجاد_روانمرد
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_علی_اصغر_ع_مدح_و_شهادت
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
نمیرسد به مقامات تو گمان کسی
نبوده لایق توصیف تو، بیان کسی
به هیبت تو یقیناً به طور جلوه کند
خدا اگر که خودش را دهد نشان کسی
به آستان گلویت دخیل میبندد
اگر که کارد رسیده به استخوان کسی
علیتر از همه اوقات میشوی امروز
شدهست نغمهی لالاییات اذان کسی
برای اینکه به "نورِ" تو سر به راه شوند
به ناکسان زده رو، قلبِ مهربان کسی
رسیده بر عتباتِ لبِ تو هُرمِ عطش
رسیده بر لب خشکیدهی تو جانِ کسی
به جز حسین که جان داده با تلظّیِ تو
نبود صبر در این امتحان توان کسی
بهشت، روضهی تو گشته گوش تا گوشش
سهشعبه آمده بی اذن در جنانِ کسی
به آسمان دم مظلوم میدهد پدرت
که خون حنجرهات هست نوحهخوان کسی
پی غنیمتِ قتل تو آسمان و زمین
تنت از آنِ کسی و سرت از آنِ کسی
رباب بعد تو دیگر به زیر سایه نرفت
به روی نیزه سر توست، سایهبان کسی
✍حجتالاسلام #محسن_حنیفی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی؛ #شب_هشتم
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
نزدیکتری از رگِ گردن به گدایت
ماییم و طوافِ حرم کرب و بلایت
هر جای جهان مینگرم نام تو آنجاست
از هر نظر انگار شبیهی به خدایت
گشتیم تمامی جهان را و ندیدیم
شیرینتر و دلچسبتر از شور عزایت
در روز قیامت که جهان دور تو جَمعست
بگذار که ما نیز بیفتیم به پایت
بگذار که من نیز گرفتار تو باشم
یک جرعه بنوشان به من از جام بلایت
پَرسوخته چون فطرس و دلسوخته چون حُر
من آمدهام باز به امید عطایت
ای آنکه جهان تکیه به دستان تو دادهست
حالا چه شده تکیه زدی خود به عصایت؟
**
با خوود و سپر رفت به میدان علی اکبر
از معرکه برگشت ولی بین عبایت
دیدند ملائک همگی گوشهی گودال
آغوش گشودهست خداوند برایت
بر نیزه شدی قاری قرآن، چه شکوهی...
ای آنکه دل از فاطمه میبُرد صدایت
✍ #احسان_نرگسی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e